۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

حمیدرضا طاهرزاده: " لطافت باران و رویش خس و خار در شوره زار! " انجمن نجات ايران

انجمن نجات ايران

حمیدرضا طاهرزاده: " لطافت باران و رویش خس و خار در شوره زار! " 

این روزها که فقدان اسفبار استاد نامدار موسیقی زنده یاد آندرانیک آساطوریان " مجاهد اشرفی"، یار و غمخوار دیرینه مقاومت قهرمانانه مردم ایران، فرزندی رشید از تبار یپرم خان و هنرمندی ممتاز و یگانه و بحق خورشیدی درخشان در آسمان موسیقی معاصر از میان ما رخت بربسته و در کهکشان شرف و ایستادگی همسفر فروغ‌های جاویدان آزادی میهنمان گشته، موج عظیمی از همبستگی و تجدید پیمان با مقاومت از سوی خانواده بزرگ این مقاومت در سراسر جهان ایجاد شده است. موضعیگیریهای قدرتمند و بی شکاف آندرانیک دلیر و پاکباز در دفاع جانانه از رهبری مقاومت مسعود و مریم رجوی و آزادی ستانهای اشرفی درست در هنگامه خنجرهای خدعه و خیانت و رذالت برعلیه پاکبازترین و رزمنده‌ترین نیروی تاریخ مبارزاتی میهنمان و تاکیدات مکررش مبنی بر اینکه وی علاوه بر عضویت رسمی در شورای ملی مقاومت در کسوت و هیات یک مجاهد اشرفی در برابر رژیم هنرکش میرزمید، مرا بر آن داشت که کوتاه نوشته ای در مورد توطئه‌های اخیر خائنان و مزدورانی که در این کشاکش نبرد با رژیم، باز هم از کمانهای وزارت اطلاعات تیرهای زهرآگین بسوی این مقاومت نشانه رفته‌اند، بنویسم. اما خوشبختانه و بدون کمترین تردید، هیچیک از این تیرهای زهرآگین هرگز کارگر نخواهد افتاد! زیرا که مقاومت سرفراز ما روئین تن و استوار بر اصول خود و با رنج و فدای بیکران به پیش رفته و می‌رود تا بنیان رژیم ایران ویران کن را نیست و نابود کند.

با تعظیم و تکریم به روانهای پرفتوح دکتر محمد مصدق و یاران وفادارش در شصت و چهارمین سالگرد نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران باید یادآور شد که سرنگونی حکومت ملی، مردمی و دموکراتیک دکتر محمد مصدق پیشوای فراموشی ناپذیر ملت ایران و پرچمدار بزرگ مبارزات مردم ایران علیه امپراتوری کهن بریتانیا توسط سیا و شاه و عمله و اکره اش، در زمره بزرگ‌ترین ضربات جدی و کمرشکن بر پیکر مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران بشمار میاید و به جرات می‌توان گفت که زمینه ساز بروز و ظهور حکومت خونریز ولایت فقیه در سه دهه بعد در میهن مان گردید. البته خیانت شاه صرفاً در سرکوب و کشتار نیروهای انقلابی و دموکراتیک خلاصه نمی‌شود. بلکه او با ایجاد یک حکومت وابسته راه رشد نیروهای ملی و میانه و حتی بازار ملی و آنچه که بورژوازی ملی نامیده می‌شود را نیز کاملاً مسدود ساخت.

یکی از نتایج و عوارض ویرانگر و زیانبار حکومت‌های دست نشانده و وابسته در دوران نوین چنین بوده است که بعد از سرنگونیشان، متاسفانه وضعیت جدید به سمت قهقرا و سقوط و بدتر شدن اوضاع پیش رفته است. چرایی این امر هم بسیار واضح است. زیرا که نیروی میانه و سرمایه داری ملی توسط بورژاوزی وابسته نابود شده و هیچ محملی برای بروز جاذبه‌هایی ملی که بتواند در جامعه تلألویی ایجاد کند و زیر برق جاذبه‌های پر درخشش خود ارتجاع مذهبی سنتی را به چالش بکشد وجود ندارد. بنابراین با سرنگونی حکومت‌های دست نشانده و مزدورغرب در خاورمیانه، راه رشد نیروی عقب مانده و ارتجاعی بنیادگرا کاملاً هموار می‌شود. درست بهمین دلیل در جریان آنچه که بهار عرب نامیده می‌شد همین واقعه دردناک بوقوع پیوست. با سرنگونی مبارک در مصر و از زیر آن آجارهای پوسیده حکومت وابسته‌اش به یکباره کرم‌ها و مار و مور و عقربهای "اخوان" از اعماق خاکهای متعفن سردرآورده و بالا میایند. در تونس اگر این پدیده کاملاً نشو و نما نکرد به این علت بود که بن علی نتوانسته بود راه رشد جریان ملی را کاملاً ببندد. عین همین حادثه ویرانگر تاریخی نیز 36 سال پیش در ایران رخ داد وبا سرنگونی شاه وابسته و بی اراده، دیو خونخوار و مهیب ارتجاع بساط حکومت خودکامه‌اش را در ایران گسترد. شاه با سرکوب و کشتار بیرحمانه مجاهدین و فداییان و ایجاد خفقان در جامعه و برقراری سیستم هولناک سرکوبگر پلیسی ساواک و وابستگی مطلق او و ساختار حکومتش به آمریکا، خلأ سیاسی عظیمی بوجود آورد که ارتجاع با فرصبت طلبی‌های تاریخیش در بستری از امدادهای غیبی! و در زیر سایه مماشات خائنانه و بیشرمانه غرب توانست قدرت را تماماً قبضه کند.

مجاهدین برای از میان برداشتن این غول ارتجاع می‌بایست آلترناتیوی با برنامه و سازمان کاری کاملاً دموکراتیک، مردمی و ایرانی به مردم ایران ارائه می‌کردند. چنین بود که شورای ملی مقاومت ایران توسط مسعود رجوی در ایران پا به عرصه حیات گذاشت. شورایی متشکل از سازمان‌ها و شخصیت‌های انقلابی، مبارز، ملی و دموکراتیک که حول یک برنامه مشخص ملی، مردمی و دمکراتیک برای سرنگونی نظام جهل و جور ولایت فقیه گرد هم آمده تا با سرنگونی دولت جبار آخوندی، مردم ایران بتوانند حکومت دموکراتیک دلخواه خود را برقرار کنند و بر اراده و سرنوشت خویش حکم برانند. مجاهدین شورا را باین دلیل تشکیل دادند که هرگز خود را به تنهایی آلترناتیو و نماینده کل جامعه ایران بحساب نمیاورند. البته این ابتکار از اوج دموکراتیسم آن‌ها نشأت می‌گیرد در حالیکه خود اصلی‌ترین و قدرتمندترین نیروی سازمان یافته این شورا محسوب می‌شوند. پس به اعتبار این هدف و برای حفظ کیان شورا در جنگ تمام عیار با حکومت آخوندی طبعاً هر بهایی را هم که در طی سالیان دراز مبارزه با دیکتاتوری خون آشام مذهبی لازم بوده پرداخته و باز هم بدون کمترین تردید خواهند پرداخت. در حقیقت خون جوشان ده‌ها هزار شهید مجاهد و مبارز در درون این مقاومت هماره در سی و سه سال گذشته توانسته تک تک اعضای شورا را همچون پیکری واحد و منسجم در رود خروشان و قدرتمند انقلاب بهم پیوند بزند و قلب تپنده آنرا همیشه پرتوان و پرتپش حفظ نماید. خون‌های پاک ریخته شده از پیکره مجروح مقاومت، سمبل پایداری و ایستادگی بر روی اصول و آرمان والای مبارزاتی ما بوده که دشمن جرّار، سفّاکانه بر مقاومتمان تحمیل کرده است. این همان جوهره، جانمایه و اصالت مقاومت ماست که این جنبش برای پیشبرد امر مبارزه، حتی از آخرین سرمایه انسانی و مبارزاتی‌اش که گذشتن از همه چیز خود می‌باشد هیچگاه دریغ نورزیده و از پرداخت این بالاترین و سنگین‌ترین قیمت در هیچ شرایطی فروگذاری نکرده است. این دقیقاً راز ماندگاری این مقاومت شکوهمند و همان ارزش منحصربفرد والا و گرانبهایی است که دشمنان و خائنان جبون و آبروباخته هیچگاه قادر به درک آن نبوده و سخت در تلاش‌اند تا همچون خمینی ملعون، این سرمایه بی بدیل و ارزشمند ما را هم مثل ارزش همه کلمات دیگر در قاموس مقاومت ملوث وبی محتوا جلوه دهند و از این رهگذر بی هویتی خویش را موجه بنمایانند!. براستی این همان راز پایداری و ماندگاری تاریخی مقاومت ماست که به هیچ وجه حاضر به عدول از مرزهای حصین آرمانهای مبارزاتیش نبوده و نخواهد بود و اتفاقاً بیلان سی و چند سال مبارزه بوضوح مبین این واقعیت شگفت انگیز و ستودنی است که این مقاومت برای گسترش و ارتقای مبارزه، هر گونه فدا و پرداختی هم که لازم بوده با کمال افتخار بدان مبادرت ورزیده و باز هم خواهد کرد. بطریق اولی دشمن قسم خورده ما هم که همان رژیم خونخوار ولایت فقیه و امدادرسانان منطقه ای و بین المللی وعوامل ومزدوران رنگارنگ او در داخل و خارج کشور، از هیچ تلاش و کوششی برای درهم شکستن مادی و معنوی این مقاومت فروگذار نکرده و نخواهند کرد. تاریخ سه دهه مقاومت خونین ما کاملاً مؤید و شاهد این واقعیت تلخ است.

اما اگر ما در ورای همه محظوریت‌های سیاسی و امنیتی روزی بخواهیم پرونده کلیه عملکردهای این مقاومت را از ریز و درشت به پیشگاه خلق محبوبمان ارائه بدهیم یقیناً چیزی جز تلالو درخشانشان و قدر، اعتبار، شرف و منزلت مقاومت مان در یک پیکار نابرابر در مقابل شقی‌ترین و مهیب‌ترین دشمن تاریخی مردممان نخواهیم داشت. تردیدی نیست که می‌توان به این حرکت و یا آن اکسیون سیاسی و نظامی انتقادهای اصولی و سازنده وارد کرد. اما یک اصل اساسی همچنان به زیبایی تمام در مقابل دیدگان همیشه بیدار و وجدان منصف تاریخ جلوه گری می‌کند و آن حقانیت مقاومت است و سرفرو نیاوردن در مقابل دشمن قسم خورده خلق به هر قیمت و تا هر کجا!. تسلیم نشدن در مقابل دشمن و یا شرایط کمرشکن و نابود کننده و بادهای جهانی که تا کنون دولت‌های قدرتمندی را به زیر کشیده است. در این دنیای یک قطبی و بلامنازع ما روی پای خود ایستادیم و با تکیه به مردم شریف و آزاده مان در هدف خویش برای سرنگونی این رژیم ایران ویران کن لحظه ای تردید بخود را نداده‌ایم. سکاندار کشتی مقاومت ما در این اقیانوس پرتلاطم با درایت و بینشی ژرف و با پرداختن بالاترین و سنگین‌ترین قیمت، نه تنها از نابودی مقاومت در برابر سهمگین‌ترین توفان‌های صخره شکن جلوگیری کرده، بلکه آنچنان ایستادگی کرده که ده‌ها سال است خواب راحت را از چشم دشمن وطن برباد ده ربوده و بدون تردید می‌رود تا خلق رنجدیده مان را به ساحل نجات برساند. این همان چیزی است که دشمن آنرا برنمی‌تابد و می‌خواهد نابود و یا دست کم لوث و ملکوکش کند!

در زمره همین تشبثات ضدبشری آخوندی ماجرای 17 ژوئن 2003 و حمله به مقر مرکزی مقاومت بود که دشمن برای نابودی و کمرشکن کردن این مقاومت از طریق مزدورانش و با استفاده از عوامل استعماریش بر مقاومت ایران فرود آورد. اما دیدیم که آخرالامر چگونه مفتضح و نالان صحنه را باخت و مقاومت ایران پیروزمند و سرفراز و قدرتمندتر از گذشته به مبارزه‌اش با رژیم اعتلا بخشید.

در همین گیرودار که دادستانی پاریس قرار منع تعقیب برای دست اندرکاران مقاومت در پرونده آخوندساخته مالی را بعد از سیزده سال تحقیقات پرهزینه و منحصربفردی که در تاریخ قضایی فرانسه بیسابقه است صادر کرده بود و این پرونده ننگین را مختومه اعلام نموده بود، ما شاهد یک بازی زشت و ناجوانمردانه دیگری از سوی ورشکستگان و قلم بمزدان خودفروخته و روحیه باخته ای شدیم که می‌خواستند به زعم خود مقاومت را دوباره در یک تنگنای حقوقی دیگری وارد کنند آنهم با استفاده از یک مرده کفن پوسیده!!؟ نتیجه کارشان را دیدیم که چگونه بور شدند و مفتضحانه قافیه را باختند. علاوه برآن، آن‌ها می‌خواستند، بانوی نیکوکار انگلیسی را که از حامیان دیرینه مقاومت بود در جهت منویات پلید خویش مورد سوءاستفاده قرار دهند و از او برای پیش بردن توطئه خائنانه و کثیف خود علیه مقاومت بهره جویند!.

یکی از آتش گردانهای این معرکه زشت و چندش آور کریم قصیم بود که این روزها پیرانه سر نقش جارچی بازار مکاره حضرات مزدور را ایفا می‌کند. او بعد از افشاگری کمیسیون امنیت شورای مقاومت برای رهایی یافتن از منجلاب متعفنی که در آن فروغلطیده به دست و با پا زدن‌های بی ثمر و با آسمان و ریسمان دوزی به تکاپو افتاده که بزعم خود از خویش اعاده حیثیت کند. غافل از اینکه این خود اوست که با آن عمل ننگین و خائنانه باتفاق رفیق همراهش هرآنچه اعتبار و حیثبت هم در این مقاومت کسب کرده را از کف دادند. قصیم در سلسله مقالاتی به واکنشی خشم آلود و هیستریک برخاسته و با نفی و تخطئه بسیاری از اصول و پرنسیبهای مبارزاتی و خط و خطوط مقاومت و دستاوردها و ایده‌هایی که در زمان عضویت شورا به انها مفتخر بود، به آن شیوه که شدیداً مورد استقبال دشمن هم قرارگرفته باصطلاح پاتک! زده است. اگر او کمی خویشتنداری بخرج می‌داد و اینچنین خام خیالانه با غیض و برافروختگی و کم جنبگی که از صفات بارز و ویژه اوست وارد نمی‌شد می‌توانست حتی منافع حقیر خود را نیز بهتر درک کند. کم جنبگی و خودباختگی که انروی سکه خودشیفتگی آدم‌هایی همچون قصیم است باعث می‌شود تا فرد نتواند حقیقت و کنه مطلب را درک کند و یا اصولاً چیزی بیاموزد. متخصصان آموزش و پرورش بر این باورند که افراد حرّاف هیچوقت چیزی یاد نمی‌گیرند زیرا که استعداد و توان گوش سپردن و تمیز خوب و بد را از دست می‌دهند. این امر در مورد این جناب هم به نظر بنده که قریب بیست و چند سالی با او برخورد داشتم کاملاً محسوس و عیان بود.

در زمره کارهای عجولانه و نابخردانه‌اش طرح لایحه دفاعیه خویش که احتمالاً رفیق حقوقدانش هم او را یاری رسانده، افشای تلفنگرامی است از سوی مسئول شورا به او. این پیام تلفنی که توسط آقای محدثین از سوی آقای مسعود رجوی برای او خوانده شده خود به تنهایی گویای همه واقعیت‌هاست و اگر کمی عمیق تر به عصاره و جوهره انسانی و مبارزاتی این پیام توجه کنیم بروشنی می‌بینیم که اتفاقاً طرحان سند از سوی قصیم تا چه حد مچ او و ماهیت درمانده و ننگین کنونی او را افشا می‌کند. قصیم اگر ذرّه یی شرافت، اخلاق مبارزاتی و صداقت برایش باقیمانده بود آنرا به این صورت در جهت دفاع از خود مطرح نمی‌کرد چرا که این سند آینه تمام نمای چهره انقلابی، انسانی و فداکارانه مسئول شورا در قبال اوست که این روزها تا به این در منجلاب فرومایگی و پستی فرورفته است. بگذریم از اینکه این سند به آن شکل هرگز نمی‌توانسته بدلایل فرم و مناسباتی که با قصیم وجود داشته باو تحویل داده شده باشد. زیرا که در بالا نام او بدون ذکر عناوین جاری مربوطه که همیشه در مورد او اکیداً رعایت می‌شد! آورده شده که طبعاً با مناسباتی که با این شخص که روی این مسائل و فرم‌ها و صورت ظاهر بیش از حد حساس بوده در تناقضی فاحش است. این پیام برای او قرائت شده و اینکه آقای محدثین آن را به آن شکل بوی تحویل داده باشد جای تردید بسیار است. حالا وی چگونه باین سند دست یافته خود ماجرای دیگری است. گویا این سند در زمره اسنادی بوده است که پلیس فرانسه در یورش ژوئن سال 2003 از پرونده‌های محدثین با خود برده است.

اما به اعتقاد نویسنده جوهره بحث اساسی ما اصلاً این نیست که چرا به او مستمری و یا فلان مبلغ پرداخت می‌شده است. قصیم از درک این موضوع کاملاً عاجز است. این امر را می‌توان اتفاقاً از روی رسیدهای دریافتیش بسادگی دریافت. او در کنار امضای خود دلیل دریافت وجوه مربوطه را با افزودن عباراتی از قبیل نوشتن مقالات، کارهای پزشکی، شرکت در تظاهرات وغیره تا به این حد نازل و از جوهره مبارزاتی و همسنگری با شورا ساقط می‌کرده است. یعنی او برای توجیه دریافت این کمک‌های مالی، فعالیت‌های خود را متذکر می‌شده و بطرز بسیار زشت و وقیحانه ای ارزش و محتوای مبارزاتی کارهایی را که شاید با عشق و علاقه آن زمان خود برای مجاهدین و شورا انجام می‌داده لوث و بی محتوا می‌کرده است. گویی او برای سخنرانی‌هایی که در حمایت از مقاومت مرتکب می‌شده! و یا شرکت در برنامه‌های میزگرد سیمای آزادی و نوشتن مقالات در دفاع از مبارزه مسلحانه و یا محیط زیست مزدی به فراخور کارش دریافت می‌کرده است. این گناه ذهن علیل و روح کاسبکارانه اوست که حتی خدمات خود در مقاومت را هم با معیار پول توجیه می‌کرده است. زهی بیشرمی برای این همه دریوزگی!! آیا مبنای تنظیم رابطه این مقاومت و سازمان پرافتخار مجاهدین با این دوستان چنین بوده است؟ خوب این فرد با این شکلک در آوردن‌ها که البته بدترین توهین را بخودش می‌کرده است و خود را تا سرحد یک قلم بمزد، سخن بمزد و یک مزدور و جیره خوار سخیف و فرومایه سقوط داده است. چیزی که کاملاً با روح وجوهره انقلابی وانسانی پیام مسعود در تعارض و جنگ است! او بجای این که به این تنظیم رابطه از دید مبارزاتی، یک رنگی و صداقت و اعتماد برادرانه که سال‌ها خودش به آن مقر و مفتخر بوده بیندیشد آنرا در همان کادر و مناسبات کاسبکارانه و حقیری که در ذهن علیلش جریان دارد مصادره به مقصود می‌کند. بحث ما انکار فعالیت‌های ایشان و یا هرکس دیگری در گذشته‌ها نیست. موضوع اصلی مورد مناقشه موضع خائنانه و بیشرمانه کنونی این فرد گریخته از مبارزه و همسویی و همنوایی او با وزارت جنایتکار اخوندی در یک جنگ کثیف روانی و غیراخلاقی با مجاهدین است و بس.

قصیم در نوشته‌هایش به موضوع مداوای افراد مقاومت پرداخته است. تمام آنچه که وی آنرا مداوای بیماران این مقاومت می‌نامد عبارت از بکارگیری طب آلترناتیو و سنتی در یک مقطع زمانی محدودی است که او بدلیل بیماری شدید فرزندش در چند سال پیش به آن روی آورده بود. این مداوا شامل استفاده از بادکش‌هایی بود که با استکان و همان سیستم سنتی بادکش قدیمی مادر بزرگ‌هایمان و یا تجویز آب نمک اشباع شده سنگ معدن هیمالیا و یکی دو مورد دیگر که ایشان آن‌ها را روی برخی افراد در پاریس تجربه و آزمایش می‌کرد. خوب از بابت این دلسوزی‌ها همیشه ممنون و سپاسگزار ایشان بوده‌ایم. حقیقت امر این است که این درمان هیچگونه جنبه جدی و سیستماتیک بالینی و جایگاهی در روش‌های درمانی و پزشکی معمول در مقاومت نداشت. هیچکس محتاج و متقاضی چنین حکیمباشی نبود که او آنرا با تبختر و گرانفروشی در زمره فعالیت‌های بیست و پنجساله امدادرسانیش در جوف رسیدهای دریافتیش از مقاومت قرار می‌دهد. با وجود برجسته‌ترین پزشکان حاذق در خانواده مقاومت که بسیاری از آن‌ها در عالی‌ترین سطوح علمی در دانشگاه‌های اروپا و امریکا مشغول بکار و تحقیق هستند و بی هیچ ادعا و چشم داشتی، بی نام و نشان در خدمت این مقاومت بوده و هستند، طبعاً طب سنتی و علفی قصیم نمی‌توانست آنگونه که او ادعا می‌کند مورد نیاز مبرم این جنبش باشد. نفس چگونگی بیان این موضوع در فقدان تمامیت واقعیت از سوی قصیم انسان را دچار این تردید می‌کند که ادعاهای پرطمطراق دیگر ایشان مبنی بر پذیرش خطر و کارهای پرریسک در مداوای زخمیان مجاهد و مبارز در آن سالهای سیاه اوایل دهه شصت هم به همان صورتی باشد که وی بیان کرده!!؟ این هم البته موضوع بحث ما نیست. اگر هم هرچه در این زمینه انجام داده باشد در واقع انجام وظیفه یک پزشک! در صحنه نبردی است که همین الان او آنرا تکفیر می‌کند!

رویکرد و مناسبات انسانی در درون این مقاومت جز بر پایه صداقت و اعتماد برادرانه مبنای دیگری ندارد. زنده یاد مرضیه با آنهمه اخلاص، یکتایی و یگانگی که به مقاومت پیوسته بود جز این به چیزی نمی‌اندیشید. او در کمال شهامت و تواضع یک انسان والا، از فراز سن در سالن کنسرت پنتی جز تئاتر در لس آنجلس فریاد برآورد که برای دفاع از زنان ستمدیده و مردمی که رژیم کمرشان را شکسته به ندای برحق این مقاومت پاسخ مثبت داده و هر کاری هم که از دستش بیاید برای رهایی مردم انجام خواهد و در حمایت و همراهی با مجاهدین تا به آخر خواهد وفادار ماند. او از مردم در صحنه نیز درخواست کرد که بدون آگاهی مکفی و با پیشداوری در مورد این شریف‌ترین نیروی مبارز تاریخ معاصر مملکتمان به قضاوت ننشینند. او با فروتنی انقلابی که قصیم و سایر شرکا بکلی از آن بی بهره‌اند و با همان متانت و حلاوت خاص خودش اعلام کرد: " من نان خور مجاهدین هستم". نان خور یعنی اینکه در یک خانه و زیر یک سقف بر سر یک سفره نشسته‌ایم و هر چه که داریم با هم قسمت می‌کنیم و خلاصه صاحبخانه ایم و نه میهمان!

قصیم مقاومت و خصوصاً مسئول شورا را در یک نعل وارونه به باد انتقاد می‌گیرد که چرا از وی خواسته است تا طنین بانگ بلند و خروش شهیدانیهمچون نویسندگان گرانقدر محمد حسین حبیبی و ابوذرورداسبی که قهرمانانه در فروغ جاویدان به شهادت رسیده‌اند باشد و او با پذیرفتن مسئولیت‌های بیشتر و افزایش فعالیت خویش بلکه بتواند در مسیر پرکردن جای آن شهیدان را بکوشدد. در این مسیر هیچگونه دغدغه معیشت هم نباید مانع این تصمیم گیری شود اکه البته مقاومت در همان کادر که اشاره شد عهده دار می‌شود. اما افسوس که قصیم در بهترین شرایط هم یک حرّاف بزدل بود که وقتی هیچ خطری تهدیدش نمی‌کرد به لفاظی می‌پرداخت. او در پراتیک مبارزه هم عدم صلاحیت وشایستگی خویش را برای عملی ساختن این پیام به اثبات رساند و هیچگاه نتوانست قلم و پرچم آن بزرگان را بردارد. بگذریم که مسعود رجوی بزرگوار انسانی است که برای هر کس که کمترین زمینه و استعداد و مایه ای برای شرکت در مبارزه و مقاومت با این رژیم داشته باشد از هیچ چیز فروگذار نمی‌کند. او در مبارزه به دنبال معامله پایاپای سیاست بازی‌های روز معمول نیست و هیچوقت در رفتار با دوستان و متحدان مجاهدین به این فکر نمی‌کند که در مقابل آنچه که می‌پردازد چه عایدش می‌شود. او بی چشمداشت خود را نثار مبکند و مظهر عالی پرداخت یکسویه است و جز به منافع و مصالح عالیه مردم در رنج و مقاومت سرخ فاممان دغدغه دیگری ندارد. ما که 35 سال است او را تجربه کرده‌ایم، صدها و هزاران بار شاهد این حقیقت متعالی بوده‌ایم که بیشترین مایه را برای هرفرد و یا جنبشی مستقل از وزن سیاسی‌اش در این مبارزه گذاشته است. به همین خاطر تصمیمات، عملکردها، حرف‌ها و سیاست‌ها و تاکتیک‌های او با سیاستمداران کلاسیک و پراگماتیست این روزگاران که به فکر جمع آوری رأی یا در اندیشه حفظ نام، آوازه و وجهه و قدرت خود هستند، هیچ سنخیتی ندارد.

شرم آورتر اینکه تحولات بعدی بوضوح نشان داد مشکل قصیم محذوریت در دریافت پول از مقاومت خونبار نبوده است، بلکه مشکل اصلی و همیشگی او عدم پذیرش تعهد و مبارزه کردن بوده است. کما اینکه آخر سر هم یک بخش از پیشنهاد مسئول شورا که تأمین زندگی‌اش توسط مقاومت بمدت بیش از دو دهه را مصرانه دنبال کرده و بخش مبارزاتی آن که برداشتن قلم و پرچم و رسالت مبارزاتی حبیبی و ابوذر بوده است را هرگز نپذیرفته است؟!

البته این مقاومت به بسیاری از افراد حتی مهندس بازرگان که برای سفر به آلمان آمده بود و شخصیت‌های دیگرکه هم اکنون در مقاومت حضور دارند و یا دیگران که بدلایلی نتوانستند به مقاومت بپیوندند این پیام را با تواضع کامل منتقل کرد که اگر شما به رژیم پشت کنید و رو در روی رژیم بایستید این مقاومت هر چه از دستشش بر بیاید انجام خواهد داد. بنی صدر و قاسملو و حزب دموکرات را تا آنجایی که می‌توانستیم در درون شورا حفظ کردیم. با افتخار تمام از بیرون کشیدن بنی صدر از چنگال خمینی و نجات جان او و هر کار دیگری که در آن زمان برای حفظ او انجام شده را با سربلندی از آن یاد می‌کنیم. زیرا که این کارها در آن مقطع تاریخی اصولی‌ترین و انسانی‌ترین عمل انقلابی بود که مجاهدین انجام دادند. اگر غیر از این صورت گرفته بود می‌بایست مجاهدین را در کار نکرده خویش مورد سررنش وانتقاد جدی قرار داد. این که بنی صدر خائن از آب درمیاید موضوع دیگری است که نباید بخاطر آن خلط مبحث کرد زیرا که چیزی را از اصالت و ارزش آن عمل صالحه و انقلابی و پرمخاطره نمی‌کاهد. مثلاً در مورد حزب دموکرات و قاسملو اگر واقعاً این امکان فراهم بود که می‌شد به هر ترتیب حزب مزبور را از رفتن و آلوده شدن در مذاکرات بی ثمر، خائنانه و نامشروع بازداریم حتماً در انجامش لحظه یی تردید نمی‌کردیم. سازمان حتی برای جلوگیری از سقوط حزب مزبور در ورطه مذاکره با رژیم هر چه که از دستش بر می‌آمد، از کمک‌های مالی یا تسلیحاتی دریغ نکرد که مبادا معضل مالی مانعی واقعی در مصاف آن‌ها با رژیم قرار گیرد. پس کمک‌های مالی، مادی و لجستیکی و معنوی در درون جبهه خلق را که نمی‌توان بهمین سادگی که قصیم برای تطهیر آبروی رفته و رسوایش ملوث می‌کند، لکه دار کرد. باز هم تاکید ما بر این است که موضوع اصلاً دریافت پول توسط آقای دکتر مربوطه نیست بلکه بحث این است که او بجای اینکه با سربلندی و فروتنی با اذعان به دریافت کمک از سازمان انقلابی که مدافعش بوده به کرده خویش ببالد، می‌خواهد با نفی همه اصول، ارزش‌های مبارزاتی این مقاومت خونبار را هم در هم بریزد و مخدوش کند. اما جنبشی که در جایگاه آلترناتیو قرار می‌گیرد طبعاً به چنان بلوغی رسیده که از کسانی که امکان مبارزه با دشمن را دارند بخواهد بجای اینکه وقت و انرژی خود را در فلان اداره دولتی از پستخانه تا بیمارستان‌های عقب مانده در شهرهای آلمان شرقی سابق بگذارد (که قصیم مدت کوتاهی بطور نیمه وقت در اورژانس‌های آن بیمارستان‌ها و بقول خودش زیر دست انترنهایی که هنوز هم فارغ التحصیل نشده بودند کار می‌کرد)، بیاید انرژی و توان و استعداد خود را در خدمت الترناتیو بکار گیرد. پس اینکه قصیم سعی می‌کند چنین وانمود کند که این مقاومت بودنه که گویا می‌خواسته با دگنگ، طبیب حاذق را از حرفه ممتاز پزشکیش محروم کند و با پرداخت اجباری مستمری ماهانه!؟ او را به خود وابسته سازد، برای هر ناظر بیطرفی چنین ادعایی بسیار سخیف، ناجوانمردانه و نابخردانه و در عین حال ابلهانه است. به او باید گفت که صدها و هزاران مجاهد و مبارز جان برکف در طول 35 سال گذشته با تخصص‌ها و مدارک ده بار بالاتر و ارزشمند تر از قصیم، همه این مدارک ممتار و مدارج عالیه علمی و دانشگاهی و غیره را پشت سرگذاشته و جانانه به صفوف مقاومت پیوستند. به زندان رفتند، شکنجه شدند و استوار و سرفراز بر تختهای شکنجه و تیرک دار بوسه زدند و یا در صحنه‌های درگیری با فاشیسم دینی به شهادت رسیدند بدون کمترین خللی در عزم سترگشان، در چنان شرایط مهیب و مافوق طاقت بشری پایداری کردند و بر سر اصول و پیمان و میثاق خویش با مقاومت وفادار ماندند و جاودانه شدند.

باید به آقای قصیم گفت:

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشتخو را نکشند!!

این همان فضای عطرآگین عمیقاً انقلابی است که از حنیف تا کنون در درون این جنبش جریان داشته و با مسعود و مریم رجوی به اوج رسیده و بطور خاص مسئول شورا با سعه صدر و بردباری در درون شورا به آن کمر همت بسته و وفادار مانده است. حال قصیم می‌خواهد این برجسته‌ترین تنظیم رابطه انقلابی و اصولی و مشروع مسعود را وارونه جلوه دهد. اما حقیقت دردناک و چندش آور این است که او از جبهه خلق و مقاومت روی برتافته و نوشته‌هایش زینت بخش سایت‌ها و نشریات وزارت اطلاعات آدمکش گشته است. غلطیدن در مرداب وزارت اطلاعات آخوندی تا بدان حد رسیده که مزدوران جلاد رژیم از او و روحانی برای سفر به عراق به بهانه دیدار با باصطلاح خانواده‌های مجاهدین و با شرکت در جلسات انجمن وزارت اطلاعات دعوت رسمی هم بعمل آورده‌اند! چشمتان روشن آقایان وکیل و طبیب مبارز که آخر عمری سر از چه ناکجا آبادی در آورده‌اید!؟ این مقاومت تحت هیچ شرایطی از اعتماد برادرانه و خواهرانه ذره یی کوتاه نمیاید. اما اصل درخشان و خدشه ناپذیر عالی‌ترین مناسبات انسانی که مبتنی بر همین اعتماد است، همچنان در درون مقاومت مثل خورشید می‌درخشد و نور و گرمایش مناسبات ما را حتی در سخت‌ترین شبهای تیره و تاریک زمستانی اختناق حاکم گرما، حیات و نور امید می‌بخشد. قصیم خودش خوب می‌داند که ما مناسباتمان را که نه از خائن بلکه از خادم میچنینم و نظم می‌دهیم. اما راستی بر سر آنهمه مهری که او از مقاومت در دل داشت چه آمده که پیام تلفنی مسعود را که اتفاقاً یکی از درخشان‌ترین برگهای زرین رهبری اوست بر سرنیزه کرده و فضای انسانی و یکرنگی و پاک این مقاومت را به مشتی مزدور وزارت اطلاعاتی به ثمن بخس فروخته است؟ ما این را هم خوب میدانیم که چگونه یک شبه یک چریک به یک خائن و بسرعت به جلادی بدل می‌شود و بر سر رفیق همرزمش حاضر به شلیک تیر خلاص می‌گردد! وقتی که او در حضیض ذلت و در کمال خیانت و بیشرمی موضوع کلاهبرداری و مسائل مالی را پیش می‌کشد و می‌خواهد از این کانال راهی برای ضربه زدن به جنبش باز کند آیا جز افشای بخشی از آنچه که با او رفته می‌توان برخورد اصولی دیگری را در رابطه با این مزدوران سفله تصور کرد؟

افتخار این جنبش همواره این بوده که در همه صحنه‌ها روی پای خودش بایستد و در کمال سرافرازی انقلابی دستش را برای دریافت هرگونه کمک و مساعدت بسوی خلق محبوبش دراز کند. در این رهگذر انسان‌های شریف و نیک نهاد نیز از دیگر ملیت‌ها البته در یک همبستگی جهانی با مقاومت ایران ده‌ها سال است که یاریمان کرده‌اند. چه بسیار از اعضای این مقاومت سال‌ها در کوچه پس کوچه‌های اروپا و امریکا، استرالیا و کانادا و دیگر شهرهای جهان در این زمینه تلاش شبانروزی کرده‌اند. درزمره بزرگ‌ترین افتخاراتمان در مبارزه این بوده است که سالیان متمادی از انگلستان تا ایتالیا، فرانسه، سویس و کشورهای نوردیک بهمراه یاران مجاهد و شورایی و هواداران شریف و زحمتکش این مقاومت در کوی و برزن در سرما و گرما برای تأمین هزینه‌های مقاومت طی طریق کرده‌ایم. در همان زمان که با خانم مرضیه در کشورهای اروپایی تورهای کنسرت داشتیم برخی از اعضای ارکسترمان با کلاسوری از جنایات رژیم در دست مشغول انجام وظیفه در این صحنه نبرد با دشمن بودیم. بعنوان یک خاطره دران روزگاران در شمال نروژ بهمراه یکی از برادران مجاهد مشغول کار مالی بودیم. ما برای کاهش هزینه‌هایمان در آن سرمای طاقت فرسای نروژ در یک کمپنیگ تابستانی مستقر بودیم. بیاد میاورم شب کریسمس بعد از پایان کار بدلیل اینکه آخرین اتوبوس را هم از دست داده بودیم مجبور بودیم پای پیاده بیش از سه ساعت در آن شب تاریک در میان برف و یخ و در حالیکه از نزدیک صدای زوزه گرگ‌هایی که در کنار ما پرسه می‌زدند را بخوبی میشندیم با صدای بلند آواز بخوانیم و من ترانه بهار بزرگ را می‌خواندم. انگشت شست پایم تقریباً یخ زد و هنوز بعد از بیست و چند سال بیحس است. مرضیه عزیز وقتی که خبر را شنید به ما تبریک گفت و اعلام کرد که معنای درویشی و عرفان را که سال‌ها در جستجویش بوده در میان هزاران هزار هوادار و اعضای این مقاومت یافته است و چنان بود که در لس آنجلس با کمال افتخار آن بیانات را ایراد کرد که همه ما را هم که توی صحنه با او بودیم به اوج افتخار و سربلندی پرواز داد. یادش بخیر!

افتخار مقاومت ایران این بوده که هیچ چیز برایش مهم‌تر از سرنگونی رژیم و در عین حال حفاظت از استقلال جنبش مقاومت و استقلال ملت ایران نبوده است به همین خاطر از نظر مالی نیز روی پای خود و متکی به ملت ایران و تلاش شبانه روزی کادرها و هواداران خود بوده است و نه متکی به قدرت‌های خارجی

از یاد نبرده‌ایم که چقدر تلاش کردند مجاهدین را نوکر و جیره خوار صدام و دولت او قلمداد کنند! با سقوط صدام برای دشمنان و مدعیان این امکان فراهم شد تا به همه مدارک و اسناد و پرونده‌های دولت او دست پیدا کنند. همه پرونده‌ها در دست آمریکا و رژیم عراق و بطریق اولی حکومت آخوندی قرار گرفت. اما آن‌ها هرگز نتوانستند این ادعای همیشگی مسخره خود را به اثبات برسانند و همیشه هم از این موضوع ضربه خورده‌اند. دادگاه‌های فرانسه به مدت بیش از سیزده سال روی پرونده اتهامات رژیم ساخته مالی کار تحقیقاتی عظیمی انجام داد. برجسته‌ترین شرکت‌های حسابداری و ممیزی فرانسه را مأمور حسابرسی و یافتن ادله ای برای اثبات اتهامات آخوندساخته شان کردند. میلیون‌ها یورو هزینه شد. اما در نهایت، دست از پا درازتر مجبور شدند بر پاکی امور مالی مجاهدین و پیش‌تر از آن نیز بر تروریست نبودنشان صحه بگذارند! درست در چنین بحبوحه ای قصیم و شرکای مفلوک وارد میدان توطئه جدیدی در همین زمینه می‌شوند.

براستی وقتی او نفسش را از این مقاومت می‌برد و همه ارزش‌ها را ضد ارزش، مقاومت مسلحانه را که آن همه در شکوه و اصالت آن قبلاً قلمفرسایی و داد سخن داده محکوم و از تئوری جنایتکارانی چون سازگارا حمایت می‌کند، عالی‌ترین مناسبات برادرانه و انسانی درون این مقاومت بویژه با مسئول شورا را که سال‌ها بی هیچ چشمداشت بپایش ریخته شده اینچنین ناجوانمردانه وارونه جلوه می‌دهد و محبت‌های بی شائبه و یکطرفه او را با طلبکاری وقیحانه ای تخطئه و لوث می‌کند و در صدد ساختن چهره ای مهیب از او برمیاید ووو و صدها ادعا و تهمت‌های کثیف و خائنانه دیگر علیه این جنبش که بی هیچ ملاحظه ای جز خوش رقصی و مزدوری برای رژیم و ندامت از گذشته و قدم نهادن در راه ننگین همکاری با مزدوران شناخته شده ولایت انجام می‌دهد، دیگر چه تصویری جز سقوط ننگین با شتاب آزاد در چراگاه وزارت اطلاعات برای او و همدستانش می‌توان تصور کرد؟ در حیرتم که اینان اوقات تنهایی‌شان را در این لحظات سیاه و مرگبار چگونه می‌گذرانند و چطور می‌توانند با وجدانی آسوده!! بخواب بروند در حالیکه می‌دانند همان مبارزان و سیاوشان با بدنهای شرحه شرحه‌شان که مبارزه و شهرشان را تا مرز اسطوره‌های حماسی فردوسی عروج داده بودند و ساکنان " سیاوش گردشان می‌نامیدند" در حالیکه در سخت‌ترین شرایط مافوق طاقت انسانی ایستادگی و مقاومت می‌کنند، چگونه به این مدافعان نادم می‌اندیشند!؟ افسوس که کمترین احساس شرم هم که شاید روزگاری برای آن‌ها هم احساسی انقلابی بود، از آن‌ها رنگ باخته و گریخته است!؟

در طول سالیان دراز، بیشمار باران‌های رحمت با آن لطافت طبع، بیدریع و بیکسان از سوی این مقاومت و رهبری آن بر همگان باریدن گرفته است. انسان‌های نیک نهاد و مبارزی چون استاد بهرام عالیوندی، مرضیه، عماد رام، منوچهر سخایی و آندارانیک اشرفی پاکباز و بیشمار شهیدان و ماندگاران دیگر که از جنس پاکی و لطافت باران بودند با نوشیدن اولین جرعه‌ها سراز پای نشناخته همه چیز خود را وقف این مقاومت کردند و از سوی دیگر موجودات خبیثی همچون خائنان خنجرزن و ناجوانمردان خودفروخته که بی شک از جنس خس و خاشاک بودند، نهایتاً به اصل ناپاک و اهریمنی خویش و شوره زار ولایت ره برده چرا که در آنجا ریشه داشتند!

چقدر سعدی عزیز در این رابطه زیبا و با مسمی سروده است:

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره زار خس

ما سرفرازانه در میانه میدان ایستاده‌ایم و برای شمایان که بقول دکتر مصدق که در جواب به مکی و بقایی بدرستی گفته بود" تغوط فرمودید آنهم به سرو ریش مبارکتان"!!؟؟ متاسفیم که سالهای باقی عمر را در خفت و زاری چگونه بسرخواهید برد!؟