۱۳۹۳ بهمن ۱۴, سه‌شنبه

انتقام يا كين توزي (قسمت سوم) مصطفي نادري

در مورد نامه سرگشاده ايرج مصداقي و مطالبي كه تحت عنوان خاطرات زندان نوشته، به عنوان كسي كه بيش از10سال تجربه زندانهاي رژيم خميني را داشته، مي گويم اين نوشته ها آكنده از تحريف و كتمان حقيقت،  قلب واقعيت و دروغ و وارونه گويي است كه به نمونه هايي از آنها دراين مقاله خواهم پرداخت. اما پيش از آن بايد اشاره كنم كه درخلال همة اينها، حرف  اصلي مصداقي مثل هر تواب ديگر، با ما ، از زندان اوين تا زندان ليبرتي، هميشه كوبيدن اصل مقاومت و سر آن بوده است. بازجوها و توابها  هميشه مي گفتند و گويند كه شما چرا فريب مسعود رجوي را مي خوريد كه شما را زير شكنجه و اعدام مي فرستد و خودش اينجا نيست؟ چرا بيخودي مقاومت مي كنيد و خودتان را به كشتن مي دهيد و به جايي هم نمي رسيد؟ چرا اين سختيها و شكنجه ها را تحمل مي كنيد؟  چرا مي گوييد در زندان و  رو در روي  بازجو و جلاد بايد برسر موضع خود ايستاد؟ چرا نبايد با نوشتن يك توبه نامه از زندان بيرون آمد و جان خود را نجات داد ؟  چرا تشكيلات داريد و به  الزامات و ضوابط آن پايبند هستيد؟ چرا مثل خيليها تشكيلاتتان را منحل نمي كنيد؟ چرا دست به انقلاب ايدئولوژيك دروني زده ايد؟ چرا دراين سالها در اشرف ايستادگي كرديد و از ده سال پيش كه در عراق جنگ شد آن جا را ترك نكرديد؟ و ...

البته در پاسخ به همه اين سؤالها كه طبعا هرمجاهدي كه قيمتش را داده، ده بار بيشتر از خودش پرسيده، مجاهدين ومقاومت ايران خيلي روشنگري كرده اند و من هم مي توانم صفحات زيادي بنويسم كه طبعا براي هر فردي كه از مسايل مقاومت در برابر رژيم آخوندي مطلع نيست ، بسيار مفيد ولازم است. اما تا آن جا كه به حرفهاي توابان برمي گردد، فكرنمي كنم در اين مورد ابهام و سوالي باشد. بحث برسر سياستي مشخص است كه به طور كين توزانه و خائنانه مي خواهد به مقاومت سازمانيافته و سازش ناپذير در برابر فاشيسم مذهبي حاكم ضربه بزند. ولي آن را تحت عنوان «منتقدجدي» پرده پوشي مي كند. درحاليكه بين  انتقاد و دشمني و كين توزي تفاوت بسيار است. يكي هرچند نظرش متفاوت باشد يا حتي درست نباشد، ولي هدفش و جهت گيريش تقويت و تصحيح و تكميل كار يك جنبش مقاومت در زير سركوب وحشيانه دشمن است. ديگري هدفش و جهت گيريش تخطئه و نامشروع كردن و درهم شكستن و زمينه سازي براي «تسهيل» سركوب و كشتار اين جنبش است. او منتقد نيست، بلكه دشمن جنبش مقاومت است . منتها از آن جا كه اين دشمني مشروعيت ندارد و  مردم از آن نفرت دارند، آن را پردهپوشي مي كند.
مصداقي همان اول مي نويسد: «در توصيف خط مشي خودم بايستي بگويم من منتقد جدي مجاهدين هستم و دشمن آشتي‌ناپذير رژيم». كه  اين «كد مشترك»ي است كه هم در سالهايي كه زندان بودم  در حرف توابان و خدمتگزاران جلادان شاهدش بوده ام و هم در شرايط كنوني شاهد تكرار آن در  لجن پراكنيهاي سايتهاي وزارت اطلاعات هستم و جالب است كه، براي فرار به جلو، اغلب آنها بلافاصله حرف شناخته شده ديگر وزارت را تكرار مي كنند و مي گويند : «مجاهدين هركس را كه مخالف و منتقد آنها باشد متهم مي كنند كه مال وزرات اطلاعات است» و اين «كد» را هم من مي شناسم و مي دانم كه سفارش مشخص وزارت به همين سايتها وخدمتگزاران است. اما موضوع  درصحنة سياسي روشن است و هركس بيطرفانه و منصفانه قضاوت كند، مي تواند دشمني را از دوستي، و انتقاد را از تلاش براي شكستن و تسهيل سركوب، تشخيص دهد و نمي توان،  با فرار به جلو يا مظلوم بازي كاذب، آب را گل آلود كرد.
من به عنوان كسي كه زنداني بوده و علاوه بر نوشته هاي مصداقي درمورد مقاومت مجاهدين در اشرف يا در زندان ليبرتي،  نوشته هايش درمورد زندانهاي اوين و گوهر دشت و قزل حصار را هم خوانده است، مي خواهم به هموطنان بگويم كه مواضع مصداقي درست برعكس چيزيست كه در توصيف خودش مي خواهد بقبولاند. مواضع او، هم در رابطه با مقاومت كردن مجاهدين در برابر جلادان در زندان اوين و ديگر زندانهاي رژيم و هم در رابطه با مقاومت كردن مجاهدين در زندان ليبرتي ، يا در شرايط محاصره و حملات سركوبگرانه در اشرف، نه «انتقاد» ، بلكه كين توزي و «دشمني» آشكار و «سياستي جنايتكارانه» به موازات «جنايت سياسيِ» صورت گرفته عليه مجاهدين، و كاملا در خط دشمن است.