۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

«شورش» کریم پور شیرازی انجمن نجات ايران

(تولّد: 4بهمن1299 ـ شهادت: 24اسفند1332)
کریم پور شیرازی   

     كريم پور شيرازي مدير هفته نامۀ «شورش», نخستين شمارۀ اين هفته نامه را در 23بهمن 1329منتشر كرد. در همان اولين شماره در كاريكاتوري رزم آرا, نخست وزير وقت، را بيل به دست و دكتر طاهري، از نمایندگان طرفدار رزم آرا در مجلس، را كلنگ به دست نشان داد و زير كاريكاتور نوشت: «چنانچه شما, به دست خود گورتان را نكَنيد, ملّت شما را به ديار عدم خواهد فرستاد».

   «شورش» پس از انتشار اوّلين شماره اش از طرف شهرباني توقيف شد. امّا كريم پور دست از ادامۀ انتشار آن نكشيد. در حالي كه نام نشريه اش را به رنگ سرخ چاپ مي كرد و در پيشاني صفحۀ اول آن، اغلب اين كلام حضرت علي به چشم مي خورد:

«پيكار كنيد, بگذاريد به جاي لكّۀ مذلّت, دامن كفن شما آغشته به خون باشد. پيكار كنيد, كه مرگ شرافتمندانه از زندگي ننگين ستوده تر است».

   گاه اين جمله از اعلاميۀ حقوق بشر در بالاي صفحۀ اول آن چاپ مي شد: «وقتي حكومتي حقوق ملتي را نقض مي كند, شورش و انقلاب براي تمام افراد آن ملت ضروري است».

يا بالاي صفحۀ اوّل با اين شعر زينت مي يافت:

«من نمي گويم سمندر باش يا پروانه باش/

   چون به فكر سوختن افتاده اي, مردانه باش»

     «شورش» بارها توقيف شد ولي كريم پور دست از ادامه مبارزه با رژيم خودكامه شاه نكشيد و آن را به نامهاي ديگر مانند: «قيام ملت», «مرد وطن», «مهر ميهن», «فرياد ايران», «نداي البرز» و... منتشر كرد.

   كريمپور در شمارۀ 32 «شورش» (4آذر1330) شعري با عنوان «تقديم به مصدق فرزند قهرمان وطن»چاپ كرد كه ابياتي از آن را در زير مي خوانيد:

«تا هست جان به پيكر و نيرو به تن مرا/

        غير از وطن نباشد, حرف و سخن مرا

شور وطن مرا همه امّيد زندگي است/

       اين زندگي ست بهر چه؟ بهر وطن، مرا

بهر دفاع ميهن و آزادي وطن/

        ناچيز بوده خون دل و, رنج تن مرا

عشق وطن مرا همه بنيان زندگي است/

   هيهات! كي اسيركند عشق زن مرا؟

انديشه وطن نرود از سرم برون/

       جز آن كه خاك بپوسد كفن مرا

گيرم ز دشمنان وطن, "شورش" انتقام/

       ياري نمايد ار كَرم ذوالمِنَن مرا»

«نواي انقلاب» ـ شعري از كريم پور شيرازي:

«ساز كن مردانه, اي مطرب، نواي انقلاب/

    تا كه افتد بر سر مردان هواي انقلاب

از نواي زاري اين بي نوايان خسته ام/

     سازكن اي چنگي پر دل, نواي انقلاب

سر به زير افكنده از بيچارگي تا چند، چند؟/

   هان ز جا برخيز و بفكن سر به پاي انقلاب

انجمن در مجلس شورا ندارد حاصلي/

        انجمن بايست كردن در سراي انقلاب

ترس و ذلّت, ملت بيچاره را از پافكند/

   نقشه يي بايدكشيدن از براي انقلاب

داروي صبر و شكيبايي نمي بخشد اثر/

      درد ما را نيست درمان جز دواي انقلاب

كاخ اين خونخوارگان را واژگون بايست كرد

       ريختن بايد ز نو از خون, بناي انقلاب»

كريم پور در صفحۀ اول «شورش» شمارۀ 37 (9ديماه1330) در زير عكس خودش, كه قلم در دست دارد و با قدّاره بندان و قَمه كشها مي جنگد, اين كلام را نوشت: «ما سوگند خورده ايم كه تا پاي جان از حقوق اين گرسنگان و برهنگان در مقابله با سرنيزه و قلدري, بي باكانه, دفاع كنيم».

   اشرف پهلوي، كه از آغاز نخست وزيري دكتر مصدق سدّ راه اقدامات مردمگرايانۀ او بود, آماج انتقادهاي شديد كريمپور شيرازي قرارداشت. دست پروردگان اشرف نامه يي برايش فرستادند و تهديدش كردند كه اگر دست از انتقاد به اشرف برندارد, سرنوشتي مانند سرنوشت محمد مسعود در انتظار اوست.

   متن نامه: «اي مدير روزنامۀ "شورش", بدان و آگاه باش كه اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوي برنداري, عاقبت وخيمي در پيش داري. اي كريم مختارپور! ديدي كه چگونه محمد مسعود مي خواست برعليه ما مبارزه كند, و ما هم به حيات او خاتمه داديم؟ و باز هم مي گوييم اگر دست از مبارزه با ما برنداري, در همين روزها منتظر سرنوشت مسعود باش. و نامردي اگر در روزنامۀ آينده ننويسي».

   كريمپور در شماره 11 (20خرداد 1330) به همراه چاپ متن اين نامه, نوشت: «به خدا و به خاك مقدّس ميهن عزيزم ايران, كه بزرگترين سوگند است, قسم ياد مي كنم كه من روزي آسوده خاطر خواهم شد كه در راه حق و حقيقت, در راه شرافت و آزادگي, در راه ملت محبوب و وطن عزيز, مثل هر مرد زنده و پايبند به اصول و شرافت, مردانه جان دهم. آري, از مرگ زرد و سياه بيزارم و طالب و بي قرار مرگ شرافتمندانه سرخ محبوبم, و سوگند ياد كرده ام كه تا انتقام عشقي و مسعود و فرّخي و مدرّس را از اين دستگاه فاسدِ جابر بازنگيرم, از پاي بازننشينم. و اشرف و طرفداران فاسدش بدانند كه اگر يك موي از سر من, كه يكي از خادمين باوفا و صديق ملت هستم, كم شود, ملت قهرمان و رشيد ايران, برادران غيور و حق شناس من, مانند مور و ملخ, مثل سيل خروشان به طرف دربار فرعوني او سرازير شده و چنان آتشي در آن كاخهاي سر به فلك كشيده, كه پايه هاي آن بر ظلم بناشده, بيفكنند كه دودش چشمۀ خورشيد را تيره و تار نمايد! ديدي كه مرگ مسعود به قيمت خون هژير و رزم آرا و...برايت تمام شد؟ يقين داشته باش كه خون پاك من به قيمت نابودي خاندان پهلوي تمام خواهد شد. و من هم مرد و مردانه در راه ملت و ميهن, در راه مبارزه با مفاسد اجتماعي و زور و قلدري و قانون شكني, آمادۀ مرگم: مرگ, مرگِ شرافتمندانه, زيرا:

   به نام نكو گر بميرم رواست/

          مرا نام بايد, كه تن مرگ راست

   من از روزي كه دست چپ و راست خود را شناخته ام و پا به صحنه و ميدان سياست گذاشته ام, به قرآن مجيد سوگند ياد كرده ام كه حقايق را بگويم و بنويسم, ولو اين كه به قيمت جانم تمام شود. من با خداي خود عهد و پيمان محكمي دارم. من با وجدان خود قرار و مدارهايي گذاشته ام. من وظيفه دارم كه تمام لانه هاي زنبور را هرچقدر مي خواهد خطرناك باشد, ويران كرده و مردم را از شرّ آنان آگاه سازم...»

     كريمپور در ارديبهشت 1331, به اتّهام «اهانت به مقام سلطنت» به پنج ماه حبس و با اتّهام «نشر اكاذيب به منظور تشويش اذهان عمومي» به سه ماه حبس تاٌديبي محكوم شد. اندكي پس از گذراندن دوران زندان در فروردين 1332 از تهران به فارس رفت و در 26 فروردين, در فلكه شهرداري شيراز, سخنراني پرشوري ايرادكرد كه باعث برانگيختگي مخالفان دكتر مصدق شد كه به چند مغازه و اداره يورش بردند و خساراتي به بارآوردند.

   كريم پور پس از بازگشت به تهران شمارۀ 72 «شورش» را در 5 ارديبهشت 32 منتشر كرد. انتشار «شورش» از آن پس نيز تا كودتاي ننگين 28مرداد32 ادامه يافت. آخرين شمارۀ «شورش» (ش88) در 24مرداد32 ـ چهار روز پيش از كودتا ـ منتشر شد.

   كريم پور شيرازي در روز 28مرداد32 در دفتر «شورش» در خيابان اِكباتان نشسته بود كه به او خبردادند شعبان جعفري (شعبان بي مخ) براي آتش زدن دفتر «شورش» با اوباش همراهش به آن سو يورش آورده است. كريمپور بام به بام از محل دفتر «شورش» دور شد و در خيابان «چراغ برق» از بام فرودآمد و سوار اتوبوس شد و به سمت شميران حركت كرد و خود را به محل امني رساند. مدتي در قم با لباس طلبگي و با نام مستعار «آشيخ علي», در يك مقبرۀ خانوادگي, پنهاني، زندگي كرد و سپس به تهران رفت و همچنان به مبارزه ادامه داد.

   فرمانداري نظامي تهران در روز 8شهريور32 در اعلاميه يي از مردم تهران خواست كه 7تن از ياران دكتر مصدق را، كه مخفيانه زندگي مي كردند, به اين فرمانداري معرفي كنند. از جمله آنها «دكتر حسين فاطمي (وزير سابق امورخارجه)... خليل ملكي (رهبر گروه سياسي نيروي سوم)... و كريم پور شيرازي (مدير روزنامۀ "شورش")» بودند.

کریم پور، سرانجام، در 26مهرماه 1332 دستگير شد.

«ديشب كريم پور شيرازي درحالي كه عمّامه به سر و لبّاده به تن داشت, دستگير شد». او «در تجريش مخفي بود» («آتش», شمارۀ 1354, 27مهر1332).

او را در پادگان لشكر 2 زرهي در همان زنداني كه دكتر شايگان و مهندس رضوي, از ياران و همراهان دكتر مصدق، زنداني بودند, زنداني كردند. در برابر نوشتن ندامتنامه و محكوم كردن اقدامات دكتر مصدق به او وعده آزادي دادند. در پاسخشان گفت:

   «همين بس است ز آزادگي نشانۀ ما/

                   كه زير بار فلك هم نرفت شانه ما»

     در نيمه شب 24اسفند 32, (در آستانۀ چهارشنبه سوري), اجيرشدگان دولت كودتا او را به آتش كشيدند. نوشته اند در همان حال كه آتش سراسر وجودش را در خود كشيده بود فرياد مي زد: «زنده باد دكتر محمد مصدق, پيشواي نهضت ملي ايران! پيروز باد مبارزه قهرمانانه ملت ايران! مرگ بر ديكتاتوري و دستگاه فاسد پهلوي!» («زندگي و مبارزات كريمپور شيرازي», ص33).

روزنامه كيهان 24اسفند32 نوشت: «امروز مقامات انتظامي اطلاع دادند كه ديشب كريم پور شيرازي كه در لشكر 2زرهي, مجاور زندان آقاي دكتر محمد مصدق بازداشت بود, قصد فرار داشت و خود را آتش زد».

   روزنامۀ اطلاعات, 24اسفند32: «ديشب كريم پور شيرازي از پادگان قصر تصميم به فرار گرفت. ولي موفق نشد. وي مي خواست سرباز محافظ خود را آتش بزند, ولي چون موفق نشد, خود را آتش زد».


استخوانهاي سوخته اش را در گوشه يي از باغ پادگان قصر به خاك سپردند. او به هنگام شهادت 33ساله بود.