۱۳۹۴ تیر ۶, شنبه

از افول به سقوط- ب فراهاني

عاقبت اسفل بود از سافلين چون سقوط است سرنوشت آفلين (1)
برگزاري باشکوه کهکشان عظيم ويلپنت و سي و چهارمين سالگرد آغاز مقاومت مسلحانة انقلابي در 30 خرداد 60، که نمايش خيره کننده اي از قدرت بلامنازع مقاومت ما در رويارويي با فاشيسم ديني و بينادگرايي سياه اسلامي در سطح منطقه و جهان بود، يک کاکل سياسي ايراني بر تارک تحولات چهارماه گذشته بر عليه رژيم قرار داد. تحولاتي که با وارد آمدن سه ضربة استراتژيک بر پيکر فرتوت استبداد ديني ولايت فقيه از ماه اسفند گذشته تا کنون و توفانهاي به پا خاسته از اين سه ضربه، که همگي بطور مستقيم يا غير مستقيم توسط مقاومت ما زمينه سازي شده بودند، رژيم را وارد دوران گذار سريع از افول طولاني و تدريجي به سقوط نزديک و ناگهاني کرده است، بطوريکه اکنون با رژيم مرتجع در حال احتضاري در ايران مواجهيم که از هر زمان ديگر به لبة پرتگاه سقوط نزديک تر شده است. اين وضعيت ايجاب مي‌کند که ما نسبت به شرايط به شدت متحول هوشيار باشيم و با شناخت ويژگيهاي اين دوران و ماهيت واکنش‌ها و اقدامات جبهة ضدخلق، با اقدامات خود سير شتابان فاشيسم ديني حاکم بر ميهنمان به سوي جايگاه ابدي‌اش را تضمين کنيم و بر شتاب آن بيافزاييم.
سه ضربة استراتژيک و کهکشان ويلپنت
شکست فضاحت بار نيروهاي تروريستي موسوم به قدس رژيم در تکريت در اسفند سال گذشته، موقعيت اين رژيم را در عراق از تعادل خارج کرد و در مسير خلع يد قرار داد. اين روند از سقوط دولت دست نشاندة مالکي بعد از حملة جنايت‌بارش به‌اشرف و اعتصاب غذاي تاريخي اشرفيان و اشرف نشانان در پي آن جنايت و فشارهاي خفه کنندة بين المللي بواسطة فعاليتهاي مقاومت و حاميانشان بر روي دولت اين ديکتاتور شروع شد. (2) سپس رژيم، که با برباد رفتن 8 سال سرمايه گذاريهاي کلانش بر روي مالکي جنايتکار موقعيتش را در عراق متزلزل مي‌ديد، به دست و پا افتاد تا از هر طريقي که ميتواند جايگاه از دست رفته اش در عراق را باز يابد. در انتهاي اين تلاشهاي مستأصلانه، رژيم درمانده طرح تسخير تکريت را ريخت و هر آنچه که از پاسدار و مزدور و جاني محلي مي‌توانست جمع کند به ميدان فرستاد و تا مي‌توانست جنايت کرد و خانه و روستا در ديالي و صلاح‌الدين سوزاند تا شايد بتواند تکريت را بگيرد و به سکوي پرش خود براي بلعيدن کامل عراق تبديل کند. اما اين درس را نگرفته بود که با هرج و مرج و تهاجم گله‌وار و امواج انساني نمي‌توان در جنگ پيروز شد. بعد هم با ورود آمريکا به‌عنوان اصلي ترين رقيب خارجي رژيم در عراق به ميدان جنگ به دعوت دولت جديد عراق و کنار گذاشتن نيروهاي تروريستي رژيم بعد از اين شکست، ولي فقيه عملاً به لحاظ استراتژيک در عراق باخت.
ضربة دوم، شکل گيري ائتلاف نظامي کشورهاي عربي بعلاوة ترکيه و پاکستان بر عليه مداخلات رژيم در منطقه بود که در جنگي که از اولين ساعات بامداد 6 فروردين در يمن درگرفت آشکار شد. رژيم براي يمن خواب بلندي ديده بود، آنقدر بلند که روي آن يک سرمايه گذاري 25 ساله کرده بود (3). به همين دليل حملة ائتلاف به مزدوران محلي رژيم در يمن، رژيم مرتجع آخوندي و همة ارگانهاي تروريستي و جنايتکار وابسته به‌آنرا غافلگير و بهت‌زده کرد، تا آنجا که حتي وزارت خارجه‌اش از آن بعنوان «ضربة استراتژيک» نام برد. (4) اين عمليات يک عکس العمل قاطع کشورهاي منطقه در برابر صدور ارتجاع و مداخلات رژيم در منطقه بود که پرچم آنرا مقاومت ما از بيش از 30 سال پيش برافراشته و در دست دارد و البته خودمان هم اولين اثبات گر اين خط برخورد با رژيم آخوندي بوده‌ايم. زيرا طي سه دهه و بطور خاص بعد از اشغال عراق توسط آمريکا، ما همواره دخالتهاي آخوندها در کشورهاي همسايه را با اسناد و اطلاعات بسيار جزئي و انکارناپذير افشاء کرده‌ايم، به‌طوريکه آنچه که در ابتداي دخالتهاي رژيم در عراق و سوريه و يمن حتي براي نيروهاي ملي اين کشورها غير قابل تصور بود، امروزه به يک واقعيت آشکار براي همة مردم جهان تبديل شده‌است.
البته اين قاطعيت بسيار دير عمل کرد، به همين دليل هم بود که بلافاصله مردم کشورهاي منطقه به خيابان‌ها ريختند و از اين حرکت قاطع حمايت کردند، حتي هموطنان به جان آمدة خوزستاني‌مان نيز با جسارت تمام در تأييد اين حرکت تظاهرات کردند که براي رژيم بسيار سنگين بود. در سطح بين المللي نيز کشورهاي بسياري به حمايت از اين ائتلاف برخواستند، و از طرف ديگر مزدوران و همدستان داخلي و منطقه‌اي رژيم به آه و فغان افتادند. قطعاً اگر چنين ائتلافي در ابتداي جنگ در سوريه شکل مي‌گرفت وضعيت منطقه طور ديگري مي‌بود و رژيم در تعادل قواي منطقه‌اي در موقعيت بسيار ضعيف تري قرار مي‌داشت، که اين به نوبة خود تضادهاي بين باندهاي دروني رژيم از يک طرف، و تضاد بين مردم و فاشيسم ديني از طرف ديگر را تشديد مي‌کرد.
ضربة سوم، که از ابتدا کار مقاومت خودمان بوده‌است، در 13 فروردين امسال در لوزان سويس به رژيم وارد شد، يا به عبارت دقيق تر، مجبورش کرديم که زهر را بخورد و ضربه را به خودش وارد کند. موضوع اتمي کارتي بود که رژيم از زمان انتخابات نخست‌وزيري در عراق در سال2010 و تلاش براي به کرسي رساندن مالکي براي دور دوم با آمريکا بازي مي‌کرد. به‌اين ترتيب، مالکي بطور غير قانوني و بر خلاف نتيجة انتخابات در عراق در قدرت ماند، و رژيم هم بعد از چندي پاي ميز مذاکره با آمريکا آمد. (5) بهاي آنرا اما، مردم عراق طي 4 سال ديگر حکومت ديکتاتوري خونين مالکي پرداختند و بعد مجاهدين در 19 فروردين 90 و نظاره گر ماندن آمريکا در آن جنايت، و متعاقب آن جنگ رواني خانواده هاي وزارتي و نجاستي در اشرف، محاصرة همه جانبه اشرف و ليبرتي، و ... قتل عام اشرف در دهم شهريور به سنگين ترين وجه پرداختند. اما همين خونها و عزم جزم مجاهدين و حاميانشان براي اجراي عدالت و گرفتن حق مردم ايران و مقاومت سرفرازشان بود که گريبانگير رژيم و دست نشانده‌اش در عراق شد. ما آن‌قدر برنامة اتمي رژيم را افشا کرديم که جيغ رژيم و داد همة طرف حسابهاي مماشاتگر او در آمد، زيرا هر بار ميزي که براي دادن امتياز به رژيم چيده بودند بهم مي‌خورد. فعاليتها و افشاگريهاي ما بطور خاص در آمريکا زمينه ساز برقراري تحريمهاي خفه کننده بود و همانطور که رئيس جمهور برگزيدة مقاومت قول داده بود، پروژة توليد سلاح اتمي آخوندها را به طناب دار آنها تبديل کرديم، تا آنجا که مجبور شد پاي يک توافق ذلت بار بيايد. توافقي که هرچند هنوز امتيازاتي براي رژيم قائل شده‌است، اما يک ضربة استراتژيک به تلاش‌هاي آخوندها براي دستيابي به سلاح هسته‌اي به‌عنوان بالاترين تضمين بقايشان بود. پس لرزه‌هاي اين ضربة استراتژيک از همان روز شروع شد و واکنش‌هاي باندهاي دروني فاشيسم ديني در اين رابطه حتي از کنترل خليفة ارتجاع هم خارج شد که هنوز هم که به انتهاي ضرب الاجل توافق مي رسيم، شاهد شدت يافتن روز افزون آن هستيم.
اما کهکشان باشکوه ويلپنت بود که بر تارک اين ضربات قرار گرفت و آنها را تکميل کرد. طي اين چهار ماه رژيم آخوندي هر چه که از دستش بر مي آمد انجام داد تا تحولات ناشي از سه ضربة استراتژيک به جيب جبهة خلق ما نريزد. اما تلاش و مبارزة فشرده و گستردة ما در جبهه هاي متعدد که در ويلپنت به اوج خود رسيد، نه تنها همة نيرنگها و توطئه هاي رژيم را خنثي کرد، بلکه درست بر عکس آنچه که مي‌خواست حاصل همة ضربات استراتژيک و تغييرات و تحولات متعاقب آنها را در کفة مقاومت ما در تعادل قواي استراتژيکي بين ما و رژيم جا داد. زيرا با اوجي که مقاومت ما و در رأس آن رئيس جمهور برگزيدة مقاومتمان در کهکشان شگفت انگيز ويلپنت به جريان تحولات عليه رژيم آخوندها داد، خلاء سياسي بوجود آمده از ضربات وارده بر رژيم و عقب نشيني هاي ناگزيرش در جبهه هاي نظامي و سياسي-استراتژيک در منطقه را با ارائه و تثبيت موقعيت شوراي ملي مقاومت به‌عنوان تنها جايگزين دمکراتيک رژيم ضدبشري آخوندي پر کرد و ميدان را براي چرخش موضع تدافعي کشورهاي منطقه در مقابل رژيم ولايت فقيه به حالت تهاجمي بر عليه آن باز کرد.
به اين ترتيب انقلاب دمکراتيک نوين خلقمان به‌عنوان صاحب اصلي و اولين سود برندة همة تحولات در منطقه، و مجاهدين در رأس مقاومت ما به‌عنوان جلودار مبارزه با فاشيسم وحشي ديني و درمان دردي که آخوندها به اين منطقه تحميل کرده اند ثبت شد و همة جهانيان ديدند و شهادت دادند که نيروي تعيين کننده در حل معادلة منطقه و ايران، خلق قهرمان ايران و مقاومت سرفراز آن است.
واکنشهاي جبهة ضدخلق
هراس سردمداران رژيم ولايت فقيه از تحولات اخير و بخصوص محتوا و انعکاسات گردهمايي تاريخي ويلپنت، که همچنان ادامه دارد و در مسير خلع يد از رژيم در منطقه و قيام مردم ايران براي سرنگوني آن پيش مي‌رود، از چشم اندازي است که آنها از روز 30 خرداد 60 و آغاز مقاومت مسلحانة انقلابي تاکنون کابوسش را مي‌ديده‌اند. آنها مي‌دانند که ضد تاريخ اند و در عصر ما جايي ندارند و تنها با قتل و کشتار و سرکوب و جنگ افروزي و نابودي و چپاول و دزدي و دروغ و فريب است که مي‌توانند به بقاي ننگينشان ادامه دهند. اما چيزي که نمي‌دانند اين است که در ساية حضور فعال و جنگندة مقاومتي عظيم و قدرتمند با يک رهبري انقلابي هوشيار و تا بن استخوان فداکار و وفادار، ديگر اين جنايتها و رذالتها در جلوگيري از تسريع گذار رژيمشان از افول تدريجي به سقوط ناگهاني تأثيري ندارند. شکست‌ها و ضربات استراتژيک واقعي، و آثار مخرب آنها بر روي رژيم آخوندي جدي و عميق بوده‌است، و واکنشهاي هراس آلود رژيم به‌اين ضربات و تداوم آثار آن تنها بيانگر وخامت کيفي و همه جانبة وضعيت نظام ولايت فقيه‌است.
از سگ دعواهاي باندهاي دروني رژيم که هر روز شديدتر مي‌شود تا اضطراب‌ها و هذيان‌گويي علني خليفة ارتجاع که مجبور است مستمراً به ميدان بيايد تا تندباد بحران‌ها خيمة پاره پارة نظامش را از جا نکند، از بيرون کشيدن نيروهاي تروريستي از سوريه و عراق تا فرو کشاندن ناگزير روند صدور ارتجاع و حمايت از مزدوران و دست نشاندگان در لبنان و سوريه و عراق و يمن، از شتاب دادن به خصوصي سازي و چاپ اسکناس بدون پشتوانه تا اخراج گستردة کارگران و زحمتکشان و بالاکشيدن کارمزدهاي آنها براي جبران موقت فشار تحريم‌ها و افت شديد قيمت نفت و درآمدهايش، از شدت بخشيدن ديوانه‌وار سرکوب زنان و جوانان و زحمتکشان در سراسر ايران تا افزايش جنون‌آميز اعدام در زندانها و شهرهاي ميهنمان، از اقدامات ضد انساني و تروريستي وزارت بدنام رژيم عليه مجاهدين در ليبرتي تا لجن‌پراکنيها و شيطان سازيهاي مزدوران و مأموران خارجه نشين گشتاپوي آخوندي عليه مقاومت و رهبري آن، ... همگي شاخصهاي کليدي هستند که بعد از سه ضربة استراتژيک اخير ما را نسبت به ورود رژيم ولايت فقيه به مرحلة گذار از افول تدريجي طي ساليان گذشته به سقوط ناگهاني بعد از برباد رفتن قدرت و هيبت پوشالي و ترکيدن کشورگشايي ها و توسعه هاي بادکنکي به يقين مي‌رساند.
البته خواندن اين شاخصها از ميان انبوه دجالگريها و لجن پراکنيها و فريبکاريها و مزخرفات آخوندها و اضداد مقاومت کار ساده‌اي نيست، به‌خصوص براي ناظرين خارجي که مانند ما به ماهيت اين رژيم و دنبالچه‌هايش آگاه نيستند و در بسياري اوقات امر برايشان مشتبه مي‌شود. اما همزماني اوج‌گيري فعاليتهاي پاسداران سياسي آخوندها در خط مقدم جنگ سياسي عليه مقاومت با سه ضربة استراتژيک اخير و گذار رژيم به سوي نقطة سقوط، سرنخ انگيزه‌هاي خائنين و مأموران اطلاعات آخوندي را به دست ما مي‌دهد.
به‌عنوان مثال، تنها ظرف 4 روز از 5 تا 9 فروردين امسال، يعني در بحبوحة وارد آمدن دومين و سومين ضربه استراتژيک به رژيم، چند بريده خائن خارجه نشين که از قضا خود را «منتقد» و «مخالف» سرسخت آخوندها معرفي مي‌کنند، در يک کُر هماهنگ و در عين حال هيستريک و بقول معروف «از ضامن در رفته»، وارد صحنه شدند و عليه سازمان مجاهدين و رهبرشان به لجن پراکني پرداختند تا به زعم خودشان نگذارند اين ضربات وارد شده به رژيم به جيب مقاومت بريزد. مداح هرزه سراي آخوندها يک روز عربدة «اسلام دمکراتيک نداريم» را سر داد، روز ديگر با دهاني پر از گند و لجن خاص لمپنهاي مزبلة آخوندها به مجاهدين پارس کرد که چرا آمريکا را به حملة نظامي به تأسيسات اتمي رژيم تهييج مي‌کنند! (6) ديگري با نفير ناخوش اولي دم گرفت و با به هم بافتن مهملات بي سرو تهي که از چند آية قرآن و احاديث و نقل قولهاي نيم بند و دروغين سر هم کرده بود، به «مصداق» آن ديوانه‌اي که يک مشت پيچ و چند کلوخ و سنگ و مقداري علف و تعدادي بند کفش را با قدري آب در قابلمه انداخت و کمي جوشاند و مي‌خواست به‌عنوان آش رشته به خورد ملت بدهد، با زدن برچسب «مرتجع بدتر از آخوندها» به مجاهدين مذبوحانه تلاش كرد موج عظيم سياسي را که مقاومت بعد از سر برآوردن داعش عليه پدرخوانده‌اش در تهران ايجاد کرده بود، به خود مجاهدين برگرداند. (7) يکي هم پيدا شد که بقول معروف بالکل پياده تشريف داشت و عالم هپروتي را که ذهن خودش در آن سرگردان است به کل اپوزيسيون خارج کشور تعميم داد و بعد تقصير حال و روز خودش و ديگر اضداد مقاومت مردممان را به گردن مجاهدين انداخت. (8). ته خط، خل وضع فاسد الاخلاق که براي پاسداري سياسي رژيم هميشه در سايتش دُم جنبانده و لَه لَه مي‌زند، از دو سه مقالة روزنامه‌هاي عربي و انگليسي دربارة حملات ائتلاف عربي به يمن تکه هايي دستچين شده رديف کرد تا تلويحاً به رژيم دلداري بدهد که خير، اينطورها هم که مي‌گويند ايزوله نيست و مي‌تواند با کنترلي که بر چهار دولت منطقه دارد در برابر عربستان سعودي و هم پيمانانش بايستد و همچنان به بقاي جنايت‌بارش ادامه دهد. (9)
حال اگر بخواهيم از ميان همة اين لاطائلات، که تنها مشتي از خروار را در نمونه هاي بالا ديديم، خطوطي را بخوانيم که مختصات رژيم آخوندي را در فضاي وضعيت داخل و منطقه و جهان ترسيم مي‌کنند، لازم است که به ماهيت روشها و عملکردهاي عناصر تشکيل دهندة جبهة ضدخلق آگاه شويم. بطورخاص، شناخت خصلت ويژة خائنين و مزدوران خودفروختة وزارت بدنام آخوندها که در خط مقدم جبهة جنگ سياسي به فاشيسم ديني حاکم بر ميهنمان خدمت مي‌کنند، براي پي‌بردن به وضعيت نزار و فلاکت‌بار رژيم از روي واکنشهاي جبهة ضدخلق، ضروري است.
بهتان، خصلت ويژة ظالمان
«کسي که به خودش دروغ مي گويد و به دروغ خودش گوش مي‌دهد، به چنان بن بستي مي‌رسد که حقيقت درون يا پيرامونش را تميز نمي‌دهد، و اينست که احترام به خود و ديگران را از دست مي‌دهد. و با نداشتن احترام دست از محبت مي‌کشد، و براي مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بي محبتي به شهوات و لذات خشن راه مي‌دهد و در رذالت هاي خويش در بهيميّت فرو مي‌رود، و همه‌اش هم از دروغ‌زني مداوم به ديگران و به خويشتن» (10)
انکار واقعيت، قدرت تشخيص حقيقت را از فرد سلب مي‌کند، و فاصله گرفتن از حقيقت، احترام او به هويت انساني خودش را از او مي‌گيرد، و با از دست دادن اين احترام، با ترحم بيگانه مي‌شود و از رحمت نا اميد مي‌گردد و ديگر قادر به مهر ورزي و مهر پذيري نيست. پس به شهوات و لذات خشن و بهيمي پناه مي‌برد تا اين واقعيتش را فراموش کند. و همة اينها از برنداشتن اولين گام در صداقت که تأييد و پذيرش واقعيت است شروع مي‌شود.
اگر ندانيم که اين نقل قول از داستايفسکي، رمان نويس بزرگ قرن نوزدهم روسيه است، فکر مي‌کنيم که او بعد از شناخت خائنين و مزدوران و لابي هاي وابسته به نظام آخوندي و خواندن لجنامه ها و کثافتهاي ذهن و دل تيرة آنها در فضاي مجازي به چنين نتيجه گيري رسيده است. (11) زيرا داستايفسکي بيش از هر نويسندة بزرگ ديگر (شايد به‌استثناي هموطنش تولستوي) قدرت شگفت انگيزي در تحليل و توصيف روانشناسانة کاراکترهاي مختلف اجتماعي را در کتابهايش به نمايش مي‌گذارد. به‌اين توصيف او از شخصيت پدر خانوادة «کارامازوف» که عبارتهاي فوق را از زبان پير دير شهرستانشان خطاب به وي بيان کرده‌است توجه کنيد:
«آدم عجيبي بود، منتها امثال و اقران آدمهاي مهمل و شرير و در عين حال سفيهي چون او فراوان است. اما او از آن سفيهاني بود که سخت هواي کار و بار خودشان را دارند، و از قرار معلوم، شور چيز ديگري را نمي‌زنند... در عين حال، در تمام آن شهرستان به سفاهت او نبود که نبود. آنچه او داشت، حماقت نبود - اکثر اين جور آدمها زرنگ و باهوش اند - بلکه سفاهت بود و بس.»
اگر بازهم در شگفتيد که چگونه يک نويسنده در يک و نيم قرن پيش مي‌تواند اينچنين دقيق اکثر خائنين بريده از مقاومت در دوران ما را آنهم در سرزميني غير از وطن خودش توصيف کند حق داريد. اما قبل از اينکه اين شگفتي را به نبوغ داستايفسکي که حرفي در آن نيست نسبت دهيم، بايد بدانيم که اين توصيفها بيانگر يک قانونمندي عام حاکم بر انسانها است.
به بيان ديگر، در عام‌ترين دسته بندي دو نوع بشر وجود دارد که هر يک دنياي خاص خود را دارند. يک دنيا هست که «نيروي وجدان» قدرت مطلقة حاکم بر آن است. دنيايي که متعلق به‌انسانهايي است که صداقت و فداکاري، و شرافت و وفاداري برايشان ارزش است و پايبندي به‌اين ارزشها از آنها انسانهايي مهربان، نوع دوست، دلسوز، پرکار، جدي و مسئول ساخته است. انسانهايي که با رابطه هايشان انسانيت را تعريف مي‌کنند و در دامان خود، گل‌هاي سرسبد ملتشان را که انقلابيونشان هستند پرورش مي‌دهند تا با فداکاري و صدق ورزي بي‌انتهاي خود جلودار حرکت خلقشان به سوي آرمانهاي بشريت باشند. همان دنيايي که معلم شيرين سخن اخلاق و دوست داشتن در بارة مردمانش گفته است:
بني آدم اعضاي يکديگرند که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار (12)
اما دنياي ديگري هم هست که قدرت حاکم بر آن در دست غول «جنسيت-فرديت» است. دنيايي که مملو از جانوران انسان‌نمايي است که بهتان و خيانت، و بهره کشي و شقاوت برايشان ارزش است و ول دادن خودشان در دامان چنين رذالتهاي بهيمي از آنها جانوراني ساخته است که غرق در سبعيت و بي رحمي، هرزگي و بي هزينگي، دروغگويي و فرومايگي، و ضديت با هرآنچه که رنگ و بوي انسانيت دارد مي‌باشند و «سخت هواي کار و بار خودشان را دارند» و همه چيز را پاي آن قرباني مي‌کنند، حتي شرافت، غيرت و نواميس‌شان را، بدون اينکه ذره‌اي ترحم و نوع دوستي در آنها برانگيخته شود.
تو کز مهنت ديگران بي غمي نشايد که نامت نهند آدمي (12)
گروهي با ارزشهاي متعالي مي‌زيند و نور وجود پاکشان بر هستي و تاريخ مي‌تابد و به‌آن روشنايي و معنا مي‌بخشد. دسته‌اي ديگر در ميان ضدارزشها مي‌لولند و در کثافتها مي‌تنند و به‌اطرافشان مي‌پراکنند و خوي بهيميت ترويج مي‌کنند.
آن یکی ماه‌ي، که بر پروین زند وین یکی کرمی، که در سرگین تند
يکي در دنيايي است که افقش را نور اميد و ايمان به پيروزي فرزند انسان بر تقدير کور و جبر و زور روشن کرده است. ديگري در دنيايي است که جز تاريکي و ظلمت جهل و تکبر و تسليم در برابر عواملي که بشر را از روح انساني‌اش تهي ميکنند و به فرسنگها پست‌تر از حيوانات مي‌کشانند چيزي وجود ندارد.
آن يکي خورشيد عليين بود وين يکي خفاش در سجين بود (13)
دو دنياي متضاد، با دو نيروي حاکم کاملاً متضاد، و دو دستگاه ارزشي مطلقاً متضاد.
در دنياي ما، انسانها با وجدانشان برانگيخته مي‌شوند و عشق و فداکاري و پرداخت به ضعيف‌ترين‌ها و محروم‌ترين ها نيروي حرکتشان است. زيرا از خود گذشتگي عامل تکاملشان است.
اما در دنياي خائنين و اشقياء منبع انگيزش منافع فردي و گروهي و نيروي حرکت کبر و کينه، و ابزار حرکت تهديد و تطميع، تحقير و فريبکاري و تهمت و بهتان با هدف سوار شدن بر گردة ضعيف‌‌ترين‌ها و محروم‌ترين هاست. زيرا استثمار و خونخوارگي لازمة بقايشان است.
اما در ميان همة ويژگيهاي اهل هر کدام از اين دو دنيا، يک ارزش و يک ضد ارزش پايه‌اي هست که بسيار برجسته تر و تأثير گذارتر از ديگر ويژگيهاست: در دنياي ما اين ارزش صداقت است، و در دنياي اشقياء، دروغ و بهتان. اين دو ويژگي، زمان و مکان و ملت و نژاد نمي‌شناسند. آنجا از کتاب داستايفسکي در يک و نيم قرن پيش در روسيه خوانديم، حالا از زبان يک خائن مزدور که بيش از يک دهه پيش خود را به‌آخوندها فروخت بشنويم:
«... چون بريده ها هيچ حرفي ندارند بزنند جز دروغ و اين بدليل حقانيت و پاک و مطهر بودن (سازمان است) ...»(14)
اين اذعاني است صريح و روشن به‌اين حقيقت که در برابر پاکي و صداقت پيشتازان دنياي ما، کساني که آن دنيا را انتخاب کرده‌اند حرفي جز دروغ بستن به خود و ديگران ندارند، آنهم از زبان کسي که پا در دنياي ديگر داشت و آخرين نفس ها را در دنياي ما مي‌کشيد. ما بايد چنين اقرار صريحي را بپذيريم، زيرا خائنين، که بهتان به خصلت ويژه و ناگزير آنها تبديل شده‌است، وقتي که به دنياي شقاوت مي‌روند صلاحيت اظهار نظر دربارة مقولات مربوط به دنياي ما را از دست مي‌دهند، چون ذاتاً دروغگو مي‌شوند و ذره‌اي از عنصر صداقت که مبناي صلاحيت انسانها در دنياي ما است در آنها يافت نمي‌شود، و همين هم علت شقاوت پيشگي آنهاست. از نظر ما در اين دنيا، آنها تنها در يک زمينه صلاحيت دارند، و آن تشريح دقيق و تفصيلي خيانتشان به خلق در زنجير و روند مزدوري گشتاپوي آخوندي است. سواي اين اقرار هرچه که بگويند دروغ محض است. اين دست خودشان نيست و اصل بقا در دنيايي که انتخاب کرده‌اند حکم مي‌کند که دروغ بگويند و دروغ ببندند تا بتوانند در آن دنيا نفس بکشند.
هرچقدر ما اين حقيقت را عميق تر درک کنيم، به‌انگيزه هاي پشت حرکات و کلمات اين جانوران بهتر پي مي‌بريم، و به همان نسبت شناختمان از وضعيت رژيم محتضر آخوندها عميق تر و دقيق تر مي‌شود، و به‌اعتبار همين شناخت، موقعيت و مسئوليت خودمان را نيز در اين دوران بهتر در مي‌يابيم. با همين هدف، آشنايي با روشهاي عامي که اين جانوران استفاده مي‌کنند، و چند گونه از هم نشينان اين خائنين در آن دنياي فريب و بهتان که در ظاهر ربطي به‌آنان ندارند اما در عمل و گفتار برادران خصلتي و مسلکي آنها محسوب مي‌شوند بسيار آموزنده و آگاهي بخش است.
(ادامه دارد)

ب. فراهاني
تير 94
پانوشتها:
1. مصرع دوم اين شعر در مثنوي مولوي «ترك او کن "لا أُحِبُ الآفلین"» است.
2. رجوع شود به پاراگراف 4 اطلاعية کميسيون امنيت و ضد تروريسم شوراي ملي مقاومت تحت عنوان « گزارش مالکی به خلیفه ارتجاع در تهران از ملاقات با معاون رئیس‌جمهور آمریکا در واشینگتن»، 25مهر93 (17اکتبر2014).
3. از اطلاعية کميسيون امنيت و ضدتروريسم شوراي ملي مقاومت با عنوان «برنامه‌ریزی ۲۵ساله رژیم آخوندی برای تسلط بر یمن و اشغال آن توسط مزدورانش» به تاريخ 9 فروردین1394 (29مارس 2015).
4. اطلاعية کميسيون امنيت شوراي ملي مقاومت، 12 ارديبهشت 94.
5. مقالة«اِما اسکاي»، مشاور سياسي ژنرال اديرنو در عراق بين سالهاي 2007 تا 2010؛ وب سايت پليتيکو،7 آوريل 2015 .
6. مقالة نادم منفور «از جنگ رميده» اسماعيل يغمايي در سايت زردش با عنوان «اسلام دمکراتيک مطلقاً وجود ندارد»، 5 فروردين 94.
7. از سايت نادم تشنه به خون ايرج مصداقي به نام «پژواک» به تاريخ 6 فروردين 94.
8. مقالة همنشين شاگرد جلاد، محمد جعفري تحت عنوان «پُلاریزاسیونِ سیاسی و نشستن بینِ دو صندلی» به تاريخ 7 فروردين 94.
9. از وبلاگ محمدعلي اصفهاني به تاريخ 8 فروردين 94.
10. از صفحة 68 رمان «برادران کارامازوف» اثر معروف «فئودور داستايفسکي» داستان نويس بزرگ روسي؛ ترجمة صالح حسيني، ويرايش 2، انتشارات ناهيد، 1381.
11. به ياد بياوريم هرزگي ها و روابط فاسد مأموران وزارت بدنام را مانند کريم زن کش، سوء استفاده هاي امثال مصطفي محمدي و شمس حائري از عواطف خانوادگي براي خدمت به گشتاپوي آخوندي، تهمت هاي رذيلانة محمدعلي اصفهاني به خواهران مجاهدمان، و ...
12. شعر از سعدي است.
13. اين دو بيت شعر از مولوي است.
14. دست خطي از بريدة مزدور داوود باقروند در 9 فروردين 71 قبل از اينکه بکلي از دنياي ما خارج شود و به‌آغوش دژخيمان خميني برود. (مراجعه شود به سوابق اين مزدور در سايت ايران افشاگر)