۱۳۹۴ اردیبهشت ۷, دوشنبه

یافتن سخت جان فرساست ! ناصر آبادانی

 مفاهیم در حلقه روشنی اندیشه پنهان است، مثل چراغی که در روز روشن می کنی ، یافتن سخت جان فرساست .
هیچ چیز در ما به ودیعه گذاشته نشده است . هیچ چیز با ما به دنیا نمی آید. هیچ چیز به ما به ارث نمی رسد .
آزادی ترانه نیست که با خواندنش اشک بریزیم، به وجد بیاییم و آن را واگویه کنیم.
آزادی اندرز نیست ، نصیحت نیست ، آزادی مفهوم گمشده ای در فضاء نیست . آزادی رهایی اسبی سرکش در دشت بی کران نیست ، یا ماهی ای در دریا ، یا آهویی در صحرا .
آزادی اسبی راهوار نیست که به سمت تو بیاید. آزادی کلماتی نیست که پشت آن سنگر بگیریم، در پشت آن پنهان شویم . آزادی آن مفهومی نیست که به محض انتقال به مهد آن در ما رسوخ کند. کتابی نیست که با خواندنش آنرا از بر کنیم.
آزادی پرنده ای همیشه اسیر بوده است . در قفس هایی هزار بار قفل شده ، هزار بار در حصار حبس شده.
آزادی همیشه پشت دیوار ستبر از دسترس پنهان شده ،
یافتنش قدم در راه بی برگشت گذاشتن است . حصار های گران را بر داشتن است . قفل های زنگار بسته را شکستن است ، و آنگاه آن را هدیه دادن است .
مهم نیست چیستی یا کیستی؟
مهم آن است که بدانی در کجا ایستاده ای و یا از بهر چه کاری؟
مهم آن است که در تاریخ حل نشوی ، با تاریخ نیایی ،
مهم آن است که بسازی ، خودت را و تاریخت را .
آنچه که از آن گذر کرده ای ساخته دست دیگران است ، ساخته دست ما چیست؟
آنکه با رویا و شاید آرمان ، آزادی را طلب می کند ، تنها خود را ارضاء می کند .
داشتن رویا و شاید آرمان آزادی ، قدم نهادن در پله گاه اول است .
فراز رفتن و پله ها را در نوردیدن ، آن کاری دیگر است .
آزادی با رویا و شاید آرمان ، تنها بدست نمی آید ، دست آوردنش اما جنگی دیگر است .
یافتنش سخت جان فرساست !
در کلمات و جملات پیدا نمی شود ،
آنچه که آسان می نمود اول ، دارد بسیار مشکلها . مقصد بس بعید است .و بهایش گوهر جان .
آنچه که بر ما می رود حاصل کارکرد ماست .
ور نه زنجیریان ، کار خود می کنند . کار ما چیست ؟
چه کسی زنجیر ذهن را می بافد ؟
چه کسی بر یافته های منتقل شده بر ذهنش چنگ می زند؟ آن کس که در پس پستو نهان است .
چه کسی راه باز میکند ؟ چه کسی بر فراز می رود ؟ آنکه مقصد را نشانه است .
در «پست »تو نشستگان یا « پست » تو رفتگان ،را با قله پیمایان چکار؟

ناصر آبادانی 27,04,2015