۱۳۹۴ دی ۳, پنجشنبه

مشي درست، بالاترين حفاظ يك جنبش





موفقيت هفتهٴ گذشتهٴ مقاومت ايران در عرصهٴ پس زدن توطئه‌هاي دشمن ضدبشري و قرار دادن حفاظت رشیدترین فرزندان مردم ايران در ليبرتي، در كانون توجهات و اقدامات بين‌المللي و تبديل آن به قانون، نشان داد، ماندگاري و موفقيت‌هاي سياسي مقاومت ايران در چند دهة گذشته، قبل از هر چيز تابع مشروعيت و حقانيت مشي سياسي آن است. چه كسي باور داشت يك جنبش مستقل كه به دلیل تغيير معادلات منطقه‌اي، سلاح‌های خود رابه‌ناچار از دست‌داده بود قادر خواهد شد در شرايط جديد فرارويش، بسا بيش از گذشته، راهگشايي سياسي داشته باشد و وزارت خارجهٴ ابرقدرت جهان تک‌قطبی را به عقب‌نشینی و پذيرش حقيقت وادارد؟ چه كسي باور داشت كه از خاكستر پرونده‌ای که به قول رئيس سرويس جاسوسي فرانسه در سال2003 براي شيطان سازي و نابودي ساختار اين جنبش فراهم ‌شده بود، حكم قضاييهٴ فرانسه در مهر كردن مشروعيت اقدامات مقاومت در داخل كشور و عمليات ارتش آزادی‌بخش ملي ايران بيرون بيايد؟ حالا آخوندهاي درمانده، در تفسير اين پیروزی‌ مقاومت ايران به بافتن آسمان‌و ریسمان نشسته‌اند كه: «... این لایحه که در روز ۲۵نوامبر تبدیل به قانون شد، پیش از آن در تاریخ ۱۸ژوئن در اجلاس سنای امریکا با ۷۱رأی مثبت به تصویب رسیده بود. تصویب این لایحه میسر نبود مگر با تلاش سناتور مک‌کین و دیگر سناتورهای تحت‌الحمایهٴ مجاهدین خلق...»(سايت اطلاعات آخوندي940915). اين‌كه مجاهدين قادر باشند بيش از دوسوم سناتورهاي امريكايي را «تحت‌الحمایهٴ» خود كنند و چيزي را جلويشان بگذارند كه آن‌ها هم ظاهراً چشم‌بسته! امضا كنند، فقط سوزش خلیفهٴ‌زهرخوردهٴ‌ارتجاع در تهران را بازتاب ‌مي‌نمايد، والا تا آنجا که به جهان واقعي بر‌گردد، بر اساس قوانين آمريكا، درصورتی‌که طرحي با آراي دوسوم نمايندگان تصويب شود، حق وتو از رئيس‌جمهور در آن موضوع سلب ‌مي‌شود. به همين جهت‌ اوباما همين تابستان گذشته بسيار كوشيد تا حداقل ۳۴سناتور را با خود همراه كند تا بتواند قدرت وتوي خود در برابر تصميم قانون‌گذاران امريكايي دربارهٴ رد توافق اتمي با رژيم آخوندي را حفظ كند و حالا کاری که رئیس‌جمهور امريكا با سختي به‌پیش برد، بر طبق تفاسيري این‌گونه عوام‌فریبانه و شيادانه، با پول مجاهديني محصور و در فشار انواع محدوديت‌ها، در ابعادي بسا بزرگ‌تر از او‌ ميسر شده است!

وراي اين شارلاتان بازي‌هاي سياسي و جنگ‌هاي رواني، براي كمرنگ نشان دادن دستاوردهاي مقاومت، واقعيت، اما اين است كه قوانين اجتماعي دور زدني نيست، تضاد اصلي  جوامع و پديده‌ها امري قراردادي و دلبخواهی نيست و نمي‌توان با زور، دوز وکلک آن را ناديده گرفت و به آن نپرداخت. نگاهي به سرنوشت حاكمان و قدرت‌هایی كه مضمحل شده‌اند این را به‌خوبي نشان ‌مي‌دهد. موفقيت يا عدم موفقيت تاکتیک‌ها، چنانچه به‌صورت مقطعي به آن‌ها نگاه نكنيم، تابع بستر استراتژيكي درست آن‌هاست. اينكه فاشيسم هيتلري امكان موفقيت پيدا نكرد، نه ناشي از فلان تاكتيك اشتباه در جزء بوده است. اينكه مداخلهٴ شوروي در افغانستان به گل نشست، تابع خطاي فلان فرماندهٴ صحنه و يك تصميم نادرست کوتاه‌مدت نبوده است. چند هفتهٴ پيش، توني بلر در مورد وضعيتي كه غرب براي خودش در عراق به وجود آورده است گفت: «من به خاطر آن، عذرخواهي ‌مي‌كنم ... قطعاً ما در درك خود، از اينكه بعد از كنار زدن رژيم چه خواهد شد، اشتباه كرديم»... و به‌این‌ترتیب نشان داد قوی‌ترین ارتش‌هاي جهان و ائتلافي از ثروتمندترين ابرقدرت‌ها هم قادر به پيشبرد خطي كه به‌صورت استراتژيكي اشتباه باشد، نيستند و سرانجام مجبور به اذعان اشتباه خود ‌مي‌شوند. ژنرال آيزنهاور، زمانی که در سال1944 پا به سواحل نرماندي گذاشت، با مقاومت فرانسه و نقشي كه به‌منظور تسهيل پيشروي نيروهاي متفقين ايفا کرده بود آشنا شد. پيش از آن در ديدگاه امريكائي، مرزي بين تروريسم و مقاومت وجود نداشت، درحالی‌که درصحنه عمل، آيزنهاور متوجه شد مردان و يا زناني كه براي يك آرمان يا براي ميهن خويش مي جنگند، هرگز تروريست نيستند. از ميان برداشتن يك حاكم جبار، يك عمل مشروع، قانوني و مقاومت است وكساني كه اين را از ياد مي‌برند، ميهن‌پرست نيستند.حالا هم اگر تضاد واقعي دوران معاصر و تهديد جهاني «بنيادگرايي وحشي تحت نام اسلام»، آن‌چنان‌که مقاومت ايران از سال1372 اعلام کرده بود، هست، بلافاصله «ام‌القراي اين تهديد» و «راه‌حل آن» خود را نشان ‌مي‌دهد، امروز جهان در برابر اين پدیدهٴ شوم، مجبور به ‌تصميم‌گيري است. اگر نظام ولایت‌فقیه «كانون بنيادگرايي و توحش در جهان» است، حاكميت، حيات و كاركردهاي‌آن به باندهاي مختلف بنیادگرا اين پیام را ‌مي‌دهد که با افراطی‌گری و تروریسم، می‌شود خود را به جهان تحميل نمود. اینجاست که آلترناتيوواقعي و درست معتقد به اسلام بردبار و دموکراتیک كه با جديت تمام، در برابر اين سرچشمه بنیادگرایی قیام کرده و قیمت این مبارزه را با گران‌ترین بها پرداخته است، خود را در چشم‌ها فرو خواهد كرد، آلترناتيوي كه در چهار‌دههٴ گذشته نشان داده است ‌مي‌تواند آنتي تز كابوس مرگبار «وحشی‌گری تحت نام اسلام» باشد و از ظرفیت عظيم ایجاد تغییر فرهنگي و جايگزيني آن برخوردار باشد. سفسطه‌گری آخوندها در برابر موفقيت‌هاي بين‌المللي مقاومت و تلاش براي مخدوش كردن آن‌ها، خود گواه همين ضعف آن‌ها و نگرانيشان  از سمت‌گیری درست تاريخي است.‏ گشتاپوي آخوندي كه ساليان با آويختن به غارتگران منافع مردم ايران، از بالاترين همدستي در محدود كردن و كشتار مخالفانش برخوردار بوده است، البته غيظ و ناراحتي خود از اين پيروزي رابا فرهنگ و ادبيات خاص خود، اين‌گونه بايد بيرون دهد: «...برکسی پوشیده نیست که موضوع عراق و حفاظت از کمپ لیبرتی بهانه است، بهانه‌ای که مجاهدین به‌وسیلهٴ آن در پی به دست آوردن حمایت‌های سیاسی آمریکا هستند، لابی ... مجاهدین درصدد است که به انحاء گوناگون نام این گروه را در مقابل دیدگان سیاستمداران آمریکایی بیاورد. از این منظر شاید این لایحه را که به امضای رئیس‌جمهور آمریکا نیز رسیده است، یک گام در مسیر پیشبرد چنین سیاستی تلقی کرده و از آن استقبال کنند...» سايت وزارت اطلاعات940916حالا روشن ‌مي‌شود به‌راستي آيا آنطور‌كه در ديدگاه عقب‌ماندهٴ آخوندي تفسير شده، پيشرفت‌هاي مجاهدين، دريك قیاس به نفس، با مفت‌خوری و دروغ و دغل از نوع آن‌ها بوده است؟ يا‌ همچنان كه سرانجام مشي درست مقاومت فرانسه توانست حقانيت خود را اثبات كند، ايستادگي بر سر اصولي ترين مشي در مبارزهٴ سازمانيافتهٴ مردم ايران و دادن بالاترين قيمت براي حفظ شعلهٴ آن در تاريك ترين مقطع تاريخ ميهن، زيربناي اين درخشندگي و از محاق خارج شدن نيروي بالندهٴ حقيقي و هماورد 
واقعي تهديد اصلي جهان و «پدرخواندهٴ بنيادگرايي» بوده است؟