۱۳۹۳ اسفند ۱۲, سه‌شنبه

سنگ مزاری که سلاح شد ـ بهمن. ب

انسانهای مبارز به 4 گونه با دشمن در جنگند:

اول، انسانهایی که در حیات خود تا آخرین نفس با دشمن می‌جنگند. آنگاه حیات و مبارزه آنها الگو و انگیزه‌ای می‌شود برای نسلهای آینده. (مجاهدین خلق، از نیم قرن پیش تا کنون، چنین انسانهایی هستند. در تاریخ مبارزات بشری نیز همه انقلابیون و مبارزین از این‌گونه اند).
 دوم، انسانهایی که نحوه مرگ و شهادت آنها در راه آزادی و عدالت، آن‌چنان مظلومانه و تأثر برانگیز است که خود منشأء قدرتی شگرف در برانگیختگی انسانهای دیگر می‌شود. (قتل‌عام 30هزار مجاهد در 67، شعله‌های مقدس آزادی هم‌چون صدیقه مجاوری و ندا حسنی و قتل‌عامهای 6و 7مرداد و 19فروردین و به‌ویژه 10شهریور در اشرف، دارای این ویژگی می‌باشند. در تاریخ نیز شهادت مظلومانه انقلابیونی هم‌چون ژاندارک، امیلیانو زاپاتا و ارنستو چه گوارا... از این‌گونه است.)
سوم. انسانهایی که همه ویژگیهای فوق را دارند، اما اینان بعد از به خاک افتادن، در اثر ممانعت دشمن از خاکسپاری آنان، با پیکرهای خاموش اما پر جوش و خروش خود نیز با دژخیم می‌جنگند و پرچم مقاومت و ایستادگی را با پیکرهای خود در اهتزاز نگه می‌دارند. (شهدای 19فروردین، 10شهریور و شهدای صدیق در محاصره پزشکی اشرف و لیبرتی از این‌گونه اند).
چهارم، و سرانجام انسانهایی که با مزار و سنگ مزار خود نیز با دشمن می‌جنگند و کوس رسوایی و رذالت و زبونی او را در همه عالم به صدا درمی‌آورند. مجاهدین شهید آرمیده در مزار مروارید اشرف، چنین اند...
 اشرف، آوریل 2003
 در صبح روزی از تابستان اشرف، ساعت 0430 بامداد از صدای سرفه و نفس کشیدنهای عمیق کسی از خواب بیدار شدم. متوجه شدم صدا از سوی دوستم به نام حسن است. تخت او درست در کنار تخت من قرار داشت و از صدای او سایر نفرات نیز بیدار شدند. او را صدا زدیم، اما جوابی نمی‌داد و حرکتی نمی‌کرد. امدادگر به سرعت اقدام به تنفس مصنوعی و ماساژ سینه کرد... نگو که آن صدا، صدای آخرین نفس‌های گرم او بود...
 از این پس عصرهای پنجشنبه با گلی در دست به زیارت مزار او در مروارید اشرف می‌شتافتم و در خاطرات خود با او غوطه‌ور می‌شدم...
 «حسن پهلوان» از صمیمی‌ترین دوستانم بود و به راستی که در دنیای مبارزه و انقلاب، یک «پهلوان» بود. او در زیر حاکمیت ملاها مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفته بود و مدتی را به‌عنوان پناهنده سیاسی در آلمان به‌سر برده بود. با همدیگر عصرها در کمپ مجاهدین به نام «حبیب شطی» در حوالی بصره در نقطه‌ای مشرف بر رودخانه شط‌العرب می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم. او همواره برایم از فجایع جنگ جهانی دوم، از فاشیسم و از جنایات نازیها در «آشویتس» می‌گفت، اما همیشه صحبتهایش را با این جمله پایان می‌داد که: «جنایات فاشیسم دینی ولایت‌فقیه و ملاهای بنیادگرای حاکم بر ایران هولناک‌ترین جنایاتی است که بشر به خود دیده است...
 اشرف، ژانویه 2015- یک خبر غیرقابل باور

نیروهای عراقی و شبه‌نظامیان جنایتکار مستقر در اشرف، به دستور هادی عامری به تخریب مزار مروارید اشرف، یادبودها، نمادها، دیوارها و حتی انهدام سنگ قبرهای آن پرداختند...
 خبر دل‌آزارتر از آن بود که بتوانم از کنارش بگذرم. عجبا که در روزهای مصادف با هفتادمین سالگرد فروپاشی اردوگاه «آشویتس»، نوادگان ایدئولوژیک و تاریخی نازیسم، ذات سفله و فطرت پست ایدئولوژی‌شان را در سایه حاکمیت سیاسی ولی‌فقیه، در کشتن خاک و سنگ آرامگاه مروارید اشرف به نمایش گذاشتند. در میان پاره‌های بلوک و ریشه‌های بیرون کشیده شده درختان، و گلهای پرپر، قاب عکسی از تصویر متبسم حسن پهلوان، روحم را به آتش کشید. به خود گفتم: «این جنس از جنایت تنها از زیر عمامه ولی‌فقیه می‌جوشد». اما این کار رژیم ولایت‌فقیه و مزدوران عراقی‌اش برایم تازگی نداشت. سال گذشته مزدوران عراقی، به ‌فرمان مالکی، پیکرهای در حال جنگ شهیدان اشرف را مخفیانه دفن کردند و هنوز هم هیچ‌کس از محل دفن آنها اطلاعی ندارد. دفن مخفیانه بدنهای گرم و خونالود شهیدان در حوالی زندانهای مخوف قزل‌حصار و گوهردشت در منطقه‌یی خاموش به‌نام بهشت سکینه؛ و یا خاوران، آرامگاه شهیدان قتل‌عام 67، که به‌خاطر دفاع از حرمت یک کلمه، بردار شدند؛ و یا تخریب مزار بنیانگزاران سازمان در قطعه 32 بهشت زهرا و نیز هجوم ویرانگرانه به وادی السلام کربلا، آرامگاه جاودانه فروغهای آزادی...
 اما جدال تندباد و قاصدک، مرگ قاصدک نیست، پیام تکثیر آن است. آنان زندگان شاهدند. از این‌رو مزارشان نیز قبله الهام است. منبع انگیزش و میعادگاه زندگی است.
 حسن پهلوان، و همه مرواریدهای زیبا و درخشان اشرف، که با سنگ مزار خود به جنگ دشمن می‌روند، اکنون در قلب و ضمیر پهلوانان و خلق قهرمان ایران خانه کرده‌اند...