۱۳۹۵ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

رمضان ماه وقوف ، ماه درنگ در چرايي خلقت انسان و هستي.








منبع : ایران افشاگر ، 7ژوئن 2016 

لینک 
  عليرضا خالوكاكايي : رمضان ماه وقوف ، ماه درنگ در چرايي خلقت انسان و هستي.
رمضان ماه شب بيداري است. ماه بكرترين شيري سحر را نگريستن، هم چشم با ستارگان بامدادي، ماه اشراق، ماه دريافتنِ نادريافتههايي كه هماره نميتوان در ماههاي معمول دريافت. ماه نظر بستنهاي شگفت به ناشناختههاي آسمان و تشخيص هيأت صورت فلكيها، در خرمن انبوه زمردهاي سپيد. پي بردن از پوسته ها و ظواهر به كنه وجود، كرنشي حيرتانگيز در برابر خضوعِ لايتناهي و اعترافي آگاه به شعور جاري در جهان فراسو و فراسر.
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ / الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ [آل عمران 191-190]
آه! … و ماه دوستي با حس خداجويي در روح.
***
در رمضان «چشمها را بايد شست»، انسان، حيات و تاريخ را «جور ديگر بايد ديد». آري، «غبار عادت پيوسته در مسير تماشاست». رمضان آمده است تا آن را بتكاند.
رمضان «فرصت سبز حيات است» تا آن را دريابي و از نشستن «لعاب مهتاب روي رفتارت» در لذتي شگفت غرقه شوي و آن چنان حيات را بنگري كه گويي بر نخستين سپيدة خلقت چشم گشودهيي.
رمضان ماه بازگشت است؛ بازگشت به كودكانههاي روح انسان، به روز الست؛ آنگاه كه خدا از انسان پيمان گرفت.
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا [اعراف 172]
رمضان ماه شنا كردن در اصل و نوشيدن از چشمههاي ناننوشيدة آغازناهاست.
آيا اين است معني فطر و بازگشت به خويشتن خويش؟
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا [روم 31]
رمضان در آوارِ هر دم شتاب يابندة روزمرگيهاي غبارآلود، سرپناهي از «درنگ» است تا در خويش و هستي و تاريخ نگاهي دوباره ببندي، راه توشه برگيري و به راه بشتابي.
كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون [نور 61]
رمضان در پوچزارِ سرسامآورِ چرخة تكراري زندگي، طرح سوالي است از جنس شروع. ايستادني آگاهانه و چرخيدني برخلاف عادت؛ شكستن بنبستهاي غريزي، سر به درآوردني نيلوفر وار از مرداب و آويختن به شعور خورشيد.
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ [تكوير 62]
رمضان عرفان است، فلسفه است، هنر است، رمضان جنگ است، جنگي خونين ميان دو انسان در يك جسم. بين دو تمايل در يك روح، بين كهنه و نو در يك بودن.
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا / فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا [شمس 8-7]
***
رمضان و ماه، دو يار غارند، دو هميار، همپو و هم سرشت. تا پيش از فراز آمدن رمضان، بندرت كسي از زمينيان را به ماه التفاتي هست؛ مگر شاعران و منجمان.
ماه قمري برخلاف خورشيد، به صورتي گسست ناپذير، يك دگرديسي ماهانه را طي ميكند. گاه بشكل داس است يا هلال پارهيي نقرهيي، يا بگونة خردك جدا شدهيي از ناخن دست، چون چند شبي از حياتش ميگذرد ناگهان بر گوشة افق مانند زرين بلمي واژگون مينمايد. پُرتر كه شد، از بلم به كاسهيي سيمين تبديل ميشود؛ لبالب از سيمابي رازآميز و مستي پراكن. اگر در آن ديده ببندي همچنان كه جام مينمايد ميتواند نيمرخ انديشناك انساني نيز باشد. ماه وقتي كامل شود، قلب شاعران را نيز كامل ميكند. چه كسي ميداند تا كنون چند ميليارد نگاه مشتاق و زيبايي جستار انساني در ماه زنداني شده است؟
ماه كامل را ماه بدر يا ماه چهارده نيز گفتهاند. دراين حالت ماه به چهرة انسان نزديكتر است. هر كس در پرتو برفي و اسرارناك آن، مطلوب و دلخواه خود را ميبيند.
بيشترين توجه به‌ماه، در رمضان است. تا قبل از رمضان، كمتر كسي شكفتن و پژمردن به‌ظاهر تكراري ماه را مينگرد. در يازده ماه از سال، ماه، آوارة غريب آشناي شبگرد آسمان است و زمين را در جستجوي رازآشنايي وجب به وجب ميكاود. از نخستين روز رمضان، اين معادله برعكس ميشود، به جاي اينكه ماه براي يافتن هم‌صحبتي به زمين بنگرد اين زمينيان هستند كه به صورت متمادي دستها را سايبان چشم ميكنند و ماه را مينگرند. با آمدن رمضان ماه عزيز ميشود. مردم با آن كه از جزئيترين تحول ماه باخبرند با اين حال پيوسته از هم ميپرسند چندم ماه است؟ گويي در اين كنجكاوي از پيش معلوم، لذتي نهفته است.
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ [يونس 5]
وقتي صحبت از عيد فطراست همه ماهشناس و خبرة ماه ميشوند و براي ديدنش از هم سبقت ميگيرند.
ماه، اين گونه در رمضان عزيز و دوست داشتني ميشود. البته رمضان خيلي از چيزهاي ديگر را نيز عزيز ميكند؛ مانند عبورِ خوش‌گوار آب از سيبك خشك گلو. احساس خوشايندي كه آب در اين عبور به جاي ميگذارد تجربة مشترك تمامي انسانهاست. اين احساس آنگاه خوشايندتر ميشود كه تشنگي با تيغهاي سوزانش تمام روز تو را از درون خراشيده و نمكسود كرده باشد. در اين حال تمناي تو آن است كه وقتي به آب رسي، يك دريا از آن را لاجرعه سركشي، حال آن كه نياز تو چند مشت بيش نيست. اين رمضان است كه آب را در احساس نيازمند تو، بر مسند خدايگانان نشانده است. طبع شاعرانة مولانا چه خوب اين حقيقت را به پيمانة كلام ريخته است:
آب كم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست.
بيگمان در گوش تشنگي، خاطرنوازترين صدا، صداي خندة آب است.
رمضان البته چيزهاي ديگري را نيز عزيز ميكند؛ بوي گردة معطر نان.
نان به مذاق آن كه نميتواند به آن لب بزند خوش‌گوارتر است.
رمضان اگر چه به‌ظاهر آب و نان را از آدمي ميستاند ولي آنها را غبار ميتكاند و به مثابة دو نعمت بزرگ در مداري نوين و تكاملي به آدمي ميبخشد. بنابراين رمضان نخوردن و ننوشيدن نيست. نوشيدني ناسيرابوار از آبشارها و چشمههاي زلالجوش در ژرفترين قلمرو روح و جان آدمي است.
***
اما رمضان فراتر از رمضان بودن، يادآورد وصل است. وصل همان رازآشنا دوستي كه نزديكتر از ما به ماست «او»يي كه جز او نيست. او كه تماموقت پشت در قلب ما، در خلوت‌جايي بين ما و قلب ما، با نگاهي از تمنا و اشتياق فالگوش ايستاده است تا كي سرانگشتان مرددمان كوبه را بنوازد و بر در دقالباب كند. او هميشه هست. ما هميشه نيستيم. او آماده است تا دربگشايد، ماييم كه قفلي بر قفل ميآويزيم و لحظة ديدار را خست ميورزيم.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ [انفال 24]
نه، خمير معنا از لاوك كلام سرميرود و واژهها بيروحاند.
او هست. او نزديك تر از نزديكترين نزديكي است. او خودِ خودِ نزديك است. «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ». پيوسته با خود زمزمه ميكند:
«آيا ميشود آفريدة من مرا فرابخواند، تا سوار بر مركبي بادپا از شوقآميزترين اشتياقها او را اجابت نمايم؟».
عشق او به آفريدگانش يكسويه و بيچشمداشت است.
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ [بقره 186]
سرانجام، رمضان، ماه كلان تصميمهاي سرنوشتساز است؛ ماه رقم خوردن تقدير.
رمضان حامل شبي شگفتانگيز است و سپيدهدمي متبرك. شبي و سپيدهيي ارجمندتر از هزارماه (عمر متوسط يك انسان). شبي براي دوباره تولد، شبي براي هزارباره قيام، شبي براي هماره طلوع، شبي براي هميشه شروع.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ / وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ / لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ / تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ / سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ [سورة قدر]
***
برخيزيم، «رمضان» آمد، با شولايي از خاكستر «شعبان» بر دوش، كوزهيي گلين در دست، پر از زمزمة تازة آب، در بگشاييمش با دستي از جنس نياز.
عليرضا خالوكاكايي
خرداد95