صداي مقاومت ايران ، گزارش راديو فرانس كولتور
منبع :جاودانه ها ، 3 ژوئن 2016
گزارش راديو فرانس كولتور- روز 31 مه 2016
راديو فرانسه كولتور فرانسه در برنامه Sur les Docks خود كه رپرتاژهاي مستند پخش ميكند رپرتاژ در ساعت 17 به مدت 55 دقيقه درباره مقاومت تحت عنوان: «صداي مقاومت ايران» را پخش كرد.
صداي مقاومت ايران
ايرن اوميلياننكو مسئول برنامه سور له دوك: برنامه امروز”سور له دوك” sur les docks””حاصل كنجكاوي اليويه استاينر ميباشد. پنجشنبه شب 29 اكتبر 2015بيش از 80موشك عليه كمپ ليبرتي درنزديكي بغداد، جايي كه مقاومين ايراني عضو سازمان مجاهدين خلق ايران اقامت دارند، اصابت كرد. بيلان حمله 23 كشته بود. در فرداي آن روز يك مرد جوان 26 ساله، دانشجو و عضو CNRI با اليويه استاينر در فيس بوك تماس ميگيرد. اولياي او و چند تن از اعضاي خانواده اش در كمپ ليبرتي زندگي ميكنند. او درباره حمله صحبت ميكند و ميخواهد كه اين خبر رله شود. در آن زمان اليويه استاينر تقريبا هيچ چيز درباره كمپ ليبرتي نميداند، نه همچنين درباره كمپ قبلي، اشرف، و نه درباره CNRI .
اقوه.... مجري برنامه : CNRI يعني شوراي ملي مقاومت ايران كه در اور سورواز مستقر است.
ايرن اوميلياننكو: آري اقوه، در آنجاست كه زنان و مرداني ثبت شده اند كه، حول خانم مريم رجوي، تبلور بعضي از صداهاي مقاومت ايران در فرانسه محسوب ميشوند.
فرانسواز اريتيه: براي زنان مشروع است كه استاتوي برابر با مردان داشته باشند، اما نميتوانيم بدون مبارزه و قيمت دادن به اين امر برسيم. آموزش و تربيت براي اين امر مهم است، اما كسب قدرت، هرجا كه امكان پذير باشد، نيز بسيار مهم است. و دراين رابطه است كه من شخصا تحت تاثير كار خانم رجوي قرارگرفتم، بخاطر كيفيت و صداقت مبارزه اش براي لاييسيته، جدايي دين ازدولت، همچنين بخاطر مبارزه اش براي حقوق زنان. دراينباره او نوع آوري كرده است و اين يك نكته اساسي است كه او تصميم گرفته است امرمسئوليت و قدرت، به زنان مسئوليت دهد درحاليكه اين نقش بطور سنتي به عهده مردان بود و زنان صرفا دستيار يا منشي بودند...او تصميم گرفته است در جهت عكس حركت كند.
صداي مقاومت ايران
گزارش مستند از اوليويه استاينر و آسيه خليل
ماري لورت گيو: نام من ماري لورت گيو ميباشد و 35سال است كه در اين خانه زندگي ميكنم و در اورسوراز متولد شده ام. منزل ما در 200 متري مقر شوراي ملي مقاومت ايران است. ما به خواهر برادران در خيابان گور مرتبا سر ميزنيم ديگر درباره آنها از واژه دوستان ايراني استفاده نميكنيم و ميگوييم خواهران و برادرانمان. زيرا سالهاست با آنها آشنا هستيم و آنها واقعا خواهران و برادران ما هستند. من از خانم مريم رجوي حمايت ميكنم. وقتي در اينجا دستگيريهاي رسوابرانگيزي رخ داد من با او ديداركردم. من بي عداليتهاي زيادي ديدم و تصميم گرفتم به او كمك كنم. خواهراني كه توسط پليس فرانسه مورد ضرب و شتم قرار مي گرفتند. لذا من درب خانه ام را روي آنها باز كردم. بدنبال اين بود كه مريم خواست با من ملاقات كند. اين اتفاق خيلي شوكه آوري بود. زيرا وقتي شما پنجره خانه خود را باز ميكنيد و با 1200پليس مواجه مي شويد- بله 1200مامور پليس در يك شهر 6500 نفره در اورسورواز–و به شما گفته مي شود حق نداريد به ياري همسايگان خود بشتابيد، اين خيلي شوكه آور است و از نظر روحي بسيار سخت است. اينكه من توانستم با آنها آشنا شوم براي من يك شانس بزرگ بود. به نوعي معني زندگي من را تغيير داد، بدين معني كه كمي بي خيال بودم، كمي خودخواه بودم و زندگي آرامي را با مسافرتها و زيباييهاي زندگي داشتم....اما وقتي با كارهاي ملاها آشنا شدم، اعدامها، سركوب زنان، سنگسار زنان، اينها اراده من را براي كمك جزم كرد. زيرا وقتي شما با اين مسائل آگاه ميشويد يك تعهد روي دوش شما مي آيد. من بسيار خوشحال هستم و تا آخر اين مسير را همراه ايشان خواهم بود.
اوليويه استاينر: در 17 ژوئن 2003 سرويسهاي امنيتي فرانسه عملياتي را عليه مقاومت ايران دو اورسورواز انجام دادند. درپي تحقيقاتي كه انجام شد، قاضي ترويديك در 11مي 2011تصميم خودرا براي منع تعقيب درباره تروريزم و امور مالي صادر كرد. اين پرونده بطور قطعي در 16سپتامبر 2014مختومه اعلام شد.
راما ياد: همراهي با شوراي ملي مقاومت ايران براي من آسان نبود. زيرا سياست ”كه دوقصه” (وزارت خارجه) اين بود كه بين آنها و ما يك مرز بكشند. وقتي كه با آنها ديدار كردم، يعني بعد از ترك دولت، آنها به من گفتند كه چندين بار تلاش كرده اند با دولت فرانسه رابطه برقرار كنند تا ما را با وضعيت آشنا كنند، ولي ”كه دوقصه” در يك موضع مخالف با هر گونه گفتگو قرار داشت كه اين امر همچنان ادامه دارد. علاوه بر اين مقاومت ايران در ليست تروريستي اتحاديه اروپا و فرانسه قرار داشت. همچنين بعد از حمله صبحگاهي در اورسورواز ، قضاييه فرانسه پرونده اي را عليه آنها گشوده بود. اين اتفاق در زمان ويلپن رخ داد. اينها همه موجب شده بود كه بعنوان يك عضو دولت نتوان با آنها ديدار كرد. در آن زمان تمايل به استمالت از ايران وجود داشت. سپس تحقيقات نشان داد كه هيچ چيز نبوده است و دستگاه قضايي فرانسه گفت خير آنها تروريست نيستند. بايدگفت كه اين يك تناقض بود زيرا نميتوان از يك طرف گفت كه اين يك گروه تروريستي است و از طرف ديگر اجازه داد آنها در خاك كشور حضور داشته باشد و زندگي خود را بكنند. يا آنها تروريست هستند و بايد به زندان افكنده شوند و قانون اجرا شود، يا موردي نيست و در اين صورت حمله پليسي و اين چيزها معني ندارد. اين تناقض حقيقتي را پنهان ميكرد كه همانا تمايل دولت براي استمالت از حكومت ايران بود. همين و بس. آنگاه بعد از اينكه من از وظايف خود در دولت آزاد شدم و مي توانستم طبق ميل خودم عمل كنم، به ديدار آنها رفتم. اما قبل از اين ديدار من ”كه دوقصه ” را مورد پرس و جو قرار دادم تا ببينم موضوع رسمي آنها در آن زمان، يعني در سال 2011، چه است؟ آنها گفتند چيزي تغيير نكرده و همچنان يك ظن بزرگ وجود دارد. ....با اين وجود من به ديدار آنها رفتم و يك جمع بسيار متحدي را ديدم. در تظاهرات بايد شركت كرد....دو واقع آدم احساس ميكند كه آنها گزينه ديگري ندارند، بايد انسجام جمع حفظ شود، آداب و رسومي نياز است، چهره اي نياز است، مثل خانم رجوي.آداب و رسوم همچنين در رابطه با شهيدان است. اين نوعي انتقال به نسل جوان نيز مي باشد. آنها خيلي شجاع هستند، خيلي پراراده و في الواقع براي اينكه بتوان اينطور طي چند دهه مبارزه را دنبال كرد، خيلي عزم ميخواهد.
بهزاد نظيري: من درتهران متولد شدم. ما ازخانواده اي بوديم كه پدرمان علاقه زيادي به فرانسه داشت و تحصيلات خود را در نانسي انجام داده بود و از اينرو برايش مهم بود كه فرزندانش با فرانسه آشنا شوند. خلاصه اينكه من تحصيلات خود را در زمينه زمين شناسي در بوردو انجام دادم كه مصادف بود انقلاب ضدسلطنتي. همراه با خواهرم همواره نسبت به تحولات ايران، انقلاب عليه شاه علاقمند بوديم. خواهرم تحصيلات دانشگاهي خود را ....
اوليويه استاينر: او در ايران بود؟
بهزاد نظيري: بله در ايران در دانشكده عالي راديو تلويزيون و سينما. او اخبار درباره ايران را به من منتقل ميكرد. ما 18 يا 19 سال بيشتر نداشتيم و نسل جوان آن زمان را تشكيل ميداديم. ...
اوليويه استاينر: اولين جنبش عليه سلطنت شاه در چه زماني رخ داد؟
بهزاد نظيري: در سال 1977 و 1978. البته گروههاي بودند كه عليه رژيم شاه در سالهاي قبل از مبارزه مي كردند، مثل سازمان مجاهدين خلق ايران، كه در سال 1965 توسط تعدادي روشنفكر و دانشگاهي تاسيس شد. آنها اعتقاد داشتند كه بايد در ايران يك دموكراسي پلوراليست برقرار شود. اما جنبش توسط ملاها و شبكه مساجد كه خميني در راس آنها بود، ربوده شد زيرا اكثر رهبران دموكرات در زندانهاي شاه بودند. وقتي خميني در نوفل شاتو بود، من كه در آن موقع دانشجو بودم به آنجا مي رفتم تا بشنوم كه براي ما جوانان ايراني چه حرفي دارد. واقعيت اين است كه در وحله اول خيلي ها مجذوب حرفهاي خميني شدند، نه تنها ايراني ها بلكه حتي بسياري از روشنفكران، فلاسفه و خبرنگاران در اينجا نيز چنين وضعيتي داشتند.
فرانسوا كولكومبه: يكي از جذابيتهاي ايران و شايد هم يكي از دشواريهايش اين است كه يك كشور بسيار ذكاوتمند است. از جمله بدترين آدمهايش نيز بسيار ذكاوتمندند. فراموش نكنيم كه فردي نظير خميني توانسته بود ژيسكار دستن و ميشل فوكو را جذب خود كند. براي نسل من نوشته هاي ميشل فوكو اعتبار انجيل را داشت.
اليويه استاينر: اين زياد طول نكشيد.
فرانسوا كولكومبه: اما شما ميدانيدكه آنچه نوشته ميشود در همانموقع خوانده نميشود. اين بعدا است كه خوانده ميشود و ميماند و بيرون ميرود، بطورمثال در ايتاليا مي بينيم كه افكار ميشل فوكو درباره ايران مدتها دوام آورد.
بهزاد نظيري: من تحصيلاتم را متوقف كرده بودم. زمين شناسي ميخواندم و اين رشته را بايد در ميدان تحصيل كرد. وقتي به كشور بازگشتم خميني دستور داد دانشگاهها بسته شود و به مدت سه سال اين تعطيلي ادامه داشت. او يك انقلاب فرهنگي به سبك خود راه انداخته بود. او ميگفت كه گروههاي سياسي و دموكراتها در دانشگاهها لانه كرده اند تا جوانان را به خود جذب كنند. لذا من در شرايطي قرارگرفتم كه ديگر نميتوانستم تحصيلات خود را ادامه دهم و توسط خبرگزاري فرانسه در تهران استخدام شدم. در همه تظاهراتهاي بزرگ مردمي كه خواستار دموكراسي بودند شركت داشتم. اين شعار همان هدف انقلاب عليه رژيم شاه بود. به اين ترتيب بود كه در 20 ژوئن 1981 در تظاهرات بزرگ نيم ميليون از مردم تهران شركت كردم. اين رقمي است كه روساي خود رژيم فعلي نيز به آن اشاره كرده اند و مربوط است به تظاهراتي كه مجاهدين خلق ايران فراخوان داده بودند به همه هواداران خود در كشور براي اعتراض به برقراري ديكتاتوري مذهبي. اين يك تظاهرات مسالمت آميز بود كه توسط مطبوعات بين المللي نيز پوشش گرفت و تعدادي خبرنگار نيز حضور داشتند. خميني دستور تيراندازي روي تظاهركنندگان صلح جو را داد. اين خبري بود كه من براي همكاران فرانسوي ام، ترجمه كردم. راديوي حكومتي اعلام كرد كه پاسداران حق شليك دارند. بسياري كشته و زخمي شدند و موجي از اعدام در فرداي 20ژوئن آغاز شد. در روزنامه ها ليستهاي 200، 300و 400نفره از اعداميها را چاپ ميكردند. بسياري از پدرمادرها بدون اينكه خبردار باشند ناگهان اسم عزيزان خود را در اين ليستها مييافتند. خواهر من كه كارمند تلويزيون دولتي بود، بعد از تظاهرات 20 ژوئن، همانند همه كارمندان و شاغلاني كه به نوعي سمپاتي نسبت به مجاهدين خلق داشتند مجبور به اتخاذ يك زندگي مخفيانه شدند. به اين معني كه همه اين پانصد هزار نفري كه در خيابان تظاهرات كرده بودند، ناگهان در فرداي آن روز بايد مخفي ميشدند و نمي توانستند به محل كار خود برگشته و يا در ملا عام ظاهر شوند. ......
اليويه استاينر: ترور برقرار شده بود؟
بهزاد نظيري: بله ترور حاكم شده بود و چند ماه بعد خواهرم كه در ماه فوريه 1982 دستگير شده بود در سن 24 سالگي اعدام شد. او يك نقاش هنرمند بود و همچنين يك موزيسين بود كه گيتار مينواخت. نامش گيتي بود و ما بسيار به هم نزديك بوديم. دوران كودكي بود اين عكسي است كه مزار گيتي را نشان ميدهد و توسط يكي از اعضاي شبكه هاي مقاومت ايران در قبرستان جنوب تهران عكس برداري شده و براي من ارسال شده است.
الهه ارجمندي: در بهار 1979 در ايران تظاهراتي عليه حجاب اجباري برگزار شد. من در آن موقع دانشجو بودم و عضو جنبش دانشجويان عليه رژيم ملاها بودم. اگرچه در آن زمان حجاب داشتم اما در اين تظاهرات شركت كردم تا از خواهرانم و همه زنان ايراني كه نميخواستند چادر سر كنند دفاع كنم. بسياري از زنان بويژه زنان سالمند مثل مادرم كه چادر سنتي به سر ميكردند، عليه اين قانون فرياد زدند كه ما انقلاب نكرديم تا خميني دختران ما را مجبور به چادر كند. اين تظاهرات بسيار جالب توجه بود. اين عادي است كه زنان بي حجاب عليه اين قانون تظاهرات كنند، اما زنان سالمند كه حجاب داشتند آمدند و عليه اين قانون و عليه خميني شعار دادند.
اليويه استاينر: پس به اين ترتيب شما در اين تظاهرات حضور داشتيد.
الهه ارجمندي: بله
اوليوي استاينر : چه اتفاقي افتاد؟ رژيم چه واكنشي داشت؟
الهه ارجمندي: در آن زمان ...
اوليويه استاينر: همان روز؟
الهه ارجمندي: بله ، رژمي ماموران لباس شخصي خود را فرستاد تا به تظاهرات حمله كنند. به زنان و هوادران مجاهدين خلق كه زنجير انساني تشكيل داده بودند تا اززنان ايراني كه حجاب نداشتند دفاع كنند. آنها فرياد ميزدند كه ما مخالف اين قوانين هستيم.ما زنجير شديم تا از اين زنان در مقابل ماموران لباس شخصي دفاع كنيم. من خودم حجاب را بعد از انقلاب انتخاب كردم وقتي كه مبارزه خود را عليه رژيم ملايان آغاز كردم. چرا اينكار را كردم ؟ زيرا اين براي من بمثابه يك پرچم بعنوان رژيم زن ستيز بود. زيرا براي مقابله با رژيم بنيادگراي اسلامي بايد از يك سلاح قوي برخوردار بود. وقتي من حجاب نداشته باشم رژيم ميگويد تو مسلمان نيستي و نميتواني درباره اسلام صحبت كني. اما من ميگويم نه اينطور نيست و من يك زن مسلمان هستم و شمايي كه انسانها را مي كشيد مسلمان نيستيد. شما اسلام را براي منافع خود مورد استفاده قرار ميدهيد و يك رژيم ديكتاتوري مذهبي برپا كرده ايد و يك مركز براي صدرور تروريسم درجهان بوجود آورده ايد. بنظر من خميني يك مسلمان نيست.
مريم رجوي: در ايران ديكتاتوري برپايه زن ستيزي بنا شده است. رژيم ايران داراي يك ايدئولوژي مردسالار و ضد انساني است. درقوانين ملاها زن بعنوان نيمي از مرد تلقي ميشود . يكي از اولين ابتكارات رژيم ملايان برقراري حجاب اجباري بود. من قويا عليه اين امر هستم. دركشور من و در جهان هر زن بايد در انتخاب پوشش خود آزاد باشد. ازادي پوشش همانند همه آزاديها توسط شوراي ملي مقاومت ايران حمايت ميشود. شما ميدانيد كه حسن روحاني يكي از اولين مسولين اعمال حجاب اجباري بود. امروز با يك ماسك مدراسيون رييس جمهور ملاها شده است. طي سه سالي كه رييس جمهور بوده است 2300نفر اعدام شده اند كه 70تن از آنان زن بوده اند. بين نگرش دايش و نگرش رژيم ملاها تفاوتي وجود ندارد. امروز رژيم ملاها و شبه نظاميان خشن آن در سوريه و عراق و ديگر كشورهاي خاورميانه مداخله ميكنند. اين همچنين رژيم بود كه زمينه ساز توسعه دايش بود. همانظور كه مشاهده ميكنيد همه اين جنايات تحت نام اسلام انجام ميشود. اما قران ميگويدكه همه برابرند. و بين زنان و مردان تفاوتي وجود ندارد. اين درحالي است كه ملايان زن ستيزي را در قوانين خود نوشته اند ولي زنان ايراني همواره در برابر آن مقاومت كرده اند.
بهزاد نظيري: خواهر من يك ميليتان بود كه با اين چيزها مخالفت ميكرد. يك زن مسلمان و با حجاب بود. وقتي او هوادار مجاهدين خلق ايران شد در هيچ اقدام نظامي شركت نكرده بود. اما بسياري از افراد صرفا بخاطر توزيع اعلاميه و يا فروش روزنامه و يا شركت در يك گردهمايي اعدام شدند.
اوليويه استاينر: با شنيدن حرفهاي شما، چنين بر ميآيد كه زنان در آن زمان خطر اصلي رژيم محسوب ميشدند.
بهزاد نظيري: بله اينطور بود زيرا زنان در روند سرنگوني رژيم شاه بسيار فعال بودند و دوم اينكه وقتي متوجه ماهيت زن ستيزي ملايان شدند كه ويژگي اصلي خميني راتشكيل ميدهد، در برابر آن ايستادند. نمونه اش من و گيتي هستيم كه هر دو خبرنگار بوديم و در زندانهاي رژيم اسير شديم. چهل روز بعد از اعدام خواهرم توسط پاسداران دستگير شدم و به هشت سال زندان محكوم شدم. مي بينيد كه اگر چه هر دو شرايط مشابهي را داشتيم اما من امروز در برابر شما حضور دارم ولي او ديگر نيست. او يك زن بود و خيلي شديدتر از مردها در زندانهاي خميني مورد شكنجه قرار گرفت.
پرنيان سرآمد: من عضو شوراي ملي مقاومت ايران هستم.
اليويه استاينر: شما چند سال داريد؟
پرنيان سر آمد: من نزديك به 62 سال دارم. از يك خانواده سنتي هستم و از دوران كودكي از طريق خانواده با مسائل سياسي آشنا شدم. يادم مي ياد كه وقتي كه شش ساله بودم از شاه بدم مي آمد زيرا همه خانواده ما عليه رژيم شاه بود. من نسبت به اوضاع پيرامونم حساس بودم نظير فقر مردم. بعد از دبيرستان وارد دانشگاه تهران شدم. در رشته بيولوژي تحصيل ميكردم درآنجا بود كه با اعلاميه هايي كه بطورمخفي توسط مجاهدين خلق ايران توزيع ميشد، آشنا شدم. مثل همه جوانها كنجكاو بودم بدانم ديگر گروهها چه ميگويند. در ايران گروههاي زيادي وجود داشت. من دردانشگاه با مجاهدين آشنا شدم و بعد از سرنگوني شاه و انقلابي كه در ايران صورت گرفت، براي ادامه تحصيلاتم به فرانسه آمدم و در شهركلرمون فران مستقر شدم. من امور سياسي را دنبال ميكردم و سپس به پاريس آمدم و اولين فرزند خود را كه روزبه باشد را بدنبال آوردم.
اليويه استاينر: روزبه چه سرنوشتي پيدا كرد؟
پرنيان سرآمد: من دو فرزند دارم روزبه و موسي، كه اولي 36 سال و دومي 33 سال. آنها در كمپ اشرف بودند، جايي كه من به مدت سه سال معلم بودم. ما مثل بقيه بوديم اما درست قبل از جنگ ميان عراق و كويت همه بچه ها كه تعدادشان حدود هزارتن ميرسيد به خارج ازكشور فرستاده شدند. فرزندان من نزد يك خانواده درآلمان بزرگ شدند.
بهزاد نظيري: بله بعد از سركوبي كه درايران در اوايل سالهاي 1980انجام شد، بخشي از مقاومت، بال سياسي آن، در اورسورواز مستقر شد. هزاران ايراني تحت تعقيب و سركوب قرار گرفتند، اوليايشان دستگير شدند، و بسياري اعدام شدند. هزاران ايراني مجبور به هجرت شدند و در منطقه مرزي عراق كه نزديكترين كشور بود مستقر شده و كمپ اشرف را در صحراي برهوت عراق بوجود آوردند. آجر به آجر آن راساختند و از آنجا يك شهر آباد ساختند. به اين ترتيب اشرف تبديل به يك شهر شد تا سال 2003 كه اشغال عراق توسط آمريكا رخ داد.
اليويه استاينر: چند نفر بودند؟
بهزاد نظيري: آنها درآن زمان حدودا چهار هزار نفر بودند. اشرف داراي ساختارهاي يك شهر نظير بيمارستان، كتابخانه، مركز ورزشي، پارك، باغ وحش داشت. همچنين يك دانشگاه داشت زيرا بسياري از آنها دانشجو و محصل بودند و همه چيز خود را در كشور رها كرده و به اشرف آمده بودند كه بعنوان يك مركز ثقل عمل ميكرد. آنها ايرانياني بودند كه الهام بخش هموطنان خود درداخل كشور بودند و آنها را تشويق ميكردند كه نبايد در برابر رژيم تسليم شوند. زيرا آنها مقاومين ايراني بودند كه دربرابر ديكتاتوري تسليم نشده بودند. پيام آنها به داخل و به زنان و جوانان هميشه اين كه نبايد تسليم شويد و روحيه خود رانبايد از دست بدهيد وبايد عليه اين ديكتاتوري مذهبي مبارزه كرد.
پرينان سر آمد: سپس وقتي فرزندانم بزرگ شدند تصميم گرفتند به اشرف بروند.پسر بزرگم روزبه يك خواننده آهنگساز است. او هميشه ميگفت ميخواهم بروم آنجا براي مقاومت و براي جوانان در ايران ترانه بخوانم. او در ميان جوانان در ايران محبوب است. من خيلي افتخار مي كنم زيرا اين كارش به جوانان اميد و شجاعت ميدهد و ميگويد كه زندگي چيزي نيست كه رژيم ملاها بوجودآورده است، رژيمي كه اينقدر آدم كشته و به اين كارش ادامه ميدهد. همين ديروز يك نفر در ملاعام درايران اعدام شد. بايد نشان داد به جوانان كه ميتوان با رژيم جنگيد. اما متاسفانه درحال حاضر خيلي بد است به دليل شيوع اعتياد و فقر و سركوب كه موجب خودكشي هاي زيادي ميشود. بايد به مردم اميدواري داد.
الهام زنجاني: نام من الهام زنجاني است و 36 سال سن دارم و در مونترال كانادا متولد شده ام و در تورنتو بزرگ شده ام. خانواده من دو سال قبل از انقلاب ايران را ترك كرد. من در خانواده اي كه هوادار اپوزيسيون و مقاومت ايران بود بزرگ شدم. مثل هر جوان ديگر در كانادا مشغول ورزش و تحصيل و كارهاي ديگر بودم و به دانشگاه رفتم. وقتي بزرگ شدم هميشه از خود مي پرسيدم چرا وضع ايران اينطور است؟ چرا زنان حق آزادي مثل من كه در يك جامعه دموكراتيك بزرگ شده ام، ندارند؟ در سال دوم دانشگاه بودم كه تصميم گرفتم به اشرف بروم. اين يك تجربه بسيار جالب و جديدي براي من بود. زيرا ميان زنان و مردان برابري وجود داشت. زنان و مردان دركنار هم فعاليت ميكردند تا به هدف آزادي و دموكراسي در ايران برسند. همه چيز تا سال 2009 بر وفق مراد بود.
بهزاد نظيري: از زماني كه آمريكاييها نيروهاي خود را از عراق بيرون كشيدند، اشرف بين سالهاي 2009 تا 2012 مورد هدف چند قتل عام قرار گرفت. اين جنايات نه تنها توسط ماموران رژيم ايران، پاسداران، بلكه همچنين توسط نيروهاي عراقي تحت فرمان نخست وزير سابق نوري المالكي كه مزدور ملاها بود، صورت گرفت. دولت عراق كاملا تحت فرمان رژيم تهران بود. در اين مدت اشرف با چند حمله مواجه شد كه شديدترين آنها در ژوييه 2009 و هشت آوريل 2011 بود.
الهام زنجاني: در آوريل 2011در حوالي 6 بامداد صداهايي شنيده شد و من بيرون رفتم تا ببينم چه اتفاقي مي افتد. با نيروها و تانكهاي عراق مواجه شدم كه روي افراد شليك ميكردند. نزد سربازان رفتم و گفتم : شما از ما چه ميخواهيد؟ اينجا چه اتفاقي دارد ميافتد؟ او جواب داد: من يك دستور دارم، كاغذي كه توسط نخست وزير امضا شده و ميگويد كه به اينجا بياييم و همه اعضاي مقاومت را در اشرف از بين ببريم. 5 دقيقه نگذشته بود كه يكي از سربازان به سمت من نارنجك پرتاب كرد. عكسهاي آن موجود است. اين يك شهر بسيار مدرن بود، اما عراقيها ناگهان آمده بودند تا هر آنچه كه داريم را نابودكنند. دو گزينه در برابر ما بود. فرار يا مقاومت. در اثر نارنجك پرتاب شده دست راست من آسيب ديد.
اليويه استاينر: اين دست شماست كه در عكس ديده مي شود؟
الهام زنجاني: بله اين دست چپ من است، ولي همچنين دست راستم و دوتا پايم نيز آسيب ديده اند و 5 دندان را نيز از دست داده ام. شرايط سختي بود و آنها مثل هيولا بودند و به بسياري از دوستان من حمله كردند. بطور مثال يكي از دوستانم كه فيلمبردار بود. به همت او بود كه رفقاي ما در خارج از آنچه در اشرف رخ ميداد باخبر شدند. او فيلمها را روي يوتوب گذاشت و مادرم دركانادا ناگهان متوجه شد كه من اينطور زخمي شده ام. اينجا بيمارستان است. اين آسيه است كه 29 سال داشت و مشغول فيلمبرداري از حمله بود. او از ناحيه پا مورد هدف قرار گرفت و به دليل فقدان امكانات پزشكي و دارو جان خود را از دست داد. بعد از اين رخداد عراقي ها محاصره را عليه ما تشديد كردند. نميگذاشتند خون و دارو به دست ما برسد. شرايط بسيار دشواري بود. اما خوشبختانه دوستان، خواهران و برادرانمان در سراسر جهان بسيج شدند و پارلمانترها و همه حاميان را بكار گرفتند تا رژيم عراق وادار به توقف حمله شود. آنچه كه من ديدم ارتشي بود كه آمده بود همه چيز را خراب كند و همه كس را از بين ببرد.
بهزاد نظيري: بعد از دومين قتل عام در آوريل 2011 مذاكرات با سازمان ملل انجام مي شود. اين مذاكرات ميان سازمان ملل دولت عراق و مجاهدين خلق ايران انجام مي شود كه در اشرف مستقر بودند. آمريكايي ها نيز در اين مذاكرات حضور داشتند زيرا مسئوليت قانوني حفاظت از اشرف را به عهده داشتند. اين مذاكرات در سال 2012 به انتقال ساكنان اشرف به يك اردوگاه ديگر به نام كمپ ليبرتي ختم شد. اين يك اردوگاه كوچكتر است و با بنگال درست شده است، نيم كيلومتر مربع وسعت دارد در حالي كه اشرف 36 كيلومتر مربع وسعت داشت. اين كمپ از بشر دوستانه دو وضعيت خيلي بدي است، منظورم از نظر لجستيك، نيازههاي روزمره و مديريت مادي كمپ مي باشد. ساكنان همچنين مستمرا با اذيت و آزار نيروهاي امنيتي عراق مواجهند كه از تهران دستور مي گيرند.
راما ياد: در اصل روحاني با قبلي ها فرقي ندارد. كلمات ديپلماتيك استفاده شده در پهنه هاي بين المللي، در جلسات سران و ميتينگ ها در رابطه با وضعيت حقوق بشر در ايران هيچ تناسبي با ابعاد اعدامها در اين كشور ندارد. همچنين با محكوميت اعدام مخالفان، زنان و كودكان كه در حال حاضر در ملاعام صورت مي گيرد. اين اعدامها براي ايجاد وحشت و عبرت براي ديگران انجام مي شود. اقتصاد در انحصار پاسداران است و هيچ گشايش اقتصادي وجود نداشته است. بازار ايران مورد توجه همه است و رسانه هاي فرانسوي گزارشاتي درباره ايران جديد، توريزم، ايران باستان، آزادي زنان و اينطور چيزها پخش ميكنند. اينها منزجر كننده است. يك رويكرد اسكيزوفرنيك ترسناكي است. براي خود داستان تعريف ميكنند. اين يك تعادل شكننده در سياست حقوق بشر است. من به اين امر آگاه هستم. خود من با اين تناقض مواجه بودم وقتي بين سالهاي 2007 و 2009 در دولت بودم. زيرا هم وزير حقوق بشر بودم و قراردادهاي تجاري امضا مي كردم، به كشورهايي مي رفتم كه در آنجا حقوق بشر الزاما رعايت نميشد و در هياتهاي رييس جمهور با افرادي ملاقات مي كرديم كه بطور غير دموكراتيك انتخاب شده بودند. اين تناقضاتي است كه من با آنها روبرو بودم ولي فكر مي كنم كه ميتوان بر آن غلبه كرد. نبايد منافع اقتصادي را با ارزشها معاوضه كنيم. زيرا ارزشها منافع عاليه ما محسوب ميشوند و تجربه نيز نشان داد كه وقتي از مطرح كردم موضوع حقوق بشر با فلان ديكتاتور به بهانه امضاي قرار داد، امتناع مي كنيم، در آخر قراردادي هم امضا نميشود. زيرا مقاومت جاي ديگري انجام مي گرفت، يعني در مطبوعات، در سازمانهاي غيردولتي و در افكار عمومي. ديكتاتورها تمايزي بين مطبوعات و دولت يا بين افكار عمومي و دولت نمي كنند. آنها فكر مي كنند كه يك دولت بايد الزاما كنترل مطبوعات و سازمانهاي غير دولتي خود را داشته باشد و آنها بهايش را از ما گرفتند. اين در مورد سرهنگ غزافي در ليبي صدق كرد و قراردادي امضا نكرد. نه به خاطر اينكه ساركوزي درباره حقوق بشر با او صحبت كرده باشد، بلكه بخاطر اينكه در افكار عمومي مقاومت وجود داشت. آنها دولتهايي هستندكه اين تعادل قوا را درك نمي كنند. در روسيه نيز چنين است. آنها همه چيز را بر اساس غرور حكومتي انجام مي دهند. من فكر مي كنم كه ما بايد در رابطه با ايران يك رويكرد انتقادي داشته باشيم و بدانيم كه با اين نوع حكومتها اگر پرچم حقوق بشر را در جيب خود بگذاريم، تجربه من نشان مي دهد كه فايده اي ندارد. حتي خطرناك است و عليه خود ما برمي گردد. واقعا فكر ميكنم كه مجذوبيت تجاري، با زمينه اي كه بعد از قرار داد هسته اي با آمريكا بوجود آمده است، نشانه يك تسليم معنوي و ديپلماتيك عمده مي باشد. به اين ترتيب اين محور كه ايران و سوريه و روسيه تشكيل داده اند، محور كساني است كه توانسته اند روند امور را با تعادل قوا تغيير دهند. شايد هم پشت قضيه لابي هاي اقتصادي براي اينكه بازار ايران به سود شركتهاي فرانسوي تمام شود، نقشي داشته است و نيز بخاطر اينكه سياست خارجي منسجمي در اين منطقه نداريم، جاييكه از ليبي تا عراق هرج و مرج برپا شده است. تعادل ژئو پليتيك شكننده اي را كه از دهه 1920 وجود داشت برهم زده ايم. قراردادهاي سيك پيكوت sykes-picot با مرزهاي مصنوعي و با ايفاي نقش آتش نشان آتش افروز.
شقايق عظيمي: نام من شقايق عظيمي است و در تهران متولد شده ام و 23 سال سن دارم. در تهران متولد شده ام و هم اكنون يك فعال حقوق بشر مي باشم.
اليويه استاينر: شما در چند سالگي ايران را ترك كرديد؟
شقايق عظيمي: بين 16 و 17 سالگي.
اليويه استاينر: و به فرانسه آمديد؟
شقايق عظيمي: دو سه هفته است، در واقع من در فنلاند زندگي مي كنم.
اليويه استاينر: اوضاع ايران در حال حاضر چگونه است؟ اينترنت، شبكه هاي اجتماعي.... چه چيزي مجاز و چه چيزي ممنوع است؟
شقايق عظيمي: محدوديتهاي زيادي در اينترنت وجود دارد بويژه سايتهاي اجتماعي نظير فيس بوك و توييتر. اما جوانان تسليم اين محدوديتها نمي شوند. هميشه وسيله اي براي استفاده از آنها و ارتباط جهان بيرون وجود دارد، مثل تلگرام كه يك شبكه اجتماعي است كه رژيم هنوز نمي تواند سانسور كند. تلگرام يك شبكه اجتماعي روسي است كه با همه دستگاههاي سانسور رژيم مخالفت كرده است. به اين خاطر است كه همه از آن استفاده مي كنند. آنچه در ايران تاثير زيادي براي كمك به زندانيان سياسي و مقابله با سركوب دارد، همين فعاليتها در شبكه هاي اجتماعي است. در دهه 1980 اولياي من كه هوادار مجاهدين خلق بودند شاهد صحنه هاي زيادي از سركوب و كشتار دوستان خود و هواداران مقاومت بودند، اما در آن زمان هيچ وسيله اي و شبكه اجتماعي براي صحبت درباره آنها وجود نداشت. اگر اين شبكه ها وجود داشت اوضاع بسيار متفاوت بود. مادرم در دهه هشتاد به مدت 5 سال زنداني و شكنجه شد. او در جاي خيلي دهشتناك به نام خانه هاي مسكوني زنداني شده بود. همه آنهايي كه از اين شكنجه گاه بيرون آمدند با مشكلات رواني و جنون مواجه بودند. يك شبكه تلويزيوني نزديك به شوراي ملي مقاومت ايران به نام سيماي آزادي وجود دارد. ما يك گروه از جوانان هوادار مقاومت بوديم كه با علاقه به برنامه هاي جوانان در اين تلويزيون نگاه مي كرديم. يك گروه موسيقي بود كه ما اشعار آن را يادداشت ميكرديم و ياد مي گرفتيم و در بيرون آنها را ميخوانديم كه نشان دهيم كه از رژيم نمي ترسيم و آن را نمي خواهيم. چيزي كه بايد همچنين بگويم اين است كه مردم در ايران بخصوص زنان و جوانان مي دانند كه با اين رژيم آينده اي براي آنها متصور نيست. من مي دانستم كه حتي اگر شالگرد اول باشم راهي ندارم جز اينكه ايران را ترك كنم. در ايران خيلي از رشته ها براي زنان ممنوع است. اما من در اين تلويزيون چيز ديگري مي ديدم. بطور مثال زنان گوينده در تلويزيون چقدر جدي بودند و اعتماد به نفس داشتند و زنان كارهايي را در مقاومت ايران و در اشرف انجام مي دادند كه در ايران ممنوع مي باشد. اين شبكه تلويزيوني در ايران ممنوع است و كساني را كه آن را تماشا مي كنند دستگير مي كنند. حمله هاي پليسي زيادي به خانواده ها مي شود. حتي اسم بردن از آن ممنوع بود و كاملا مخفي. اما براي هواداران مجاهدين مخصوصا جوانان، تماشاي اين شبكه يك وظيفه محسوب مي شد.
راما ياد: افكار عمومي آشنايي كمي با ايران دارد. رژيم ايران دنيا را از ايران محروم كرده است. وقتي شما كلمه ايران را ذكر مي كنيد چه تصويري مي بينيد؟ هيچ تصويري نداريد. هيچ منظره اي در ذهن شما متبادر نمي شود. در رابطه با مصر شما اهرام مصر را مي بينيد، در رابطه با مراكش شما خيلي چيزها را مي بينيد زيرا يك كشور توريستي است و تصاوير در تلويزيون پخش ميشود. اما ايران در ذهن شما چه چيزي را متبادر مي كند؟ كسي تصويري از آن ندارد. اين علامتي از اين است با يك كشور بسته مواجه هستيد. كشور زيادي وجود ندارد كه بتوان گفت كه به تنهايي يك تمدن را تشكيل مي دهد، و ايران از جمله آنهاست.
مريم رجوي: به نظر من زنان پاسخ نهايي در برابر بنيادگراها محسوب مي شوند. ملاها توسط زنان سرنگون خواهند شد زيرا آنها بيشترين ستم را زير رژيم ملاها ديده اند. به اين دليل است كه مي گوييم زنان نيروي تغيير در ايران هستند. من مي خواهم همچنين از يك دستاورد مقاومت ايران صحبت كنم. اين اولين بار است كه يك جنبش مقاومت امر برابري را در همه پهنه ها و بخصوص در رهبري سياسي، به اجرا مي گذارد. حضور زنان جوان در صفوف مقاومت ايران اين تمايل را نشان مي دهد. اين تضميني است براي آزادي و دموكراسي در ايران فردا.
بهزاد نظيري: اتفاقا اين رهبري زنان به مردان اين جنبش اجازه داده است به انسانيت خود نزديكتر شوند. اين احترام به برابري در همه امور جاري اين جنبش مشاهده مي شود. زنان و مردان دوشادوش يكديگر براي پاسخ به چالش جدي گرد هم آمده اند. سرنگوني ديكتاتوري مذهبي ملاها در تهران. رژيمي كه توسط غرب مورد استمالت قرار مي گيرند كه شما بهتر از من دراينجا شاهد آن هستيد. فرشهاي سرخي كه پهن مي شوند. اما اين خيالبافي ها روزي با سرخوردگي مواجه خواهند شد. اين چيزي است كه در ضمن بعد از سفر روحاني به پاريس مي بينيم. هنوز چند ماه از اين سفر نگذشته است كه مطبوعات مي نويسند كه اينها كف روي آب بود و اوضاع به سوي ديگري ميرود.
اليويه استاينر: مريم رجوي شما با رژيم و افكار آن ميجنگيد، آيا شما آلترناتيو و برنامه اي براي ايران دموكراتيك داريد؟
مريم رجوي : بله اگر اجازه بدهيد من به فارسي ادامه ميدهم. اولين ماده اين است كه اولين منشا مشروعيت براي قدرت در ايران آزاد فردا، اصل آراي عمومي است. ما خواستار يك جمهوري كثرت گرا مبتني بر آراي عمومي هستيم. ما خواهان لغو مجازات اعدام ميباشيم. مقاومت ايران از جدايي دين و دولت و برابري حقوق براي همه شهروندان ايراني از همه اديان دفاع ميكند. ما به برابري كامل ميان مردان و زنان در همه پهنه هاي سياسي، اجتماعي و قانوني دفاع مي كنيم، بويژه در زمينه شركت برابر زنان در رهبري كشور. مقاومت همچنين به اصل آزادي پايبند است نظير آزادي
پوشش، آزادي انتخاب شغل، محل كار، آزادي طلاق،... اعتقاد دارد. يعني همه آزاديهايي كه در رژيم فعلي وجود ندارد. به اين ترتيب ما خواهان يك سيستم قضايي مدرن هستيم كه مبتني است بر اصل برائت، حق دفاع و برخورداري از يك محاكمه علني، استقلال كامل قضات و وكلا. همه مليتهايي كه مردم ايران را تشكيل ميدهند بايد بتوانند از حقوق برابر برخوردار باشند. يعني اينكه آنها بايد در برابر قانون مساوي باشند و شوراي ملي مقاومت ايران طرحي را در اين زمينه براي خودمختاري كردستان ايران به تصويب رسانده است. همچنين ما از يك ايران غير هسته اي دفاع مي كنيم. اين خلاصه ده ماده بود.
صداي مقاومت ايران
فرانسواز اريتيه، مري لورت گيو، راما ياد، بهزاد نظيري، فرانسوا كولكومبه، الهه ارجمندي، مريم رجوي، پرنيان سرآمد، الهام زنجاني و شقايق عظيمي
با تشكر از هلن فتح پور و افشين علوي
صدا برداري : اتين لوقوا و ژان مري پوقشه
ميكساژ: برونو موبلون
رابطه برنامه: كريستين برنارد و آليسون سينار
هماهنگ كننده: ايرن اوميليانينكو
مستندي از اليويه استاينر و آسيه خالد
صوت برنامه در سايت فرانس كولتور
اين رپرتاژ روي سايت فرانس كولتور قابل شنيدن است و همچنين در لينك مربوطه اطلاعاتي مربوط به اين رپرتاژ گذاشته شده است :