محسن معصومي از رزمگاه ليبرتي
خبر فوري را از «سيماي آزادي» شنيدم، لحظات اوليه ام بهت و ناباوري بود، انديشه اينكه «برادر اصغر» آن برادر مسؤل متواضع، و آن فرمانده دوست داشتني و صميمي را ديگر نخواهم ديد غيرقابل هضم بود، مدتي را كلنجار رفتم ولي يكجا خودم را پيدا كردم، آنهم «جاودانگي برادر اصغر» بود، چيزي كه خودش خواسته بود و جز سرفرازي و غرور، ارمغان ديگري براي همه ما نداشت، مي دانستم كه براي اين انقلابي بزرگ «مرگ در بستر» كوچك بود، هرچند كه تقدير و مشيت است كه شيوه مرگ هركس را رقم مي زند ولي چه زيبا براي يك مجاهد كه، «با تير شقاوت دشمن خدا و خلق بر خاك افتادن»، حالا نام او در پرچم شرف و آزادگي تاريخ مردم ما جاودانگي يافته است، اين بالاترين دريافت، بالاترين افتخار و مزين ترين نشان و مدال بر سينه يك انقلابي مردم گراست و «برادر اصغر» كه همواره با لبخندي بر چهره، سرزندگي و شيريني مبارزه اش را روزانه مي پراكند، اينك در جاودانگي اش هم غرق سرور و شادي خواهد بود.
خواستم چيزي در باره او بنويسم، خودم را كوچكتر از آن يافتم كه ارزشهاي والاي او را به نظم كشم، از هر كجا كه شروع كردم لحظه اي بعد دريافتم ارزش ديگري را واگذاشته ام، تا اينكه پيام خواهر مريم و توصيفي كه از «برادر اصغر» شده بود را ديدم كه او «... را مظهر وارستگي و پاكبازي و نمونه اي از بزرگمردان انقلابي توصيف كرد كه با گذشتن از همه چيز خود، با پايداري و مقاومت همه جانبه، تمام هستي خود را صرف تحقق آرمان رهايي و آزادي مردم ايران ميكنند، قهرماناني كه نويدبخش آينده اي درخشان و عاري از ستم و نابرابري براي مردم و تاريخ ايران هستند...»، از اين نقطه برايم توصيف ارزشهاي «برادر اصغر» آسان شد، «وارستگي» و «پاكبازي»، واژگاني بودند كه بيان كننده تماميت شخصيت برادر اصغر بود، سالها از نزديك با او رابطه داشتم، هرگز اشعه اي از تفاخر و به رخ كشيدن ارزشهاي پست طبقاتي از او نديده بودم، او يك مسؤل سازماني، يا فرمانده اي باكوله باري از سابقه طولاني و تجربيات مبارزه، يك زنداني سياسي مقاوم و سرفراز، يك روشنفكر و تحصيلكرده اي با تخصص بالاي آكادميك، با ذهني كارآمد، خلاق و مبتكر، مسلط به سه زبان زنده، يك صاحب منصب سابق دولتي كه با گوشه چشمي به رژيم امكان بالا كشيدن در مدارهاي بالاي حاكميت براحتي برايش فراهم بوده است و دهها امكان و توانمندي ديگر، كه هركدامشان مي توانند يك دام و فتنه در مسير مبارزه يك انقلابي باشند، ولي «برادر اصغر» هرگز از آنها براي برتري طلبي استفاده اي نكرد، برعكس، هميشه در خاكي ترين صورت، گمنام ترين و بي نام و نشان ترين وجوه مسؤليت، صلابت مجاهدي خودش را صيقل و جلا مي داد، وقتي در برنامه هاي جمعي با خواندن ترانه هاي انقلابي مي خواند «...موجي در موجي مي بندد...» از خودش موج، موج صميميت بي نظير در جمع به نمايش مي گذاشت، صفا و يكرنگي مي پراكند و رايحه جامعه آرماني و ايده آل انساني را به ذهن متبادر مي كرد، وقتي در زندگي روزمره آنچنان تواضع و فروتني به نمايش مي گذاشت كه هرگز درنمي يافتي او مسؤل يا فرماندهي والا در سازمان است، پرتو ارزشهاي مشعشع انساني را در پيرامونش ساطع مي كرد و يا وقتي در سخت ترين مسؤليت ها، فارغ از نام و نشان پاپيش مي گذاشت، و صبور و ساكت كار را پيش مي برد، در چهره عرق ريزانش شكوه و عظمت سازندگي فرداي مستقل و سرفراز وطن را مي شد ديد. ارزشهاي نادري از انسانهاي رها، كه كليد موفقيت و كيمياي ناياب حل تضادهاي عصر حاضر است و از آن درسها و راه حلهاي درمان بليه تاريخي رژيم ولايت فقيه، قبل و بعد از سرنگوني اش براي جويندگان اين راه بيرون خواهد آمد، ارزشهايي كه مصدق بزرگ در يادداشتي پشت جلد كتاب «الجزائر و مردان مجاهد»، آرزوي آنرا براي ايران و ايراني كرده بود.
شرط است که چون مرد ره درد شوي خاکي تر و ناچيزتر از گرد شوي
هر کاو ز مراد کم شود مرد شود بفکن الف مراد تا مرد شوي
البته شهادت «برادر اصغر» وجه ديگري هم داشت، شهادت او همچون زندگي اش سعادتمند و پربار بود، شهادت رسواگر يك «فرد مورد نگراني بين المللي» در اوج مظلوميت و بي عدالتي، تا علاوه بر رژيم خونخوار آخوندي، برملا كننده خباثت هم خطان و هم ريشان آن هم باشد،
حالا كساني كه سلاح «برادر اصغر» را در برابر تضمين حفاظت او در برابر رژيم آخوندي گرفتند بايد پاسخگوي اين جنايت انجام شده باشند يا آنان كه در برابر درخواست سلاح حفاظتي مجاهدين، آنرا با لغز خواني تخطئه مي كنند بايد كه چهره كريه خود درزمينه سازي هاي اين جنايت، را ببينند.
حالا كساني كه «برادر اصغر»را مجبور كردند خانه 26 ساله خود را براي رفتن به يك زندان بيدفاع بنام كمپ ليبرتي ترك كند و او را بدون هرگونه سپر در برابر تهاجمات جنايتكارانه گذاشتند و بعدش هم هرگز نه موضعي گرفتند و نه تحقيقاتي كردند بايد پاسخگوي اين جنايت خود باشند.
حالا كساني كه در بحبوحه محاصره پزشكي، كه خارج كردن يك تركش از سر «برادر اصغر» را براي ما ناممكن كرد، به جاي پرداختن به مشكلات عاجل حفاظت، امنيت و محاصره، روضه هايي مي خوانند تا ما را مقصر جلوه دهند و بستر سياسي جناياتي مشابه را بسازند، بايد بگويند براي چنان روضه خواني هاي ريايي چقدر گرفته و به چه قيمت خود را فروخته اند؟
افتخار و شرافت جاودان براي «برادر اصغر» فرمانده دلاور جنگ با پليدترين نيروي تاريخ ايران، باد كه يادش و راهش كليد فتح و پيروزي براي آزادي ايران بوده و خواهد بود، و ننگ و خذلان ابدي نثار فرومايگان خودفروش به دشمن در اين نبرد سترگ تاريخي.