انجمن نجات ايران
امروز۱۴ تیر سی وچهارمین
سالگرد شهادت علی امیرخیزی ودوهمرزمش شهید محسن محمدعلی وعلی ابراهیمیان درست در
ماه رمضان اتفاق افتاد درخیابان ولیعصر خیابان یزرگمهر.
علی روز قبلش برای دیدار خانواده سری به آنهازده بود وهنگام خدا حافظی، مادرمرغی را که در یخچال داشت به علی داده بود علی دربرگشت به پایگاه دوستی را دیده بود وآن مرغ را داده بود به او وگفته بود که هدیه مادر است ببرید شما بخورید قسمت شماست .
آندوست که حالا در اشرف است بعدهاتعریف میکرد که آنشب ما درحال خوردن مرغ بودیم که صدای درگیری وتیر اندازی بلند شد وگویا پایگاهشان نزدیک هم بود وساعتها بطول انجامید فردای آنشب به محل درگیری سرزده بودند وفهمیده بودند که آن مرغی را که علی داده بود ومیخوردند درهمان لحظه هم علی ویارانش با پاسداران شب وجهالت درگیرشده بودند علی درکنار پله های حیاط تیرخورده وشهید شده بودولی محسن وعلی ابراهیمیان تا آخرین گلوله مقاومت کرده وبعد از اتمام مهمات در آعوش هم نارنجک شان را منفجر کرده وبه شهادت رسیده بودند شاهدان میگفتند که هنگام درگیری آژیر آمبولانس ها لحظه ای قطع نمیشد ونشان از تلفات سنگین پاسداران بود.(زهرا وکبرا ابراهیمیان دوخواهر علی ابراهیمیان از دستگیری های سی خرداد بودند که روز اول تیر ناشناس اعدام شده بودند) دوستی تعریف میکرد که چندین روز پس از درگیری از جلوی خانه آنها رد میشدم که هنوز بوی گاز اشک آور که آنشب برای علی ودوستانش پرتاب کرده بودند به مشام میرسید وهمانشب دراخبارِ تلویزیون خبر درگیری مسلحانه از تلویزیون پخش شد تصویر جنازه علی را نشان داده بود ولی چهره علی را کات کرده بودند وما بعدها از طریق دیگری شناسائی کردیم سه روز بعد از علی پدرمان درسن ۵۹سالگی سکته کرده وفوت کرد دوستان علی در مراسم پدر شرکت کردند ولی جرآت نکردند خبر شهادت علی را بگویند فقط گفته بودند که از علی خبر دارید؟که خواهرم رقیه گفته بود که دوروز است خبر سلامتی نداده ونگرانش هستیم.
بعداز سی خرداد دستگیریها واعدامهای وحشیانه فله ای حتی بدون احراز هویت دستگیر شدگان شروع شده بود وبرادرم اصغر که قبل از سی خرداد در خیابان دستگیر شده بود ولعیا خواهرکوچکترم درآبان سال قبل درراه مدرسه ربوده شده بود هیچ خبری از آنها نداشتیم وخانواده های زیاد دیگری نیز دنبال فرزندان گم شده شان میگشتند در جلوی زندان اوین از بالای دیوار اوین آب جوش به سر مادران تجمع کرده میریختند وبانواع مختلف خانواده هارا پراکنده میکردند وما هم با شروع اعدامها دنبال اصغر ولعیا بودیم که سری هم به آلبوم گمشده ها وناشناسهای پزشکی قانونی زدیم وبجای عکس اصغر ولعیا عکس علی ویارانش را در آلبوم دیدیم واز شهادت علی باخبرشدیم واصغر سال۶۴ آزاد شد ودوباره در۶۵ دستگیر ودر۷۱ آزادشد وسومین بار پس از برگشتن از دیدار اشرف دوسال زندان رفت ولعیا هم هم اکنون در شورای ملی مقاومت به مبارزه ادامه میدهد.
علی دانش آموز سال ششم ریاضی بود که درآستارا تحصیل میکرد ودرتابستان ۵۵ بعلت شناخته شدن دراخلال وخرابکاری در مراسم جشن های۲۵۰۰ ساله درتهران دستگیر وبه ۶ سال زندان محکوم شده بود ودر پائیز ۵۷ چند ماه قبل از انقلاب اززندان آزادشد واکنون از چشمه زاینده علی ۶ اشرفی ودوشهید دیگر سکینه امیرخیزی در عملیات فروغ وفهیمه صادقی خواهر زاده در عملیات درون مرزی داریم وبقیه خانواده هم بنوبت حبس و زندانهای رژیم آخوندی را تجربه کرده اند:
لعیا از سال ۵۹_۶۴ پنج سال
حمید۶۰_۶۴ واز۸۶ تا۸۸ دو سال جمعآ =۶سال
اصغر ۶۰ _ ۶۴ و ۶۵_ ۷۱ و۸۶ _ ۸۸ جمعآ۱۲ سال
کبرا ۶۰_۶۳و ۸۷_ ۹۲ =جمعآ۸سال
سعید دانش آموز از ۶۵_ ۷۰ = پنج سال حالا در اشرف
شهلا زرین فرد همسر محمد ۸۶_۸۷= یکسال
محمد از ۸۸_ ۹۳ =۵سال
مهری درسال ۶۰ چند ماه
مادر در ۹۰ سالگی در فرودگاه بازداشت وبعلت کهولت سن چند ساعت بعد آزادشد وجمعآ خانواده ما ۴۲ سال حبس کشیده ایم و همسراول اصغر هم که دو یرادر شهید داشت وسال ۶۵ با اصغر دستگیر شده بود با تهدیدکردن اصغر وفریبکاریهای بازجو از اصغر بزور طلاق گرفت وچندی بعد باز جو بعنوان زن دوم بازدواج خود درآورد
خواهر این زن اکنون در لیبرتی( مهناز) به مبارزه ادامه میدهد.
علی روز قبلش برای دیدار خانواده سری به آنهازده بود وهنگام خدا حافظی، مادرمرغی را که در یخچال داشت به علی داده بود علی دربرگشت به پایگاه دوستی را دیده بود وآن مرغ را داده بود به او وگفته بود که هدیه مادر است ببرید شما بخورید قسمت شماست .
آندوست که حالا در اشرف است بعدهاتعریف میکرد که آنشب ما درحال خوردن مرغ بودیم که صدای درگیری وتیر اندازی بلند شد وگویا پایگاهشان نزدیک هم بود وساعتها بطول انجامید فردای آنشب به محل درگیری سرزده بودند وفهمیده بودند که آن مرغی را که علی داده بود ومیخوردند درهمان لحظه هم علی ویارانش با پاسداران شب وجهالت درگیرشده بودند علی درکنار پله های حیاط تیرخورده وشهید شده بودولی محسن وعلی ابراهیمیان تا آخرین گلوله مقاومت کرده وبعد از اتمام مهمات در آعوش هم نارنجک شان را منفجر کرده وبه شهادت رسیده بودند شاهدان میگفتند که هنگام درگیری آژیر آمبولانس ها لحظه ای قطع نمیشد ونشان از تلفات سنگین پاسداران بود.(زهرا وکبرا ابراهیمیان دوخواهر علی ابراهیمیان از دستگیری های سی خرداد بودند که روز اول تیر ناشناس اعدام شده بودند) دوستی تعریف میکرد که چندین روز پس از درگیری از جلوی خانه آنها رد میشدم که هنوز بوی گاز اشک آور که آنشب برای علی ودوستانش پرتاب کرده بودند به مشام میرسید وهمانشب دراخبارِ تلویزیون خبر درگیری مسلحانه از تلویزیون پخش شد تصویر جنازه علی را نشان داده بود ولی چهره علی را کات کرده بودند وما بعدها از طریق دیگری شناسائی کردیم سه روز بعد از علی پدرمان درسن ۵۹سالگی سکته کرده وفوت کرد دوستان علی در مراسم پدر شرکت کردند ولی جرآت نکردند خبر شهادت علی را بگویند فقط گفته بودند که از علی خبر دارید؟که خواهرم رقیه گفته بود که دوروز است خبر سلامتی نداده ونگرانش هستیم.
بعداز سی خرداد دستگیریها واعدامهای وحشیانه فله ای حتی بدون احراز هویت دستگیر شدگان شروع شده بود وبرادرم اصغر که قبل از سی خرداد در خیابان دستگیر شده بود ولعیا خواهرکوچکترم درآبان سال قبل درراه مدرسه ربوده شده بود هیچ خبری از آنها نداشتیم وخانواده های زیاد دیگری نیز دنبال فرزندان گم شده شان میگشتند در جلوی زندان اوین از بالای دیوار اوین آب جوش به سر مادران تجمع کرده میریختند وبانواع مختلف خانواده هارا پراکنده میکردند وما هم با شروع اعدامها دنبال اصغر ولعیا بودیم که سری هم به آلبوم گمشده ها وناشناسهای پزشکی قانونی زدیم وبجای عکس اصغر ولعیا عکس علی ویارانش را در آلبوم دیدیم واز شهادت علی باخبرشدیم واصغر سال۶۴ آزاد شد ودوباره در۶۵ دستگیر ودر۷۱ آزادشد وسومین بار پس از برگشتن از دیدار اشرف دوسال زندان رفت ولعیا هم هم اکنون در شورای ملی مقاومت به مبارزه ادامه میدهد.
علی دانش آموز سال ششم ریاضی بود که درآستارا تحصیل میکرد ودرتابستان ۵۵ بعلت شناخته شدن دراخلال وخرابکاری در مراسم جشن های۲۵۰۰ ساله درتهران دستگیر وبه ۶ سال زندان محکوم شده بود ودر پائیز ۵۷ چند ماه قبل از انقلاب اززندان آزادشد واکنون از چشمه زاینده علی ۶ اشرفی ودوشهید دیگر سکینه امیرخیزی در عملیات فروغ وفهیمه صادقی خواهر زاده در عملیات درون مرزی داریم وبقیه خانواده هم بنوبت حبس و زندانهای رژیم آخوندی را تجربه کرده اند:
لعیا از سال ۵۹_۶۴ پنج سال
حمید۶۰_۶۴ واز۸۶ تا۸۸ دو سال جمعآ =۶سال
اصغر ۶۰ _ ۶۴ و ۶۵_ ۷۱ و۸۶ _ ۸۸ جمعآ۱۲ سال
کبرا ۶۰_۶۳و ۸۷_ ۹۲ =جمعآ۸سال
سعید دانش آموز از ۶۵_ ۷۰ = پنج سال حالا در اشرف
شهلا زرین فرد همسر محمد ۸۶_۸۷= یکسال
محمد از ۸۸_ ۹۳ =۵سال
مهری درسال ۶۰ چند ماه
مادر در ۹۰ سالگی در فرودگاه بازداشت وبعلت کهولت سن چند ساعت بعد آزادشد وجمعآ خانواده ما ۴۲ سال حبس کشیده ایم و همسراول اصغر هم که دو یرادر شهید داشت وسال ۶۵ با اصغر دستگیر شده بود با تهدیدکردن اصغر وفریبکاریهای بازجو از اصغر بزور طلاق گرفت وچندی بعد باز جو بعنوان زن دوم بازدواج خود درآورد
خواهر این زن اکنون در لیبرتی( مهناز) به مبارزه ادامه میدهد.