۱۳۹۵ خرداد ۲۳, یکشنبه

دلنوشته‌یی از شعله پاکروان مادر ریحانه جباری





منبع : ایران آزاد فردا ، 12 ژوئن 2016 

لینک 
آرش شهین را آزاد کنید
به قلم: شعله پاکروان
برای دوست و همدردم شهین مهین‌فر
برای دیروز دیدمت که باز به روبه‌رو خیره می‌شدی و ته صدایت می‌لرزید. وقتی خبر شدم آرش دستگیر شده پیش از هرکس برای تو ترسیدم.برای  قلب له شده ات. برای شبهای درازی که بیداری و ثانیه به ثانیه می‌شماری تا خورشید زرفام نور بپاشد بر بام خانه‌ها. برای چشم‌هایی که دیگر نمی‌خندد. برای لب‌هایی که لبخند زیبا و متینی روی آن ماسیده. مثل یک نقاب که می‌خواهد تو را شاد جلوه دهد. چشمهایت فاش می‌کنند راز اندوهگین وجودت را. تو صبور هستی. آن‌قدر صبور که دست روزگار با ظلم و سردی می‌خواهد به رخ بکشی صبوری‌ت را. یک بار له شدی با له شدن ارشدترین امیرها. امروز هم یخ می‌کنی با دستی که از دری کوچک در اوین بیرون آمد و آرش تو را ربود.
خودت گفته بودی که هفت سین تو فقط دو سین دارد. سنگ و سرما. این مرد جوان در زندان است و تو که قلبا مادرش هستی و بی‌تاب این دوری، حتی نمی‌توانی به ملاقاتش بروی. چرا که نام او روی کاغذی که هویت شما را نشان می‌دهد نیست. می‌بینی؟ قانون برای پیوند قلب ارزشی قائل نیست. احساس یگانگی بین انسانها، برای قانون، ناشناخته است. فقط کسانی معنای نگاه‌های مادرانه‌ی تو را می‌فهمند که معنای عشق خالصانه را می‌فهمند. ناب‌ترین احساس برای هر انسان. این‌که در وجود فردی، مشتاقانه به‌دنبال یافتن عزیزی باشی که دیگر نیست.
جهان معنای نوشته‌ات را درک می‌کند. عاشقان بیدل معنایش را لمس می‌کنند. کنارت می‌ایستند و دستت را می‌گیرند و به روبه‌رو خیره می‌شوند و با صدایی واضح و پر خشم می‌غرند که:
آرش شهین را آزاد کنید. او را پس بدهید. آرش بیگناه را آزاد کنید. هر چند بیگناهی جرم بزرگی ست در سرزمین.
پانویس ———————

چندی پیش، بانو شهین مهین‌فر ‏آرش صادقی را به فرزند‌خواندگی پذیرفته بود!