۱۳۹۴ فروردین ۵, چهارشنبه

تاريخ را ما مي سازيم ! ناصر آبادانی انجمن نجات ايران

 انجمن نجات ايران 

البته اگر بخواهیم یا بتوانیم !
در هر نقطه ای که هستیم ، معنیش این است که از نظر تاریخی درست در آن نقطه قرار گرفته ایم، خوب یا بد مسئله این نیست. مسئله شناخت موقعیت عینی است که در آن قرار گرفته ایم. هر نقطه از جایی آغاز می شود ، و هر خطی در امتداد نقطه ای است که از آن حرکت کرده ایم ، اگر باور داشته باشیم که جامعه ما در همه زمینه های دانش ،علوم تجربی و حوزه های مختلف فکری در نقطه آغاز است ، به معنی آن است که به این یقین رسیده ایم که نقطه حضور تاریخ واقعی مان را درک کرده ایم و اگر به غیر از این فکر کنیم ،چنانچه می کنیم، و در لایحه های هزار توی تاریخ قبل ازاسلام که بیش از ۱۲۰۰ سال وبعضا ۵۰۰۰ سال گفته می شود ،میگردیم تا تنها یک یا دو شخصیت قابل طرح، آن هم در طیف حاکمان پیدا کرده وجهان ذهنی مان را با تنها چند جمله که بر سنگی یا کتیبه ای حک شده است پر کنیم ، و در آن طرف طیف ، در ۱۴۰۰ سال تاریخ پر از درد و رنج بعد از اسلام که کمی به واسطه پیدایش و تکمیل خط پر بارتر است ، بیش از ۵۰۰ سال است که به جزء شعر ( آن هم در حیطه بومی ) در هیچ عرصه ای حرفی برای گفتن نداشته ایم ، یعنی درست در دوره ای که به عصر روشنگری ورنسانس معروف است ، جهان در حال بیدار شدن بود و ما خواب عمیق تاریخی مان را آغاز کردیم.
هر حرکت تغیری در خود دارد ، هم زمان و هم مکان را با خود جابجا می کند . برای جابجا شدن ،نیرویی لازم است ، نیرویی که تاریخ را دگرگونه کند . تاریخ گام به گام ساخته می شود ، هر گام آجری است بر آجری ،
زندگی در برهوت ، بدون هیچ سرپناهی،
در برابر هر باد و طوفان اجتماعی آسیب پذیر بوده ایم . تاریخ میهن ما بیش از آن که فراز داشته باشد ، در نشیب بوده است . تعریفی از آنچه بوده ایم شاید ، ولی تغیر هرگز!
صده ها از پی هم آمده اند و ما را با خود به جلو هل داده اند ، و ما فقط آمده ایم ، بدون هیچ اندوخته ای!
هر آنچه را امروز در جامعه سیاسی و اجتماعی خود می بینیم ،آیینه تمام نمای تاریخی است که پشت سر گذاشته ایم . سر در گمی ، عدم برنامه ریزی ، عدم سازمان دهی ، پنهان شدن پشت و یا در زوایای کلمات پر طمطراق ، دعوت دیگران به همسفر شدن با آنها بدون آنکه خود در راه باشند ، در عین فردیت خود را محور پنداشتن ، اندازه گرفتن دیگران با قد و یا گامهای کوچک خود، درمان امروز را با نسخه دیروز پیچیدن ، بدون آنکه آن نسخه دردی از دیروز دوا کرده باشد ، دعوت به اتحاد و در عین حال تنها نیروی متحد و منسجم را متززل خواستن ، نداشتن برنامه و در عین حال به برنامه و عملکرد تنها نیروی مبارز در صحنه سنگ پرتاب کردن ، اینها وهزاران درد بی درمان امروز تکرار چیزی است که در تاریخ ما به کرات اتفاق افتاده است ، و طرفه آنکه بعضا بعضی کسان را به خاطر فرهیخته بودن یا عالم بودن مورد تجلیل قرار می دهیم ،امثال خواجه نصیرها که در دستگاه استبداد کار کرده اند بسیار است . باری ، روزی مارکس گفته بود که فلاسفه جهان را تفسیر کرده اند و وظیفه ماست که جهان را تغییر دهیم. اما ما جهان را نه تفسیر که از روی دست دیگران تعریف و بعضا تحریف کرده ایم ، تصویر تاریخ را هر کس به دل خواه در جلوی خویش گذاشته و هر آنچه را که به زعم خود در تصویر دیده است ،برای ما تعریف کرده است آنهم تنها به این دلیل که فرصت نگاه کردن به تصویر تاریخ را پیدا کرده است .
اندوخته های ناچیزمان در حوزه های مختلف فکری تحرکی در جامعه ایجاد نکرده و بلعکس ،تحولات اجتماعی ما از مشروطه تا قیام ملی شدن نفت یا حماسه سیاهکل تاثیرات اندک و مقطع ایی بر حوزه اندیشه گی ما داشته است ،که آن اندک هم با دزدیده شدن انقلاب ۵۷ به دست خمینی از بین رفت .
سترون شدن و یا تکرار نشدن آن اندک هم در این دوره ۳۶ ساله دیگر احتیاج به اثبات ندارد .
در مسیر پر پیچ و خم تاریخمان چه پیش آمده است که این چنین تهی دست آن را سپری کرده ایم ،
رویای داشتن تنها یک تاریخ بلند ، همه ما را سرخوش کرده است ، گیجی و سرخوشی از این فرهنگ و تمدن سنگی ،امکان باز یابی و جستجو را از ما گرفته است ، چرا که در هر جستجو ،امکان ناکامی وجود دارد ، و این هراس آلود است ، گذر از سابقه تاریخی ، جهان ذهنی ما را مخدوش می کند ، هرچه گذشته شیرین تر و خوش تر شود ،آینده وهم آلود و ترس ناک جلوه می کند .به گذشته ای که ساخته ایم یابرایمان ساخته اند خو کرده ایم ، این گذشته خوش ،سابقه ما شده است ،گذشته و سابقه ،همیشه برای ما دفتر چه پس انداز پر و پیمانه ای بوده است . هیچ کجا این نگار سر مست را وا نمی نهیم ، حتی اگر در تاریکترین روزگار تاریخی مان بسر بریم ، کارکرد گذشته و سابقه بعضا به عنوان پتک ،برای کوبیدن بر سر امروز و فردا نیز مورد استفاده قرار می گیرد . تا روندگان امروز به فردا ، یادشان باشد این شمشیر بدستان داموکلس وار را.
اگر این نگاه خوش وافتخار زا به گذشته ، موتور محرکه ای می شد برای پیش روی و در هم شکستن استبداد و ارتجاع ، مشکلی نبود ، بلکه مشکل اینجاست ،که نشئگی و خماری ،ماندن در حیطه افتخار آمیز گذشته عامل ترمز افراد چه بصورت فردی و یا عامل باز دارندگی دیگران ، در مصاف با استبداد و ارتجاع به صورت جمعی می شوند . اگر بنا به شرایطی بعضا تلاش می کنند در شط امروز شنا کنند تا چشم انداز شنا در دریای طوفانی فردا را می بینند ، لنگر انداخته، و خود را به ساحل امن دیروز می سپارند ، شناخت امروز و مکانیسمهای حل تضاد های بیشمار آن را به سبب تعریف نشدن و یا تفسیر نشدن آن توسط دیگران ، برایشان به امری سخت و غیر قابل فهم تبدیل شده است . الگو سازی های دیروز آنان را واداشته است که مدام خود را تکرار کنند ، خط کش دیروز را در دستان کوتاه خود گرفته و همه مسائل مبتلابه جامعه پیچیده امروز جهان را می خواهند با معیارهای دفن شده تاریخی خود اندازه بزنند . و لاجرم فریاد هایی مشابه از دهان هایی ظاهر‌ا متفاوت می شنویم . گستردگی صحنه مجازی موجود و تکرار این صداها در صفحات متعدد مجازی ، توهم شنیدن آن توسط دیگران را برایشان رقم می زند . به جای اینکه به خود ، راه خود و یا ارتجاع حاکم بپردازند ، رسالت خود را در سنگ اندازی به شناگران دریای طوفانی می بینند .
جامعه به علت سرکوب عریان رژیم حاکم توان باز تولید خود را از از دست داده است دانشکاهها که روزگاری محل تولد اندیشه و نیروی مبارز بوده است ، حتی در تشکل سازی انجمنها نیز درمانده است ، صحنه خارج از کشور هم از این امر مستثناء نیست ، نیروهای مارکسیت هرکدام در قامت یک فرد یا نهایتا یک سایت دعوت به اتحاد می کنند وشعار تمام زحمت کشان جهان متحد شوید در سر لوحه وبلاگ ها یا سایت هایشان خود نمایی می کنند ،ولی بعد از چندی آن اندک هم با نوشتن بیانیه ای از جدا می شوند شعار تشکیل جبهه همبستگی تنها نیروی سازمان یافته را به هیچ می گیرند و باز دم از بسته بودن آن سازمان می زنند .خود را در آینه پندار خود می ببینند و طرح هایی به شکل و اندازه فردی خود رسم می کنند ،
در رسای آزادی و سکولاریسم آن هم از نوع نو « اش» قلم فرسایی می کنند ولی بعلت عدم درک یاحل تضاد های مبتلابه امروز به دامن پاسارگارد یا و برقراری حکومت ملکه و شاهنشاه پناه می برند ، شاید هم به این ( دلیل که زنبورها ملکه دارند چرا ما نداشته باشیم ) . اگر باور کنیم حضور واقعی و عینی خود را در صفحه شطرنج سیاسی تاریخی مان ، و از آن تعریفی عینی بیرون دهیم ، می توانیم تغییر را آغاز کنیم ! قانون مندی حرکت مبارزه افراد و سازمان ها واحزاب را در جایگاه واقعی خودشان می نشاند ، گسترگی و بی در و پیکری صحنه مجازی به کسی اعتبار نمی دهد . واگر دهد ، اعتباری مجازی است و طبیعتا زودگذر .
روزی نیست که رژیم در ابعاد دهشتناک اعدام نکند ، روزی نیست که اسید بر چهره دخترانمان پاشیده نشود ، < خود کشی و به آتش کشیدن یونسها در خرمشهر ، معلمی در تهران دختر ۱۸ ساله ای در کرمانشاه > خودکشی زنان و دختران در ایلام ، ابعاد فاجعه را صد چندان کرده است ،و رژیم عاجز از حل مشکلات افزایش یابنده جامعه ،تنها بقای خود را در سرکوب و پاشیدن تخم یاس در دل جامعه می بیند . سیستم اطلاعاتی رژیم در خارج از کشور فعال است ، آدمهای سابق ، که کماکان نان سابق خود را می خورند و آش سید علی را هم می زنند حالا با فریاد هایی مشابه رژیم د ر صحنه ای دیگر بر علیه نیروی رزمنده صف آرایی کرده اند . کلمات ابزاری است برای تعریف کردن از خود ، ابزاری است برای پنهان کردن خود ،
هر حرکت تغییری در خود دارد ، زمان و مکان را نیرویی می تواند به حرکت در بیاورد که توان شنا کردن در دریای مطلاطم امروز را داشته باشد ، ضربات هر چه قدر کاری ، طوفانها هر چقدر سهمگین ، نباید و نمی تواند این نیروی بر آمده از دل تاریخ خونبارمان را نابود کند .

تاریخ را ما می سازیم !
می توان و باید ساخت !
برای اولین بار تاریخ ، رهبری به قامت مسعود و مریم برای این زمانه پر نیرنگ برای ما پرورانده است
این نیرو ، این رهبری توان راهبری این کشتی از امواج پر تلاطم را دارد .

با احترام ناصر آبادانی
۲۵،۳،۲۰۱۵