۱۳۹۴ خرداد ۲۵, دوشنبه

سلاله خورشید

سلاله خورشید

 

بمناسبت سالگرد پرواز مجاهد صدیق بتول رجایی

 
شیر آهنکوه زنی از سلالهی خورشید
که مهربانی خود را به آسمان بخشید
کسی که بر سر پیمان وآرمانش ماند
نماز آخر خود را به سوی ایران خواند
کسی که بار امانت به شانههایش بود
چه سر فراز برون آمد از فراز و فرود
زلال چشمهی صدق و صدای جاری آب
نهاده آینهها را برابر مهتاب
میان همهمهی بادهای هرزه و سرد
چه سروهای بلندی که دست او پرورد
به زخمهای دل ما همیشه مرهم بود
دری گشوده سوی انقلاب مریم بود
برای آنکه بهاران دوباره برگردد
گرفت نیزه و بر اردوی زمستان زد
سلیس و ساده چنان روح سبز باران بود
مجاهدی که پر از لحظههای ایمان بود
چگونه وصف کنم روح شب ستیز تو را
که شد مسخر تو قلههای رزم و فدا
تویی که خیمه زدی پیش روی توفانها
ز ابتلا نهراسیدهای به میدانها
همیشه رفتن و رفتن تمام باور تو
پیام وصل و رهایی کلام آخرتو
تویی که آرزویت سالها شهادت بود
مقام برتر تو کسوت صداقت بود
خزر خزر دل ما بیتو سوگوار تو شد
چه لحظههای عزیزی که یادگار تو شد
طنین نام تو تا بیگرانهگی جاریست
که راه و رسم تو آزادگی و سر شاریست

الف. ف