۱۳۹۴ مرداد ۱۴, چهارشنبه

انجمن نجات ایران .عباس خاکسار قهرمان دیگری از ۳۰هزار سربدار- فخری

انجمن نجات ایران
مجاهد شهید عباس خاکسار قهرمان دیگری است که در جریان قتل عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در سال۶۷ به شهادت رسید
مجاهد شهید عباس خاکسار اهل قصر شیرین و ساکن روستای احمدآباد بود. پدرش کشاورز بود. عباس در کوره آجرپزی کار میکرد و با رنج مردم از نزدیک آشنا بود. وی دوره دبیرستان را در رشته راه و ساختمان در هنرستان صنعتی قصر شیرین به پایان رساند. عباس همزمان با شروع تظاهرات و اعتراضات مردمی در جریان قیام ضدسلطنتی، یکی از جوانان پرشور و انقلابی بود که به فعالیت علیه رژیم شاه پرداخت. پس از پیروزی قیام، وقتی خمینی دجال انقلاب مردم را ربود، عباس به مجاهدین پیوست.
عباس خاکسار در ارتباط تنگاتنگ با غلامرضا خاکسار قرار داشت. غلامرضا خاکسار که پسرعموی عباس بود، یکی از مسئولین سازمان مجاهدین خلق ایران در کرمانشاه و کاندیدای مجاهدین برای انتخابات اولین دوره مجلس در قصر شیرین بود. تأثیراتی که او از غلامرضا گرفته بود، باعث شد خیلی سریع در ارزشهای انقلابی و مبارزاتی رشد کند.
مجاهد شهید غلامرضا خاکسار- کرمانشاهمجاهد شهید غلامرضاخاکسار
با شروع جنگ رژیم با عراق، خانواده عباس مجبور به ترک دیار شده و به کرمانشاه مهاجرت کردند. در کرمانشاه عباس به تشکیلات سازمان وصل شد و به فعالیت های خود ادامه داد. بعد از سی خرداد سال۶۰ دستگیر و به سه سال زندان محکوم شد. او یکی از زندانیان مقاوم بود. پس از پایان محکومیتش، او را آزاد نکردند و پس از مدتی اضافه ماندن در زندان، همزمان با آزادی تعدادی دیگر از زندانیان، عباس قهرمان نیز از زندان آزاد شد. رژیم برای کنترل او و سایر زندانیان آزاد شده، گفته بود که آنها باید هر هفته خودشان را در مرکز اطلاعات سپاه معرفی کنند و برگه حضور را امضا کنند.
یک روز وقتی همراه او بودم، در میدان آزادی کرمانشاه، به صورت اتفاقی با دو نفر از شکنجه گران زندان دیزل آباد برخورد کردیم. جلادان از او سوال کردند چه خبر، هنوز به سازمان وصل نشدی؟! آنها نیز بخوبی میدانستند که عباس را یارای ماندن در زیر حاکمیت آخوندها نیست.
عباس قهرمان، پس از آزادی از زندان، همواره دنبال راهی بود تا از طریق منطقه مرزی خارج شده و به ارتش آزادیبخش بپیوندد.
مجاهد شهید عباس خاکسارمجاهد شهید عباس خاکسار
بالاخره تصمیم گرفت برای پیوستن به ارتش آزادیبخش از طریق زاهدان به پاکستان برود. اما در مسیر رفتن به زاهدان در تهران دستگیر شد و بلافاصله تحت شکنجه های وحشیانه ازجمله سوزاندن با اتو، شوک برقی و … قرار گرفت. او مجدداً به ۵سال زندان برای بار دوم محکوم شد.
عباس قبل از عملیات کبیر فروغ جاویدان مدتی در زندان دیزل آباد کرمانشاه بود. او در آخرین ملاقات به مادرش گفته بود که بچه های زندانی میدانند که ارتش آزادیبخش وارد خاک ایران شده بود.
بعد از آن همه زندانیان از جمله عباس را به زندان گوهردشت کرج منتقل کردند. عباس در جریان فتوای قتلعام مجاهدین توسط خمینی پیرکفتار خونآشام در مرداد۶۷، اعدام شد و پس از شهادتش فقط لباسهای خونی و ساعتش به خانوادهاش تحویل داده شد.
عباس انسانی فداکار، صبور و مقاوم و از بهترین ها بود. صداقت، فروتنی، عشق سرشار او به مردم محروم به ویژه کارگران و دهقانان و عشق و ایمانش به راه و آرمان مجاهدین از او انسانی نمونه ساخته بود. او همواره به مردم کمک می کرد.
به هنگام نوشتن این سطور که خلاصهای کوتاه از زندگی عباس دلیر است، لحظات زیادی به او و سایر شهیدان قتل عام شده، اندیشیدم، از یک طرف دجالیت و سبعیت رژیم آخوندی و مزدورانش که از هیچ جنایتی برای به بند کشیدن یک نسل نگذشتند و حتی جنازه شهیدان از جمله عباس را هم به خانوادهها ندادند، از سوی دیگر نسل فداکار و سربه داری که نسل خجسته مسعود است. نسلی که بیش از ۳۵ سال است که حلاج وار ایستاد و ایستاد و ایستاد و از پیکر شرحه شرحهاش بی وقفه خون جاری است.
این نسل با راهبری خواهر مریم و برادر مسعود، راه حنیف کبیر را ادامه دادند و اینک سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران، به پشتوانه خون چنین شهیدانی در آستانه پنجاهمین سالگرد این مبارزه خونفشان با دو دیکتاتور خون آشام قرار دارد.
من نیز با یاد این شهیدان ندای برادر مسعود را که شعار سرنگونی را در تاریخ ایران ساری و جاری کرد صدبار دیگر تکرار می کنم و می گویم که ما نیز از همه چیزمان میگذریم تا آزادی را برای خلق قهرمانمان به ارمغان بیاوریم.
ملاحظه: غلامرضا خاکسار کاندیدای مجاهدین خلق در انتخابات مجلس از قصر شیرین بود که او نیز بعدا توسط رژیم جلاد آخوندی به شهادت رسید.
فخری- آلبانی
مرداد۹۴