منبع : ایران اسرار ، 6 ژوئیه 2016
لینک
مسعود رجوی: دینامیسم قرآن و دو نوع اسلام سراپا متضادسخنرانی مسعود رجوی در مراسم عید فطر سال ۱۳۷۶
در این میان موجی که نمایش فیلم سنگسار در کشورهای مختلف ایجاد کرده است، جای خاص خود را دارد. فیلمی که برای اولین بار صحنه سنگسار در داخل ایران را برای مردم دنیا برملا میکند. از دید خمینی و رژیمش و آخوندهای خمینی صفت و همه اضداد اسلام انقلابی و مردم گرا، اسلام یعنی همین! بگذریم که این سنگسار در مقایسه با شکنجههای مجاهدین و بهخصوص زنان مجاهد خلق، چیزی نیست. ولی کیست که این فیلم را ببیند و در خود نپیچد و نخواهد از عمق جان و جگر فریاد بکشد. وای بر سنگدلان و سنگین دلان. این تازه چیزی است که رژیم در ملأعام انجام میدهد. اما از شکنجههای مجاهدین در شکنجهگاههای رژیم که نمیشود فیلم برداشت. با این همه، همین فیلم سنگسار برای نشاندادن طینت این رژیم پلید بهاندازه کافی گویا است.
یادتان هست روزی که خمینی با قاضی القضاتش پشت تصویب لایحه قصاص بودند، نشریه مجاهد آشکارا و با تیتر درشت آن را نه فقط ضداسلامی، بلکه یک «لایحه ضدانسانی» معرفی کرد. در خرداد سال 60، خمینی که سخت از این تیتر نشریه مجاهد گزیده شده بود در یکی از سخنرانیهایش تیغ بر کف، تکرار میکرد که بله اسلام را ضدانسانی خطاب میکنند. البته چون هنوز در آن ایام از مجاهدین چشم میزد، در سخنرانی از مجاهدین صریحاً اسم نبرد و به جای آن به مصداق به در میگویند که دیوار بشنود، به جبهه ملی آن روزگار اشاره کرد. اما نشریه مجاهد در سراسر ایران در ابعاد 500 ـ 600 هزار نسخه، توزیع میشد و همه میدانستند که مجاهدین این لایحه را فراتر از ضداسلامی، «ضدانسانی» میدانند. بله، به همین دلایل میگفتیم مرگ بر ارتجاع. و حالا جالب این است که بعد از انتخاب رئیسجمهور جدید ارتجاع، سنگسار و تروریسم بیشتر شده که کمتر نشده است.
راستی که این آخوندها عجب موجودات رذل و پلیدی هستند. از یک طرف نان تشیع و باب اجتهاد را میخورند. از طرف دیگر انگار نه انگار که احکام (و بهخصوص حقوق جزا و جزائیات) مشمول همین اجتهاد است و دینامیسم دارد.
اصلاً اجتهاد برای چیست؟ برای انطباق اصول و احکام با شرایط متغیر. تضمین کننده پویایی و دینامیسم اسلام و قرآن. والا چه نیازی به باب اجتهاد و رساله و تقلید بود؟ اصول و احکام کلی و ثابت (مثل رکعتهای نماز و مبطلات آن) که از قبل مشخص بود و با اجتهاد چیز جدیدی به آنها اضافه نمیشود. اگر اجتهاد نبود، دیگر چه نیازی به تقلید در فروع و شرایط متغیر و مرجع تقلید بود؟ این همه در فضیلت سوره قدر گفته شده و اینکه حتی مستحب است به هنگام وضو گرفتن خوانده بشود، چون بهاندازه گذاری و دینامیسم مربوط است، چون به گذار از مراحل کمی و رسیدن به جهش و رشد کیفی مربوط است، رمز ماندگاری و جوانی قرآن و اسلام انقلابی است. آخر یک اسلام فعال، پویا و رزمنده و انطباق یابنده (به مفهوم تکاملی آن) داریم و یک اسلام متحجر خشک ارتجاعی.
راستی شنیدم که امروز رئیسجمهور ارتجاع هم صحبت از تحجر و واپسگرایی میکند! ببینید که مجاهدین با مجاهدت و فداکاری خود کار را به کجا رساندهاند که برخلاف خمینی، که ما را از به کار بردن کلمه ارتجاع پرهیز میداد و میگفت «نگویید ارتجاع»، حالا «خط امام» زهر خورده و همان جرثومههای واپسگرایی و ارتجاع ناگزیر به بازی با این کلمات روی آوردهاند تا قافیه را نبازند (1).
در تشیع و اسلام انقلابی و در اسلام مجاهدین، نخستین ویژگی، پویایی و دینامیسم آن است. اسلام یک شریعت خشک و منجمد نیست. اگر این دین مربوط به هزارههای پیشین است، خوب دیگر چرا باید به آن چسبید؟ ولش کنید. بنابراین، از مرتجعان باید پرسید چرا از یک طرف نان اجتهاد را میخورید و از طرف دیگر سنگسار میکنید و در ملأعام تازیانه میزنید. آخوندها جنایتهای خود را به نام اسلام به جهان معرفی میکنند. ضمناً همه میدانند که این کارها هدف غاییش ایجاد رعب اجتماعی و سیاسی است، عجبا، اگر اسلام این است، پس بفرمایید ارتجاع و جاهلیت چیست؟ پس قساوت و سنگدلی را تعریف کنید. اگر راست میگویید یک نمونه از حضرت علی یا پیغمبر بیاورید که این کار را کرده باشند، چون سنگسار اصلاً مجازات اسلامی نیست. بسیاری از مجازاتهای آن روزگار ریشه در قوانین تلمود دارد یا مثل این یکی سوابقش به یهودیت برمیگردد. وانگهی، چطور است که آخوندها از آخرین دستاوردهای فنی، علمی و حرفهیی و تخصصی پایان قرن بیستم استفاده میکنند، اما جزائیات و قصاص رژیمشان متعلق به هزارههای پیشین است؟ از آخوندها بپرسید چرا دنبال موشکهای میانبرد و دور برد و سلاحهای شیمیایی و اتمی و میکروبی هستید و دنبال همان چرخ و چاه و اسب و منجنیق نیستید؟ چرا از یک طرف، برای بقای رژیم خود از کیسه ملت ایران، از آخرین پیشرفتهای فنی و تخصصی مربوط به فازهای پایانی دوران رشد سرمایهداری استفاده میکنید؟ اما از طرف دیگر تابع جزائیات هزارههای پیشین مثل سنگسار هستید و دست و پا میبرید؟ یا از روی بلندی پرتاب میکنید؟ کدام را باور کنیم؟
این آخوندها تا دهه سی و چهل و سالهای 1350 ریش تراشیدن را هم حرام میدانستند. خمینی به صراحت این را میگفت. حتماً یادتان هست برخی از آخوندها تلفن، ماشین، قطار و رادیو و تلویزیون را هم حرام میدانستند. نه حرفهای تلویزیون، بلکه خود دستگاه تلویزیون را هم حرام میدانستند. چون که اگر ملاک حلالی و حرامی حرفهایی که زده میشود، باشد؛ تلویزیون رژیم از هر تلویزیونی حرامتر و ننگآلود تر است. چون لکهای بر دامن قرآن و اسلام است، ارتجاع و شرک و جاهلیت را تبلیغ میکند. مجاهدین برای همینها در برابر آخوندهابهپاخاستهاند. دلیل خلّص ایدئولوژیکی، در ورای همه دلایل سیاسی و اجتماعی، برای مبارزه عنصر مجاهد خلق با حاکمیت آخوندی همین است که خمینی و رژیمش بدترین لکه بر دامان اسلام است. دلیلی افزون بر دلایل سیاسی و اجتماعی که به پلیدی و نجس بودن این رژیم در تمامیتش مربوط میشود. این است مفهوم «کل سوء» و «کل شر». مجاهد از همه میپرسد شاخص اسلام حضرت علی است یا مرتجعان خوارج؟ امام حسین است یا یزید؟ ائمه اطهار هستند یا خلفای جبّار؟
خب، حالا ما در مورد آخوندها کدام را باور کنیم؟ سطح تولید و قوای مولده یکهزار و چهارصد سال پیش را باور کنیم یا این روزگار را؟
مگر خمینی نبود که در سال 41 در برابر اصلاحات بورژوایی شاه با حق رأی زنان مخالف بود؟
شاه میخواست در چارچوب یک رژیم بورژوایی وابسته، عمر رژیمش را طولانی کند و کرد. بنابراین دربار بوروژا- ملاک، بعد از یک دهه که از کودتای 28 مرداد گذشت، به جانب سرمایهداری وابسته و آن هم وابسته به آمریکا میل کرد. بهطور صوری شعار اصلاحات ارضی و آزادی زنان و اعطای حق رأی به زنها را میداد و خمینی مخالف هردو بود. بسیاری از دانشجویان مترقی در آن اوایل اطلاعیههای خمینی را در دانشگاه آتش میزدند. مخالفت خمینی با شاه از این موضع بود که میگفت دادن حق رأی به زنها فتنه و فساد را زیاد میکند و جنبش دانشجویی از خمینی میخواست که با استبداد و وابستگی اعلان مخالفت کند. البته وقتی خمینی به حاکمیت رسید، دید هوا پس است، عقب نشست و فرصت طلبانه در برابر حق رأی زنان کوتاه آمد. زنان ایران در انقلاب ضدسلطنتی سهم خود را ادا کرده بودند. قبل از آن زنان پیشتازی که در چارچوب سازمانهای انقلابی راهی محبسها و شکنجهگاهها شده بودند، راه را باز کرده بودند (یاد مجاهد شهید فاطمه امینی به خیر). خمینی در مورد اصلاحات ارضی و تقسیم زمین بین دهقانان هم بهطور اصولی مخالف بود. مقایسه کنید با شعار مجاهدین که از روز اول بنا بر اظهارنظر صریح ائمه اطهار این بود که الزرع للزارع... محصول مال کسی است که روی زمین کار میکند.
همین آخوندها، آخوندهای مرتجع خمینی صفت، با مدرسه رفتن دخترها در زمان ما مخالف بودند، در دهه بیست و سی.
به قول پدر طالقانی، همینها با تفسیر قرآن هم مخالف بودند. قرآن فقط برای قبرستانها بود. در حالی که قرآن این همه میگوید: تدبر، تعقل، فکر کردن و...
پس ما با رژیمی مواجه هستیم که در آستانه قرن بیست و یکم، از بیت المال و کیسه مردم ایران، همه دستاوردهای فنی و تخصصی را برای بقای خودش در حاکمیت به خدمت میگیرد و این طوری نیست که مثلاً برای یک تهاجم نظامی دنبال اسب و استر بگردد. این طوری نیست که پیامهایش را فقط از طریق منبر بدهد. بلکه علاوه بر منبر و همه وسایل سنتی، از ماهواره هم استفاده میکند.
کما اینکه از ماه گذشته برای مقابله با برنامه ماهوارهیی سیمای مقاومت با یک بودجه و انرژی کلان برنامه جام جم را راه انداختند. در این برنامهها هیچ اصل و سنت آخوندی نیست که برای مشتری جمع کردن نقض نکرده باشند. آن قدر هم در این کار پیش رفتند که روزنامه جمهوری اسلامی نوشت آقا چه خبر است که خانم گوینده در کانالهای تلویزیون داخل کشور با مقنعه سیاه میآید، اما در جام جم با شکلها و ادا و اطوار زننده ظاهر میشود. چه خبر است که به جام جم که میرسد مقنعه دختران دانشآموز مدرسهها را ـ با توصیفاتی که روزنامه نوشته ـ از سرشان بر میدارند و برای ضبط برنامهها به صور غربی پسند ظاهر میشوند. چه شده که بسیاری از آهنگها و نوازندگیها و آوازهایی که برای تلویزیون در داخل کشور ممنوع است، در برنامه ماهوارهیی که برای صدور به خارج است، اشکالی ندارد.
بگذریم که حتی نامگذاری «جام جم» خودش لگدی به قبر خمینی است که به قول خودش با همه علائم و عناوین «شاهین شاهی» مخالف بود! البته این در دنیای دجالیت آخوندها چیز تازهیی نیست و برای جلب قلوب در غرب ناگزیرند این طوری تظاهر کنند. اما در داخل کشور سنگسار و دست بریدن و پا بریدن و شلاق زدن و آن لایحه قصاص که مجاهدین از روز اول آن را لایحهیی ضدانسانی خواندند، همچنان ادامه دارد.
این حکمهای شلاق زدن و سنگسار را چه کسی داده است؟ کدام مرجع؟ کدام ملأ؟ که آن را بهعنوان جزای اسلامی معرفی میکنید. لعنت خدا بر او باد و بر آل خمینی و هر کس چنین کند و چنین بگوید. پس سنت پیامبر و حضرت علی و باب اجتهاد، محکم و متشابه و دینامیسم اسلام و قرآن چه شد؟
دینامیسم قرآن
هر کس که قصد دجالیت نداشته باشد میداند که هدف و آرمان و مقصد در مثل مانند ساحلی است که کشتی باید به سمتش حرکت کند. هدف، آرمان و مقصد، توحید و یگانگی است. نه فقط یگانگی فردی، بلکه یگانگی اجتماعی، یعنی جامعهیی عاری از طبقات، استثمار و تبعیض. احکام «متشابه» حکمهایی هستند که باید با شرایط منطبق بشوند. البته منظور انطباق فرصت طلبانه نیست. انطباق رزمنده و تکاملی و خلاق و فعال است. یعنی در قالب یک کشتی، نحوه پارو زدن، سمتگیری و تنظیم سرعت در هر زمان برحسب شرایط «و اما الحوادث الواقعه» برعهده ناخداست. محکم و متشابه یعنی این. محکم مصداق چیزی است که شما به آن استراتژی میگویید. اما یکی از معناهای متشابه همان اصطلاح تاکتیک بهمعنی کاربرد است.
در زمان پیامبر اکرم این انقلاب بسیار بزرگی بود که زن و مرد را متساوی بشناسد، یا برده را در اساس انسان متساوی الحقوق تلقی بکند و این ایده را که دو نوع انسان وجود دارد، رد بکند و بگوید آنچه معیار برتری است، تقواست و آن هم تقوای رهاییبخش. رهایی ملاک است، نه جنس، رنگ و نژاد. «انّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم».
اینها در زمانی است که وقتی حضرت زهرا در کودکی و خردسالی روی زانوی پیامبر نشسته بود و رسول خدا دستش را میبوسید، یکی از ناظران آن قدر از کاری که پیامبر میکرد دچار دافعه شد که گفت، این میش بچه چیست که روی زانویت نشاندی و دائماً دستش را میبوسی (استغفر الله)... و بعد گفت من چند تا مثل این داشتم که خاکشان کردم. آخر آن موقع دختران را زنده به گور میکردند.
در چنین شرایطی که همه قوانین، از روم گرفته تا ایران، به برتری ولایت و حاکمیت مطلق نرینه خو کرده و آن را قانون ازلی و ابدی میدانستند. اینکه اسلام بنیاد تبعیض جنسی و نژادی و قومی را بزند، به واقع انقلاب بزرگی بود و اینکه در حقوق مدنی نیز زنی را که بالکل خارج از سیکل تولید بود، در ارث و شهادت، یک دوم مرد، صاحب سهم بشناسد، چه رسد به اینکه توده انبوه زنان در انتخاب حضرت علی و بیعت با او شرکت کنند و دستهایشان را با او به نشانه رأی دادن و بیعت کردن در یک تشت آب بگذارند. و شگفتا که شمار قابل توجهی از فرماندهان یکانها و لشکرهای حضرت علی در جنگهای صفین با معاویه، زنان مجاهد صدر اسلام بودند. سپس در نسل بعد زینب کبری، خواهر امام حسین و دختر فاطمه و علی را میبینیم که، در خطیرترین مقطع، رهبری جنبش انقلابی را در برابر ابن زیاد و یزید به عهده میگیرد. حالا آخوندهای مرتجع بگویند ببینیم الی الابد باید حق شهادت و ارثیه زن یک دوم مرد باشد؟ حتی وقتی که پا به پای مرد در سیکل مبارزه و تولید وارد شده است؟ اگر قرار است تا ابد این طور باشد، پس اینها دو جنس هستند و متساوی نیستند و لابد به قول شما اصالت با مرد است و زن هم از دنده چپ او درست شده است!
بنابراین دیگر موضوعیت ندارد که زن که از روز اول در اسلام حق سیاسی متساوی و حق تملک اقتصادی مستقل (برخلاف قوانین مالکیت در کشورهای غربی مثل فرانسه که تا نیمه قرن بیستم حق تملک و تصرف مستقل برای زن را بهرسمیت نمیشناختند) داشت، سهم الارث یک دوم داشته باشد. اجتهاد هم یعنی همین. بگذریم که از نظر خمینی و آخوندهای مربوطه، باب اجتهاد، فقط باب حقه بازی و فرصتطلبی است.
راستی مگر این آخوندها نمیگفتند که غنا و موسیقی حرام است؟ پس چه شد؟ وقتی که دجال خودش به حاکمیت رسید و رادیو و تلویزیون را قبضه کرد، دید نمیشود، خودش فتوا داد که موسیقی آزاد است، در حالی که قبل از آن همینها را علامت نفاق مجاهدین میدانست. مگر آخوندها نمیگفتند شطرنج حرام است؟ بعضی وقتها که بچهها در زندان شطرنج بازی میکردند، آخوندها تذکر میدادند که حرام است.
ریش تراشی، غنا و شطرنج همه حرام بودند. اما دست و پا بریدن و سنگسار حلال است، آن هم با کلمه تکبیر. ننگ بر شما! شجره خبیثه ملعونه رذیله، تماماً سوء و تماماً پلیدی. تیرباران و اعدام و حلق آویز زن مجاهد باردار حلال است، آن قدر که جانشین خمینی هم زبان به اعتراض گشود. حضرت علی گفت شکنجه حرام است، ولو در مورد سگ هار! آیا این شکنجههایی که خمینی در مورد مجاهدین روا دانسته است، اسلامی است؟ آیا سوزاندن و ضرب حتی الموت حلال است؟
ننگ بر شما و شجره خبیثه شما باد که از خوارج و ابن ملجم گرفته تا قاتلان ائمه اطهار و شیخ فضلالله و خمینی و لاجوردی همیشه علمدار قشریگری و جهل و ظلمات و خصم مبین دانش و فرهنگ و آزادی و عدالت بودهاید. مصادیق همان شجره ملعونهیی که در قرآن مثال زده شده است، بوزینگانی که منابر رسولان و اولیای خدا همچنان که حق حاکمیت مردم ایران را غصب کرده و این را سرمایه تجارت دنیای خود قرار دادهاند.
احکام، وسیلهها و کاربردها و رهنمودهای اجرایی برای نیل به هدف و تنظیم چپ و راست آن هستند.
واضح است که اگر عاری از جدل اسکولاستیکی و به دور از منطق ولنگاری و بیمسئولیتی به موضوع نگاه کنیم، وسایل و کاربردهای اصیل، اصالت هدف و دستیابی به آن را تضمین میکنند. همچنان که هدف اصیل نیز وسیله متناسب خود را میطلبد. یعنی از یک طرف وسیله را نمیتوان در دنیای مادی و عینی نادیده گرفت یا به آن کم بها داد؛ از طرف دیگر وسیله باید به هدف خدمت کند، نه اینکه متناقض و متعارض با آن و راهباند آن باشد.
مثلاً به موضوع زکات یعنی پاکسازی مال از حقوق و حاصل کار دیگران بنگرید: هدف و سمتگیری به جانب این تزکیه ضداستثماری بسیار روشن است و در تشیع و اسلام حقیقی نهایتاً در جامعه موعود تحت راهبری وارث زمین و صاحب زمان، در اوج تکامل اجتماعی و علمی و فنی محقق خواهد شد. این همان پایان شرک و بیگانگی انسان از انسان و پایان بیگانگی و تعارض و آنتاگونیسم اجتماعی است؛ یعنی استقرار توحید و آغاز تاریخ حقیقی انسان که اکنون ما، در قیاس با آن، در ماقبل تاریخ بهسر میبریم...
اما برای سمتگیری میباید گام به گام و در هر مرحله معین از رشد قوای مولد و تکامل اجتماعی به تزکیه مال از حاصل کار دیگران همت گماشت و این یعنی زکات.
در صدر اسلام از آنجا که در مدینه برنج کشت نمیشد، زکاتی هم به آن تعلق نمیگرفت. بعدها اما از حضرت صادق روزی پرسیدند که آیا برنج زکات دارد؟ پاسخ داد آری، به برنج هم که در نواحی عراق کشت میشود زکات تعلق میگیرد و توضیح داد که در صدر اسلام در مدینه برنج در کار نبوده که موضوع زکات باشد.
حضرت علی هم در زمان خود برای اسبهایی که به چراگاه میرفتند سالیانه دو دینار وضع کرده بود، در حالی که قبل از آن چنین چیزی وجود نداشت. همچنان که درباره وضع خمس (یک پنجم سود سالیانه) با استناد به آیه سوره انفال چنین شد. اجتهاد یعنی همین. یعنی که تعیین کم و کیف زکات مشروط به شرایط اقتصادی و تولید است و با تکامل قوای مولد دستخوش تغییر و تحول میگردد.
آخر اجتهاد برای این نیست که فقط بگوید نماز این طور باشد و روزه آن طور. اینها که از قبل روشن بود. پس اجتهاد برای چه بود؟ کارکرد رهبری سیاسی و اجتماعی چیست؟ برای چه این همه دعوا وجود داشت؟ تبعیت و تقلید از استنباط و اجتهاد مجتهد جامع الشرایط (ذیصلاح) که در فرهنگ تشیع نخستین شرط آن علم و تقواست (یعنی همان چیزی که آخوندهای خمینی صفت بالکل فاقد آن هستند) برای چیست؟ آخر فقاهت در تشیع علوی ملازم با عدالت یعنی مرزبندی با ظلمه و حکام جور و ستم است. یعنی همان چیزی که آخوندهای خمینی صفت مطلقاً فاقدش هستند و خودشان مظاهر ظلم و جور میباشند.
پس چرا امام صادق عدل و امامت را ارکان و اصول مذهب اعلام کرد؟ چون که خلفا و حکام جبار، با «سرخود» تلقی کردن کارهای خدا در آسمان، میخواستند الگوبرداری نموده و استبداد و «خودسری» خودشان در زمین را (بهعنوان نمایندگان و سایه خدا در زمین) توجیه کنند. لذا ششمین پیشوای عقیدتی و تاریخی ما، بالصراحه با استناد به قرآن، آنها را پس زد و گفت که چنین خبرهایی نیست و خدا خودش عدالت مطلق است، والا خدا نیست...
یادتان هست که مجاهدین وقتی که در تابستان 58 خمینی «ولایت فقیه» را علم کرد، آن را قویاً رد کردند و بعد هم قانون اساسی ولایت فقیه خمینی را تحریم کردند؟
از نظر خمینی، فقیه یعنی آخوند، یعنی پارچه و دستاری بر سر و عبایی بر دوش. خمینی از آغاز مجاهدین را ضد روحانیت معرفی میکرد. ما هم به او گفتیم برو پی کارت! آخر آن که حضرت علی بود، نه فقط پارچه و دستار، بلکه قرآن را هم که به دجالیّت بالای نیزه کرده بودند ـ پانصد قرآن را مزدوران معاویه در جنگ صفین بالای نیزهها بردند ـ گفت آنها را در هم بکوبید. قرآنی که به فتنه بلند شده و هدفش استمرار یک حاکمیت ارتجاعی است، کاغذ است و بس، قرآن ناطق منم! این حرف مولایمان علی بود.
پس قرآن را باید فهم کرد و به نطق آورد، یعنی که:
اولاً ـ فهم و تفسیر قرآن یک دانش و حرفه تخصصی است و حداقل احاطه بر علوم طبیعی و اجتماعی را میطلبد و به قول خود قرآن هر چه رسوخ در علم بیشتر باشد، درک و فهم عمیقتری حاصل خواهد شد.
ثانیاً ـ قرآن ضمن حرکت اجتماعی و مبارزه سیاسی، یعنی در جریان جهاد و عمل انقلابی، فهم و تبیین میشود و نه در گوشه نشینی. خودش میگوید «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا».
«هر آینه کسانی را که در راه ما به جهاد برخیزند، راه مینماییم و هدایت میکنیم».
یعنی که یک پای فهم و ایمان در عمل اجتماعی است و لذا قرآن میگوید «لایمسه الا المطهرون» و «هدی للمتقین»؛ یعنی که برای فهم آن پاکیزگی و تقوا و طهارت سیاسی و اجتماعی لازم است، که خود ناشی از مبارزه و عمل اجتماعی است. همچنان که فهم قوانین طبیعت و دستیابی به رموز آن، تنها در جریان مبارزه و عمل تولیدی میسر است. این جاست که حضرت علی میگوید «فاستنطقوه» یعنی که قرآن را باید به حرف آورده و گویا کنیم. میگوید «آن نور راهبر و راهگشا که پیامبر با خود آورد، قرآن است. پس آن را به حرف آورده گویا کنیم، زیرا قرآن هرگز به خودی خود گویا نمیشود» (نهجالبلاغه، شماره 157).
در مثل، مانند این است که ما یک کتاب کاملاً متقن و دقیق و جامع پزشکی داشته باشیم. حال یک مریض نمیتواند به خودی خود با مراجعه به آن کتاب برای خودش نسخه بپیچد. بلکه حتماً یک طبیب متخصص لازم است که با انطباق قوانین و احکام پزشکی بر آن مریض مشخص، کتاب را درباره او به حرف بیاورد و آن را برای بیمار گویا سازد.
حالا هم باید به مرتجعانی که حدیث میخوانند و از حضرت علی دم میزنند، گفت که به قول خود حضرت علی، قرآن محکم و متشابه، مرسل و مقید، ناسخ و منسوخ و... دارد و باید آن را بر همان پایههایی که گفتیم به نطق و سخن در آورد. در شریعت خمینی، اگر میتوانستند، بردگی را هم مجدداً اعلام میکردند، مگر نکردند؟ مگر این بنیاد پلید و کثیف موسوم به «شهید» و همه آخوندها، کسب و کار و خرید و فروش کنیز نمیکنند؟ مگر تا آن جایی که میتوانند این کار را رواج نمیدهند؟ پس ارتجاع حاکم بر ایران، اگر میتوانست، بردگی را هم دوباره به جریان میانداخت. مگر هدف احکام و حقوق «عتق» (یعنی آزادسازی بردگان) در زمان خود پیغمبر سمتگیری به جانب زوال و ابطال بردگی نیست؟ مگر کفاره بسیاری از گناهان آزاد کردن بنده نیست؟ مگر روح و جوهر جز این است؟ هر کس که اندکی با اجتهاد و تفکر و تأمّل قرآنی آشنا باشد، بهسادگی همین را استنباط و استنتاج میکند. یعنی که در نظرگاه قرآن بردگی معادل و برابر با آن گناهان است.
میدانیم که بردگی، در پیشرفتهترین بـخــش سرمایهداری در آمریکا، در قرن گذشته الغا شد. ارسطو، بنیانگذار فلسفه یونان، که افکارش تا آستانه قرون جدید بر سراسر دنیای علم و فرهنگ حاکمیت داشت، برده را در کتابش (سیاست) «افزار جاندار» توصیف میکرد و نه انسان متساوی با انسانهای دیــگــر کـــه بـــه خـــاطـــر صورت بندیهای اقتصادی ـ اجتماعی خاص و در شیوه تولید و فرماسیون به خصوصی، دچار این وضعیت شده است.
حال بنگرید که در قرآن حرف سراپا متفاوت است. برده مؤمن، بر مرتجع مشرک ارجحیت دارد (پرتوی از قرآن، پدر طالقانی، تفسیر سوره بقره و تفسیر سوره بلد). بلال حبشی، مؤذن و سخنگوی پیامبر میشود. اسامه بن زید به فرماندهی لشکر پیامبر برگزیده میشود و بزرگان عرب تحت فرماندهی او قرار میگیرند. اصل «محکم» نه پذیرش بردگی، بلکه «عتق» و آزادی بردگان است و بردگی تنها بهعنوان یک ضرورت تحمیل شده تاریخی تحمل میشود. چون که پیامبر در آن زمان نمیتوانست آن را لغو کند، کما اینکه شما امروز نمیتوانید استثمار را در تمامیت آن لغو کنید؛ نمیتوانید بگویید جامعه بیطبقه توحیدی را الآن میخواهیم محقق کنیم و میگویید سرمایهداری ملی و بازار ملی را در شورای ملی مقاومت هم میپذیرید. نمیدانم جامعه بیطبقه توحیدی را در طول چه دههها یا سدههایی باید برپا کرد و چقدر طول میکشد تا مبانی آن فراهم شود. آخر اگر شما امروز تمامیت استثمار و مالکیت خصوصی ابزار تولید را بالکل لغو کنید، اگر بورژوازی ملی و خرده بورواژی را بالکل کنار بگذارید، جامعه به پیش نمیرود، بلکه به عقب میرود. چه رسد به هزار و چهارصد سال پیش، که معلوم است دوران صباوت انسان بود. زمانی بود که انسان تازه از دورانهای اولیه بیرون آمده بود و حتی هنوز آثاری از کمون اولیه را با خودش داشت. بنابراین اگر اسلام بردهداری را بلادرنگ لغو میکرد، جامعه را به عقب میبرد، نه به جلو. آخر ما که قوانین اجتماعی را خلق نمیکنیم، آنها را کشف میکنیم؛ بعد بر اساس آن، استراتژی و تاکتیک، طراحی و به کار بسته میشود.
دینامیسم احکام و تبدیل آیات
این جا بود که وقتی آیهای به جای آیه دیگر میآمد، وقتی حکمی عوض میشد، صدای کسانی که در قلبشان مرض بود و نمیتوانستند بفهمند، بلند میشد. به خود پیغمبر هم میگفتند که دروغ میگویی! آن بار چنان میگفتی و این دفعه چنین! آیا ما در فاز سیاسی باید همان کارهایی را میکردیم که در فاز نظامی کردیم؟
آیا ما باید در این مرحله همان کارهایی را بکنیم که در مراحل پیشین میکردیم؟ آیا یک نفر باید در هنگام بلوغ و بزرگسالیش همان لباس و کفش دوران کودکیش را بپوشد؟
«و اذ بدلنا آیه مکان آیه والله اعلم بما ینزل قالوا انما انت مفتر بل اکثرهم لا یعلمون» (سوره نحل، آیه 104).
«وقتی آیهای را به جای آیه دیگر میآوریم و خدا خودش آگاهترین است که دارد چه کار میکند، چه چیز و چه خطی را دارد پیش میبرد، میگویند که تو دروغ و تناقض میگویی، بل اکثرهم لایعلمون، شعورش را ندارند، نمیفهمند».
خصیصه ویژه قرآن
خصیصه ویژه قرآن و اسلام چیست؟ این را از خودمان نمیگوییم، از روی خود قرآن میگوییم (سوره زمر) «فمن شرح اللّه صدره للإسلام فهو علی نورٍ من ربّه»، «آیا کسی که خدا سینهاش را باز کرده است برای اسلام و او بر نور و هدایتی است از جانب پروردگارش، با کسی که قلب و سینه و ادراکش بسته و منجمد و خشک است، مساوی است؟»
«ویل للقاسیة قلوبهم من ذکر اللّه». «پس وای بر سنگدلان و سنگین دلان، آنهایی که قلبشان قسی است، از ذکر خدا و یاد خدا» و آرمانها و ارزشهای خدایی و مردمی بیگانهاند. باور کنید که این مفهوم درست بر همین دار و دسته خمینی منطبق میشود. «أولئک فی ضلالٍ مبینٍ»، «آنها در گمراهی آشکار بهسر میبرند».
این ابتدای آیه بود یعنی در آیه بیست و دوم سوره زمر میخواهد مقایسهای بکند بین کسانی که سینه گشاده، چشمانداز روشن و فهم عمیقی از اسلام و آن نور هدایت کنندهاش دارند، در برابر تاریک اندیشان و قشریون قسیالقلب، یعنی ابن ملجم های دوران. بعد از این آیه و بعد از این توضیح، قرآن میگوید: «الله نزل احسن الحدیث»، «خداوند بهترین گفتار، بهترین کتاب و بهترین تبیین و تشریح را عرضه کرد».
احسن الحدیث. ببینیم این احسن الحدیث، اگر حرف بیخودی نیست، چیست؟ دلیل آن که بهترین و برترین کتاب است چیست؟ «کتابًا متشابهًا مثانی». به این دلیل که پایدارترین و پویاترین حدیث است. یعنی که کهنه نمیشود. یعنی که میتواند به مسائل دورانها و زمانهای مختلف بر اساس اصول «محکم» خود جواب بدهد. هر کتابی پس از چندی کهنه و به درد نخور است. ببینید چند تا از کتابهایی که در قرن نوزدهم نوشته شدهاند، هنوز در قرن بیستم از دور خارج نشدهاند؟ یا لااقل قسمتی از آنها دچار فرسودگی و کهولت نشده است؟
مجاهدین آن چنان که از اسلام دریافتهاند، رمز و راز پویایی قرآن را در همین میدانند. نه از حالا، بلکه از سال 48 که جزوه «دینامیسم قرآن» در تحقیقات گروه ایدئولوژی سازمان تدوین شد. در سالهای پس از جریان اپورتونیستی، در زندانهای اوین و قصر مجدداً بحث را تدوین کردند. از جمله در کتاب «چگونه قرآن بیاموزیم» که توسط سردار شهیدمان موسی تحریر شد. طبعاً انتظار ندارید که در این فرصت کوتاه من بحث را بهصورت مبسوط باز کنم. بنابراین اشارهیی میکنم و در میگذرم:
محکم و متشابه
اگر در یک کلمه بخواهم بحث را با سادهسازی تمام بیان کنم، «تشابه» به زبان امروزی، مصداق دینامیسم و صور ناپیداست که در جریان تکامل بارز و آشکار میشود و مصداق پیدا میکند.
یک مثال از هندسه ابتدایی و مسطحه بزنیم؛ به اشکال و صوری که اندازهها و قدرهایشان متفاوت است، اما زوایا و نسبتهایشان همسان است، متشابه میگویند. مثلاً مثلث کوچکی را با مثلث بزرگی در نظر بگیرید که نسبت اضلاع و زاویههای آنها با هم برابر باشد، به این میگویند تشابه. اینها متشابه هستند، به عبارت دیگر از روح و جوهر واحدی برخوردارند.
پس در بحث احکام، مهم این است که ببینیم که روح و جوهر احکام و هدفی که تعقیب میکنند، چیست؟ نه بهصورت دمدمی مزاج و فرصت طلبانه، بلکه با تعمیق و «رسوخ در علم» آن چنان که قرآن میگوید. کتابًا متشابهًا مثانی، یعنی منعطف و منطبق، دارای قدرت انطباق و انعطاف.
بهعنوان مثال، موجودات خونگرم در جریان تکامل قدرت انعطاف و انطباق با شرایط را پیدا کردند؛ در حالی که موجودات خونسرد، با سرما، درجه حرارت بدن و ارگانیسمشان پایین میآید و بیحس میشوند. موجودات خونگرم قدم بزرگی در جریان تکامل بیولوژیک هستند. مثلاً بدن انسان میتواند در هر شرایطی، حرارت 37 درجه را حفظ کند. سیستم بدن بهصورت خودکار طوری تنظیم میکند که این درجه حرارت در سرما و گرما حفظ شود.
این انطباق بسیار عالیتری است که موجود زنده با محیط خود برقرار میکند و بدین وسیله از سلطه و اسارت دمای محیط، بیرون میآید و بر آن غلبه میکند.
این جا هم خصلت ویژه «احسن الحدیث» این است که قدرت انطباق فعال تکاملی با شرایط و دورانهای متحول را داراست. «متشابهًا مثانی» است. یعنی میتواند در شرایط متفاوت، جوهر واحدی را اعمال و پیگیری کند. این، آن نور و روح واحدی است که قرآن گفت «علی نورٍ من ربّه».
این موضوع فقط خاص این جای قرآن هم نیست.
پس خصیصه ویژه «احسن الحدیث»، برترین کتاب و برترین و جامعترین تبیین، این است که با یک اصول ثابت (أصلها ثابت و فرعها فی السّماء) مثل هر پدیده تکاملی دیگر (که البته قرآن کلام آخر است) میتواند جریان پیدا کند و توانمندی و استعداد آن از قوه به فعل در بیاید.
این جاست که امام باقر (ع)، رو در روی خشک اندیشان و تاریک اندیشان تصریح میکند که قرآن «یجری کما تجری الشمس و القمر». یعنی که قرآن همانند خورشید و ماه در جریان است. روح جاری دورانها و ادوار تکاملی است. به شرطی که اسباب نان خوردن و وسیله دجالیت، دین پناهی و حقه بازی آخوندها نباشد.
باز هم به قول قرآن: «ان کثیراً من الاحبار و الرّهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله»...
بسیاری از این آخوندها، آخوندهای خمینی صفت اموال مردم را به ناحق میخورند و راه خدا را بر روی بندگانش بر میبندند.
راهگشایی که نمیکنند هیچ، راهبندان میکنند و تیرگی میآورند، نه نور، ظلمت میآورند نه هدایت. بنابراین «کتابا متشابهًا مثانی»، یعنی دارای قدرت و توان انطباق در شرایط متفاوت. که این تازه بیان دینامیسم خاص قرآن است؛ والا اگر دینامیسم جامع قرآن را مد نظر قرار دهیم، آن وقت به نوامیس و حقایق و صور عمومی هستی (و نه فقط متشابهات تاریخی و اقتصادی ـ اجتماعی) راه میبرد.
این است رمز ماندگاری و پویایی قرآن، که اعجاز آن در یک کلام «ضد کهولت» است. چنین است که میتواند با شمول عام بر نوامیس عمومی و اصول محکم تکاملی، قضایا و مسائل مراحل تحول یابنده را در بر بگیرد، پاسخگو باشد و حل و فصل کند. لذاست که در ادامه آیه چنین آمده است:
«قشعرّ منه جلود الّذین یخشون ربّهم».
«از این خصلت مو بر اندام کسانی که خشیه خدا را دارند، راست میشود و بر خود میلرزند و به خود میآیند».
خشیه و خداترسی همان چیزی است که خمینیچیها هرگز ندارند و نداشتند. در طبیعت این رژیم نبوده، نیست و نخواهد بود. مو بر پیکر کسانی که خشیه خدا را دارند، از حقانیتش، راست میشود. چرا که چون سنگ، سرد و سخت و بیروح و تأثیر ناپذیر نیستند و با حقیقت، جسماً و قلباً و روحاً در کنش و واکنشاند.
«ثمّ تلین جلودهم وقلوبهم إلی ذکر اللّه».
نرم میشوند و تکان میخورند. بعد این قلب از سنگین دلی و سختی بیرون میآید و نرم میشود و در این قلبها راه برای یاد خدا و ارزشهای خدایی و انسانی باز میشود:
«اللهم اهل الکبریاء والعظمه و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمه و اهل التقوی و المغفره».
و این تمام ارزشهایی است که آخوندهای خمینی صفت از روز اول تا به آخر، در برابر آنها سخت و سرد و قساوت پیشه بودهاند. آیه 23 سوره زمر چنین ادامه میدهد: «ذلک هدی اللّه». این است هدایت خدا (کتابا متشابهًا مثانی) این هدایت خداست. «یهدی به من یشاء»، کسی را که بخواهد، هدایتش میکند. کسی که زمینهاش را داشته باشد و بخواهد. «و من یضلل اللّه فما له من هادٍ»، اما کسی که بهدلیل خودش و عملکرد و دجالیت خودش مهر گمراهی خورده است، معلوم است که هیچ گاه از آن تیرگی و بنبست بیرون نمیآید. هیچ گاه آن قلب نرم نمیشود.
بالاخره ما در روز عید فطر کدام را باور کنیم؟ سنگسار را باور کنیم یا اللهم اهل الکبریاء والعظمه، اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمه و اهل التقوی و المغفره، کدام را؟
وقتی که مراحلی در داستان تشابه و دینامیسم قرآن طی میشود، مثل مراحلی که از زمان امام حسن تا زمان امام حسین طی شد، بعد لیلة القدر خاص آن فرا میرسد، کمیت به کیفیت تبدیل میشود. بنبست شکنی، راهگشایی و جهش میشود. و «کل امر» بارز میگردد.
برویم سراغ ابتدای سوره آل عمران: «هو الّذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ أمّ الکتاب»، «او کسی است که کتاب را بر تو فرو فرستاد که در آن آیههای محکمی است که آنها پایهها و مادر کتاب هستند». رکن رکین هستند. هیچ وقت تغییر نمیکنند. ثابت و تغییر ناپذیرند.
توحید و یگانگی خدا (اصل اول)، ضرورت هدایت (اصل دوم)، و اصل مسئولیت انسان (اصل سوم دین) هیچ گاه تغییر نمیکند. جهان بینی توحیدی تغییر نمیکند.
هیچ وقت هدف تغییر نمیکند. هدف یگانگی انسان است؛ یعنی توحید و سیر مداوم از قلمرو جبر و بیگانگی به وادی آزادی و یگانگی.
آیه چنین ادامه مییابد: «و أخر متشابهات فأمّا الّذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلّا اللّه والرّاسخون فی العلم یقولون آمنّا به کلّ من عند ربّنا و ما یذّکّر إلّا أولو الألباب».
و آیات دیگری که مصادیق آنها ناپیداست، متشابهاند.
تشابه البته باب وسیعی است. یا بر ما ناپیداست و ما آن را خوب نمیفهمیم، یا مصادیق بارز نشده است، یا هم که به نسبت محکمات و ام الکتاب فرعی و تغییرپذیر است. بهایی که دارد نه بهایام الکتاب، بلکه بهای تاکتیکی است. لذا آنهایی که یک درد و مرض و کجی دارند، راجع به آن فتنهانگیزی میکنند و خلاصه آن را طور دیگری ترسیم و تصویر مینمایند. ولی حقیقت این است که تعبیر و تفسیر و تأویل آن را جز خدا و کسانی که رسوخ در علم و آگاهی عمیق دارند، فعلاً کسی نمیداند.
بسیاری چیزها هست که با پیشرفت علم روشن میشود. مثلاً قرآن میگوید شما کوهها را ایستا میپندارید، در حالی که آنها هم مانند ابرها در جریان و در حرکت هستند. خوب، در روزگار ما این مسأله توسط علم روشن شده است. داستان تکامل و خلقت انسان و بسیاری چیزهای دیگر روشن شده است که یکی دو قرن پیش هیچ بویی از آن نمیبردیم و میباید به قول قرآن مانند رسوخ کنندگان در علم و صاحبان علم عمیق و دقیق، «به تمامیت آنچه از نزد خدا فرو فرستاده شده است، میگرویدیم».
بسیاری چیزها هم هست که روشن نشده و ای بسا با پیشرفت علم روشن بشود. به هر حال این حقایق را باز هم به قول قرآن «تنها خردمندان ژرفبین، متذکر میشوند». یعنی آنان که به روح و جوهر و فلسفه و علل غایی امور راه برده باشند و بدانند که هدف چه بوده و چیست؟ در این جا درست در نقطه مقابل تلقی ارتجاعی خمینی گرایانه از فقه و فقاهت که در فرهنگ خمینی بهمعنی آخوند و عمامه بر سر است، با مفهوم حقیقی فقه و فقیه که به ژرف بینی و رسوخ در علم و احاطه بر هدفها شانه میساید، آشنا میشویم.
از همین جاست که خشیه و خشوع دقیقاً در برابر دل سختی و دل سیاهی و سنگدلی و تاریک دلی و تاریک فکری و قساوت قرار میگیرد. تفاوت اولواالالباب با عوام الناس هم در این است که آن یکی لب و هسته و روح و جوهر مطلب را در مییابد و به سطح و ظاهر امور که میتواند موضوع فتنهگری و فتنهانگیزی قرار بگیرد، بسنده نمیکند. کسانی که (در ادامه آیه قبلی) میگویند: «ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا»، «خدایا بعد از اینکه ما را هدایت کردی، نکند که بلغزیم»، «وهب لنا من لدنک رحمةً»، «از جانب خودت، رحمتی و آمرزشی نصیبمان کن»... «که تو بسیار بخشنده هستی». «انّک أنت الوهّاب». «ربّنا إنّک جامع النّاس لیومٍ لا ریب فیه»،. «خدایا تو گرد آورنده همه مردمان هستی در روزی که هیچ تردیدی در آن نیست»، «إنّ اللّه لا یخلف المیعاد»، «به درستی که در میعاد و قرار خدا نقض عهد و خلف وعده نیست».
از امام هشتم نقل کردهاند که: «هرکس متشابه قرآن را به محکم آن ارجاع دهد، به صراط مستقیم هدایت میشود». یعنی تأکید میکند که متشابه را برگردانید به محکم و از متشابه بدون محکم پیروی نکنید. یعنی چیزی که آن روح، جوهر، سمتگیری و هدف در آن نباشد، شایان پیروی نیست.
فکر میکنم سی سال پیش بود که در تاریخ شوروی میخواندیم که برای فرا گرفتن تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم نیز «مقدم بر همه، تشخیص بین کلمه و ماهیت کلمه را باید آموخت» و اینکه ایدئولوژی آنها نیز «شریعت جامد نیست، بلکه راهنمای عمل است». هرکس که به تفاوت و رابطه بین نمود و ماهیت و بارز شدن ماهیتها در جریان پیشرفت و تکامل آگاه باشد، بر این حقایق عام (از رابطه و تفاوت ماهیت و نمود گرفته تا شکل و محتوی) اشراف دارد.
از پیامبر نقل شده است که گفت: «ان للقرآن ظهراً و بطناً و حداً و مطلعاً»، «برای قرآن ظاهری، باطنی، حدی (چپ و راستی) و نظرگاه و دیدگاهی است که باید با آن تبیین شود». فکر میکنم کلام پیامبر اکرم، ما را از هر توضیح دیگری بینیاز میکند.
علی = شاخص
برگردیم به بحث خودمان. داشتیم از قشریت ایدئولوژیک و رذیلت سیاسی آخوندهای دینفروش میگفتیم. عجبا که از یک طرف برخورداری از آخرین دستاوردهای علمی و فنی روزگار در پایان قرن بیستم، از کیسه ملت ایران برای ادامه حاکمیت آخوندی، و از طرف دیگر سنگسار و دست و پا بریدن با تکبیر و تحت نام اسلام. لابد ابن ملجم هم موقع شمشیر کشیدن بر فرق علی، تکبیر داده است! همچنان که عمربن سعد به هنگام دستور حمله و هجوم اراذل به امام حسین، عین جملهای را گفت که پیامبر خدا در آغاز جنگ بدر، خطاب به مجاهدین رکابش بیان کرد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری»، «ای سوارکاران با لشکریان خدا رکاب برکشید و به بهشت بشارت باد و بشارت دهید».
دلم میخواست وقت میبود، ولی باز هم فقط اشاره میکنم و میگذرم. بهترین شاخص برای ما حضرت علی است. ببینیم که او در مورد قرآن و پویایی آن چه میگوید و ما چرا میگوییم تشیع علوی؟ چرا میگوییم باب النبی؟ چرا میگوییم حضرت علی قدر انسان است؟
حضرت علی در نهجالبلاغه قرآن را چنین توصیف میکند: «کتاب ربّکم فیکم مبیّناً حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصه و عزائمه و خاصّه و عامّه و عبره و أمثاله و مرسله و محدوده و محکمه و متشابهه مفسّراً مجمله و مبیّناً غوامضه بین مأخوذٍ میثاق علمه و موسّعٍ علی العباد فی جهله و بین مثبتٍ فیالکتاب فرضه و معلومٍ فیالسّنّة نسخه و واجبٍ فیالسّنّة أخذه و مرخّصٍ فیالکتاب ترکه و بین واجبٍ بوقته و زائلٍ فی مستقبله و مباین بین محارمه من کبیرٍ أوعد علیه نیرانه أو صغیرٍ أرصد له غفرانه و بین مقبولٍ فی أدناه موسّعٍ فی أقصاه».
«کتاب پروردگارتان، در آن بیان شده است حلال و حرام، واجب و دارای فضیلت (حداقل ضروری و مستحب)، نسخ کننده و نسخ شده (کهنه و نو)، رخصتها و عزیمتها (آغازها و پایانها یعنی به زبان امروز چپ و راستها)، خاص و عام، عبرتها و مثلها، آنچه به اختیار است و آنچه که مردم در آن مقید و محدودند و محکم و متشابه. مجملها (موضوعات خلاصه و فشرده) را در کتابش تفسیر و باز نموده و پیچیدگیها و غوامض آن را روشن کرده است. مانند آنچه دانستن آنها را ضروری شمرده (در اصول) و آنچه که ندانستن آن را بر مردمان منعی نیست (و میتوانند تبعیت کنند) و چیزی که در کتاب واجب و ضروری مینماید، اما در سنت، نسخ و رفع آن معلوم شده است و آنچه در سنت واجب مینماید، اما در کتاب، ترک آن مجاز است. و آنچه در زمان خود واجب اما در آینده زائل و منتفی میشود. بین محرمات و امور غیرمجاز نیز تفاوت قائل شده است، همچنان که بین گناه بزرگی که شایان آتش است، با خطای کوچکی که مشمول آمرزش میشود، تفاوت قائل شده و آن را مشخص کرده است. و آنچه که در ابعاد کوچک پذیرفته و قابلقبول است و در ابعاد بزرگ و بسیار آن هم شایسته و پسندیده است، اما تحمیلی در آن نیست».
اینها را البته آن علمای کذب که در واقع سردمداران جهل و جاهلیت زمانه هستند، به خوبی میدانند؛ اما بر خلاف آن عمل میکنند. وای بر سنگین دلان. اما دقیقاً همین جا مرزبندی بین انقلاب و ارتجاع ترسیم میشود. بین مجاهدین و خمینی، بین آن صدهزار شهیدی که شما دادید و دشمنتان.
یکی پیامش رحمت و مغفرت است، پیام رهایی، پیام جود و جبروت، و پیام کبریا و عظمت. و دیگری پیام پلیدی و پلشتی و سنگدلی و سنگین دلی.
حالا از آخوندها بپرسید، که این قانون ضدانسانی قصاص با چه استنادی است؟ گفتیم که اگر آخوندها دستشان میرسید هرگز حق رأی را برای زنان بهرسمیت نمیشناختند. اگر میتوانستند بردهداری را هم رواج میدادند، کنیزداری را هم رسماً قانونی میکردند.
راستی جامعه مدنی کجا و جزیه و جزای هزارههای قبلی کجا؟
تا وقتـــی آخــونــدهای خمینی صفت در حاکمیت نبودند، اگر یادتان باشد، مالیات واجب نبود، ای بسا حرام هم بود. میگفتند در اسلام خمس و زکات است. خمینی که آمد هم خمس، هم زکات و هم مالیات واجب شرعی شد!
مرتجعان به ظاهر در شب قدر برای حضرت علی سوگواری میکردند، حضرت علی کجا این کارهایی که شما میکنید کجا؟ آیا حضرت علی اولین مخالف توسعه طلبی زیر نام اسلام نبود؟ آیا حضرت علی اولین بیانیه سیاسی ـ نظامیش این نبود که حقوق مردم، اگر در کابین زنانتان هم باشد، از گلویتان در میآورم؟
قرآن درباره آخوندهای دینفروش و خمینی صفت چه خوب گفته است:
«الّذین یصدّون عن سبیل اللّه ویبغونها عوجًا»، «کسانی که از راه خدا باز میدارند و میخواهند که ارتجاعی، منحرف و کج باشد».
راستی خمینی چرا این قدر با مجاهدین لج بود؟ چرا فتوای سوزاندن و ضرب حتی الموت و اینکه جان و مال و ناموس اینها حرمتی ندارد، را صادر کرد؟ برای اینکه دو نوع اسلام سراپا متضاد از زمان امام حسین و یزید، از روزگار علی با معاویه و خوارج در مقابل هم صفبندی کردهاند. ای بسا که پس از چهارده قرن، ما به آن قدرتاریخی رسیده باشیم که بین این دو نوع اسلام تعیین تکلیف شود.
یک طرف مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران، با دجالیت اسلام پناهانه و یک طرف مجاهدین. عجبا که بالاترین تضاد و خون هم بین اینها جاری است، بهنحوی فوق متناقض. همچنان که خود خمینی بعد از جریان امجدیه در روز 4 تیر 59 گفت که دشمن من نه آمریکاست و نه شوروی و نه مارکسیستها و نه اینکه دشمن در کردستان باشد، دشمن همین مجاهدین هستند، همین جا در تهران.
پس وعده نهایی ارتش آزادیبخش با مرتجعان هم در تهران!
خطاب به آخوندها و رژیم خمینی، از قول انجیل و عیسی مسیح علیهالسلام باید گفت، «وای بر شما ای کاتبان و فریسیان! اعظم احکام شریعت، یعنی تمامیتش را ـ عدالت، رحمت و ایمان ـ را ترک کردهاید. ای رهنمایان کور که پشه را صافی میکنید ولی شتر را فرو میبرید (این آخوندها واقعاً شتر را فرو میبلعند، یک کاروان و یک رمهاش را باهم!) وای بر شما ای کاتبان و ای فریسیان ریاکار، از آن رو که بیرون پیاله و بشقاب را پاک مینمایید و درون آن مملو از جبر و ظلم است. «لیاکلون اموال الناس باالباطل و یصدون عن سبیل الله».
در سطح جهانی هم بین دو نوع اسلام باید بالاخره قضاوت شود. البته آنهایی که به قول قرآن در قلوبشان مرض و غرضی است، میگویند اسلام همین است. عجب! پس بین اسلام معاویه و اسلام حضرت علی هم اسلام همان اسلام معاویه است! بین خوارج و حضرت علی، بین یزید و امام حسین هم همین است. یازده نسل از ائمه اطهار، الگوهای عقیدتی و تاریخی مجاهدین و اسلام علوی، در برابر جباران، یکی پس از دیگری بهشهادت رسیدند، آن هم در اعصاری و قرونی که هیچ جنبش مترقی و انقلابی دیگری وجود نداشت و سطح نازل قوای مولد و آگاهی ناچیز آن روزگاران، هرگز چنین چیزی را اقتضا نمیکرد. این یک نوع اسلام است، سراپا متضاد با آنچه خمینی و اسلاف تاریخیش ادعا میکنند. بگذریم که با هر مکتب و مرامی میتوان چنین معاملهای را انجام داد و نوع واژگونه و پوشالیش را به حساب اصلی گذاشت. البته شاخصهای رهبری کننده مشهود و مشهور، هم چون ائمه اطهار، ما را از هر گونه بحث و جدل درباره الگوی اصلی و نسخههای بدلی، بینیاز میکند. اما حالا در نبرد بین مجاهدین و رژیم خمینی، مدتهاست که بحث از حیطه نظر و جدل گذشته است و تعیین تکلیف با سلاح است و ارتش آزادیبخش.
این بحثها را چه در زمان شاه و چه در زمان خمینی، در فاز سیاسی بسیار کردهایم و اصلاً بر سر همین بحثها بود که چماقداران و ژ 3 به دستها، در دانشگاه صنعتی شریف، در دانشگاه تهران، در امجدیه و در کلاسهای تبیین سر میرسیدند. چون که مجاهدین به صدای بلند میگفتند که دین فروشان، مرتجع و ضداسلام هستند و این مصداق شرک و کفر و استثمار است.
حال عبرت روزگار را بنگرید که خدا چه نکبت و پلشتی برای بنو خمینی (مانند بنو امیه) مقرر و مقدر کرده است. حالا یک به یک باید خودشان، حرفهایشان را پس بگیرند، عذر تقصیر بخواهند و غلط کردم و زهر خوردم بگویند. در مورد جنگ، در مورد شیطان بزرگ و در مورد عراق و صدور ارتجاع و تنش زدایی و...
مردم ایران البته بین مجاهدین و خمینی قضاوت خود را کردهاند والا تا امروز مجاهدین یکصد بار نیست و نابود شده بودند. بین این دو نوع اسلام با پیشینه هر کدام، از زمان حضرت علی تا همین امروز، تاریخ هم قضاوت کرده و باز هم قضاوت خواهد کرد. بین دو دیدگاه و تفسیر کاملاً متضاد. یکی مبتنی بر جهل و اجبار، دیگری بر اساس آزادی و اختیار. یکی خصلت ویژه خودش را نه از موضع فرصت طلبانه، بلکه از خشیه خدایی و مردمی، دینامیسم و پویایی میداند و قیمت آن را هم به سنگینترین و خونینترین صورت میپردازد. آن گوهر بیبدیل انقلابی و توحیدی را ابتدا در زنان و مردان خودش محقق میکند و مرزهای فدا را بهخاطر آزادی خلق و میهنش بهنحوی شگفت و بینظیر در مینوردد.
دیگری بر مفتخواری و ستم و استثمار و سرکوب مبتنی است.
این یکی پیامآور ظلمات است و آن یکی پرچمدار آزادی و یگانگی و رهایی.
جنگ بین این دو، که در عینحال جنگ سرنوشت برای مردم و تاریخ ایران هم هست و همچنین یکی از مهمترین حلقههای قدر انسانیت معاصر است، پیوسته بالا میگیرد. راستی بین شما و دشمن غدار و مکارتان، سرانجام کدامیک دیگری را از دور خارج خواهد کرد و پشتش را به خاک خواهد مالید؟
بدون تردید، این وعده حق است. «انّک لا تخلف المیعاد»، والا که زمین تا ابد جولانگاه ددان و دیوان میبود...