۱۳۹۵ خرداد ۳۰, یکشنبه

ماه منیر ایران پور. پاسدار و بسیجی، تحت عنوان خانواده درجلو لیبرتی !



منبع : پژواک ایران زمین ، 19 ژوئن 2016 

لینک 

ماه منیر ایران پور. پاسدار و بسیجی، تحت عنوان خانواده درجلو لیبرتی !

وزارت اطلاعات پس از مزدور مصطفی محمدی و ثریا پاسدار (هندجگر خوار) که از نفرات ثابت سیرک
وزارت اطلاعات در جلو اشرف بودند . اکنون یک مزدور پاسدار بسیجی و یک زهرا خانم جدید به نام ماه منیز ایران پور را به درب لیبرتی فرستاده است تا زمینه های کشتار مجاهدان لیبرتی را فراهم نماید . او اکنون نقش ثریا پاسدار را بعهده گرفته است .
این مزدور که روابط گسترده ای با سجاد مامور نیروی تروریستی قدس  دارد  .بارها بوسیله وزارت اطلاعات به درب اشرف و لیبرتی اعزام شده  است . او که قیافه تنفر انگیز دختران معاویه را دارد، جلو دار تهدید و عربده کشی و بسیج خانواده های وزارتی برای حمله و هجوم به لیبرتی میباشد .
مزدور دیگری که همراه با او سعی میکند با  شارلاتان بازی علیه ساکنان لیبرتی البته در پوش دلسوزی برای برادر!! جای ثریا پاسدار را بگیرد نرگس بهشتی نام دارد که همراه با برادر پاسدارش محمد بهشتی به درب لیبرتی بارها اعزام شده است.
سر پرستی خانواده های وزراتی  با مزدور شناخته شده ای به نام  احمد هاجری میباشد که نقش سازماندهی و خط دهنده به سایر خانواده های وزارتی دارد و آنها را تشویق به حمله وهجوم به لیبرتی مینماید.
محمد رضا ایران پور یکی از مجاهدان لیبرتی ماهیت نا خواهری اش ماه منیر ایران پور را بخوبی بر ملا کرده است که ذیلا میخوانید .






لینک به منبع :‌


آقاي يان كوبيس عزيز، نمايندة دبيركل در عراق
June 17, 2016

با سلام و درود
من محمد رضا ايرانپور هستم. در تاريخ 22/11/2015 نامه‌اي در اعتراض حضور مزدوران وزارت
اطلاعات در اطراف ليبرتي براي شما نوشتم و هرگونه ارتباط خودم با اين افراد را تكذيب كردم. متأسفانه طي چند روز گذشته مجدداً اين مزدوران به كمپ مراجعه كرده و تهديد به قتل و ويران كردن ليبرتي مانند اشرف مي‌كنند. همچنان‌كه قبلا متذكر شده بودم، هدف اين مزدوران تنها هموار كردن مسير و ايجاد بهانة سياسي براي تكرار حمله‌هاي مرگبار بيشتر عليه ساكنين ليبرتي است. لذا لازم دانستم در اين زمينه يكبار ديگر روشنگري كنم.

همانطور كه قبلا براي شما نوشتم، تعدادي از اعضاي خانواده من به همكاري با وزارت بدنام اطلاعات آخوندي تن داده‌اند. در بين آن‌ها اصلي ترين گرداننده اين توطئه، همسر خواهر بزرگتر من، سرهنگ پاسدار حسن تفاح است. او از اشخاصي است كه جداي از جنايت‌هاي سازمان‌يافته كه در جنگ ايران و عراق انجام داده است، در روزهاي معمول زندگي‌اش نيز يكي از كارهاي ثابتش حمله به جوانان محله‌مان به دليل نوع پوشش يا مدل موي آن‌ها بود و به همين دليل در جمع فاميل و اهالي محل بسيار منفور بود. خواهرم ماه منير ايرانپور همسر وي كه او را در خانه(آمنه) صدا مي‌كرديم، صحنه گردان و نفر جلوي صحنه وزارت اطلاعات است و كارش بسيج ساير اعضاي خانواده با سوء استفاده از عواطف خانوادگي بر عليه ماست. وي از سنين نوجواني عضو ارگان بسيج بود كه زير مجموعه سپاه پاسداران است و بعد از ازدواج با اين پاسدار، ميزان آلودگي‌اش به سپاه پاسداران بيشتر شد. در اينجا تأكيد مي‌كنم كه بين من و او كه سال‌ها از من بزرگتر است، حتي در سنين نوجواني ام رابطه‌اي عميق وجود نداشت، چرا كه من يك هنرمند و عضو يكي از بزرگترين اركسترهاي آن‌موقع ايران بودم اما او بدليل ايدئولوژيي كه به آن معتقد است و موسيقي را حرام وگناه مي‌داند، تلاش مي‌كرد من را از مسير زندگي‌ام منحرف كند و به همين منظور دائم به من پيشنهاد مي‌كرد كه رساله‌ها و كتاب‌هاي خامنه‌اي را بخوانم يا از اين نوع كتاب‌ها براي من مي‌آورد كه البته من از اين نوشته‌ها بدليل خصلت آزادي‌كشي كه داشتند نفرت داشتم.

من در 22 سالگي آن‌هم پس از 4 سال كه با اعضاي مقاومت در داخل كار مي‌كردم و از همه خطرات و تهديدات مسيري كه انتخاب كردم آگاه بودم؛ و پس از اينكه نزديكترين دوستم زير وحشيانه‌ترين شكنجه‌ها اعدام شد اقدام به ترك ايران و پيوستن به مقاومت در خارج از ايران كردم. اما متأسفانه از همان ابتدا يعني از سال 2003 من در معرض شكنجة رواني از جانب اين مزدوران (تحت پوش خانواده) قرار گرفتم و به‌محض فروپاشي دولت سابق عراق و استقرار نيروهاي چند مليتي، رژيم ايران اقدام به فعاليت‌هاي گسترده‌اي براي فروپاشي تشكيلات مجاهدين و شيطان سازي و جنگ رواني عليه ما كرد. از جمله اين كارها بسيج به‌اصطلاح خانواده‌هاي ساكنان اشرف با تهديد و تطميع براي آمدن به‌اشرف و جدا كردن بستگان‌شان از مبارزه بود. حتما بخوبي مي‌دانيد كه هركس كه از اين كار امتناع كرد با زندان و شكنجه مواجه شد و هنوز تعداد زيادي از اعضاي خانواده‌هاي حقيقي مجاهدين در زاندان هستند. اولين مرتبه در24 مارس 2004 خواهرم ماه منير به همراه مادرم با اكيپ وزارت اطلاعات تحت پوش انجمن نجات، به‌اشرف آمدند تا من و برادرم را به‌ايران برگردانند. آن‌ها آن‌قدر در معرض شانتاژهاي رژيم قرار گرفته بودند كه فكر مي‌كردند ما غذا و دارو نداريم و براي ما مواد غذايي و داروهايي كه از قبل استفاده مي‌كردم را آورده بودند اما وقتي با پذيرايي و استقبال گرم ما مواجه شدند بسيار متعجب شده بودند. همين شخص وقتي كه به‌ايران برگشت در مصاحبه‌اي با سايت كلمه (وزارت اطلاعات) در تاريخ15/4/92 در رابطه با اولين ديدارش با ما گفت: «در آنجا ما را در دو اتاق اسکان داده و هيچگونه مواد ‌غذايي در اختيار ما قرار ندادند»

اين در حالي است كه وقتي من خواستم ايميل خودمان را به مادرم بدهم تا با ما در تماس باشند، از ترس ايميل را به زمين پرت كرد و از من نگرفت اما همين مزدور در مصاحبه خود مي‌گويد:«در اولين سفر که به پادگان اشرف داشتم، در راستاي فريب و جذب افراد جديد شماره تلفن و آدرس ميل‌هاي ما توسط اين گروه تروريستي گرفته شد، در اين راستا، بارها تقاضاي پيوستن به گروه تروريستي مجاهدين را داشتند.» اين درحالي است كه من شماره تلفن خانه خودمان، همه خواهرانم و… را داشتم و نيازي به‌اين كار نداشتيم. اما مدتي بعد براي اينكه آن‌ها در ملأ رژيم به ديدار ما نيايند و بتوانيم به‌دور از سوء استفاده سياسي با خانواده مان ملاقات كنيم، من با خواهر كوچكترم تماس گرفتم و از وي دعوت كردم كه همراه مادرم به عراق بيايد و تأكيد كردم كه بدون حضور خواهر بزرگترم بيايند. اما متأسفانه تلفن خانه آن‌ها تحت كنترل بود و وزارت اطلاعات متوجه شد و بلافاصله آن‌ها را سازماندهي كرد. خواهر كوچكترم به همراه شوهرش و مادرم و ماه منير به عراق آمدند، اين در حالي بود كه برادر ديگرم كه عازم سفر بود در مرز برگردانده شد تا مبادا پس از آمدن به‌اشرف نزد ما بماند. اما همين مزدور در اين رابطه مي‌گويد: سايت نجات920420: ماه‌منير ايرانپور”در پاسخ به سوالي مبني بر اينکه شما در ابتدا گفتيد که برادران شما از ابتدا تمايل به خروج از پادگان اشرف را داشتند، وقتي شما با آن‌ها ملاقات کرديد، چه چيزي گفتند، گفت: «آن‌ها از حرف‌زدن واهمه داشتند، به آن‌ها القا کرده بودند اگر به‌ايران برگرديد حتماً اعدام خواهيد شد.» ايرانپور تصريح کرد: «در پادگان اشرف هرچقدر التماس کرديم که اجازه بدهيد ما از فرزندانمان عکس بگيريم آن‌ها قبول نکردند.

ما را در داخل پادگان اشرف به مکاني پر از گل و درخت برده و به برادرهايم نيز کت و شلوار داده بودند تا جلوي دوربين اينگونه ظاهر شوند و ما نيز که از همه‌جا بي‌خبر بوديم و نمي‌دانستيم که آن‌ها در جهت فريب افکار عمومي اين‌ برنامه را در دستور کار داده‌اند.” وي در ادامه به كارهايي كه در سازماندهي آن نقش داشته است اشاره مي‌كند و مي‌گويد: :« در پي پيگيري سرنوشت برادرانم، خواهر ديگرم به‌انگليس رفت و كه اين سفر 8 روز به طول انجاميد» اين سفر نيز با هدف شيطان سازي عليه اپوزيسيون ايران و ممانعت از خارج شدن نام سازمان مجاهدين از ليست سياه انگلستان انجام شد و در اين سفر خواهر و مادرم با وزير ورزش دولت در سايه انگلستان ملاقات كرده و براي استفاده تبليغاتي عكس گرفته بودند. يا در مصاحبه با كلمه(وزارت اطلاعات) 920415 مي‌افزايد: ايرانپور اظهار داشت: «از طريق انجمن نجات شروع به نامه‌نگاري کرديم، نامه‌هاي مختلفي به کوفي‌عنان که در آن زمان دبيرکل سازمان ملل بود، ديده‌بان حقوق‌بشر و صليب‌سرخ فرستاديم

او همچنين فراموش نمي‌كند كه نقش شوهرش يعني كارگردان اين جنايت‌ها را پررنگ كند و مي‌گويد: «همسرم پيشنهاد داد ما حتما بايد دوباره به ملاقات بچه‌ها برويم و چون در سري قبل وضعيت بسيار مخاطره‌آميز و بد بود، تصميم گرفتيم بيش از پيش مراقب باشيم» و در ادامه اذعان به كار سازمان يافته انجمن نجات وزارت اطلاعات براي ترقيب ساكنين به جدايي از مقاومت مي‌كند و مي‌افزايد: «کساني که قبلا رفته بودند، به ما پيشنهاد دادند که اگر برادرهايتان را تنها ديديد، به آن‌ها مقداري پول برسانيد تا از طريق اين پول بتوانند راحت اقدام به فرار از پادگان اشرف کنند و خود را به بغداد برسانند. آنها دو روز ميهمان ما بودند ولي متأسفانه اين شخص كه تمام تلاشش متمركز اين بود كه ما را براي فرار از اشرف ترغيب كند و خود او شخصا به من گفت كه بياييد بعد از رفتن ما شبانه از اشرف فرار كنيد تا ما برگشت شما به‌ايران را هموار كنيم و من و برادرم قاطعانه به وي گفتيم كه دست از اين كثافت كاري‌هايت بردار و بگذار كه ما با مادر و خواهرم براحتي ملاقات كنيم. اما اين مزدور در ادامه مصاحبه‌اش مي‌گويد: «ما در طول دو شبي که در آنجا بوديم، هيچ لحظه‌اي با بچه‌ها به صورت تنها ملاقات نکرديم و هر دفعه 10ـ 15 نفر با بچه‌ها همراه بودند
اين حرف كاملا دروغ است و جز يكي دونفر از دوستانم كه براي كمك به پذيرايي در آشپزخانه محل استقرارمان آمده بودند كسي آنجا نبود و آن‌ها هم فقط در زمان پذيرايي‌ها حضور داشتند . آن‌ها هر سوالي كه در رابطه با شرايط زندگي ما و امكانات ما داشتند پرسيدند و ما هم كاملا توضيح داديم ولي او به دروغ مي‌گويد: «من از برادرم پرسيدم که در اينجا خريد هم مي‌توانيد بکنيد؟ وي يک کارت کوپن‌مانندي به من نشان داد و گفت؛ مي‌توانيد با استفاده از سهيمه از فروشگاه خريد کنيم.» اين حرف نيز كاملا ساختگي و دروغ است.آن‌ها دو روز بعد از ماندن پيش ما عليرغم اينكه ما اصرار داشتيم بعد از اينهمه مسيري كه آمده‌اند بيشتر پيش ما بمانند اصرار داشتند كه حتما بايد بروند و خواهر كوچكترم به من گفت كه به ما گفته‌اند كه بيشتر از يك شب اينجا نمانيم كه اشاره به توجيهات وزارت اطلاعات داشت. اين مزدور همچنين پس از ديدارش با ما نامه‌اي به عفو بين الملل نوشت و اظهار داشت كه اجازه ملاقات با ما را نداشته است و ما از امكانات پزشكي برخوردار نيستيم. من و برادرم در نامه‌اي به تاريخ 12مارس2005كه ضميمه است به عفو بين الملل اعلام كرديم كه اين اتهامات را رد مي‌كنيم و مي‌توانند براي ديدار ما نماينده‌اي بفرستند و همچنين در تماس تلفني با خانم ميروات ريشماوي مسؤل وقت عفو بين‌الملل تماس گرفتيم كه وي پس از روشنگري ما اظهار داشت كه در اين رابطه قانع است و اين موضوع با افشاگري ما پايان يافت.

02من و برادرم همچنين در تاريخ 18 مارس 2005 با روزنامه Knight Ridder Newspapers و دو خبرنگار آن‌ها كه آن‌موقع به‌اشرف آمده بودند ملاقات كرديم و اتهامات و دروغ‌هاي اين مزدوران را رد كرديم و در رابطه با توطئه‌هاي رژيم ايران افشاگري كرديم كه خبر آن ضميمه است. اين توطئه‌ها تمامي نداشت و اين فرد بارها عليه ما در تظاهرات‌هاي مختلف جلوي دفتر سازمان ملل، صليب سرخ شركت داشت و حتي از خارج شدن نام سازمان ما از ليست سياه انگلستان ابراز ناراحتي كرد. اما با تحويل دادن حمايت ما به نيروهاي عراقي كه آلوده به رژيم ايران بودند اين توطئه‌ها شدت گرفت بطوري كه بيش از يكسال با 320 بلندگو در اطراف اشرف ما را تهديد به قتل مي‌كردند كه من هنوز كليپ‌هاي تصويري اين مزدوران را دارم كه مي‌گفتند: با كمك ارتش عراق اشرف را ويران مي‌كنيم و زبان شما را از حلقومتان بيرون مي‌كشيم.

شما به عنوان يك انسان به من بگوييد كه كدام مادر يا خواهري مي‌تواند حتي تصور چنين چيزي را در مورد فرزند يا برادرش بكند؟ اما ديديم كه ارتش عراق دو مرتبه پس از زمينه چيني‌هاي اين مزدوران به ما حمله كرد و تعداد زيادي كشته و مجروح شدند. ما با اميد به‌امنيت بيشتر آنهم تحت نظارت ملل متحد و براي جابجايي سريع به ليبرتي آمديم اما آن‌ها در اينجا هم به همان توطئه ادامه مي‌دهند. از قبل در سايت‌هاي وزارت اطلاعات اعلام مي‌كنند كه مي‌خواهند به عراق بيايند. بعد با اسكورت نيروهاي عراقي و با پلاكاردهاي از قبل تهيه شده پشت درب‌هاي ليبرتي كه به‌اصطلاح كمپ پناهندگان است مي‌آيند و شروع به تهديد به قتل با الگوي اشرف مي‌كنند. متأسفانه تجربه اشرف همانطور كه در نامه قبلي‌ام به شما نوشته بودم مجدداً تكرار شد و من درانتظار حمله زميني يا موشكي در آينده نزديك هستم چرا كه شك ندارم كه خصوصا براي اخلال در باز اسكان ما رژيم آخوندي و عواملش از هيچ توطئه‌اي دريغ نمي‌كنند. من نمي‌دانم كه آيا در حمله بعدي كه به ليبرتي مي‌شود آيا زنده مي‌مانم يا نه؟! اما اگر اسم من‌را جزو ليست كشته شدگان ديديد به ياد داشته باشيد كه اين احتمال را در نظر گرفته بودم و با اين احتمال بود كه براي پايداري بر پرنسيب‌هاي انساني و دفاع از حقوق بشر خودم و مردمم و تحت اين‌همه فشارهاي رواني و حملات مرگبار حاضر به پذيرفتن ننگ خيانت و تسليم به رژيم ملاها نشدم.

در پايان خواسته‌ام از شما اين است كه از امكانات خود استفاده كنيد و براي افشاي توطئة رژيم ايران اقدام كنيد چرا كه اين امر پوشيده‌اي با توجه به‌اشرافتان به پروسه ما نيست و اين حداقل چيزي است كه در بيانيه خود اين اقدامات را محكوم كنيد و دست رژيم ايران را براي قتل و كشتار بيشتر ما ببنديد.

با تقديم احترامات خاص

محمدرضا ايرانپور/كمپ ليبرتي


خرداد95 ژوئن 2016