منبع : ایران افشاگر ،25 آوریل 2016
لینک :
اولين بار
«شهيد بزرگ حقوق بشر» را زماني در سال1364 ديدم كه قرار بود به همراه تعدادي از زندانيان
سياسي، براي اداي شهادت به ديدار گزارشگر ويژه وقت حقوق بشر در مورد ايران، آقاي آگوئيلار
برويم… لحظات و ايامي كه هيچگاه آن را فراموش نميکنم… صبح يكي از روزهاي تابستان
1364 به اتفاق چند تن از برادران و خواهران شکنجهشده و نفراتي كه موفق به فرار از
زندان هاي قرون وسطايي شده بوديم، بهمنظور رساندن صداي شهيدان و زندانيان سياسي و
جناياتي كه دژخيمان در حق خواهران و برادران ما در زندانهاي حكومت آخوندي ميکردند،
راهي ژنو شديم. پيشاپيش به ما اطلاع داده بودند كه ملاقات ما با نماينده ويژه و گزارشگر
حقوق بشر ملل متحد در رابطه با ايران را شهيد بزرگ حقوق بشر دكتر كاظم، پيگيري ميكند.
دكتر كاظم را
كه به عنوان اولين سفير ايران بعد از انقلاب در سازمان ملل ميشناختم. ولي در اولين
ديداري كه با او داشتم از ميزان تواضع، خاكي بودن، خلوص و صفاي برخوردش كه گويا سالهاست
كه ما را ميشناسد، دچار شگفتي شدم.
با قطاري كه
از پاريس به سمت ژنو حركت ميكرد، ساعت 6 صبح وارد ژنو شديم. در ايستگاه قطار، كسيكه
در انتظار ما بود، شهيد دكتر كاظم رجوي بود كه با پيراهني سفيد و آستينکوتاه با چهرهاي
مصمم و مهربان و درعين حال بشاش و شوخ طبع اكيپ ما را تحويل گرفت. صفا و صميمتش به
حدي بود كه بعد از سي سال همچنان بر روح و روانم نشسته است و هر وقت با محكوميت رژيم
به عنوان ناقض حقوق بشر درارگانهاي بين المللي مواجه مي شوم، آن چهره دوستداشتني و
خاطرات فراموشنشدني قهرمان شهيد حقوق بشر در من يادآوري ميشود…
وقتي از قطار
پياده شديم و همديگر را در آغوش كشيديم. خيلي خاكي و متواضع در محل ايستگاه در کافهاي
ما را مهمان كرد، مهماني ساده شير و قهوه. مشغول صحبت كه شديم، آدم فراموش ميكرد كه
با چه شخصيتي در حال صحبت است. برايم قابل تصور نبود كه با يك پرفسور حقوق و يا استاد
دانشگاه، روبرو هستم. شخصيتي كه در مقابلم بود، انسان والايي بود سرشار از ارزشها
و همان حقوق بشري بود كه براي رسيدن به آن ميخروشيد و امروز كه آن صحنهها را به خاطر
ميآورم، صداي زندانيان سياسي و شهدا را در ذهنم تداعي ميکند، همان حقوق بشري را كه
بعدها با خون خود جاودانه نوشت.
برگرديم به
صحنه ديدار، … وقتي هركدام از ما داستان رنج و شكنج و زندان خود را تعريف ميكرديم،
روي هريك از موضوعات مكث ميكرد گويي كه خودش در معرض آن شكنجه و زندان قرارگرفته بود
و آنگاه با آهي كه در آن حسرت يك درد و در عينحال اميدي سرشار به پيروزي بود به هريك
از ما يادآور ميشد كه اين فرصت مغتنمي است، بكوشيد كه بتوانيد صداي تکبهتک آن زندانيان
قهرمان و آن شهدا باشيد. مدتها روي كيس هر كدام از ما تعمق و تأمل كرد و تمام قضايا
را با ريزترين جزئيات سوال مي كرد تا از هر جهت نسبت به موضوعات عيني و مطمئن شود تا
اينكه بالاخره روزيكه بايد به ديدار گزارشگر حقوق بشر ملل متحد مي رفتيم رسيد، در اين
ديدار هريك از ما بهتنهايي و با حضور آقاي اگوئيلار و يك نفر منشي ايشان و دكتر كاظم
شركت داشتيم. در اين ديدار با آقاي آندرس آگوئيلار، من توانستم نكات مهم و آمار و ارقام
زندان وکيلآباد مشهد و مراكز شكنجه و كشتار سپاه رژيم آدمکشان را طي دو سالي كه در
آنجا بودم براي ايشان بازگو كنم و بقيه را به اسنادي كه به ايشان دادم و قبلا بصورت
دقيق و مستدل با دكتر كاظم روي آن كار كرده بوديم، واگذار كردم، بگذريم از اينکه وقتي
اين ميزان جرم و جنايت كه يکقلم تا آن زمان، اعدام و شهادت بيش از 800 زنداني سياسي
كه خود من عدد و رقم آن را داشتم و فقط در زندان وکيلآباد اتفاق افتاده بود، خيلي
سنگين بود. به نحوي كه آقاي آگوئيلار را گويي طاقت نبود و هر 20 دقيقه يكبار براي تنفس
ميرفت… ولي از همه مهمتر امروز كه به آن صحنه تلاش و خروش نگاه ميکنم، وجدان بزرگ
حقوق بشر شهيد كاظم رجوي بود كه خودش همگام با گزارشهاي ما، با تك تك لحظههاي ما
با گريهها و با بغضها و دردي كه ناشي از بيان آن جنايات بود، يكدل و يكصدا بود. طوري
كه درس چگونه بودن و چگونه زيستن و چگونه براي آرمان و اميد جنگيدن در ذهن و ضميرم
نقش بسته است.
هيچ گاه در
شرايطي كه در بند و زندان و زير شكنجه بودم، حتي در تصورم نميگنجيد روزي بتوانم بندها
را گسسته و با مدافع بزرگ حقوق بشر ديداري داشته باشم و بتوانم صداي شهيدان و شكنجه
شدگان را به مجامع بين المللي برسانم آري در افق آرزوهاي آن روز چيزي كه برايم غيرقابل
تصور بود، محقق شد.
بي شك و با
يقين به پيروزي، روز رهايي مردم ايران نيز خواهد رسيد و اين آرزو كه در سرنگوني رژيم
ضدبشري آخوندي سمبليزه مي شود، در تهران و همة شهرهاي ايران محقق خواهد شد.