۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

ایران افشاگر، رحمان گوركي،27سپتامبر2015 «در وحشت از ماندگاري مجاهدين»


هرچه به سرنگوني اين رژيم پوسيده نزديك‌تر مي شويم دست و پا زدن هاي رژيم آخوندي تماشايي تر ميشود. به خصوص در شرايطي كه نشانه هاي فروپاشي و سقوطش از هرسو نمايان است و روح از جسم اين رژيم در حال رخت بربستن است، مقامات رژيم ولايت دست به اقداماتي ميزنند كه از هر نظر بسيار مضحك و در عين حال بسيار تهوع آور است. البته منظورم اين نيست كه چيز عجيب و غريبي از جانب رژيم قرون وسطايي آخوندي صورت گرفته باشد. چون يكي از وجوه بارز حاكميت ننگين اين رژيم دشمني با انسان و انسانيت و با هرآن چيزي است كه رنگ و بوي آزادي و حق و حقوق داشته باشد و اين هم مبتني بر اصول و پايه هاي «ولايت فقيه» است كه خود را قيم، مالك و صاحب اختيار مردم و به گفتة خودش «صغار» مي داند. به مثابه نمونه هايي از خروار
يادم ميآيد در سال 1358 به‌دنبال فتواي ضدانساني و ضداسلامي امام آدمخوارِ اين رژيم عليه مردم كردستان، يكي از شگردهايش اين بود كه به كرات زنان و كودكان و افراد سالخوردة روستاها را به زورِ سلاح، جلودار نيروهاي پاسدار خود ميكرد تا به اين وسيله روستا به روستا را به اشغال خود در بياورند و پيشمرگان نتوانند مقاومت كنند و به سوي پاسداران شليك كنند.
از نمونه هاي ديگر اينكه، پرسنل ارتشي كه هنوز پاسداريزه نشده بودند را جلودار پاسداران ميكردند تا مردم بيگناه كردستان را تيرباران نمايند. و چنانچه تيراندازي نميكردند (كمااينكه بسياري بودند كه سرباز زدند و نكردند) توسط پاسداران به جوخه اعدام سپرده ميشدند (بسياري را نيز دستگير و سپس اعدام كردند.
نمونه يي ديگر.. هنوز يك سال از روي كار آمدن خميني، هيولاي ضدبشر نگذشته بود كه روستاهايي همچون قارنا و قلاتان و ايندرقاش و كاني مام سيد و ... در روز روشن مورد هجوم وحشيانه قرار گرفته و اهالي آن توسط پاسداران رژيم قتل عام شدند و در اين سي و اندي سال گذشته نيز نه تنها هيچ تحقيقي در اين زمينه صورت نگرفته، بلكه همان فرماندهان و قاتلان بر مناصب حكومتي نشسته و الان نيز آمران و عاملان شكنجه در اين رژيم هستند.اينها مشتي از خروار جنايات اين رژيم در كردستان است و هزاران جنايات ديگر كه در گنجايش اين سطور نيست. از جمله اينكه چگونه اهالي روستاها به طور روزانه تبديل به سيبل پاسداران مستقر در ارتفاعات ميشدند و روزي نبود كه دهها نفر از مردم به اين وسيله قرباني نشوند و
 جرم! آن زمان (كمااينكه الان) مردم كردستان اين بوده و هست كه خواهان حقوق عادلانه و مشروع خود بودند و هستند و جرم بيشتر آنها هم اين بود كه به طور متحد و يكپارچه از كانديداتوري مسعود رجوي در نخستين دورة رياست جمهوري در سال 1358حمايت كردند
جرمي كه مردم كردستان، همانند مردم سراسر ايران به آن افتخار كرده و ميكنند و پاي آن ايستاده اند تا به آخر. زيرا كه جنبشي كه توسط برادر مسعود رهبري و هدايت شده و ميشود يگانه هماورد ديو آدمخوار ارتجاع و بنيادگرايي اسلامي است و چه افتخاري براي مردم ايران و مردم كردستان فراتر از اين، كه در پشت سر پيشتازان مجاهد خود، پرچمدار انقلابي باشند كه اكنون بيش از هر زمان ديگر در منطقه و در جهان درخشيدن گرفته و ميرود تا براي هميشه، بساط دين‌فروشي آخوندها در ايران و منطقه را برچيند.
به همين خاطر چيز عجيب و غريبي نيست كه امروزه ميبينيم اين رژيم رو به سقوط، سراغ خانواده هاي اعضاي مقاومت و مجاهدين رفته و با تهديد و تطميع، وادارشان مي كند تا بروند و فرزندان خود را از صف مقاومت به دامن جمهوري جنايت برگردانند! هر چند كه مثل روز روشن است كه آبي از آن براي اين رژيم درمانده و وامانده گرم نخواهد شد. به خصوص در خطه كردستان كه پيكرش تا به امروز توسط شحنه هاي اين رژيم غرق به خون است و هر روز فرزندان رشيدش به جوخه هاي اعدام سپرده ميشوند.
راستي چرا اين رژيم از يك طرف خانواده هاي واقعي مجاهدين را اعدام و از طرف ديگر مشتي اراذل و اوباش اطلاعاتي خود را به اسم خانوادة آنها قالب كرده و در داخل ايران يا در مقابل كمپ اشرف و اكنون در ليبرتي آنها به صحنه ميفرستد و خود را در پشت آن مخفي كند؟ جواب روشن است...
اكنون ميهن ما ايران، بيش از هر زمان ديگري آبستن تحول بزرگي است كه نقطه كانوني آن، سرنگوني رژيم ضدبشري آخوندي است كه قريب مينمايد. بدون ترديد روز پيروزي محتوم خلق ما بسيار نزديك شده است و اين را ميشود در ماههاي اخير از موقعيت لرزان رژيم و جنگ گرگها در حاكميت مشاهده كرد. 
بحرانهايي مرگبار اين رژيم را احاطه كرده است. از جنگ گرگها در درون حاكميت تا خشم و كين انقلابي عليه حاكمان در درون ملت، از نفرت روزافزون مردمان منطقه عليه ترور و دخالتهاي اين رژيم در سرنوشتشان تا گسترش جبهه بين المللي ضدبنيادگرايي به رهبري خواهر مريم كه هر روز بر دامنة آن افزوده ميشود، از امريكا تا اروپا و افريقا، از خاور دور تا خاور نزديك
ولي فقيه ارتجاع پنهان نكرده و نميكند كه دشمن و تهديد اصلي حاكميتش مجاهدين است. اين را بارها مقامات خود رژيم به زبان آورده و سرچشمه همه گرفتاريها و بحرانها و مشكلات گريبانگير رژيم را «مجاهدين» ميدانند. از افشاي پروژه سلاح اتمي تا باتلاقهاي منطقه يي. از شعله ورشدن قيامهاي توده يي در هر چهار گوشه ايران تا مقاومت زندانيان در سياه‌چال‌هاي رژيم
همگي به ياد داريم كه درتيرماه 59خميني دجال گفت كه دشمن اصلي ما نه آمريكاست نه شوروي، بلكه همين مجاهدين هستند كه در بيخ گوش ما در تهران هستند. آخر خميني شم ضدانقلابياش بيشتر از همه آخوندها كار ميكرد. براي همين بود كه از همان ابتدا كمر به نابودي مجاهدين بست و در برابر كانديداتوري برادر مسعود به رغم اينكه گفته بود در انتخابات دخالت نخواهم كرد ولي طاقت نياورد و آن را با يك فتواي ضدانقلابي از شركت در انتخابات نخستين دورة رياست جمهوري در سال 1358 حذف نمود. خميني خوب ميدانست كه دارد چكار ميكند. چون نابودي خود را در خط مشي سياسي و آرماني سازماني مييافت كه مسعود رجوي مسئول اول آن بود. يعني ريشه كن كردن سيستم استبدادي و اسلام صوري و بنيادگرا و ارتجاعي و بازگرداندن حق و حقوق به مردم و منجمله حقوق عادلانه مردم كردستان
بي جهت نيست كه پسمانده هاي اين دجال ضدبشر كماكان از ماندگاري مجاهدين در وحشت هستند. چون در منطق ضدانقلابي ارتجاع و استعمار نبايد اثري از مجاهدين خلق باقي ميماند. چون در چهاردهة گذشته همواره امدادهاي غيبي! استعمار براي نابودي مجاهدين در مددرساني به اين رژيم بوده اند.
اما به كوري چشم آخوندها و مماشاتگران تشنه به نفت و دلار آخوندي، مجاهدين ماندند و ماندگار شدند. هرچه رژيم كشت و به دار آويخت و توطئه كرد اما مجاهدين تكثير شدند و اوج گرفتند طوري كه اكنون به نقطه اميد مردم منطقه در رويارويي با تهديد اصلي جامعه جهاني، يعني بنيادگرايي اسلامي آخوندي شده اند.
در موقعيت انقلابي كنوني كه با خون 120 هزار شهيد و پايداري نسل در نسل مجاهدين و تحت رهبري ذيصلاح و پاكباز، يعني برادر مسعود و خواهر مريم محقق شده است، ماهيت اين رژيم پليد بيش از هر زمان ديگري برملا شده و كارتهاي سوخته يي همچون «خانواده» و «دلسوزي براي كردها» و «شيعيان عراق» و .... خشم و نفرت بيشتري را در جامعه جهاني برميانگيزد
نبرد شكوهمند بين خلق و ديكتاتوري آخوندي هر روز ابعاد و عمق بيشتري به خود ميگيرد. اگر در ابتداي روي كار آمدن آخوندها رژيم در پيشروي بود، اكنون در پسروي است. اگر رخسار امام گوربه گور شده در ماه جستجو ميشد اكنون در قعر چاه ويل نيز قابل رؤيت نيست و بوي تعفن آن تاريخ را پر كرده، آدميان روي زمين را هم مي آزارد و توشة مرگش لعن و نفرين مردم و تاريخ بشري است
آري موقعيت كنوني حاصل رنج و شكنج خلقي است كه نزديك به چهار دهه است براي آزادي ميجنگد و از رشيدترين فرزندان خود براي آن خون ميدهد. با يك سازمان انقلابي پيشتاز، با يك رهبري پاكباز و با رزمندگاني از عشق به خلق و ميهن خود سرشار، كه عليرغم بسياري توطئه ها و سيلي از خيانت ها و نامردمي هاي روزگار، نه تنها در ميدان پايدار مانده، بلكه با كارواني از فداكاريها، گنجينه هايي از دستاوردها و ارزشهاي مبارزاتي و ايدئولوژيكي بيش از هر زمان ديگري جوانتر. شادابتر و سرزنده تر و كاراتر است و اين را ميشود در سيماي رئيس جمهور منتخبش، در درخشش شوراي مركزي سرفراز مجاهدين و در سيماي يكايك مجاهدين و رزمندگانش، كمااينكه در گردهمايي هاي سالانه اش در پاريس مشاهده كرد. با امواجي از اكتيويته، نشاط، سرزندگي و بالندگي، تشكيلات و صميميت، صلابت و اميدواري و ايمان به پيروزي
اين تابلوي شكوهمند به ما ميگويد كه هيچ خوني به هدر نرفته و نخواهد رفت. هيچ خشمي فروخورده باقي نخواهد ماند و دور نيست كه آتشفشان انتقام فوران كند و در پرتو ارتش آزادي، نسل آخوندها را از ايران و از روي زمين محو و نابود كند
آري به ما ميگويد كه
از آن ماست پيروزي، از آن ماست فردا

آنگونه كه سردارمان موسي گفت
نيروهاي ميرا محو خواهند شد
و خواهر مريم كه گفت
ايران به دست زنان رها خواهد شد
و سخن آخر اينكه
درود بر شوراي مركزي سازمان با هزار زن انقلابي مجاهد خلق، نويدبخش ايران آزاد فردا