۱۳۹۳ اسفند ۲۵, دوشنبه

مهنای عزیز من سارا ˛نسرین˛ مریم ˛شکوه˛ سپیده و ...... انجمن نجات ايران

این نامه را دختری برای تو مینویسد
که با گذشت سالها (سال1360) تو کودکی اش را با نقاشی ات به او یاد آور شدی .
مهنا جان من تو هستم و تو من هستی˛ هرگز هرگز نقاشی ات را فراموش نکن و نخواهی تنوانست این صحنه را از ذهنت خارج کنی
حتی اگر بارها و بارها تلاش کنی˛ مهنا امروز برای تو بارها و بارها گریستم بغضی که تمام شدنی نیست و شاهد اشکهای صادقانه ای نیز در اطرافم بودم.
دستان کوچکت را بوسه می زنم که همه حرفهای نگفته ات را تو با آن نقاشی فریاد زدی .
در 34 سالگی تو را در آغاز راه سختی که پیمودم دیدم لحظه هایی از تو و من .
هر چه زمان می گذرد فقدانش قلبم و قلبت را که زخمی است بیشتر و بیشتر می سوزاند˛ عزیزم خشمگین خواهی شد چون می خواهی او را در شرایط سخت داشته باشی و حتی نمی توانی فریاد کنی.
گریه خواهی کرد اشک خواهی ریخت اما در قلبت .
ای کاش می توانستم و توان گرفتن این فاجعه را از تو داشتم.
کودکی ام ˛ بزرگ خواهی شد اما با نگاه جستجو گر هر دختری به دنبال تکیه گاه قوی چون پدر ˛ولی می دانم که با گذشتن از این روزهای تلخ قوی خواهی شد آنچنانکه هم سن و سالهایت به تو تکیه کنند. مهنایم تو هم میتوانی به من وامثال من که پدر قهرمانشان را به مانند تو از دست دادند تکیه کنی˛ای کاش من پیش تو بودم و لحظه ای از غمت را برای همیشه می بلعیدم .
در سن و سال تو ˛ من در سکوت کودکی ام به اعدام پدرم و اعضای خانواده ام فکر می کردم آن را با همان اشک و خشم نقاشی کردم.
عزیزم مهنا ی من خوشحال باش و سر افراز نه یک بار بلکه بارها و بارها چون پدرت با غرور و شجاعت نام کُردی خویش مذهب و آیین خود را در آخرین لحظات زندگی اش برای تو حفظ کرد.
بار دیگر برای هزارمین بارصدای صادقانه پدرت و دوستانش حتی در آخرین لحظات زندگیشان رسوایی رژیم جنایتکار وکشورهایی که با سکوت و وبالاخص بی عملیشان را در لحظات آخر عریان ساختند .
مهنای ما ˛امروز نیز می گذرد من به تو و تو به من و ما به یکدیگر نزدیک تر از همیشه خواهیم شد واین آن چیزی است که قاتلان پدرانمان باید در هراس باشند و ما بارها و بارها خواهیم جنگید به خاطر نبود آزادی که ستاره های زندگیمان را از ما گرفت .
امروز من مطمئن شدم و هستم که پدر های ما لحظه ای و حتی ثانیه ای از ما غافل نخواهند بود و تو این واقعیت را از نزدیک حس خواهی کرد و آن لحظه لحظه غرور و افتخار تو خواهد بود.
آنها سهم و بهای خود را با خون خودشان برای آزادی ما پرداختند و من و تو با افتخار و غرور و سربلندی نام او و همه آنها را با تمام سختی ها در سینه و قلبمان و بر پرچم آزادی زنان و مردان و کودکان کشورمان بالا خواهیم برد .
درود بر تمام زنان و مردان شجاع که با هر مذهب و مسلکی برای آزادی ایران با خون خودشان اسطوره تاریخی برای ما و نسلهای آینده خواهند شد.
مهنا ی نازنینم خواهر کوچکم می رسد:
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که ما برای کبوترهایمان دانه بریزیم ....
.
.
.
من آن روز را انتظار می کشم
حتی اگر روزی که دیگر نباشم...
همدرد تو

سارا ˛نسرین˛ مریم ˛شکوه˛ سپیده و ......