۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه

ننگ با رنگ پاک نمی شود شهیاد احسانی ناطق

با سلام
 در رژیم فاسد خون آشام آخوندی،هر روز و با هر شیوه ای تغییر رنگ در لحن و گفتار را برای فریب مردم شاهدیم.
ولی همانگونه که به زیبایی گفته اند،افعی کبوتر نمیزاید. از ابتدای غصب انقلاب وآزادی های مردم این افعی صفتان هر روز به رنگی در آمده اند. ولی دریغ از کوچکترین تغییر در مشی و شیوه خون آشامی، رژیمی که خود بزرگترین نسل مبارز ایران را قتل عام کرد، ولی در این سال ها برای آزادی در کشور های دیگر کاسه داغ تر از آش می شود. بواقع احمدی نژاد با زیر سوال بردن هلوکاست، چه منظوری داشت. حمایت از مردم فلسطین؟
نه، او قصد حمایت از هیتلر را داشته، چون تشابه بسیاری در نوع حکومت هیتلری با حکومت آخوندی وبه خصوص، خمینی دجال می دید.( البته تشابه آن دو فقط در خون آشامی و قتل وعام زندانیان دربند، نحوه بر خورد با مخالفان، شیوه استبدادی حکومت بر مردم، میل وافر بر جنگ و خون ریزی وایجاد گشتاپوی ضد مردمی منظور اینجانب است، چون رژیم ایران به جز این تشابه از باقی مزایای حکومت هیتلری از جمله نظم، استفاده از نیروهای متخصص، پیشرفت در اقتصاد وتکنیک و... کاملاً بی بهره است.)
پس به نوعی با نفی هولوکاست، این معنی را تداعی میکند، که اصلاً این قتل عام، اتفاق مهمی نبوده و نباید اینقدر مورد توجه باشد.
چون اینان خود ودر این زمان به نوعی دیگر، ودر مقابل مجاهدین این واقعه را تکرار کرده اند، ولی همچنان در کمال بی پروایی و گستاخی، نه تنها پاسخگوی این اعمال ننگین نبوده اند، بلکه دایره شکنجه و آزار را از خود مجاهدین فرا تر برده و حتی خانواده های آنها را نیز از آزار وشکنجه بی نصیب نمی گذارد. تا بواقع نسل کشی را معنی کرده باشند. ولی در خارج ازکشور هر دم با رنگی نو، از جمله گفتگوی تمدن ها و امید واعتدال، برای دیگران ژست بشر دوستی و انسانی گرفته اند.
همانگونه که خواهر مریم گفت:رژیم ولایت فقیه،دشمن مردم ایران وجامعه بشری است، وشایستگی نمایندگی مردم ایران در سازمان ملل متحد ندارد. در 15 سال گذشته سازمان ملل و شورای امنیت در برابر سه قتل‌عام و نسل‌کشی در رواندا، سربرنیتسا و سریلانکا، با عذر خواهی دبیر کل پس از چند سال گذشتن از ماجرا واکنش نشان داده اند. ولی با گذشت 26 سال از اعدام های 67، که به نوعی بزرگترین کشتار زندانیان سیاسی تاریخ معاصر بود. نه تنها واکنشی نشان نداده، بلکه از سخنان روشنفکرانه این جانیان استقبال و به گزافه گویی آنها به به و چه چه میگوید.
و با این کار،دست رژیم را در سرکوب وکشتار و فشار بر مردم باز می گذارند. غافل ازاینکه هر کسی که در حکومت آخوندی به منصبی میرسد، ننگ همراهی با حکومت در قتل و عام های 60و67،را با رنگ این شعارهای لعاب دار هرگز نمی تواند پاک کنند .
چند روز قبل داشتم، مطلبی را در مورد کشته شدگان جنگ هشت ساله تحمیلی خمینی بر ملت می خواندم.
به گزارش خبرگزاری ایرنا، وی ترکیب نیروهای نظامی ایران در دوران جنگ تحمیلی را اینگونه برشمرد: «در این جنگ ۲۱۷ هزار ارتشی، ۲ میلیون و ۱۳۰ هزار نیروی بسیجی به همراه ۲۰۰ هزار نیروی سپاه، شهربانی و ژاندارمری در مقابل تجاوز دشمن ایستادند.»
از میان ۱۹۰ هزار شهید جنگ تحمیلی، به گفته سرهنگ جعفری، ۱۶ هزار نفر در جریان بمباران مناطق مسکونی به شهادت رسیدند و بقیه در جبهه‌های نبرد شهید شدند. تعداد شهدای بسیجی ۸۵ هزار و ارتشی ۴۸ هزار نفر بودند. بیش از ۳۳ هزار دانش‌آموز و بیش از ۳۵۰۰ دانشجو هم طی این هشت سال به شهادت رسیدند. روحانیت نیز با ۳۳۱۷ شهید «به نسبت تعداد جمعیت خود ۱۲ برابر اقشار دیگر در این جنگ شهید داده است.» در این دوران ۸۸ مسیحی، ۱۸ کلیمی و ۹ زرتشتی در دفاع از خاک میهن شهید شدند و ۲ هزار تبعه غیرایرانی نیز با حضور در جبهه‌ها به شهادت رسیدند.
وقتی با این مطلب را خواندم. نفرتم از خمینی و رژیم چند برابر شد.
با این که بیشتر این کشته شدگان هم ، جان خودشون را بخاطر دجالی خمینی از دست داده اند، ولی دلم برای مظلومیت مجاهدین خیلی گرفت.
تصور بکنید که بنا به گفته این پاسدار،در جنگی که توپ، خمپاره، گلوله، رگبار مسلسل، خمسه خمسه وحتی بقول خودشون بمب شیمیایی، در مدت هشت سال 190 هزار کشته، اونوقت مجاهدان و مبارزان دست بسته واسیر تو زندانی گشتاپوی آخوندی بیش از 120 هزار اعدام، و از اون دردناک تر سال 67 واعدام 30 هزار مجاهد توی چند روز دفن دسته جمعی اجساد در خاوران،اونم مجاهدانی که چندین سال تو زندان بودن، ونمی تونستن کاری کرده باشن.
چقدر یه انسان میتونه ظالم و خونخوار باشه.
بواقع که دجال، صفتی بسیار برازنده برای این کفتار پیر خون آشام بوده و هست.
مقایسه این دو آمار خودش به راحتی میتونه مظلومیت مجاهدین رو به اثبات برسونه.
رژیم آخوندی، برای خودش اعدام همه مجاهدین رو یه حق میدونه، برای این اصلاً این اعدام ها رو جنایت نمیدونه، ولی خواهر مریم راست میگه، یعنی برای سازمان ملل هم این اعدام ها جنایت نیستن، اگر سازمان ملل اعدام های سال 67 رو جنایت علیه بشریت اعلام می کرد، این رژیم جانی الان پدر تروریسم نبود، والان تمام منطقه رو آلوده نمی کرد، و روش های غیر انسانی رو به کشور های دیگه صادر نمی کرد .
گشتاپوی آخوندی هم با ایجاد انجمن نجات ویا بهتر بقول برادر مسعود، انجمن نجاست، به آزار و شکنجه هر چه بیشتر مجاهدین و خانواده های آنها نمی پرداخت .
واقعاً رژیم، مثل... از مجاهدین می ترسه، چون معنی این شعر فردوسی رو خوب فهمیده که میگه:
پدر کشتی و تخم کین کاشتی
پدر کشته را کی بود آشتی .
پس کاملاً میدونه که با اون قتل وعام های که کرده و ادامه دادن، به این نوع حکومت،با وجود ولایت فقیه،و باز نگردوندن آزادی های مردم، هیچ جای آشتی با مجاهدین و خانواده های مجاهدین که پدر، پسر، مادر وخواهر از دست داده اند، باقی نگذاشته ، پس باید هم بترسه ودست از سر خانواده های مجاهدین و مجاهدین زندانی در لیبرتی بر نداره.
این روش گشتاپوی آخوندیه، که برای رسیدن به یک مجاهد، از اهرم خانواده استفاده کنه.
بقول خودشون تا وقتی که حتی یه مجاهد زنده باشه، ما باید بترسیم و برای ساکت کردن و یا خاموش کردنش برنامه بریزیم.
حالا می خوام چند خط درباره خودم و خانواده ام بنویسم،که چطور مورد آزار و اذیت و شکنجه اطلاعات و انجمن نجاتش قرار داشتم .
از وقتی که بچه بودم تو خانوادم صحبت مجاهدین بود.
تقریباً بیشتر جوان های خانواده پدریم، هوادار سازمان مجاهدین بودن، از جمله خواهرام و برادرم.
برادرم چند ماه قبل از انقلاب،رفت ایتالیا برای ادامه تحصیل،و بعد از انقلاب وسال 58 ودر حالی که من فقط 3 سالم بود، به ایران آمده بود و یادم هست که، پرچم سازمان رو پهن کرده بود و داشت برامون قسمت های مختلف اون رو شرح می داد.(برای خواهرم، من بچه بودم داشتم بینشون سرک می کشیدم)
من از اون وقت تا حالا برادرم رو ندیدم، اما خواهرم در 15 سالگی و به خاطر شرکت در تظاهرات 30 خرداد سال 60 به مدت چهار سال زندانی شد .
تمام جوان های فامیل هم که هوادار سازمان بودند. از جمله پسر عمو ها و دختر عمو هام، تو همون سال دستگیر وبعد به مدت های طولانی حبس یا اعدام شدند.
وقتی خواهرم سال 64 آزاد شد من 9 سالم بود . بعد هم خواهرم با یه مجاهد که 8 سال زندان رژیم رو تحمل کرده بود، ازدواج کرد .
تازه چند ماه بود که رفته بودم دانشگاه که خواهر و دامادم ، رفتند به اشرف.
تمام این مسائل رو گفتم که به اینجا برسم، تو اون مدت 8-9 سالی که خواهرم تو ایران بود ، از اون جهت که یا من خیلی بچه بودم ، یا خیلی شلوغ زیاد از مجاهدین و ایده هاشون برام توضیح نمی داد. پس من فقط و فقط برادری بودم که خواهر وبرادری عضو سازمان مجاهدین داشت.
ولی در دانشگاه وبعد از چند اعتراض بابت برخورد و سوال های به قول خودشون هدف دار، پام به کمیته انظباتی باز شد، از همون روز فهمیدم برادر یک مجاهد بودن خودش به تنهایی میتونه یه جرم باشه و نیازی نیست، حتماً جرمی انجام داده باشی، من هم که همیشه بچگی هام و همراه مادرم تو زندان اوین به ملاقات خواهر رفتن یادم بود، از ترس زندان خفه شدم و مواظب که مبادا بی جهت زندانی بشم.
بعد از دانشگاه، طبق قانون اگر پسر تو رشته پدر تحصیل کرده باشه جای پدر استخدام می شه.
خدا بیامرزه پدرم رو و همه رفتگان رو، بهم میگفت استخدامت با من.
پدرم فوت کرده بود، بیچاره مادرم ، با چه زحمتی از کلانتری وزیر کشاورزی وقت، برگه برای استخدام تو اداره کشاورزی مازندران گرفت.
من که خیال می کردم استخدام شدم، روز مصاحبه مرتب و تمیز رفتم برای مصاحبه.
از مصاحبه خبری نبود، به من گفتند: این یک طرح ملیه، منم گفتم :خوب منم جز ملتم .
گفتند :با اون خواهر و برادر و دامادی که داری.
خلاصه به قول خودشون، به جرم برادر یک مجاهد خلق بودن، مجاز برای استخدام نشدیم.
تو یه شهر دیگه برای بانک امتحان دادم ولی به همین خاطر گزینش نشدم.
کینه ام از رژیم، خیلی زیاد شد و به نوعی با این کارهاشون بیشتر به مجاهدین علاقه پیدا کردم.
رفتم سراغ کار آزاد و ازدواج کردم.
یک روز خواهر دامادمون که رفته بود اشرف، یه بسته از طرف خواهرم، برام آورد.
هیچ مطلب سیاسی توش نبود. یه مهر وتسبیح که خواهرم ، خودش درست کرده بود. یه دستمال صورت کوچک و یه نامه احوالپرسی.
خواهر دامادمون که شوهر، برادر و دو خواهرش شهید و اعدام شدند، از من خواهش کرد کسی نفهمه که اون این بسته رو آورده، که اگر گشتاپوی آخوندی بفهمه روزگارش سیاه میشه.
یه چند روز بعد اومدن در مغازه و گفتن بیا اطلاعات،ازم سوال کردند، از خواهر و برادرت خبر داری گفتم نه، بازداشت شدم . بعد بهم گفتند: خواهر دامادتون گفته برات یه بسته از طرف آنها آورده، خلاصه بازداشتم کردند که دروغ گفتی و قصد فریبکاری داشتی .
بعداً یه نامه جلوم گذاشتن که اگر با ما همکاری نکنی وهر اطلاعی که از خواهر وبرادرت گرفتی ندی ، یعنی منافقی وما هر جوری که با یه منافق برخورد میکنیم، حق داریم با تو هم رفتار کنیم.
یا باید امضا میکردم یا زندان،امضا کردم .
هر چند وقت یکبار ، میبردن سوال های بیجا و چه خبر ،بعد از یه مدت چند تا آدم اومدن مغازه که ما از انجمن نجاتیم ، من بی خبر از همه جا فکر کردم، از این انجمن ترک اعتیاد اومدن ، توضیح دادن انجمن نجات ، یعنی چه.
دیگه هر چند وقت یکبار، فشار می آوردن، باید بری جلوی اشرف و خواهر و برادرت رو از اون جا نجات بدی.
انگار که من بتمنم، منم به هزار زبون توضیح میدادم که، وقتی اونا رفتند، من بچه بودم ، ولی گوششون بدهکار نبود، تا بچه ها رفتند لیبرتی، گفتم:دیگه دست از سرم بر می دارن.
تا چند وقت قبل که فهمیدم بازم ، خانواده ها رو میبرن عراق و مجبورشون می کنن به هزار کثافت کاری،اونم این بار به زور وبا تهدید، شنیدم اونایی که مخالفت می کنند برای رفتن، به اتهام همکاری با سازمان و مخالفت با رژیم زندانی و شکنجه میشن تا وادار به مزدوری واسه اونا بشن.
خودشون هم می دونند، این مجاهدینی که تو لیبرتی هستند وبا هیچ ترفندی، حاضر به جدایی از سازمان نیستند. پس می خوان، تلافی رو سر خانواده در بیارن، یا از اون ها مزدور و یه عروسک برای خیمه شب بازی های که تو عراق در میارن،بسازن .
فرار کردم،تا درگیر این کثافت نشم.
حالا، نوبته همسرمه، بردنش اطلاعات، همون سوالای چرند، چه خبر ، باید اطلاعات برامون بیاری و...
یه نوبت، بردنش، تو یه هتل سه، جهار تا مرد غریبه، نا محرم، بعد کلی تهدید، میگن مواظب عفتت باش.
چقدر حرام زاده، چقدر دروغ ، چقدر استفاده ابزاری از اسلام.
حرف هام طولانی شد،خواهرم رو در سن 15 سالگی ،4 سال زندانی کردند، شد یه چریک مجاهد، من رو بازداشت کردند و بردند گشتاپوی آخوندی،تحت فشار برای مزدوری، شدم فراری از وطن و...
حالا نوبت زنیه که حتی از سیاست داخل ایران هم هیچ چیز نمی دونه، حتی نمی دونه کابینه چند تا وزیر داره،یا حتی اسم 5 تا از اونها رو بدونه .
حالا همون، امضای کذایی رو از اونم می گیرن.
داشتم فکر می کردم ، واقعاً مجاهدین چقدر برای رژیم ملا نشان رعب انگیز هستند، که از زن برادر یک مجاهد خلق در بند، آن هم نه زن برادری که سال ها او را از نزدیک دیده باشند، زن برادری که،برادر شوهر مجاهدش25 سال قبل از ازدواج او با برادر کوچکش از ایران رفته، یا خواهر شوهر مجاهدی که 7 سال قبل از ازدواج برادر کوچکش، از ایران تحت حکومت ملایان خون آشام رفته است ، و هیچ شناختی چه از نظر ظاهری و چه.... از او ندارند.
وای که چقدر این، قداره کشان از مجاهدین می ترسند، که برای به دام کشیدن آن شیر بچه های در زنجیر، حتی از طعمه قرار دادن زن برادر ندیده هم ابایی ندارند.
تف بر هر تفکر مسدود و ارتجاعی،که در زمانه ما مرتجع تر از این ابو داعش ها نبوده ونیست.
ودر اینجا بحث را به او مقاله پیوند می زنم. که نسل کشی در حکومت ابو داعش همچنان ادامه دارد.
از شکنجه مادران وپدران، برای اعتقادات فرزند، یا به مسلخ بردن فرزند، بخاطر افکار پدر ومادر .
یا یتیم کردن کودکان بخاطر ایدئولوژِی برادر یا خواهر، همان گونه که منیره رجوی را برای ایدئولوژِی برادر اعدام کردند، یا علی صارمی را برای دیدار با فرزندو.....
ودر حکومت ظلم واستبداد این داستان ادامه دارد.
به امید سرنگونی استبداد آخوندی و پیروزی خلق در زنجیر
شهیاد احسانی ناطق 1/2/2015