منبع : ایران افشاگر ، 7 ژوئن 2016
لینک
سخنراني آقاي مسعود رجوي رمضان سال 1376-بزرگداشت شعائر
فرارسيدن ماه مبارك رمضان، ماه خدا و ماه تقواي رهاييبخش مبارك باد
بسمالله الرحمن الرحيم
شهر رمضان الذي اُنزل فيه القرآن هدي للناس، و بينات من الهدي و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضاً او علي سفر فعدةمن ايّام اخر يريدالله بكم اليسر و لايريدُ بكم العسر و لتكملوا العدة و لتكبروا الله علي ما هديكم و لعلكم تشكرون.
م
اه رمضان، ماهي است كه در آن قرآن فرود آمد تا هدايتي براي مردم باشد و تابشها و نشانههايي براي جداسازي و مرزبندي راه از بيراهه، كسي كه اين ماه را درك كند، بايد كه روزه بدارد، مگر كسي كه بيمار يا در سفر باشد كه در اين صورت روزهاي ديگري را روزه بدارد. خدا براي شما آساني و آسايش را اراده كرده است و سختي و فشار و ناراحتي را نخواسته، باشد كه اين روزها را به پايان ببريد و خداي را به آنچه شمارا به آن هدايت كرد، بزرگ بداريد. باشد كه شكرگزار گرديد.
شعائر جمع شعيره است، شعيره يعني علامتي كه رزمنده و جنگجو موقع جنگ خودش را با آن متمايز و جدا و مشخص ميكند. در عمليات ارتش آزاديبخش، رزمندگان براي اينكه در شب يكديگر را بشناسند يا گم نكنند و براي هم مشخص باشند، از علائم و نشانيهاي بهخصوصي استفاده ميكردند. همچنان كه هر مرکز و محوري درفش و رنگ خاص خودش را بهعنوان مشخصهاش دارد. اگر كسي جنگآزموده نباشد، ممكن است با خودش فكر كند كه اينها چيست؟ آدم غيرمسئول و ولنگار اولين مشخصهاش اين است كه نظمپذير و تشكيلاتپذير نيست.
32سال پيش، در آغاز تشكيل سازمان مجاهدين، اولين آموزش ما مقالهاي بود بنام مبارزه چيست؟ من هم در سال46 كه وارد سازمان شدم، آن را خواندم. در آن روزگار براي انقلابيان مسلمان اين آموزش، كشف مهمي بود كه بنيانگذاران سازمان به آن نائل شده بودند. ميگفت كه مبارزه علم و دانش است، قانونمندي دارد، فرم و محتوا يعني تشكيلات و ايدئولوژي خودش را دارد.
آخر تا آن زمان در تاريخ ايران و ديگر كشورهاي اسلامي، سازمان و تشكيلات انقلابي با ايدئولوژي اسلام نداشتيم. براي اولين بار در تاريخ معاصر يك نيروي انقلابي با ايدئولوژي اسلام توسط بنيانگذاران مجاهدين و در رأسشان حنيف بنيانگذار، پديدار شد. جاي همه آنها و جاي همه شهيدان و جاودانه فروغها در اين شبهاي رمضان خالي. فكر ميكنم براي همهمان اينطور است كه هر موقع ماه رمضان فراميرسد، خودبهخود خاطرات آن بزرگمردان و همه خواهران و برادران شهيدمان تداعي ميشود.
بههرحال يكي از اولين چيزهايي كه آن زمان براي اسلام انقلابي رودرروي اســـلام ارتــجـاعــي تعيينكننده بود، تشكيلاتپذيري، نظمپذيري و انضباط بود. به ما آموزش ميدادند كه اين تشكيلات در شرايط مخفي بر اساس اصل انضباط آهنين بنا و حفظشده است.
خوب اين مربوط به 30سال پيش بود. امروز شما يك ارتش هستيد، بالباس متحدالشكل و باانضباط نظامي. حالا وقتيکه از شعائر صحبت ميكنيم، معني سادهٌ آن به فارسي، يعني آداب، مراسم و آيينها.
وقتي شما ارتش آزاديبخش داريد، ناگزير بايد «آيين» نامه داشته باشيد. ناگزير هستيد كه به خاطر هدفتان فرماندهي و فرمانپذيري داشته باشيد. اگر جمعيتي بوديد كه مثلاً در قهوهخانه نشسته و هدفتان رفع خستگي و صرف چاي و گپ زدن ميبود، احتياجي به نظم و انضباط نداشتيد. اگر يك محفل روشنفكري بوديد، بازهم احتياجي نبود، محفل يعني گردهمايي افرادي كه با پارهاي اشتراكات و مشابهتها، باهم گپ ميزنند و همفكري و جدل ميكنند. طبعاً اين محفل هيچگاه احتياج به نظم، انضباط، سلسلهمراتب، تشكيلات و ردهبندي ندارد. همانطور كه وقتي عدهاي كه در انتظار اتوبوس صفکشيدهاند، هيچكس به آنها نميگويد كه مثلاً به حالت خبردار بايستيد… چون هدفي كه در ميان است، آداب نظامي را اقتضا نميكند. پس اول هدفي هست، يعني محتوايي هست، بعد فرمها و اشكال متناسب با خود را ميطلبد. فرمها، آيينها و مراسم، البته خاص اسلام و مسلماني نيستند. هر ملتي، هر جامعهاي مراسمي، آيينهايي و آدابورسومي دارد. مثلاً عيد نوروز آيين ملي ما ايرانيهاست. در هنگام تحويل سال، مراسم خاصي وجود دارد كه در چارچوب مليگرايي ترقيخواهانه (و نه ارتجاعي) موردقبول ماست. 1
اما اين شعائر و آيينها، بسته به هدفي كه دارند با خودشان آداب و مراسمي را ايجاد ميكنند. مثلاً مراسم چهارشنبهسوري كه آخوندها با آن مخالفاند، از سنتهاي ايراني است. مجاهدين و رزمندگان ارتش هم اين مراسم را دارند. يكبار شنيدم كه آخوندها دراينباره گفته بودند مجاهدين آتشپرست شدهاند؛ اما همه ميدانيم كه اين براي ما علامتي از جنگ و آتشباران ارتجاع و علامت سرخي شما و زردي دشمن خلق و ميهن ماست. پس هر ملت و مذهبي محتوا و هدف موردنظرش را با آيينهايش بازتاب و نشاندار ميكند. چرا اين کار را ميكند؟ چون هدفش بارز كردن محتواست. اين موضوع براي مجاهدان، مبارزان و فعالان مقاومت و بهخصوص کساني که در ارتش آزاديبخش هستند، خيلي خيلي قابلفهمتر است تا يك فرد غيرمسئول كه نميخواهد جهان را تغيير بدهد و حداكثر ميخواهد آن را تفسير كند.
فرض كنيد من ميگويم چرا صبحگاه؟ چرا نظام جمع؟ چرا بايد پتو را آنكادر كرد؟ چرا داشتن لباس متحدالشكل و…؟ جواب اين چراها در هدفي كه اين آيينها تعقيب ميكنند، نهفته است. آخر، يك ارتش ميخواهد بجنگد و با دادن خون كمتري به هدفش برسد، لازمهٌ چنين چيزي انضباط است. به همين دليل لازم است كه آيينها و مراسمش را شرطي بكند. آنها را براي رزمندگانش ملكه كند، يعني به انعکاس مشروط تبديل كند، بهطوريكه هرگاه اين يكان درراه پرپيچوخمي قرار ميگيرد، با حداقل زحمت و با حداكثر سرعت بتواند به هدفش برسد. فرض كنيد همين جمعي كه هستيم، ميخواهيم در يك رزم پياده شركت كنيم. اينجا بايد در يك صف حركت كنيم، آنجا بايد دوبهدو يا چند به چند پيشروي كنيم، همينطور بايد مواظب جلو و عقبمان باشيم. بنابراين براي خودمان جلودار ميگذاريم، عقبدار ميگذاريم، پهلوهاي ستون را بايد داشته باشيم، آخر نميخواهيم ضربه بخوريم. پس نظم و انضباط بايد به خصوصيت لاينفك چنين جمع يا ارتشي تبديل شود. اين نظم بايد در يك ارتش رايج و جاري باشد. هركجاي دنيا هم كه برويم هر ارتشي كه بخواهد بجنگد، لاجرم نظم و انضباط خودش را بايد داشته باشد.
ممكن است يك نفر خودش خيلي قوي و قدرتمند باشد، اما اين كافي نيست، نظم و نظام جمعي است كه مسأله حل ميكند. پس ارتش، انضباط، آيينها و ضوابطي دارد، چون ميخواهد بجنگد و نميخواهد حرافي كند، به اين وسيله هم هدفش را در آيينهايش پيگيري و بارز ميكند و درعينحال با يك جمع بي سمتوسو مرزبندي ميكند.
جمعگرايي و سمبوليسم آيينها
آيينها، مراسم، مناسك و روشها، در اساس جمعگرا هستند و به شکل جمعي اجرا ميشوند يا صورت جمعي آنها اولويت و ترجيح دارد و سمتوسوي آن پيوند دادن افراد تنها، در يکتن واحد جمعي است. از صبحگاه يك يكان تا رژه يك ارتش تا فضيلتهايي كه براي نماز جماعت يا مراسم حج، ذكر ميكنند. در انديشه اسلام انقلابي مراسم حج يك بينالملل فدا و قرباني است، حركت موزون و شعارها و تظاهرات سمبليك طوافگران است. پس اين آيينها هميشه جمعي است و سمبوليسم يعني علامتگذاري و زبان خاص خودش را هم دارد. به اين وسيله پيام ميدهد و حرفش را ميزند. مثلاً در طواف حج، لباس سفيد پيام خاص خودش را دارد. در نماز هم كسي كه در سجده سربهخاك ميسايد بهاينترتيب ميخواهد چيزي را گواهي و بيان كند. مثلاً در سجده ميخواهد يک پيام انحصاري خضوع و سرسپاري و خاكساري بدهد:
در سجودت كاش روگردانياي
معــنـي سـبــحـانربـي دانـياي
همه اينها هم در خدمت هدفي است كه تعقيب ميكند؛ اما شقورق راه رفتن به هنگام رژه ميخواهد پيام توانمندي و اقتدار بدهد…
روزه
حالا در ماه رمضان سخن از قطع كوتاهمدت ده، پانزدهساعته خوردن و نوشيدن و خودداري از ارتكاب ساير مبطلات است. قرآن ميگويد اين آيين در همان ماهي برگزار ميشود كه قرآن نازلشده و هدايتي است، نوري و تابشي براي مردم و فرقان. فرقان يعني فرق داشتن و فرق قائل شدن و مرزبندي كردن. فرق با چه چيزي؟ لابد با خودداري از خوردوخوراک ميخواهد با دنياي حيواني كه مبناي مادّي وجود آدمي است، مرزبندي كند. ميخواهد مرزبندي آن فرد را و آن جمع را در مسير تكامل مشخص بكند. همچنين يك تطبيق عابدانه و عارفانه با قصد قربت در طول يک ماه و همچنين پيش تطبيق (پري آداپتاسيون) با جهاني كه گويا در آن كـــهــــولت (آنتروپـــــي) و مشتركات حيواني وجود انـــــساني موضوعيت ندارد و سخــن از حيــات متعالي است.
ممـــكن است فكر كنيد كه اينيک فشار و مضيقه و سختي است، به همين دليل بلادرنگ ميگويد: «يريدالله بكم اليسر»، يعني خدا (درست برخلاف آنچه آخوندهاي خمينيصفت ميگويند) براي شما سهولت و آسودگي را اراده کرده است، نه سختي و فرسودگي را. هدف سختي و فرسايش نيست. در مورد نماز هم در قران آمده است كه هدف (بازهم برخلاف آلخميني) خم و راست شدن و سوت و صفير كشيدن نيست. روح و جوهر نماز، قربت و وصل به سرچشمهٌ هستي و وجود است. در روزه هم تصفيه، تزكيه و پاكيزگي مدنظر است: «لتكبرواالله علي ما هديكم» تا خدا را با آنچه كه نسبت به آن هدايتشدهايد، بزرگ بداريد. يعني قدر راهيافتگي و ارزشهاي انساني، قدر آن مرزبندي، آن فرقان، با دنياي مادون انساني را بدانيد.
مثل انقلاب دروني شما كه مرزبندي با دنياي آخوندي، با ارتجاع و استثمار است، اگر اين مرزها و ساختارهاي ناشي از آن وجود نداشته باشند، چه خواهد شد؟ شما هژموني زن ذيصلاح انقلابي مجاهدخلق را برداريد ببينيد چه ميشود؟ آخر اين بخشي از انقلاب مريم است، جزء شعائر تشكيلاتي و عقيدتي مجاهدين دهه هفتاد است و حتماً هدفي را تعقيب ميكند. هدف كنار زدن آن جرثومه و تهمانده عنصر نرينه وحشي، يعني عامل استثمار جنسي، است كه شاخص و مظهر و سمبلش آخوندها و پاسدارانشان هستند. اگر شما اين مرزبندي را نداشته باشيد، اگر اين آيين را، اين ضابطه و اين انضباط را نداشته باشيد، مرزهايتان با ارتجاع و بورژوازي ضدانقلابي همدستش برجسته نيست و آسيبپذير است. قرآن سپس ميگويد «لعلكم تشكرون»، باشد كه شكرگزار گرديد، يعني بفهميد كه جريان از چه قرار است، بدانيد كه هركس و هر چيز و هر ارزش و هر آيين براي چيست و از كجا ميآيد و به كجا ميرود…
معني كلمه اسلام
اسلام مجاهدين، اسلام به معناي دقيق كلمه يعني انطباق، به معناي تكاملي كلمه. يعني انطباق فعال، خلاق، رزمنده و مقاوم.
واضح است كه انطباق از كلماتي است كه ميشود دو معني كاملاً متضاد از آن گرفت. هرچند كه در دنياي بيحسابوکتابي از هر کلمهاي ميتوان معاني متضاد گرفت. مثلاً ميتوان گفت آزادي و از آن دو مفهوم كاملاً متفاوت در نظر آورد: يكي آزادي به معني ولشدگي و بيمسئوليتي و ديگري آن آزادي كه ناظر بر وظيفهمندي و مسئوليت آدمي است و بين انسان و حيوان مرزبندي ميكند. در مورد انطباق هم دو معنا وجود دارد: يكي انطباق به معناي فرصتطلبانه، به معناي خود را به رنگ روز آوردن و ديگري به معني آداپتاسيون تكاملي؛ اما اگر وارد دنياي واقعي تكامل بشويم، انطباق معناي مشخص خودش را دارد. همانطور كه در بحثهاي تبيين همه ديدهايد، در هر مرحله تكامل كه جلو ميرويم، درجه انطباق يافتن با محيط بالاتر ميرود و به همان ميزان هم درجهٌ رهايي افزايش مييابد. مثلاً سيستم كنترل و انطباق جانوران عالي با دنياي پيرامون، سيستم انعکاسهاي مشروط است. ميدانيم كه موجود زنده هميشه با محيطي كه در آن زندگي ميكند، مناسباتي ايجاد مينمايد. به درجهاي كه در اين مناسبات مقهور و مغلوب و تسليم است، در مدار پايينتري قرار ميگيرد و به درجهاي كه فعال و اكتيو است و بر محيط غلبه ميكند، رهاتر و بالاتر است. بيخود نيست كه در منطق قرآن تقوا، تقواي رهاييبخش – نه درك آخوندي از تقوا – ملاك و ميزان برتري است: «ان اكرمكم عندالله اتقيكم». همانا گراميترين شما نزد خدا، رهاترين شماست.
مناسبات و انطباق انسان با محيط پيرامون بر پايهٌ سيستم علائم ثانويه، يعني قشر بالايي مغزش انجام ميشود. براي سادهشدن درك مسأله، فرض كنيد كه مغز حيوانات عالي، دولايه است: يكي براي غرايز و ديگري براي انعکاسهاي مشروط، اما مغز انسان سه لايه است. اگر قشر مغز، يعني طبقه بالايي را برداريم، انسان ديگر داراي سيستم علائم ثانويه نيست و فقط سيستم انعكاسات مشروط و سيستم غرايز را خواهد داشت (بازتابهاي غريزي حول حفظ خود و حفظ نسل را، كه در آشناترين مفهوم همان فرديت و جنسيت است)؛ اما پايگاه مادي دانش، فرهنگ، هنر و محاوره و ذهنيت خاص انساني همين قشر بالايي است كه بدون آن انسان ديگر نميتواند خودش را با محيط منطبق كند.
انطباق يا تطبيق فعال انسان (كه پايگاه فيزيولوژيك آن همين قشر بالايي مغز است) با غلبه بر جبرهاي طبيعي محقق ميشود. مثلاً براي مقابله با تاريكي شب، نيروي الكتريسيته را به کار ميگيرد و مشكل تاريكي شب را حل ميكند. براي مقابله با سرما تجهيزات و دستگاههاي گرمازا درست ميكند، يعني با كشف قانونمنديها بر اجبارات طبيعت غلبه ميكند و خود را از قيد آن اجبارات با مسخر كردن پهنههاي مختلف آزاد و رها ميكند. در اين راستا مناسبات انسان با دنياي پيرامون پيوسته گستردهتر ميشود.
مثلاً براي اينكه صداي ضعيفش به جمع بيشتري برسد، با بلندگو صدا را تقويت ميكند و به نقاط دوردست ميفرستد. صوت و تصوير را از اينسو تا آنسوي جهان مبادله و مخابره ميكند. اين انطباقي است فعال. انطباقي است كه سلطه انسان را بر محيط، تأمين و تضمين ميكند. يعني هميشه درجه رهايي بيشتر و سلطه بيشتر بر اجبارات و بر طبيعت را جستجو ميكند. با نيروي سيل مقابله و آن را كنترل ميكند و به همين ترتيب تمامي نيروهاي وحشي طبيعت را كه تهديدش ميكردند، به خدمت ميگيرد. مثلاً جلو آب سد ميزند و به اين وسيله سلطه خودش را بر محيط ميافزايد و درجه رهايي خودش را در برابر اجبارات طبيعي بالا ميبرد.
در جامعه هم نيروي انقلابي در حال انطباق فعال و رزمنده با محيط است. بهجاي اينكه اجبارات را بپذيرد، مثلاً رژيم خميني را بپذيرد، خودش را بــا سيستمهايي مثــل ارتش آزاديبخش و با تجــهيزات و تسليــحاتــي مثــل انقلاب مريم بهطور فعال منطبق ميكند و بر محيط تأثير مــيگــذارد. با يــك زرادخانه موشكي، مثل آن پروژه رياست جمهوري، ميخواهد بر شرايط و اجبارات آخوندي غلبه كند. اگر ميخواست تسليم شود يا سازش كند، ساده بود، ولي اهل تسليم نيست، اهل «اسلام» -به معني درست و دقيق كلمه-يعني اهل انطباق خلاق و فعال و انقلابي (برضد نظام خميني) است. همانطور که زماني ميخواست بر نيروهاي كور طبيعت غلبه كند، حالا ميخواهد بر نيروهاي واپسگرا و تاريكانديش در جامعه غلبه كند و از قيد اجبارات اجتماعي و غلوزنجيرهاي استبداد و وابستگي رها بشود. ميخواهد بر اين نيروي مهيب ارتجاعي يعني رژيم آخوندي كه مانع آزادي و پيشرفت مردم ايران است، غلبه كند. ميخواهد بر اين دجاليت اسلامپناهانه غلبه كند. ميخواهد بر تنور جنگ ارتجاع غلبه كند. اين داستان تكامل در جامعه و در طبيعت است. مثلاً شما در هنگام پذيرش ناگزير آتشبس توسط خميني، در مقابله با بساط ارتجاعي و استعماري، با عمليات فروغ جاويدان خودتان را بر شرايط جديد منطبق كرديد. دشمن ميگفت شما زائيده جنگ هستيد، ستون پنجم عراق هستيد، ملت ايران تسليم من شده و از خود مقاومتي ندارد؛ اما شما درست در اين شرايط- بعد از آتشبس- عمليات فروغ جاويدان را مانند تيري و شهابي در چله كمان گذاشتيد و به اين وسيله بقاي خودتان و ارتشتان را در اين محيط تضمين كرديد. اينيک انطباق فعال است.
در تغيير دورانهاي زمينشناسي خواندهايد، همينکه فضا و شرايط عوض ميشود، دايناسورها از بين ميروند و برنده موجودات زرنگتر و هوشيارتري هستند كه مغلوب يخچالها و آتشفشانها نشدند. مثلاً توانستند از آن محيط بپرند و به نقاط ديگر بروند.
كاركرد شعائر در يك آرمان انقلابي
در يك آرمان انقلابي، شعائر و آيينها در خدمت انطباق فعال و رزمنده با دنياي پيرامون است. پس همهچيز به هدفي كه شعائر از آن سرچشمه گرفتهاند، بستگي دارد. يعني در آيينها و انضباط مكتب و مرام مجاهدين كه مكتب يگانگي و توحيد و يكتاپرستي است، همهچيز به آن سرخرگي كه در سراپاي اين مناسك، آيينها و شعائر جريان دارد، منتهي ميشود. سرخرگ توحيد و يگانگي و وصل به سرچشمه وجود. اين توحيد و اين يگانگي كه با يك انطباق رزمنده و فعال همراه است، البته آيينها و انضباط ويژه خودش را هم ايجاب ميكند. در جاي ديگر قرآن هم ميخوانيم: «و من يعظّم شعائرالله فانّها من تقويالقلوب» يعني كسي كه شعائر خدايي را عظيم و بزرگ ميدارد، اين ناشي از رهايي و از پاكيزگي قلوب است…
آيا مراعات انضباط نظامي جز نشانه پايبندي هرچه بيشتر به آن هدفي است كه ارتش آزاديبخش دنبال ميكند؟ پس يگانگي نسبت به هدف توحيد هم بزرگداشت شعائر را ايجاب ميكند و لذاست كه ميگويد بزرگداشت شعائر از پاكيزگي قلبها ناشي ميشود. بازهم در قرآن هست: «و من يعظّم حرماتالله» آنكس كه حرمتهاي خدايي را عظيم و بزرگ ميدارد، اين هم از مظاهر تقواست.
«يريدالله بكم اليسر». همانطور كه ميبينيد، خدا آسودگي و آساني را خواسته است و نه عسر را…
بله با فرقان، با مرزبندي با دنياي مادون انساني، در سلسله مراحل تكامل، دنياهاي هرچه پيشرفتهتر و بالاتر و رهاتري سر ميرسند و بسا گستردهتر هم ميشوند. دنياي گياهي محدود است، دنياي حيواني گستردهتر است، دنياي انساني بسا وسيعتر است. بعدازاين مرزبندي ميگويد كه هدف عسر و فرسايش نيست.
در ادامهٌ اين آيه، با لطيفترين كلمات كه غايت سهولت و شيريني است، ميگويد: «و اذا سئلك عبادي عني» و آنگاهکه بندگانم مرا از تو پرسيدند، آنگاهکه مرا جستجو كردند، بگو: «فاني قريب». من نزديكم. چقدر؟ چقدر نزديك؟ «اجيب دعوةالداع اذا دعان» آنقدر نزديك كه دعوت كسي را كه مرا ميخواند، جواب ميدهم و اجابت ميكنم.
دوست نزديکتر از من به من است
وين عجبتر كه من از وي دورم…
بي دلي در همه احوال خدا با او بود
او نميديدش و از دور خدايا ميكرد
آنجا كه ميگويد «عبادي» يعني بندگانم، تخصيص بندگان به خودش، از سر منتهاي عنايت و لطافت است و اينكه اعلام نزديكي و تضمين اجابت ميكند: «فاني قريب، اجيب دعوتالداع اذا دعان»…
باشد كه اجابت كند اين خواندن و دعوت و استمداد مستمر مجاهدين خلق و همه مردم ايران را براي آزادي و رهايي از ستم آخوندي.
باشد كه فتح بزرگ ارتش آزادي و بردن مهر تابان مقاومت و آزادي به تهران را اجابت بكند.
جاي آن است كه با ياد همه ياران شهيدمان، از بنيانگذاران مجاهدين تا اشرف و موسي و تا آخرين شهيدان عمليات، يعني در ميان رود خروشان خون شهيدان خدا را بخوانيم تا كه آزادي و حاكميت مردممان اجابت شود؛ و اين تجديدعهدي است براي راه بردن و محقق كردن ليله قدر، قدر آزادي مردم ايران از طريق ارتش آزاديستان.
پانويس:
- ناسيوناليسـم ارتجاعـي ناسيوناليسمي است كه عواملي مانند خاك و نژاد را برجسته ميكند و به آنها اصالت ميدهد و از آنها ابزاري براي تبعيض يا سركوب درست ميكند. مثل اولويت نژاد آريا كه جزء ايدئولوژي فاشيسم بود. هر جرياني كه براي رنگ پوست، نژاد، جنسيت، يعني مرد يا زن بودن، برتري قائل شود، البته ارتجاعي و ضدتوحيدي و شركآلود است؛ اما ميهنپرستي و مليگرايي ترقيخواهانه كه نميخواهد بدينوسيله تبعيضي قائل شود يا كسي را سركوب كند مورد تأييد انديشهٌ اسلام انقلابي است. در نامهٌ حضرت علي به مالك اشتر كه در مقام فرماندار مصر بود خواندهايم كه او را از شكستن سنتها و آيينهايي كه به سبب آنها در ميان قومي انس و الفت ايجادشده منع ميكند و هشدار ميدهد مبادا سنتها و آيينهايي برقرار نمايد كه به اين قبيل سنن ملتها زيان برساند و در همين چارچوب نقل ميكنند كه حضرت علي به سنت نوروز ما ايرانيان هم