۱۳۹۴ بهمن ۲۴, شنبه

جنگ سوریه، افشاگر سرشت ضدملی و تروریستی هر دو باند رژیم




                                           سردژخیمان نیروهای نظامی وتروریستی رژیم 
                 13فوریه 2016 جنگ تمام عیار رژیم در سوریه 
سردمداران رژیم آخوندی تا چند روز پیش تلاش می‌کردند که حضور نظامی در سوریه و شرکت مستقیم پاسداران در جنگ علیه مقاومت و کشتار مردم این کشور را انکار کنند؛ اما تعداد فزاینده کشته‌های پاسداران در سوریه و به‌خصوص کشته شدن و از دور خارج شدن بالاترین سرکردگان سپاه مانند  قاسم سلیمانی  و حسین همدانی، آنها را ناگزیر از اعتراف به این واقعیت کرده است و حتی خلیفة ارتجاع نیز ناچار شد بر آنچه که قبلاً سرکردگان سپاهش گفته بودند، صحه بگذارد. خامنه‌ای در دیدار با تعدادی از خانواده‌های پاسداران به هلاکت رسیده در سوریه گفت:



«اگر اینها در سوریه نمی‌جنگیدند، دشـمن به دا خل کشور می‌آمـد… اگـر جلویش گرفتـه نمی‌شـد، مـا باید این‌جـا در کرمانشاه و همـدان و بقیه اسـتانها بـا اینهـا می‌جنگیدیم و جلـو اینهـا را می‌گرفتیم».
                                پاسداران و فرماندهان صحنه در سوریه  
پس از خامنه‌ای، سرکردگان پاسداران یکی پس از دیگری به میدان آمدند و این حرف را واگویه کردند. از جمله شمخانی دبیر شورای عالی امنیت رژیم در همایشی با عنوان دجالگرانه ”ائتلاف نخبگان علیه تروریسم برای صلح عادلانه“ گفت: «شهدای حرم اگر نبودند، تهران‌مان ناامن بود، همدان‌مان، اهوازمان ناامن بود» (تلویزیون رژیم 20بهمن 94).
همین مضمون را آخوند روحانی رئیس‌جمهور به‌اصطلاح اعتدال‌گرای فاشیسم دینی حاکم، در روز 19بهمن و در همایش تجلیل از دست‌اندرکاران مذاکرات اتمی بیان کرد و گفت: «اگر نیروهای مسلح ما امنیت این کشور را حفظ نمی‌کردند و سرداران رشید ما در بغداد و سامرا و فلوجه و الرمادیه و… ایستادگی نمی‌کردند و اگر در دمشق و حلب به دولت سوریه کمک نمی‌کردند، ما امنیتی نداشتیم که بتوانیم به این خوبی مذاکره کنیم».
                                     شمخانی دژخیم 
اما دجالان حاکم که ید طولایی در اعزام جوانان و نوجوانان به جبهه‌های جنگ ضدمیهنی دارند، این بار به نظر می‌رسد خیز برداشته‌اند تا با همان شگردها، جوانان و نوجوانان را به سوریه ببرند و به کشتن بدهند. در همین رابطه شمخانی در همان سخنرانی گفت: «من جایی نیست که بروم و جوانی جلویم را نگیرد و بگوید که آقای شمخانی یک کاری بکن که من بروم سوریه!».
                                      پاسدار دژخیم نقدی 
پاسدار نقدی سرکرده بسیج ضد‌مردمی نیز گفت: «من روزی نیست که پیامک و نامه یا درخواست یا التماس از جوانان برای رفتن به جبهه‌های عراق و سوریه و فلسطین نداشته باشم. هر روز ما مراجعه و درخواست داریم، التماس می‌کنند، بعد قسم می‌دهند، بعد گریه می‌کنند، این عشق و علاقه از کجا آمده؟» (تلویزیون رژیم 20بهمن 94).
آیا این مشابهت لفظی حتی در کلمات، اتفاقی است؟ یا نشانه یک خط است؟ خطی که توسط هر دو باند رژیم دنبال می‌شود. آنها ابتدا ادعا می‌کردند که لشکرکشی به سوریه، گویا به‌خاطر منافع ملی و برای حفاظت از اهواز و کرمانشاه و همدان و استانهای کشور انجام می‌گیرد، اما اکنون ناگزیر از اعترافهای دیگری هم شده‌اند. شمخانی گفت: «ما تنها از موضع منفعت ملی عمل نمی‌کنیم؛ از موضع منفعت جهان اسلام عمل می‌کنیم در مقابله با تروریسم… در برخورد با کشورهای منطقه‌یی یا فرا منطقه‌یی حامی تروریسم، هر گونه اقدامی که قادر به انجامش باشیم در حوزه‌های مختلف انجام می‌دهیم».
نقدی نیز به وجه دیگری از همین واقعیت اعتراف کرد و گفت: «من صریح می‌گویم که من از ولایت‌فقیه دفاع می‌کنم. ما با همه وجود‌مان از اسلام دفاع می‌کنیم. ما می‌خواهیم حاکمیت دین باشد و حکومت را قائل به خدا می‌دانیم؛ ما قائل نیستیم که مردم هر چی رأی دادند ـ ولو ضد احکام الهی ـ آن (رأی) باید جاری بشود، خیلی صریح می‌گوییم…».

آیا روشنتر از این می‌توان به این واقعیت اعتراف کرد که مداخله در کشورهای دیگر و صدور تروریسم، تماماً به‌منظور دفاع از ولایت‌فقیه و حفظ آن است؟ آیا روشنتر از این می‌توان به صدور تروریسم اذعان کرد، آیا صریحتر از این می‌توان کشورهای منطقه و فرا منطقه را به اقدامات تروریستی «و هر اقدامی که قادر به انجامش باشیم» تهدید کرد؟ اما روشن است که متوسل شدن به این تهدیدهای علنی، نه ناشی از قدرت، بلکه نشانه نهایت درماندگی و استیصال است