۱۳۹۴ فروردین ۲۳, یکشنبه

انجمن نجات ايران.خودفروشهاي دروغگو ـ عليرضا ملايجردي

خودفروشهاي دروغگو ـ عليرضا ملايجردي 

یکشنبه, 23 فروردين 1394 00:00 
خودفروشهاي دروغگو ـ عليرضا ملايجردي

در جريان استيناف دادگاه پاريس و شاهدي كه ده سال پيش مرده بود و فضاحتي كه براي آخوندها به بار آمد, تصور نمي كردم كه آخوندها دوباره از فرط فلاكت, دست به حماقت جديدي بزنند و از طرف درگذشتگان مجاهدين از جمله مادر و پدر مرحومم برايم نامه بنويسند كه «فرزندانمان سالهاي زيادي است به اسارت مجاهدين در آمده و بعد از اتمام جنگ ايران و عراق سعي و تلاش فراواني كرديم و هرچه در توان داشتيم به خدمت گرفتيم تا بتوانيم با عزيزانمان رابطه برقرار كنيم ولي به دليل عدم همكاري و عوام فريبي و دروغگويي و تبليغات خلاف واقع و كارشكني هاي (مجاهدين) نتوانستيم حتي نامه اي به عزيزانمان بنويسيم...»
در اين پاراگراف كه از روي سايت وزارتي موسوم به نجات كپي شده چند دروغ شاخدار وجود دارد. يكم اينكه نويسنده و يا نويسندهگان مدعي شدهاند كه فرزندانشان در ليبرتي به اسارت! در آمدهاند. آخر در كدام عرف، دين، مذهب و يا مملكتي غير از پدر و مادر، كس ديگري ميتواند يك مرد 50 ساله را فرزند ناميده به خاطرش به هر كس و ناكسي نامه بنويسد؟ پدرم درسال 1370 و مادرم در سال 1380 فوت كردهاند. حال چگونه و چطور اين متوفيان، اولي بعد از 24 سال و دومي بعد از 14 سال از قبر بلند شده و براي من كه فرزندشان باشم دلسوزي كرده و براي ملاقات با من دست به دامن صليب سرخ و يا حيدر العبادي شده است؟!
دوم اينكه آن مأموران وزارتي نوشتهاند كه بعد از جنگ ايران و عراق حتي نتوانستهاند نامهاي از فرزندانشان دريافت كنند چه برسد به اينكه تلفني و يا ديداري... واقعاً بايد گفت بر پدر دروغگو لعنت. همه عالم و آدم ميدانند كه هركس كه ميخواست با فرزند ويا هر عضو ديگر خانواده خود ملاقات حضوري داشته باشد، بعد از اشغال عراق، بآساني خوردن يك ليوان آب، از گوشه و كنار ايران بلند شده به اشرف آمده و در هتل ايران مستقر شده و ملاقات مفصلي با طرف حساب خود كرده، از تمامي عواطف و احساسات مجاهدين لذت برده و برگشت. كما اينكه تمامي اعضاي خانواده من تأكيد ميكنم تمامي اعضاي خانواده من بعد از اشغال عراق با من در اشرف ملاقات كردند. و بعد هم دهها نامه و ايميل داده و جوابش را هم دريافت كردند و بارها با آنها تماس تلفني داشتهام.
حال اگر كسي و يا كساني از اطرافيان من تحت هر عنواني كه باشند خواستهاند تحت پوش خانواده الدنگ براي وزارت اطلاعات دم تكان داده و براي تكه استخواني كه از وزارت دريافت ميكنند آبروي مرا به حراج بگذارند و همكاري و همدستي خود با آدمكشان و قاتلان ستار بهشتي و ريحانه جباري و ... را با اشك تمساح ريختن براي من توجيه كنند، اگر مي خواهند به فاحشگي سياسي و اخلاقي خود ادامه بدهند، بدانند كه من بيدي نيستم كه با اين بادها بلرزم. من و ما اراده كردهايم كه ريش و ريشه خامنهاي را بسوزانيم، ميهني نو بسازيم كه در آن هيچ كس مجبور نباشد براي امرار معاش كليه فروشي و يا تن فروشي كند. در اين مسير ما را باكي از دهان دريدگي مشتي خائن و خودفروخته سياسي و اخلاقي نيست. ما ميخواهيم طرحي نو در اندازيم و از روز اول كه پاي در اين راه نهاديم دست از همه چيزمان شستيم تا آزادي را كه براي ما يك هدف آرماني است براي خلق محبوبمان به ارمغان بياوريم. بيهوده خود را ارزان نفروشيد. از اين نامه نگاريها به قاتلان ما و حاميان و رابطين آنها طرفي نخواهيد بست. به فكر فرداي خود باشيد. بيشك در فرداي آزادي ايران من باز ميگردم و در آنروز خائنين به خلق جز ننگ و نفرت نصيبي نخواهند داشت. منتظر باشيد.
عليرضا ملايجردي
فروردين 1394