عصر روز سهشنبه 26خرداد، میدان بهارستان تهران شاهد یک شوی تهوعآور دیگر از «استخوانهای چرخان» بود. در این روز استخوانهای 270پاسدار و بسیجی دوران جنگ 8ساله و ضدمیهنی در چند خیابان به چرخش درآمد.
اما داستان این استخوانهای چرخان آنجا جالب میشود که این نمایش چندش آور، به مضحکهای برای مهرههای همین رژیم تبدیل شد. به قول معروف آش زهرآلود رژیم، این روزها آنقدر شور است که کارگزاران رژیم در جنگ باندها به تکهپرانی و متلک گویی حول آن میپردازند. آنها استخوانهای چرخان را به ابزاری در جنگ گرگهای رژیم تبدیل کردند:
جعفری: نماینده مجلس ارتجاع: «چه خوب گفت اون عزیزی که گفت ظاهراً این شهدای غواص فهمیدند ما در حال غرق شدنیم و باز آمدند که ناجی غریقان شوند».
آخوند رسایی- مجلس ارتجاع - 26خرداد 94: «این شهدا پیامشان این است ما از تحریم آب نترسیدیم، … شما با دست باز چه میکنید».
روزنامه حکومتی سیاست روز- 26خرداد 94: «داشتیم غرق میشدیم، دست نجات رسید» … دستهایمان بسته است، دلهایمان زنگار گرفته، پاهایمان نای رفتن ندارد.
ارگان بسیج ضدمردمی (جوان) -26خرداد 94: «… باید از بداخلاقیها نیز گفت که برخی تلاش کردند همین فضا را که معطر به یاد شهدا است با کینههای ضدانقلابی خویش به عرصهیی برای طلبکاری از انقلاب و رزمندگان بدل کنند… آب همان آب است و اماننامه نیز به درازای تاریخ نوشتهشده است.
آخوند پناهیان: «… 175 شهید غواص با لبهای تشنه آمدهاند تا یک ملت را سیراب کنند و کسی بهخاطر کمبود آب، ملت را ذلیل بیگانگان نکند…».
اما جنگ گرگها به اینجا ختم نمیشود. سبزعلی رضایی، سرکرده نفس بریده سابق سپاه، که بعد از زهر آتشبس به «کارهای فرهنگی!» روی آورده بود، حالا برای دمیدن نفس به رژیم از نفس افتاده، به بازار گرمی مراسم «استخوانهای چرخان» پرداخت و آن را «سیلی محکمی به گوش زیادهخواهان» تعبیر کرد:
باید گفت: رژیم پوسیده آخوندی به چه حال و روز فلاکت باری افتاده که حالا قدرتنمایی پوشالی خود را از طریق چرخش استخوانهای دست بسته، نشان میدهد.
او درباره بهکارگیری غواصان در جنگ ضد میهنی در همین مراسم میگوید: «… علت اینکه به غواصها ما رسیدیم، این بود که از سال سوم جنگ به این طرف، جنگ به بنبست رسید…
سرکرده سابق سپاه اذعان میکند که از سال سوم، جنگ به بنبست رسیده بود، اما نمیگوید که رژیم آخوندی 5سال دیگر این «جنگ به بنبست رسیده» را ادامه داد و مملکتی را ویران نمود.
او ادامه میدهد: «ما با 2000 غواص به ساحل دشمن حمله کردیم، اما در عملیات کربلای 4 چون بخشی از نیروهای ما وارد شد، غواصهای کمتری به خط دشمن زدند…
اما هنوز کلامش تمام نشده، یک پاسدار دیگر بهنام پاسدار افشار، جانشین معاونت ستاد کل نیروهای مسلح رژیم، اینطور پتهی سبزعلی را روی آب میریزد و در «وداع با استخوانها ی غواص» میگوید:
«…، بعضیها فرماندهی جنگ رو زیر سؤال میبرند که این تعداد شهید غواص رو چرا ما در عملیات کربلای 4 داشتیم، خوب همه میدانند دیگه عملیات کربلای 4 متأسفانه با توطئههایی که استکبار جهانی و اطلاعاتی که به دشمن رسید، لو رفته بود و این باعث شد در همان ابتدای عملیات، عملیات متوقف بشه و بحث عقبنشینی مطرح شد نیروها به عقب برگشتن…»
حال واکنش سبزعلی را ببینید که در همان مراسم «استخوانهای چرخان» میگوید:
«… یا اخیراً گفتند که خوب این شهدا در یک عملیات شکست خوردهیی بوده، کربلای 4، اگر کربلای 4 شکست خورد چطور 12روز بعد ایران بزرگترین عملیات خودش را در همان نقطه انجام داد…».
البته منظورش از بزرگترین عملیات، همان عملیات شکست خورده موسوم به «کربلای5» است که این یکی حتی مفتضحتر از کربلای 4 شد.
از مجموع مطالب بالا، اکنون با هم 3 صحنه را بهصورت زیر تصور کنیم:
صحنهی اول: تعدادی گرگ، استخوانهایی مربوط به 32سال پیش را بهدست گرفتهاند و در خیابانها به راه افتادهاند تا به استکبار سیلی محکمی بزنند.
صحنهی دوم: تعدادی گرگ، استخوانهای تیزی بهدست گرفتهاند و در خیابانها به راه افتادهاند و به یکدیگر حملهور میشوند تا یکدیگر را بدرند.
صحنهی سوم: صحنهای تراژیک که «آسید ولیفقیه غواص» برای برداشتن مروارید اتمی به ته دریای زهرآلود رفته ولی در ته دریا، مقاومت سازمانیافته مردم ایران با افشاگریهای بزرگ و دقیق خود، دستش را بسته و او در آنجا گیر کرده است… به نظر میرسد صدای شکستن استخوانهای او به خوبی به گوش میرسد.