۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

انتخابات طنلب دار رژیم پابگور آخوندهای ضد بشر

تیک تیک ساعت آبستن حوادث مهمی را در ایران تحت حاکمیت آخوندها نوید میدهد ، جنگ گرگها به رندهای آخر خود رسیده وایران به مانند ابر هیدروژنی فشرده و در مرحله قبل از انفجار است ، برجام وبرشام وسوریه ویمن وعراق ولبنان ونیجریه نه تنها دردی از میلیون دردهای سرطانی آخوندهارا درمان نکرد بلکه بگفته خود گرگها که فی المثل سوریه مردابی است که همه ما را می بلعد (رفسنجانی )ویا یمن قتل گاه پاسداران نیروی ویژه وهنگ مخفی فرستاده شده است وسوریه قتل گاه سرتیپ وسرلشگرپاسدارها ولبنان انفجار گله های حزب الشیطان در آتش خود افروخته از جنایات وآدمکشی های یشان درسوریه وعراق و اما اسفند ماه که هزارتوی پیچ در پیچ بن بستهای لاعلاج این دجالان عمامه سر را به سقوط در قعر جهنم بیش از 35 سال جنایت هدایت میکند باشد که خلق به جان آمده یکپارچه آن را بر سر این رژیم خراب کنند

نمایشی که در رژیم به اسم انتخابات جریان دارد، هیچ ربطی به مفهوم شناخته شده انتخابات در دنیا ندارد. از روز اول و از دوره اول انتخابات مجلس ـ که روحانی اخیراً آن را بهترین دوره مجلس در نظام توصیف کرد ـ خمینی اجازه نداد پای هیچ‌یک از کاندیداهای مجاهدین و سایر نیروهای ترقیخواه و ضدارتجاعی که در انتخابات دوره اول شرکت کرده بودند، به مجلس برسد. این در حالی است که سردمداران رژیم بارها اذعان کرده‌اند که مجاهدین دومین نیروی سیاسی بزرگ کشور بعد از حزب جمهوری، حزب خود خمینی بودند و تیراژ نشریه مجاهد به 500، 600هزار نسخه می‌رسید و اگر تقلبی در کار نبود، قاعدتاً متناسب با پایگاه اجتماعی و وزن سیاسی‌شان می‌بایست دومین فراکسیون مجلس می‌بودند؛ حتی با وجود تقلبات گسترده، باز هم چند تن از کاندیداهای مجاهدین به مجلس راه پیدا می‌کردند، اما خمینی با دو مرحله‌یی کردن انتخابات و با انواع تقلبها، مانع از حضور حتی یک کاندیدای مجاهدین در مجلس شد.
بعداً رژیم با قرار دادن شورای نگهبان و قرار دادن تیغ رد صلاحیت در کف آن، خیالش را از این بابت هم، به‌کلی راحت کرد و از اول بجز عناصر خلص ارتجاعی به هیچ‌کس دیگر اصلاً اجازه شرکت در انتخابات را نداد. به این ترتیب انتخابات، تا آنجا که به مردم برمی‌گردد، یک بازی است که فقط بین باندها و دستجات مختلف رژیم جریان دارد و مطلقاً خالی از هر عنصر مردمی است.
اما تا آنجا که به باندها و دستجات داخل رژیم برمی‌گردد، این بازی جدی است و مانند هر بازی و قماری دارای قواعد خاص خود است و بازیکنان بر اساس یک تعهد نانوشته، ملزم به رعایت آنها هستند. اما در رژیم وحوش آخوندی عملاً قانون جنگل حاکم است، یعنی رعایت یا عدم رعایت قواعد بازی و حدود آن را قدرت و زور طرفهای درگیر تعیین می‌کند. هر باند تا آنجا که زورش برسد، سعی می‌کند طرف مقابل را حذف کند و تنها جایی کوتاه می‌آید یا توافق می‌کند که در حذف کم آورده باشد. مثال بارز آن، رویکرد خامنه‌ای در انتخابات سال 92 می‌باشد، او رفسنجانی را سلب صلاحیت کرد، چون فکر می‌کرد زورش را دارد، اما در برابر نوچه او،  حسن روحانی  کوتاه آمد و از کاندیدای مورد نظر خود (جلیلی) صرف‌نظر کرد، چون از تکرار قیام88، می‌ترسید!

یکی از مواد این توافق نانوشته این است که آرای باندها بایستی دقیق شمارش شود، اما بعد در «اتاق تجمیع» که قاعدتاً بایستی نمایندگان همه «بازیکنان» حضور داشته باشند، آمار نهایی در ضریب مشخص و ثابتی ضرب می‌شود تا به‌اصطلاح آبروی کلیت نظام حفظ شود. یک دعوای اساسی باندها و دستجات شرکت کننده در انتخابات، در همین اتاق تجمیع و بر سر شمارش آرا و ضریب زدن به آنها درمی‌گیرد. کما این‌که یک بزنگاه و محل دعوا نیز قبل از رأی‌گیری، بر سر حذف یا عدم حذف توسط شورای نگهبان است که این روزها شاهدش هستیم.
اکنون در این مرحله (قبل از رأی‌گیری) به نظر می‌رسد تعریفی که رفسنجانی و روحانی از قواعد بازی دارند، با تعریف باند ولی‌فقیه متفاوت است.
بر اساس تعریف باند رفسنجانی روحانی (که روحانی دوباره آن را در سخنرانی خود در 16آذر تکرار کرد) شورای نگهبان کارش فقط نظارت است و نه حذف؛ حرفشان هم این است که قرار بود، تیغ حذف فقط غیرخودیها را ببرد! اما واقعیت این است که دایره «خودی» ها در رژیم به مرور و از هر دوره انتخابات تا دور بعدی، مرتب تنگتر و تنگتر شده است و در حال حاضر از نظر باند خامنه‌ای، رفسنجانی و باند او دیگر «خودی» شمرده نمی‌شوند؛ زیرا خودی کسی است که «مطیع محض مقام ولایت» باشد.
متقابلاً حرف رفسنجانی ـ همان‌گونه که در همین مصاحبه (22آذر) نیز تصریح کرده ـ این است که بگذارید ما به‌عنوان یک صدای متفاوت حضور داشته باشیم وگرنه نظام بر باد می‌رود! رفسنجانی می‌گوید: «همه کارهای کشور زیر نظر رهبری است و ما نباید از آنها غافل باشیم. رهبری قدرت مطلق کشور هستند، لذا ما باید لااقل نهادهایی را که زیر نظر رهبری هستند و هر عیبی دارند، با رهبری مطرح و پیگیری کنیم که آن عیب برطرف شود… در آینده خبرگان دیگری می‌آید که باید ببینیم چه کار می‌کند».
رفسنجانی در جای دیگری از همین مصاحبه، با تصریح این‌که «شما هیچ جای دنیا را نمی‌بینید که حکومت مطلق باشد» حرفش این است که این وضعیت قابل دوام نیست و نظام به باد فنا می‌رود، بنابراین «لااقل» بگذارید نهادهای زیر نظر رهبری، تحت نظارت قرار بگیرد.
رفسنجانی در جای دیگری از همین مصاحبه می‌گوید: «در قانون اساسی، رهبری را از اول شورایی نوشتند. وقتی که امام رحلت کردند و ما می‌خواستیم رهبری را انتخاب کنیم، قانون اساسی ما شورایی بود».
به این ترتیب خیزی که رفسنجانی برای خبرگان برداشته، سقفش شورایی کردن ولی‌فقیه است و کف آن تحت نظارت قرار دادن نهادهای زیر نظر او می‌باشد.
ایراد متقابل باند ولی‌فقیه به باند رقیب، آن‌چنان که در مقاله روزنامه وطن‌امروز (3آذر 94) آمده، این است که: «رویکرد (این دسته) به صحنه انتخابات این است که به آن به‌مثابه نوعی بازی همه یا هیچ می‌نگرد. وقتی یک جریان سیاسی به انتخابات به‌مثابه بازی مرگ و زندگی نگاه کرده، ... نخستین چیزی که باید توقع آن را داشت این است که هم در مبارزه انتخاباتی و هم در گفتمان‌سازی اجتماعی تا بیشترین مقدار ممکن رادیکال عمل کند. چنین جریانی آماده خواهد بود که بازی انتخابات را از تعادل خارج کرده و فضای کشور را بی‌ثبات کند».
حرف باند غالب این است که «بازی انتخابات» به‌منظور تقویت نظام بود، اما شما آن را به بازی مرگ و زندگی تبدیل کردید و از تعادل خارج نمودید و موجب بی‌ثباتی شدید. به عبارت ساده‌تر حرفش این است که «هیس! تعزیه به هم می‌خورد». یعنی از نظر باند خامنه‌ای، خود این اعتراض و داد و بیداد به حکم داور (که لابد ولی‌فقیه است)، نقض قواعد بازی است؛ چرا که دشمنان و معاندین از فضایی که ایجاد می‌شود استفاده می‌کنند.