عکسی از تظاهرات سی خرداد 1360 |
درهمان قسمت اول مصاحبه ، شاعر سابق دلایلی را برای رد مبارزه مسلحانه درزمان خمینی عنوان میکند
که یکی
از آنها این است که خمینی رهبر انقلاب ضد سلطنتی بود و براین تاکید دارد . علت
اش را هم این میداند که تعداد زیادی از مثلا دانشجویان مذهبی دانشگاه که او میشناخته ،مقلد او بود ه ا ند .
دررابطه با مساله رهبری انقلاب ضد سلطنتی اگر پروسه
25 ساله مبارزات همه اقشار ملت ایران از زمان کودتای بیست و هشت مرداد علیه دکتر مصدق
را بخواهیم بالکل به کناری بگذاریم و به جای
تحلیل آن انقلاب بصورت یک پروسه ،فقط آنر منحصر کنیم به سال 56 و 57 بطو ر واقعی رهبرآن
انقلاب ، حزب دموکرات آمریکا و شخص جیمی کارتر بود .
آنچه موتور انقلاب ضد سلطنتی را روشن کرد و براهش انداخت
اعلام فضای باز سیاسی بود و فشار روی شاه برای عدم سرکوب تظاهرات ها . درسال 56 وقتی
نمایندگان مجلس شاه از قبیل محسن پزشکپور که
خودشان از دست چین شده های سیستم حاکم بودند شروع به سخنرانی ها انتقادی کردند ، دستگیری
امیرعباس هویدا ، نخست وزیری که 13 سال در این پست بود و از قدرتمندان زمان بود ، و تعدادی دیگر از اطرافیان و نزدیکان شاه
، آغاز فروریختن دیوارهای اختناق را به مردم نشان داد . گروه ها و شخصیت های سیاسی
دریافتند که دوران تازه ای آغاز شده است و سخنرانی ها درگوشه و کنار از طرف روشنفکران
و دانشجویان از یک طرف و روحانیون از طرف دیگر آغاز شد . بتدریج که مردم دیدند این
حرکت ها سرکوب نمیشود و مثلا سخنرانی هایی که ازطرف نهضت آزادی و یا جبهه ملی و یا
گرد هم آیی های دانشجویی انجام میشد باعث دستگیری و زندان و شکنجه و اینها مثل سابق
نیست جرات مردم بیشتر شد و حرکت های اجتماعی
شتاب گرفتند و بتدریج هرگروهی خودش را منسجم تر کرد .
وقتی بند های اختناق می گسلند و مردم به خیابان می
ریزند ، زمانیست که انقلاب گام های اصلی اش را طی کرده است و دیگر کارزیادی برای به
انجام رساندنش نمانده است . اگر کسی تا آن
نقطه یعنی تا فرو پاشی دستگاه اختناق جامعه را رهبری و هدایت کند او میشود رهبر انقلاب
ولی وقتی بدلیل یک عامل خارجی یعنی حزب دموکرات آمریکا و تصمیم آن برای ایجاد تغییراتی درجهت دموکراسی
درایران ، خود به خود این قسمت اصلی کار انقلاب انجام میشود و بعد از این که مردم خیابان
ها را اشغال کردند کسی بیاید و از این شرایط استفاده کند البته میشود دزد انقلاب و
بهیج وجه نمیشود اورا رهبر انقلاب لقب داد.
میشود درمورد مثلا مائو تسه تونگ گفت که او رهبر انقلاب چین بود زیرا از ابتدای شروع
مبارزه مردم چین با حکومت وقت اومبارزه را رهبری کرد تا انتها .
ولی وقتی کسی مثل خمینی درتمام سالهایی که درایران
مبارزه بشکل های مختلف ادامه داشته است . نهضت
دانشجویی وجود داشته است . گروه های مسلح وجود داشته اند . احزاب سیاسی هرچند بطور
غیررسمی و زیرزمینی فعالیت میکرده اند جایی
پیدایش نبوده است . و تا سال 56 هم به جز بخشی از آخوندها و طلبه ها ، کسی ا و را نمیشناخته
و بطور ناگهانی پیدایش میشود
و درست هم زمانی که سیستم حاکم درحال فروپاشی است و نه قبل از آن . و آخوند
ها هم که البته دستگاه م متشکلی از مساجد و حسینیه ها درتمام شهر ها و روستا ها تا دورترین نقاط دهات دوردست
داشتند دراین زمان همه با هم متحد میشوند و
برسر سفره آماده هجوم می برند و هرکجا خبری هست شتابان خود شان را می رسانند . و مسلم
است که وقتی کس دیگری نیست و تشکیلات مقتد ر دیگری نیست آنها جلو دار میشوند و خمینی
را درسته به حلقوم خلق بی خبر از همه جا فرو
می کنند
.
اولین تظاهرات ها توسط دانشجویان بود بخصوص در دانشگاه
تهران . تا پیش از سال 56هیچوقت آخوندی درصحن
دانشگاه دیده نمیشد .و در هیچ یک از تظاهرات دانشجویی آخوندی شرکت نمیکرد ولی بطور ناگهانی در روزهای تظاهرات اواخر سال
56 آخوندها در دانشگاه حاضر شدند و به زور
وضرب صف جلو را گرفتند . نمونه هایی هم از درگیری هایشان با دانشجویان برسر بودن درصف
جلو و یا تغییر شعار ها و جود داشت . حقیقت این بود که آنها به زور خودشان را جلوی مردم قرار دادند . و البته
کسی هم درصحنه نبود که جلوی آنها را بگیرد و از این تحمیل کردن های به زور و ضرب جلوگیری
کند . کسی نبود که به آنها بگوید دیگر دردانشگاه برای چه دایم حاضر میشوید و البته
تعدادشان هم یکی و دوتا نبود و از هرگوشه ای مثل قارچ عمامه میروئید . آنها هیچکار خاصی بیشتر از دیگران درجهت شکستن سد اختناق آریامهری نکرده بودند و بعد
هم نکردند . مردم خودشان شعار میساختند خودشان
زمان تظاهرات تعیین میکردند و اگر بواقع یک تشکیلات دیگری وجود داشت که میتوانست درآن
زمان مردم را سازماندهی کند برنده صحنه بود ولی متاسفانه چنین تشکیلاتی وجود نداشت
و این است که چسباندن لقب ناچسب رهبرانقلاب ضد سلطنتی به خمینی که لقلقه دهان اصلاح
طلب ها هست بکلی خلاف واقع است
دلیل دیگر شاعر سابق برای رد مبارزه مسلحانه این است
که فقط دوسال از یک انقلاب گذشته بود و امکان انقلاب دیگری وجود نداشت و چنین چیز ی
درتاریخ انقلابات جهان اتفاق نیفتاده است .
البته چنین چیزی درتاریخ اتفاق افتاده است که یک نمونه
اش هم انقلاب اکتبر به رهبری لنین در روسیه است . بعد از فرو پاشی دستگاه سلطنتی تزار
یک حکومت موقت دموکرات به رهبری الکساندر کرنسکی بوجود آمد که بعد از آن بلشویک ها
به رهبری لنین آن حکومت را سرنگون کردند و انقلاب اکتبر بوقوع پیوست.
درضمن که انقلاب ضد سلطنتی یک انقلاب به معنای کلاسیک
آن نبود و فرو پاشی نظام سلطنتی بدلیل وجود عامل خارجی و حزب دموکرات آمریکا هما نطور
که گفتم ظرف مدت کوتاهی انجام شد ه بود و هیچکدام از مراحل یک انقلاب واقعی را نگذرانده
بود و به همین خاطر هم درساختارهای سیاسی و نظامی تغییرات زیادی بوجود نیامد . تنها
شاه و اطرافیانش رفتند و خمینی و اطرافیانش جای آنها را گرفتند
گذشته از همه اینها وقتی حکومتی دست به کشتار میزند
. تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به گلوله می بندد . رئیس جمهوری را که مردم انتخاب کرده
اند با یک کودتا برکنار میکند . دیگر این حکومت
نه تنها انقلابی نیست که مردمی هم نیست و هیچ نیروی مبارزی دربرابرش سکوت
نمی کند . با سرکوب خونین تظاهرات سی خرداد و اعدام دستگیر شدگان این تظاهرات که به
خشن ترین شکل ممکن انجام شد و حتی نوجوانان 15 ساله و16 ساله را هم بدون پرسیدن نامشان
اعدام کردند حکومت همه مشروعیت خودش را از دست داد . و این برای جمعیت عظیمی که درآن
تظاهرات شرکت کرده بودند هم به خوبی روشن بود.
حداقل درمیان روشنفکران و دانشگاهیان و نیروهای چپ دیگر این نظام مشروعیتی نداشت
. هرچند که بسیاری بعد از آن سکوت کردند و اعتراضات ،بدلیل سرکوب های شدید ووحشت انگیز خاموش شد ولی
هر کسی که دستی درسیاست داشت درآن نقطه دربرابر نظام قرار گرفت ( هرچند درسکوت )
بسیار عجیب است که شاعر سابق چنین استدلالی را بیان
میکند که این حکومت چون دوسال بود برسرکارآمده بود و انقلاب نو پا بود بنابراین مشروعیت
داشت
.
به هیچوجه این استدلال درست نیست .حکومت با سرکوب تظاهرات
سی خرداد بطور کامل مشروعیت خودش را از دست داد . و این را تمام کسانی که درآن شرایط
درایران بودند میگویند .هیچ هنرمند واقعی ، هیچ شاعر و نویسنده واقعی و هیچ روشنفکر
و اهل مبارزه ای نیست که بگوید بعد از سی خرداد جمهوری اسلامی مشروعیت داشت و نباید
با آن مبارزه ای میشد و این به نظر من عجیب
ترین وسخیف ترین دلیلی است که شاعر سابق برای رد مبارزه مسلحانه عنوان میکند .
میگوید که چون توده های مردم خمینی را قبول داشتند
نباید با او مبارزه ای میشد !! مگر همین توده های مردم شاه را قبول نداشتند ؟ مگر درسرفصل
انقلاب ضد سلطنتی چند درصد مرد م درصحنه مبارزه بودند ؟. مگر توده های مردم آلمان هم
پشت سر هیتلر نبود ند ؟ مگر مبارزین و انقلابیون باید پشت سر توده های مردم حرکت کنند
؟ بعد از سی خرداد هیچ راهی برای مبارزین به جز جنگیدن و یا تسلیم کامل وبدون قید وشرط
وجود نداشت
.
ادامه دارد