۱۳۹۵ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

وقتي سفاکترين جلاد ساواک بلندگوي گشتاپوي آخوندي مي شود




منبع : ایران افشاگر ، 7ژوئن2016 

لینک 

عارف شیراز : وقتي سفاکترين جلاد ساواک بلندگوي گشتاپوي آخوندي مي شود


در مقاله گذشته (ماله کشي يک خيانت به سبک وزارت اطلاعات) به يک ترفند وزارت اطلاعات اشاره نموده و نشان دادم که چگونه وزارت بدنام با ماستمالي خيانت يکي از سران کودتاي اپورتونيستي در سال ۵۴ -که پس از دستگيري به همکاري تمام عيار با ساواک پرداخته و در شکار مجاهدين و ديگر افراد مستقيماً شرکت داشت- در صدد برآمد بطور غير مستقيم تواب تشنه به خون و يا همان گماشته گشتاپوي آخوندي در خارج کشور را سفيد سازي و خيانت او راکمرنگ جلوه دهد.
اينبار اما به بهانه مصاحبه با يکي از سفاک ترين جنايتکاران ساواک -که اگر تنها به اعترافات خود او در اين گفتگو توجه کنيم وي در دستگيري صدها انقلابي مجاهد و فدائي و قتل و کشتار دهها نفر از آنها نقش مستقيم داشته و يکي از جاني ترين مزدوران ساواک بوده است- تواب خائن سعي نموده با فرافکني اعمال خائنانه خود در همدستي با پاسداران و شرکت در دستگيري و شکار مجاهدين، آنها را از زبان جلاد ساواک به رهبري مجاهدين نسبت دهد تا از اين طريق شايد قدري از منفوريت خودش بکاهد.
وزارت بدنام تلاش ميکند در کنار يک مصاحبه بين مأمور خودش (تواب تشنه به خون) با مقام عاليرتبه ساواک (پرويز معتمد) حرفهاي خود را از زبان او به خواننده القاء کند. شيوه لو رفته اي که از قديم همواره مورد استفاده رژيم ضد بشري بوده و لجن پراکني هاي خودش را از زبان ديگران و از جمله از زبان بريدگان از اردوي مقاومت و پيوستگان به جبهه ولايت -يعني همانها که با سنگر گرفتن زير نام ‘‘منتقد‘‘ سعي در استتار نمودن هم جبهه گي خود با گشتاپوي آخوندي دارند- به خواننده عرضه مي کرد.
قابل توجه اينکه وي در همين مصاحبه اعتراف ميکند که قبلاً از طرف وزارت اطلاعات توسط فردي بنام جواديان براي مورد استعمال قرار دادن او عليه مجاهدين با وي ارتباط بر قرار شده و گويا وي نپذيرفته و سعي کرده خود را به آب و آتش بزند و آنرا به اطلاع مجاهدين برساند. اين داستانسرائي را از آن جهت انجام ميدهد که گويا وي عداوتي با مجاهدين -که قاتل آنها بوده- ندارد تا پاي دروغهاي بعدي را محکم کند و خواننده را متقاعد کند که باز نشخوار استفراغات وزارت اطلاعات توسط او حرف خودش مي باشد و نه اينکه بلندگوي وزارت بدنام شده است. از طرفي فراموش کرده و يا به عمد روشن نساخته که آيا ابتدا به ساکن تواب تشنه به خون با او تماس گرفته و يا مزدوران ديگر گشتاپوي آخوندي ابتدا سراغ او رفته و ترتيب کار را داده اند تا سپس شکارچي مجاهدين در خيابانهاي تهران سراغ اين مأمور ساواک بيايد و با او به گفتگو بنشيند.
نفس به گفتگو نشستن تواب تشنه به خون با سفاکترين جنايتکار ساواک امري غير منتظره نيست و بر طبق ضرب المثل معروف ‘‘کند همجنس با همجنس پرواز‘‘ قابل فهم مي باشد هر دو در دستگيري و شکار و کشتار انقلابيون يکي در زمان شاه و ديگري در زمان شيخ دست داشته اند، اما طرح اين مسئله در فضاي مجازي و سايتهاي وزارتي اولاً در راستاي مخدوش کردن مرز جنبش و ضد جنبش و انقلاب و ضد انقلاب مي باشد، ساواکي جنايتکار و تواب تشنه به خون و شکارچي مجاهدين در خيابانهاي تهران را تنها بايد افشاء نمود.
ثانياً مشاهده خواهيم کرد که چگونه جلاد ساواک به بلندگوي وزرات بدنام تبديل شده و لجن پراکني هاي صد بار تکرار شده گشتاپوي آخوندي عليه مجاهدين و رهبري آنرا بازنشخوار مي کند امري که هدف اصلي اين مصاحبه را بخوبي بر ملا ميکند.
شايان ذکر است که همدستي مزدوران شاه و شيخ عليه مقاومت خونبار مردم ايران قدمتي طولاني به اندازه عمر نظام آخوندي دارد و از همان ماههاي اول حاکميت آخوندها اين جماعت به خدمت فرا خوانده شد و در ارگانهاي امنيتي رژيم ضد بشري بکار گرفته شدند و از تجارب ضد انقلابي آنها عليه آزاديخواهان و انقلابيون استفاده شد. هر چند هارترين و جنايتکارترين آنها بخاطر ترس از مجازات فرار را بر قرار ترجيح دادند، ولي آخوندها و کارگزارانشان همواره سراغ آنها رفته و آنها نيز از هيچ امداد رساني و کمک به رژيم عليه مقاومت عادلانه مردم ايران خودداري نکردند و بر سر هر بزنگاهي به همنوائي با رژيم ضد بشري عليه مجاهدين پرداختند، از جريان جنگ ضد ميهني، تا سياست صلح شورا تا مسئله اتمي و تا خروج از ليست تروريستي که بخاطر درخواست آخوندها صورت گرفته بود.
بنابراين همنوائي ساواکي جنايتکار با مزدور گشتاپوي آخوندي دور از انتظار نمي باشد، هر دو دسته اين جانيان به خون انقلابيون بويژه مجاهدين تشنه اند و از هر فرصتي براي آن بهره برداري مي کنند. از اينرو وزارت بدنام مزخرفات هميشگي خود را اينبار از دهان اين جنايتکار ساواک به بيرون پرتاب مي کند تا شايد درد بي درمان خود را علاج کند.
وانگهي تواب خائن با اين مصاحبه نه تنها مرزهاي جنبش و ضد جنبش را مخدوش نمود بلکه زبان جلاد ساواک را نيز باز کرده و او را طلبکار هم نمود، وي گفت: ‘‘در طول چند دهه هر چه خواستند راجع به ما يک طرفه گفتند، اما هيچ وقت صحبتهاي ما شنيده نشد و يا زمينه اي براي طرح آنها ايجاد نشد‘‘.
مي بينيد که مرزهاي انقلاب و ضد انقلاب تا کجا مخدوش و زبان جلاد سفاک تا کجا دراز است که گويا صحبتهاي ايشان شنيده نشده. جلادي که بايد پاسخگوي قتل و کشتار انقلابيون در يک دادگاه صالحه بوده حالا به نکبت عملکرد آخوندها طلبکار هم از آب درآمده است.
اين مصاحبه هر چند پيرامون دستگيري و شهادت فدائي قهرمان حميد اشرف و يارانش مي باشد اما حاوي نکات بسياري در راستاي اهداف گشتاپوي آخوندي و گماشته آن مي باشد که به برخي از آنها اشاره خواهم کرد.
۱- مصاحبه فوق در نوامبر ۲۰۱۳ انجام شده ولي در مه ۲۰۱۶ يعني دقيقاً ۳۰ ماه (۲ سال و نيم) بعد منتشر شده است. چرا اين مدت طولاني اين مصاحبه پخش نشد و بايستي چه شرايطي محقق ميشد تا به آن اقدام کند؟
آيا افتضاح بسيار زياد پيوند مزدوران شاه و شيخ مانع پخش مصاحبه بود؟ يا در پيش بودن گردهمائي بزرگ سالانه مقاومت ضرورت پخش اين مصاحبه را ايجاد نمود تا با لجن پراکني عليه رهبر مقاومت حتي شده مانع شرکت چند نفر در اين گردهمائي شوند. آيا لانسه کردن تواب تشنه به خون و کمرنگ کردن خيانتهاي او بدنبال ساير اقدامات اخير سايتهاي وزارتي براي سفيد سازي او که در مقاله گذشته به آن پرداختم ضرورت پخش آنرا فراهم کرد؟ و يا مخدوش کردن مرزهاي جنبش و ضد جنبش هدف درجه ۱ مي باشد؟
۲- در مصاحبه گاه طرفين به يکديگر نان قرض مي دهند، از يکطرف تواب تشنه به خون صحبت از شنيده شدن روايت جلاد سفاک ساواک مي کند که منظور اصلي البته همان لجن پراکني هاي وي به نيابت از گشتاپوي آخوندي عليه مجاهدين مي باشد از طرفي جلاد ساواک با سنگ تمام گذاشتن براي تواب خائن مدال ‘‘دقت و ريزبيني‘‘ را به او آويزان کرده و با عنوان اينکه ‘‘قربان خودت که وارد هستي‘‘ مدعي ميشود که تمام نوشته هاي تو را خوانده ام و ‘‘احسنت‘‘ گويان ميخواهد خلايق را به خواندن مزخرفات گماشته وزارت بدنام تشويق کند.
۳- تواب خائن در بين سئوالات از احساس ساواکي جلاد هنگام رفتن براي شناسائي بمنظور شکار انقلابي بزرگ و فدائي قهرمان حميد اشرف سئوال ميکند، آخر خودش بارها براي دستگيري و شکار مجاهدين رفته و حالا ميخواهد از احساس جلاد ساواک مطلع شود، او هم مي گويد: ‘‘نمي دانيد چه هيجاني داشتم!! همين الان هم که تعريف مي کنم موهاي تنم سيخ ميشود‘‘.
اين سئوال به تنهائي مبين درونمايه ضد انقلابي و پاسداري اين تواب خائن مي باشد و نشان از اينست که وي تماماً از جنس دژخيم و شکنجه گر است و حالا دنبال احساس مشترک بين خود و کشتار کننده بسياري از مجاهدين و فدائيان مي باشد. وي اگر ذره اي از انسانيت بو برده بود دست کم گِرد اين سئوال نمي گشت. شکنجه گر سفاکي که بگفته خودش سالها در رأس تيمهاي تعقيب و مراقبت و ۶ سال (۵۰ تا ۵۶) در کميته مشترک و بالاي جريان کنترل تلفن انقلابيون بوده و بگفته خودش باعث شده تا در سال ۵۴ و اوايل ۵۵ بين ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر از چريکهاي فدائي و سمپاتهاي آنها دستگير شده و يا به شهادت برسند چنين فردي موقع شکار انقلابيون چه احساسي بايد داشته باشد. در همين جا اضافه کنم که جلاد ساواک که به درونمايه ضد انقلابي تواب تشنه به خون اشراف دارد بلافاصله از دائي وي -تيمسار محقفي فرمانده وقت ژاندارمري که نقش اصلي در سرکوب جنبش سياهکل داشت- بعنوان فردي شريف ياد مي کند. ناگفته پيداست که شرافت يک ساواکي و مزدور گشتاپوي آخوندي چيزي جز دست کردن در خون انقلابيون نيست از اينرو به نظر مي رسد که تواب تشنه به خون در کينه و ضديت با مجاهدين و شکار آنها به دائي سفاک و جنايتکارش رفته که در سرکوب جنبش سياهکل در اواخر سال ۴۹ نقش اساسي و تعيين کننده داشته است.
۴- نگارنده جهت اختصار از پرداختن به موارد بيشماري از دروغگوئي و شانتاژ، گنده گوئي و لاف زدن و نيز تحريف حقايق صورت گرفته در اين مصاحبه خودداري مي کند، مواردي چون ماستمالي و انکار رابطه ساواک با سرويسهاي اطلاعاتي غرب، فرار بسياري از ساواکيها و از جمله رئيس و کارفرماي وي پرويز ثابتي به اسرائيل، انکار بکارگيري تجارب ضد انقلابي سيا و موساد در سرکوب انقلابيون، ادعاي اينکه دستاوردهاي ساواک آنقدر زياد بوده که گويا آمريکا در به دام انداختن و کشتن بن لادن از همان شيوه هاي ۴۰ سال قبل آنها استفاده کرده و سرانجام اينکه انگشت جادوئي اين ‘‘سوپر من‘‘ ديکتاتوري سلطنتي همه جا مشکل گشا بوده و هر جا مشکلي پيش مي آمده آن جاني سفاک وارده شده و در راستاي کشتار بهترين فرزندان خلق کارها را پيش برده و همه جا هم با رؤساي خودش در تضاد بوده و اصلاً هم با انگيزه پول و پاداش کار نميکرده بلکه پول و پاداش چندان هم به آنها تعلق نميگرفته و فقط به عشق ميهن!! (همان چيزي که در يک کيف سامسونت ميتوان آنرا جاي داد و فرار کرد) و رضاي خدا (يعني همان ديکتاتور خون آشام) کار ميکرده است و حتي در مرخصي و تعطيلات هم در فکر خوشخدمتي و شکار مجاهدين و فدائيان بوده و يکنفره و به تنهائي در خيابان به آن اقدام ميکرده است. فقط يکي نيست به او بگويد: ‘‘عمو .. خودتي‘‘.
۵- اما از اين مسئله نميتوان چشم پوشي نمود که وي مدعي است: ‘‘من به وظيفه ام عمل ميکردم، وظيفه اي که قانون به عهده ام گذاشته، من به شغلم بعنوان انجام وظيفه نگاه ميکردم‘‘.
مي بينيد که دست کردن در خون رشيدترين فرزندان خلق را بعنوان وظيفه شغلي و قانوني خود معرفي کرده که ديکتاتوري سلطنتي آنرا بر عهده وي گذاشته است. با اين استدلال مأموران گشتاپوي آخوندي از جمله تواب تشنه به خون نيز به وظيفه ي خود يعني همان مزدوري و شرکت در کشتار مجاهدين و يا آماده کردن اسباب و وسايل سياسي آن عمل مي کنند. اما کل بحث در همين قانون و همين وظيفه است.
قوانين نظامهاي ديکتاتوري -چه سلطنتي و چه ولايت سفياني- تنها براي حفظ سلطه ديکتاتور و سرکوب هرگونه مخالفت و اعتراض مي باشد، مزدوران ساواک و گشتاپوي آخوندي هم مأمور اجراي آن و پيش بردن خط سرکوب و قتل و کشتار مردم و برقراري امنيت براي نظامهاي فوق الذکر مي باشند. اما انقلابيون و رزمندگان آزادي نيز همواره بر آن بودند که اين نظامهاي فاشيستي و ضد بشري را همراه با قوانين ضد خلقي آن به گور سپرده و به زباله دان تاريخ رهسپار کنند. مي بينيد که جلاد ساواک چگونه به گشتاپوي آخوندي کمک کرده و با توجيه خيانتها و سفاکيت خود راه کشتار و قتل و جنايت بيشتر آخوندها را فراهم کرده و سعي دارد به آن مشروعيت ببخشد. اين همان نياز مبرم و هدفي است که بعد از ۲ سال و نيم در آب نمک خواباندن اين مصاحبه اقدام به پخش آن نموده اند.
۶- هر چه به پايان مصاحبه نزديک ميشويم جلاد ساواک پرده ها را بيشتر کنار زده و مأموريت اصلي خودش که همان لجن پراکني نيابتي (از طرف وزارت بدنام) عليه مجاهدين مي باشد را روشن تر مي کند. همچنان که بر غلظت دروغگوئي و وقاحت خود مي افزايد، از جمله در مورد فرار قهرمانانه مجاهد خلق رضا رضائي که با طرح بسيار دقيق و حساب شده سازمان با هماهنگي کامل داخل و خارج زندان صورت گرفت وي مدعي شده که رضا رضائي فرار نکرده بلکه بعلت همکاري نمودن با ساواک قرار او تبديل شده و آزاد گرديده است و گويا وي مقاديري سلاح و نارنجک نيز به ساواک تحويل داده است. سپس براي محکم کردن پاي اين دروغ به دروغي ديگر متوسل ميشود که گويا شادروان حاج خليل رضائي در کميته به بازجوها التماس کرده که رضا رضائي را آزاد نکنند، او ميرود و مجدداً به سازمان مي پيوندد و اينکه سربازجوي دژخيم عطارپور (ازغندي) در جواب گفته که نه دستور است و بايد او را آزاد کرد. دروغهاي زنجيره اي شاخدار و مضحکي که اينبار مرغ پخته و خورده شده توسط آخوندها را در شکم آنها به خنده وا مي دارد.
صحبت از فرار قهرمانانه مجاهد شهيد رضا رضائي است که بعد از ۴۵ سال و پس از سرنگوني نظام سلطنتي هنوز سوزش عميق ساواک از آن را ميتوان در لابلاي دروغهاي جلاد سفاک آن مشاهده کرد.
از طرفي نياز مبرم وزارت بدنام و گماشته حقير و مفلوک او به ماستمالي کردن همکاريهاي خائنانه او با پاسداران را ميتوان از لابلاي داستانسرائي هاي مضحک تماشا نمود.
۷- سرانجام اوج شناعت و رذالت او در همدستي با گشتاپوي آخوندي آنجاست که ادعاهاي ساخته شده در اطاق مبارزه با نفاق در وزارت اطلاعات براي مخدوش کردن چهره رهبر مقاومت را مو به مو تکرار کرده و شکرهاي اضافي خورده شده توسط گشتاپوي آخوندي را او نيز بدون مزمزه کردن قورت داده و مدعي شده که گويا رهبر مقاومت نيز با ساواک همکاري کرده و اين باعث تخفيف مجازات اعدام او و تبديل شدن آن به حبس ابد شده است. در حاليکه کمتر عنصر آگاهي است که نداند عقب نشيني ديکتاتوري سلطنتي از اعدام مسعود رجوي تنها و تنها بعلت کارزار گسترده بين المللي که دکتر کاظم شهيد براه انداخت بوده و اينکه رژيم سلطنتي مجبور به عقب نشيني گرديد.
اين همان چيزي است که شاه و شيخ همواره از آن سوخته و بخاطر آن فغانشان به آسمان بلند بوده است، البته آخوندها انتقام آنرا از شهيد بزرگ حقوق بشر گرفته و او را به سبعانه ترين صورت به قتل رساندند.
وي در اين روضه خواني هاي آخوندي به همين جا بسنده نکرده و گريزي هم به صحراي کربلا زده و گفته است: ‘‘خودت که بهتر ميدوني مجاهدين سر اعضاي خودشان در اشرف چه آوردند‘‘. همان داستان مسخره زندانها و شکنجه گاههاي مجاهدين که وزارت بدنام سالهاست براي شيطان سازي از مجاهدين بدان متوسل شده است.
ديديم که گشتاپوي آخوندي تا کجا نياز به سفيد سازي مهره هاي سوخته و از دور خارج شده خود دارد از اينرو يکبار به توجيه خيانت يک سردمدار خائن جريان اپورتونيستي مي پردازد تا همکاري نواب تشنه به خون با گشتاپوي آخوندي را توجيه کند، يکبار از زبان جلاد ساواک مدعي همکاري رضا رضائي با ساواک مي شود و سرانجام با فرافکني عملکرد تواب خائن در همکاري با گشتاپوي آخوندي مسعود رجوي را متهم به همکاري با ساواک مي کند.
تلاشي مذبوحانه که اوج افلاس و درماندگي رژيم ضد بشري در مقابله با مجاهدين را به نمايش مي گذارد.
اما با قاطعيت هر چه تمامتر ميتوان تاکيد نمود که دور نيست تا رژيم ضد بشري با کليه دسته بندي هاي آن بسوي سرنوشت محتوم خويش يعني همان زباله دان تاريخ رهسپار شده و کليه همدستان و دشنه تيز کنهاي آن نيز در برابر عدالت قرار گيرند.
عارف شيرازي
۵ ژوئن ۲۰۱۶