منبع » آرشیو سازمان مجاهدین خملق ایران ، 14 ژوئن 2016
خلاصه
ای از زندگی ودستگیری وشهادت همراه با یک نامه شهید رضا رضایی
رضا رضایی یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق ایران بود که در ۲۵ خرداد ۱۳۵۲ به
دست جلادان ساواک به شهادت ریسد
او عضو کمیته مرکزی مجاهدین و از اولین کسانی بود که پس از بنیانگذاری سازمان مجاهدین
خلق ایران در سال ۱۳۴۴، همراه با برادر بزرگترش احمد رضایی، به سازمان پیوست. رضا رضایی
طراح آرم پر افتخار سازمان مجاهدین خلق ایران است ..
دستگیری و فرار از زندان:
مجاهد شیهد رضا رضایی، در جریان ضربه شهریور سال ۱۳۵۰ و لو رفتن سازمان مجاهدین خلق، به همراه
تعداد زیادی از دیگر کادرهای سازمان دستگیر شد. در زندان ضمن تماس با سایر اعضای مرکزیت
و مسئولان سازمان، اطلاعات و تجربههای آنان در زمینههای بازجویی و تاکتیکهای ساواک
و نیز اخبار و اطلاعات مربوط به سازمان را جمعآوری نمود. آنگاه طرح فرار او از زندان
ساواک که توسط سازمان تنظیم شده بود، بهاجرا درآمد و او با دست پر از تجربههای مبارزاتی،
به جمع معدود مسئولان مجاهدی که بیرون زندان بودند، پیوست. از آن پس با توجه به ضربه
سال ۱۳۵۰ و مشکلاتی که سازمان با آن مواجه بود، رضا رضایی نقش رهبریکنندهای را ایفا
کرد و به بازسازی سازمان و تشکیلات بیرون زندان پرداخت.
شهادت
سرانجام در نیمه شب ۲۵ خرداد ۱۳۵۲ در محل استقرار خود در خانهای در خیابان غیاثی
(جنوبشرقی تهران) توسط ساواک مورد حمله قرار گرفت، از طبقه دوم ساختمان به پایین پرید
و با اینکه پایش شکسته بود، برای شکستن حلقه محاصره، با ساواک درگیر و تا آخرین
گلوله جنگید و سرانجام به شهادت رسید عصر همان
روز، روزنامهها این خبر را در صفحه نخست خود بازتاب گسترده ای دادند.
احمد رضايی از زبان مجاهد شهيد رضا رضايي
شهادت احمد، اميددهنده و راهگشا بود. احمد، دوست بزرگ و صميمی مردم بود و يک لحظه در زندگيش از ياد دردهای مردم غافل نبود. هميشه به من سفارش می کرد که اگر من شهيد شدم، از طريق آدرسهايی که نوشته ام به کمک به آنها ادامه بده. در آخرين روز از زندگيش در اين دنيا به من گفت، رضا! برای اين که درخت انقلاب، خشک نشود خون ما بايد ريخته شود. ما با خون خود بايد مسير حق و عدالت و راه مبارزه را به طور مشخص ترسيم کنيم و ادامه داد که برای مبارزه کردن بايد نفرتی عميق نسبت به دشمن داشت، بدون نفرت عميق نسبت به دشمن نمی توان مبارزه کرد… هميشه آرزو می کرد که در گرماگرم پيکار، شهيد شود و زنده به دست دشمن نيفتد؛ و به آرزويش رسيد. او می گفت: چه اهميتی دارد که ما شهيد شويم در حالی که می بينيم به جای هر شهيدی و هر تفنگی که بر زمين می افتد صدها و هزاران پيکارجوی مجاهد سر برمی آورند و تفنگ به دست می گيرند.احمد با شهادتش، راه شجاعت، راه فداکاری و ايمان به حق را به مردم آموخت و امروز ما با اميد فراوانتر، روحيه يی قويتر، گامهايی استوارتر و قلبی سرشار از کينه و نفرت به دشمن در راه پرافتخار او گام بر می داريم و در آرزوی شهادتی اين چنين به پيکار خود ادامه می دهيم… شش ماه از آخرين روزهای زندگی احمد سرشار از شجاعت، فداکاری، صميميت و سخت کوشی بود.
او معلم بزرگ ما بود و صفاتش درس آموزنده يی است برای ما.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید
نامه مجاهد شهيد رضا رضايی به مادرش، به مناسبت اولين سالگرد شهادت احمد
نامه مجاهد شهيد رضا رضايی به مادرش، به مناسبت اولين سالگرد شهادت احمد
احمد رضايی از زبان مجاهد شهيد رضا رضايي
شهادت احمد، اميددهنده و راهگشا بود. احمد، دوست بزرگ و صميمی مردم بود و يک لحظه در زندگيش از ياد دردهای مردم غافل نبود. هميشه به من سفارش می کرد که اگر من شهيد شدم، از طريق آدرسهايی که نوشته ام به کمک به آنها ادامه بده. در آخرين روز از زندگيش در اين دنيا به من گفت، رضا! برای اين که درخت انقلاب، خشک نشود خون ما بايد ريخته شود. ما با خون خود بايد مسير حق و عدالت و راه مبارزه را به طور مشخص ترسيم کنيم و ادامه داد که برای مبارزه کردن بايد نفرتی عميق نسبت به دشمن داشت، بدون نفرت عميق نسبت به دشمن نمی توان مبارزه کرد… هميشه آرزو می کرد که در گرماگرم پيکار، شهيد شود و زنده به دست دشمن نيفتد؛ و به آرزويش رسيد. او می گفت: چه اهميتی دارد که ما شهيد شويم در حالی که می بينيم به جای هر شهيدی و هر تفنگی که بر زمين می افتد صدها و هزاران پيکارجوی مجاهد سر برمی آورند و تفنگ به دست می گيرند.احمد با شهادتش، راه شجاعت، راه فداکاری و ايمان به حق را به مردم آموخت و امروز ما با اميد فراوانتر، روحيه يی قويتر، گامهايی استوارتر و قلبی سرشار از کينه و نفرت به دشمن در راه پرافتخار او گام بر می داريم و در آرزوی شهادتی اين چنين به پيکار خود ادامه می دهيم… شش ماه از آخرين روزهای زندگی احمد سرشار از شجاعت، فداکاری، صميميت و سخت کوشی بود.
او معلم بزرگ ما بود و صفاتش درس آموزنده يی است برای ما.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید
یک نامه دیگر از مجاهد شهید رضا رضایی در سالگرد شهادت او
اکنون که این نامه را برایتان مینویسم، از خداوند برای تحمل سختیهای راه کمک میطلبم.
امروز دیگر امید ما به پیروزی، امیدی موهوم و دروغ نیست. درست خلاف آنچه که عافیتطلبان
تصور میکنند، دشمن با تمام وحشیگریهایش و جنایتهایی که در این مدت مرتکب شده، نه
قدرتش را بلکه ضعف و زبونیش را نشان داده است. رفقای مجاهد ما همچون شیر غران بر
دشمن یورش میبرند و جسارت و شجاعتی بیمانند از خود نشان میدهند. امروز دیگر ما بازیچههای
مسخره زندگی نیستیم، بلکه این زندگی است که بهصورت بیارزشترین بازیچه فریب انسان
در نظر همه ما، خود را نشان داده است. اینکه انسان به چیزی جز پیکار، به چیزی جز
فضیلتها و فداکاریها و خاطرههای سرشار از فداکاری و شجاعت رفقای شهید فکر نکند، توفیق
کمی نیست و امروز احساس افتخار میکنیم از اینکه خود را پارهیی از پیکر پرفضیلت
انقلاب عادلانه خود میدانیم. احساس افتخار میکنیم که هیچ مسأله دیگری جز نبرد مقدس
و انقلابی، ذهن ما را مشغول نکرده است. اینکه انسان توفیق یابد که همه نیرو و انرژی
خود را، همه لحظههای زندگیش را درراه خدا و خلق بهکار گیرد، واقعاًً افتخارآمیز
است و اینکه دشمن پست و رذل ما، فریادهای دیوانهوار سر میدهد، اینکه همه نیرو و
امکانات خود را برای نابودی و خاموشی شعلهیی جاویدان و برحق بسیج کرده است، دیدنی
و درسآموز است. راستی چرا؟ مگر ما چه داریم که دشمن را به هراس افکنده است؟ مگر
دشمن چه چیز از اسلحه و نفرات و حیله و نیرنگ کم دارد که قادر نیست این شعله سرکش
و فروزنده را خاموش کند؟ اگر معادلهیی چنین در جهان برقرار نبود که بهرغم همه امکانات
و نیرنگها و توپ و تانکها، دشمن ما محکوم به شکست باشد، واقعاًً آیا جهان میتوانست
بر نظام هستیش باقی بماند؟