افشای شگردها وشکنجه های وزارت اطلاعات وانجمن نجات در پوش خانواده برای اعزام اجباری جلو اشرف
منبع : افشای یاران شیطان به نقل از ایران آزاد فردا ، 20ژوئیه 2016
لینک به ایران آزاد فردا
افشای شگردها وشکنجه های وزارت اطلاعات وانجمن نجات در پوش خانواده برای اعزام اجباری جلو اشرف
افشای شگردها وشکنجه های وزارت اطلاعات وانجمن نجات در پوش خانواده برای اعزام اجباری جلو اشرف
برنامه ای از تلویزیون رنگارنگ ،لندن به سرپستی آقای محمود سرابی
به برنامه ۲۰-۲۰ رسیدیم.
من یک توضیح بدهم که برنامه ۲۰-۸۰ در واقع تلاشی است افشاگرانه ، روشن گرانه بر فعالیتهای رژیم جمهوری اسلامی حداقل در۲۰- ۳۰ سال گذشته و اتاق فکری که در واقع پرورش دهنده افکار مجزا، ازتفکرات آخوندهای داخل رژیم است .
درواقع بالای سر حکومت جمهوری اسلامی است ، بالای سر ولایت فقیه و همه ارگانهای مختلفی که در مملکت وجود دارد اتاق فکراست . درواقع به قول خودشان راهبری میکندحکومت را، این اتاق فکر درمیان تمام برنامه ریزی ها که همه علیه منافع ملی مردم ایران است و بخشی به منافع سیاستهای ملی جهانی است ، با روانشناسی کار میکند. برای پیش برد اهدافش آدمها رو، موقعیت ها را، سازمانها را، ا رگانهای را که میخواهند در آن رخنه کند، روانشناسانه برخورد میکند. بعنوان مثال اگر بخواهیم به این ۲۰ و ۸۰بپرداریم و آدمهایی که به قول این ها در این کاتاگوری قرار میگیرند. فرض کنیم اگر آدمی مورد نظرش است، نگاه میکند که اگر او تمایلی به قمار دارد، بهر حال آن کسی که باید به این آدم نزدیک بشود و ارتباط بر قرار کند باید برود توی قمارخانه و کازینو، تا با این آدم باب دوستی و یا باب ارتباط بازکند و ….
بهر حال هرکسی را، روانشناسی میکنند وروی آن چیزهایی را که فکر میکنند نیاز آن آدم است، وارد میشوند،خیلی ها شهوت دیده شدن دارند .دوست داره طرف دیده بشه، حسن رهبری بهش دست بده، میایند آنرا بهش میدهند، ارتباطاتش را با کانالهای تلویزیونی برقرار میکنند، سایت اینترنتی برقرار میکنند، مجموعا خوب همه شون، پول دوست دارند، پول ابزار تعیین کننده ای است، بشکل های مختلف به آنها پول تزریق میکنند، ولی همه این ها را در یک جبهه قرارمیدن ،جبهه ای که حفظ منافع کنه برای حکومت اسلامی،
ایرج مصداقی وشهوت دیده شدن
حالا این میتونه، من تلویزیون دار باشه، من مجله دار باشه، من روزنامه دارباشد، من سایت اینترنتی دار باشه، بهر حال آدمهای که درواقع مثل پیچ های یک رباط، بهم وصل میشن . نمونه اش رو بخواهم دراین برنامه صحبت کنم تا به اصل قضیه برسیم. ایرج مصداقی رومن میگویم.
ایرج مصداقی را من اولین بار، دربروکسل بلژیک با اوآشنا شدم واین باب آشنایی شد که ما ارتباطمون ادامه پیدا کند، برای مجله رنگارنگ اختصاصی مطلب مینوشت، قبل از این که در وب سایت اش بگذارد، باهم و بارها صحتب کردیم در مورد مسایل مختلف، آدمهای مختلف و نظریاتمان درمورد خیلی مواضع مشترک بود.
تا این که گفتم، این اتاق فکر آدمشو پیدا کرد بود و روی نقظه ضعف هایش کار کرده بود. یک مثال دیگر بزنم برای این که ذهن شما آشنا بشود.
وقتی میگم اتاق فکر حکومت، نه این که یک پاسدار با او لباسهایش می آید توی کازینو،نه آدمهایی رو می آورد که، شکل و شمایل کاملا متفاوت دارند.
نوری زاده وملاقات با وزارت اطلاعات
شاید بد نباشد یک مثالی بزنم دراین زمینه که بازذهن شما آماده بقیه برنامه بشود. فکر میکنم سال ۹۴ بود، اگر به آرشیو رسانه های آن زمان مراجعه کنید، یک تغییراتی درش بوجود آمده بود، این تغییرات رابروشنی میتوانستید در نشریه کیهان ببینید، در نیمزور ببینید، درنوع برخورد و نگارش آدمهای مثل نوری زاده ببینید، داستان اینگونه بود که، حتی گروهی آنزمان بخودمن مراجعه کردند که این آقای نوری زاده،دریکی ازرستورانهای ایرانی، بایک نفر از ماموران حکومتی داشته صحبت میکرده است. آن موقع نوری زاده، در تلویزیون رنگارنگ برنامه داشت. وقتی من اینو به اوگفتم، به من گفت: شما این سوال رو از من جلو دور بین بکن. من گفتم آقای نوری زاده این را میگویند. اون هم گفت آقای سرابی من از شما می پرسم، اگر من بخواهم با یک نفر بقول اینها اطلاعاتی، (آنموقع یادم نیست که اطلاعاتی میگفتم یا نمیگفتیم)، یک مامور رژیم آمده میرم توی یک چلوکبایی آنهم ایرانی ؟ میرم یک گوشه ای که کسی نبیند.حالا بحثم این که آن آدمی که در چلوکبانی ایشونه دیده بود، یک همچنین آدمی هم بوسیله یک نفر دیگه، یا آنموقع با من صمیمی و نزدیک بود، ازهمانجاها راهش و خطش جدا شده وبعد اصلاحکایتها با او داشتیم.
باند رفسنجانی و کمک به اپوزیسیون؟
یک آقایی را معرفی کرد که میخواهد بیاید سرمایه گذاری کنه توی تلویزیون رنگارنگ، یک مقدماتی هی آمد و گفت و رفت ،هی آمد و رفت. یک زمان گفت سرهنگ زمان شاه بوده و فلان بوده بعد بالاخره، تا این که با هاش قرار گذاشتیم ،این آدم آمد دفتر ما، من انتظار داشتم که یک آدم ۵۰ تا۶۰ ساله حداقل باشد، یک دفعه دیدم که نه، یک جوان خیلی خوش لباس و شیک. با ما صحبت کردیم .گفت آقا من مجله شما را دیدم و تلویزیون شما را دیدم شما باید بزنید رژیم را پدرش را دربیاورید، این رژیم را باید نابود کنید، این رژیم را فلان کنید و ما برآورد هم کردیم، مثلایک مبلغی هم به شما میدهیم. من دیدم مثل این که یک رویایی اتفاق افتاده، یکی پیدا شده که میگوید شما کم میزنید به رژیم !!.تازه آنموقع همه به ما میگفتند، آقا این قدر تند نرو ،سنگسار رژیم را پخش میکردیم و میرفتم گوشه و کنار شهر گزارش تهیه میکردیم برای پخش ،با آدمهای مختلف مصاحبه میکردم، تظاهرات میگذاشتیم و هرکاری که علیه رژیم آنزمان میشد کرد، خود ما با ترکیب رنگارنگ میکردیم .حالا آمده و میگه ، پول هم میدهم!! اینو بارها گفتم ،فقط میخواهم بگویم که ذهن شما آشنا بشه ،که چه جوری عمل میکنند و کردن هر دوره ای . آمد آخر هم آمد گفت ،آقا ما ۷۰۰هزار پوند بهتون میدهم به شما برای یک سال و . اجاره ماهانه تلویزون و مجله را هم میدهم.
تهش گفت: آقا میدونید چیه؟ این رژیم یک بخشی مثل آقای رفسنجانی است، که آنموقع آقای رفسنجانی رئیس جمهور بود، این ها هم مثل شما است. دلش برای ایران می طپد از این چرت و پرت ها ،این ها را حمایت کنید این اپوزیسیون را هم بزنید فلانش کنید. فلانی که برهر حال حداقل، من دوتا شاهد داریم، فقط نزدمش دیگه فرستادمش رفت. از این جا ها شروع شده بود حالا منظورم این است که بعد این شکلش و نوع برخوردش عوض شد. اما پایه اش را سعید امامی میگذاشت این طرح ۲۰ و ۸۰ سعید امامی طراحش بود.
شاهسوندی ، خدابنده و تفرشی
آن زمان هم آمده وهمانطور که دیدید ،یک بخشی ازتوابها فعال شدند، پر امکانات شدند، مثل شاهسوندی بود، خدابنده بود، نمیدونم تفرشی بود، در نهایت آن شد که تفرشی آمد و آن کتاب را متنشر کرد و همه چیز راگفت. حالا بحث ام این است که این اتاق فکر کارش را تمام کرده است. پوست انداخته حرفه ای تر شده، تحصیل کرده تر شده ،کنده از بدنه حکومت، یعنی همین آقای سعید امامی، معاون وزارت اطلاعات بود. ولی الان این اتاق فکر رو که من میگم اصلا هیچ نقش سازمانی ندارد، آن بالا نشسته رهبری میکند، همین طور که گفتم آدمها رو شناسایی میکند، میروند سراغ آدمها که چه لازم دارد و …
دراین دوره اخیر اگر بخواهیم نگاه کنیم، حالا باز انگشت بگذاریم. مثلا ایرج مصداقی این است که من وقتی این جا ایرج مصداقی رو میگم خوشحال نیستم، بهرحال یک پروسه ای زمانهایی عمرمان بااینهاحداقل دوست بودیم، رابطه دوستانه داشتیم .هم فکری داشتیم، همسویی داشتیم، اما الان باید بیایم وقت و ا نرژی رو بگذاریم علیه ایرج مصداقی، چرا چونکه این ها، شناسایی میکنند، روانشناسی میکنند، بعد میارند سراغ این آدمها، خوب این ادمها چه میخواهند؟
ایرج مصداقی چه میخواهد؟
ایرچ مصداقی چی می خواهد؟ ایرج مصداقی تریبون میخواد دیده بشه، شهوت دیده شدن داره، دوست داره خودشو تو قد و قوراره مثلا رهبریت نشون بده ،و یه یک حالت رو کم کنی در بازی، در سیاست که این چیزها اصلا جایی نداره .
بهر حال الان سیتسیمی هست که این آقای ایرج مصداقی تواین پوزیشن قرار گرفته ،تو موقعیت قرار گرفته، هی من که گفتم. من نمیگم که ایرج مصداقی رژیمه، اما اون آدمی که آمده سعید امامی آن زمان بوده، خوش بینانه اش اینه دیگه، اما درهمان مسیره ، اونها در واقع سیاه کارهایی هستند که، خودشون راخاکستری میخواهند نشون بدهند و این اتفاقات توش می افته.
برای مثال باز میخواهم بگویم. وقتی مجاهدین اشرف بودند، خود همین ها یک گروه بودند ،ناله و ضجه میکردند که آقا، این مسولین رده بالا مجاهدین اجاره نمیدن این بنده خداها ازآنجا بیایند بیرون، بروند یک کشوری و آقا کمک کنید، آقا این ها رو نجات بدین، این ها اسیر رهبری شدن، رهبری میخواهد این ها رو به کشتن بده. همه اش تو این بود دیگه ،نوشته هایشون هست سخنرانیهایشون هست.
ولی جالبه حالا که این اتفاق داره می افته و سازمان داره تلاش میکند که نیروهایش را بیاره بیرون، همین جماعت می آید و نامه تهیه میکند به دولت آلبانی که آقا این ها تروریست اند، اینها کشور شما را نا امن میکنند، این دوگانه بازی کردن دیگه خیلی مشخصه است.
مصداقی و پیوند با ساواکی!!
یا باز نگاه کنی می بینی که فرض، آقای مصداقی میره پیوندی پیدا میکنه بایک ساواکی، چون الان دوره ساواکی ها شده ، حالا ساواکی میگم، ببیند این ها به یک تشکیلاتی، که در زمان شاه بوده من نمیتوانم بگویم که همه شان یک دست جنایتکار و بازجو و شکنجه گر بودند.
یک بخشی کسانی بودند که برای ….، ایران را دوست داشتند، منافع ملی را احترام میگذاشتند . ولی من از آدمهایی صحبت میکنم که، لکاته های اینکارند، فاحشه ی اینکارند، که الان آمده بعداز ۳۷ سال با وقاحت و پر رویی، اومده میگه که، چه میگه در کنارکی میگه، تو کدوم رسانه میگه؟ مساله حمید اشرف پیش بیارند، یا این نامه ای که مثلا بعد از۳۸ سال، آقای مصداقی توسط این ساواکی رو میکندکه، بله آقای مسعودرجوی آدم فروشی کرده توی زندان، یکی نیست ساده بپرسه؟ این دیگه اینقدر پیچیده نیست که آخرحالا، حرف بدش رو نمیخواهم بزنم، اگر ۳۷ روز، ۳۷ سال که هیچ، رژیم این مدرک این چنینی را داشت که اون هم از اونجا اومده بیرون، این که خونه مامانش قایم نکرده که، جزو اسناد طبقه بندی آنجاست. مثلا تا الان ۱۰۰۰ بار این را، رویش مانور کرده بود، سریالی ساخته بود، فیلم ساخته بود هوار هوار کرده بود.
مملکت دنبال همین مدرک سازی هاست ،سند سازیهاست. حالا ایرج مصداق، تمام این نیروهایشان را روی هم جمع شان کنی، ۵۰ نفر نیستند. تمام مخاطب ها شون بروید ببینید توی اینتر نت ،تویوتوب، توی سایت هایشان هم ا ین ها را جمع کنی به ۱۰۰۰ نفر نمی رسه، می آیند،فضا رو آشفته کنند، بحثهایی می آورند که دیگران را درگیرش کنند ،بعد وایستن کنار ،بگند ببین چقدر ما نقشمان مهمه تو جامعه!! هرچه میگم هرچه مینویسم، یک دفعه جامعه بهم میخوره، خوب این جا سوال ازاین جامعه است، جامعه ای که اسمشو اپوزیسیون گذاشتی دیگه ،که یک فضای کوچک و اندک رو محفلی رو، خود همین اپوزیسیون میایند الکی بهش حمله میکنند، شلوغش میکنند، یک دفعه هزاران نفر میرند رویش، یک دفعه گنده اش میکند، و اینها همین را میخواهد، بگه ببین تاثیرات حرف من، اونهم حرفهایی که نمیشه دفاع کرد. حرفهای که مزخرفه، الان بخشی از بچه های چریکهای اقلیت اونام حمله کردند به ایرج مصداقی، که چیزهایی درباره حمید اشرف گفته دروغه .
خوب اینها معلومه که دروغه، خودشماکه میدونین دروغه کافیه دیگر، اینها امید به این دارند که شاید بتوانند با این فضا سازی روی بخشی از هوادارهای مجاهدین اثر بگذارند. نتیجه اش این است که می بینی خود هوادارها، بیشتر از اعضای سازمان مجاهدین، یک دفعه خروشان میشوند و خشمگین می شوندد و به امثال ایرج مصداقی و غیره حمله میکنند. خوب نگذارید فضا مونو الکی، آشفته کنند، نذارید در واقع از آب گللآ آلود ماهی بگیرند……
توابهایی که به اشرف حمله میکنند.
الان من در این بحث قسمت اول نمونه ای از همین توابهایی که حمله میکنند به قرارگاه اشرف، لیبرتی یا میرند به آلبانی، خوب ببینید چه آدمهایی شدند، آری اینها، یه بخش متفاوته، حالا این بحثو ببینید بعد هم با هم صحبت میکنیم
نوار مصطفی محمدی و ثریا عبداللهی جلو ا شرف پخش میشود که میگویند ما اشرف را به آتش میکشیم و….
ثریا عبداللهی مزدور وزارت اطلاعات در سیرک ولایت در اطراف اشرف در حال عربده کشی و تهدید اشرفی ها
مصطفی محمدی مزدور اطلاعات در سیرک ولایت در اطراف اشرف در حال عربده کشی و تهدید اشرفی ها
تک تک تون رو جلوی همین اشرف به دار می کشم. اشرف را به خاک و خون می کشیم»
صحبت های محمد مهدی نوری:
«خوب دیدید اینها چگونه می تونند حتی برای خانوادهایشان آمده باشند. تهدید به مرگ میکنند، اونجا رو به آتش میکشیم ،مثل یه آدمهای دقیقا پاره تن حکومت اسلامی، خوب بازهم همین بحث فاحشه وآدم سالم بود. خوب این دیگه نیاز به تفسیر ندارد. این حتی اگه خودش سالها با همین تشکیلات بوده اگه بچه هاش اون تو بودند، چه جوری می تونه بگه من اومدم مثلا برای نجات، شوهرم، پسرم، برادرم، خواهرم، دخترم بعد دیگه همه تونو میکشیم،همه تون را این میکنیم و…
همه تونو ، پس اگه راست میگه، بالاخره اون احساسی به اون آدمی که در درون داری چیه؟ چرا دروغ میگی؟ چرا دروغ میگی؟ چرا خودتو جای اونی جا میزنی که اون نیست. یا کسایی رو بزور، بر میدارید ،می آورید که بازهم اون نیست. من بازهم اینجا جمله ام رو کوتاه میکنم، بعد می آیم دنبال حرفهای کسیکه خودش، این مسیر را گذرانده فشاری که روش بوده تا بیاد، همین کارها را بکنه، که این ها میکنند. نه که این خودش بهترین سند ومدرک است که، دیگه نیاز نیست که من بخوام بگم.اتاق فکر رژیم چگونه طراحی میکنه؟ خوب خود این آدم کسی است که ، بهر حال دیگه تو این طرحی که من گفتم روانی و روان شناسی بررسی کردند، گفتند که این آدم را ما میتوانیم ببریم آنجا و از او استفاده کنیم، این حرفهای قسمت دوم را ببینیم .
محمد مهدی نوری:« شکنجه برای رفتن جلو اشرف»
«شروع کردند آنجا دیگه آن چیزی که رسم اش بوده با من کردند. هرچه دوست داشتن می زدند، زدنش زیاد مهم نیست، من حاضر بودم همش آن کتک هارا بخورم نرم جلو اشرف، ولی وقتی صدای میزدن صدای دو بلند گوی خیلی قوی بود، در یک اتاق کوچک، وقتی اینو روشن میکردند، صدای قرآن بود. بعضی وقتها، هم ظهر و شب، صدای اذان، بعضی وقتها هم بیخودی اذان میگذاشتند. بقدری شکنجه میداد اینکار، که فکر میکنم بعد از ۱۰ روز یا بیشتر وکمتر دقیق یادم نیست وقتی زدن ها را قطع کرده بودند، فقط بلند گوها را روشن میکردند، بقدری عذاب میداد که اصلا هنوز یادش می افتم، واقعا تحمل اش برام سخته. خیلی سخته اصلا اینگار میزدنم، همینجوری اذیت میکردند. دیگه اینجور شد که من قبول کردم که زیر آن ورقه رو امضا کنم که بروم جلو اشرف. بعد وقتی که میخواستم زیر ورقه را امضا کنم، یک ورقه ای به من دادند که اسمم رو نوشته بودند، کی ها تو اشرف هستند، نوشته بودند، نوشته بودند، من یعنی خودم می خواهم با هزینه خودم، بروم اشرف. تمام هزینه ایاب وذهاب را خودم میخوام بدهم. خودم می خواهم با خواهرم صحبت کنم، خودم این تصمیم را گرفتم، که آنها را بیارم، کلی از این حرفها.
تاکتیک های وزارت اطلاعات برای فرستادن خانواده ها به جلو ا شرف
برخلاف اونکه ، الان اینجا نشستم که دنیای آزاد پشت سرم است. دستم رو دراز کنم هرکاری که دلم بخواهد میکنم. پول هم دارم، زندگی هم دارم، همه کار ، اینجا بقدری آزادی هست، بقدری من اینجا می تونم زندگی کنم که اصلا حد نداره، مثل ایرانی های دیگه، مثل خیلی های دیگه، من می تونم خیلی راحت زندگی کنم، نه اجبار دارم اینجا که نشستم، نه کسی از من درخواست کرده، دقیقا بر خلاف همینو تصور کنید، یک دنیای آزاد پشت سرت، تو داری زندگی میکنی توی زندگی که داری میکنی، اینجا تصمیم میگیری که بیایی، عقده های دل تو بگی، برای همه مردم ایران که، بدونند اینهایی که رفتند جلو اشرف، اونهاییکه فرستادند جلو اشرف، یا با پول رفتند، یا مزدوری کردند، یا بچه شو نو گرفتند، من خودم کسی رو سراغ دارم که آمدند پسرشان را در بازار گرفتند، به عنوان اینکه شکر احتکار کرده است. ۱۰۰ میلیون جریمه اش کردند.، چون بچه اش تو اشرف بود اومدند به مادر همون آقا گفتند. تو بلند شو، برو جلو اشرف ما این ۱۰۰ میلیون رو میبخشیم. برای یک جلو اشرف رفتن ۱۰۰ میلیون جریمه رو بخشیدند. یاخانم دیگه ای رو اونجا من دیدمش بمن گفت ، یک زن مومنه ای بود، به من گفت: می خواستم یک مسجدی درست کنم، به من گفتند بچه ات تو اشرفه، اول برو بچه تو بردار بیا، بعد ما بتو جواز ساخت مسجد رو میدهیم. خیلی مسخره است خیلی مسخره است!! یا اونایی که با یک(دستگاه) تلفن رفتند به اشرف، یا اونهایی که با یک دونه ماشین که بعدا هم یکشان رفت تو ی جاده تصادف کرد با همان ماشین مرد. همان کسانی که رفتن جلو اشرف. منهم می خواستم مثل یکی از اونا بشوم، ما رفتیم درخواست گذرنامه کردیم، با کمال تعجب دیدم بعد از فکر کنم یک ماه وخورده ای یا دو ما ه بعد، برایم یه پاسپورت آمد دم درب خونه!!؟
چگونه به بهانه پرواز به سوریه، برای رفتن به جلواشرف، به سوئد رفتم.
خیلی برایم جالب بود. من این همه نامه نوشتم هی به من گفتند برو، نمی دونم تعیین صلاحیت بگیر، فلان بگیر ، اما من هیچ چی نبرده بودم، هیچ چی نبرده بودم، فقط رفته بودم درخواست کرده بودم، برام گذرنامه آمد. بعد رفتم بلیط گرفتم برای سوریه هم گرفتم ، بردم به اطلاعات نشون دادیم که این بلیط سوریه و این هم پاسپورت ما، ما می خواهیم برویم سوریه(که از آنجا به عراق بروم). بعد رفتم جلو سفارت سوئد، من وقتی رفتم سند کارخانه ام را، و روزنامه رسمی را وچند مدرک دیگه وبعضافه یک پرینت حساب، بردم آنجا، خوب اونجا کسی که دربازار کار میکنه، مشخصه پرینت حسابش چطوریه؟. سند کارخونه ام که هنوز مصادره نشده بود، الان نمی دونم مصادره شده یا نشده نمیدانم . بعد بردیم اونجا وگذاشتیم رومیز، به من کمتر از ۱۰ روز ، ویزای سوئد دادند، بلیط مان را هم گرفتیم، هم زمانی بلیطهای( سوریه وسوئد) خیلی جالب بود، برای من که پرواز سوریه، بعد از پرواز سوئد بود. ما هم پرواز کردیم اومدیم سوئد.
میخواهم با تمام قوا رژیم را افشاکنم.
الان تو سوئد زندگی میکنم و دوست دارم که همیشه یار مقاومت باشم یه اشرف نشان باشم، حالا تا هرجا که بتوانم اینکار و انجام میدهم. من سعی میکنم با تمام قوا باشم با تمام قوا بایستم وبا تمام قوا برم جلو.»
ادامه صحبت های آقای سرابی
تلاش برای لوث کردن مبارزه
به هر حال سخن آخر این است : وقتی شما وارد یک عرصه ای میشوید به گستردگی یک سرزمین پهناوری مثل ایرانه، وقتی شما وارد یک عرصه ای میشوید، که به بزرگی و وسعت تمام دولتمردان گردن کلفت خارجیه، وقتی شما وارد عرصه ای میشوید که دهها دیوار دفاعی برای حکومت جمهوری اسلامی تشکیل شده که از سفره مردم ایران تغذیه میکند و اینها نمی خواند که منافعشان را از دست بدهند. اینهایی که میگم دیوار و …هرکدام برای چه میدونم، برای یک کشور کافیه، حالا همه اش جمع شده علیه اپوزیسیون ومنافع مردم ایران.
الان همین آقای رهبر حزب کارگر، آقای کوربین، یکی از چیزهایی که در آوردند، اینکه ایشون می رفته پرس تی وی جمهوری اسلامی ۲۵ یا ۳۰ هزار پوند گرفته بره اونجا، آب توبه بریزد روی سر جمهوری اسلامی. اینها همه شاگردهای آقای جک استرا اند.
همین جک استرا برای یک قاره کافیه. منظورم می خوام بگم که مبارزه فقط «م- ب- ا-ر-ز-ه » نیست که بنویسند و راحت بخوانید. خیلی وسعت اش و عمق اش قوی تر از این حرفهاست. تا درک نکنی نمی فهمی که داری در باره چه صحبت میکنی؟ بعد کلمه مبارزه لوث میشه ، مبارزه ابعادش به جاهایی میرسه که شما براتون اصلا باور کردنی نیست. شما نگاه کنید، بعنوان مثال ، در همین سازمان مجاهدین خلق، در رده بالاترینش حرفها چیه؟ یک سری حرفها پایین تنه و بالا تنه است میزنند که، آقا اینا اینجوری میکنند اونجوری میکنند؟ چرا میخواهند ذهن ها رو آشفته کنند، می خواهند، ذهن هارو بیارند پایین،اصل مبارزه رو، این قله بزرگ و رفیع مبارزه رو که این همه جوون خون دادند برایش، لوث کنند. اینا حتی واسه آدمهایی یه لا قبا مثل بنده که اینجا نشستم، چه می دونم در حد توان یک رسانه، یک ژورنالیست، سعی میکنم وظایف ام رو انجام بدم، نه بیشتر، اینها هزار تا نقشه میکشند، هزار تا طرح میریزند، برنامه می ریزند که افکار عمومی رو آشفته کنند وآخر اینکه در ۸۰-۲۰ ما فقط سعی میکنیم، این رو بازش کنیم، تو ذهن شما جا بیفته، تا یواش یواش در واقع یک سیگنال مثبتی بشه، یک کلیدی بشه که شما رمز خونی کنید.
وقتی این تو ذهنت باشه خیلی راحتی وقتی این توذهنت می نشینه، میری مینشنی، می بینی که اون آقایی که مینشیند اونجا گول ات میزنه، اونکه نمی دونم افق درست میکنه، اونکه رو در رو درست میکنه، نمی دونم اونکه اون هفته درست میکنه، اون یکی نمی دونم ایران فردا درست میکنه، اونی که من وتو درست میکنه، اونی که تو صدای آمریکا می نشیند، تتمه توده ای های اکثریتی رو میاره و می بره، ومردم را گول میزند ویک سری آرشیو مصرف شده را هی دوباره، میاره ومیکشه وسط، چند تا آدمو میاره می چسبانه، بعدش یک برنامه گول زنکی درست کنه، اینا همه مجموعه هستند که می خواهند این بازی رو آشفته کنند. وقتی شما بدونیند خیلی راحته مثل یه راهنما است، عین من که اینجا نشستم، شاید که اصلا منو نشناسید، یک برنامه منو می بینی ،میگی آقا من چی میگم، من میگم رژیم بده، باید خامنه ای رو کشت، باید ایرانو آزادکرد، جوانهای ما کشته شدند، این رژیم خونخواره، این سردارهاش دزدند، فساد مملکت را گرفته، قاچاق ال کرده، اینقدر میگم که شما میگید، این دیگر کی است؟ بارک الله، بعد هم سرمو تکان میدم که، بله الان دارند علیه آقای موسوی ،کروبی ، روحانی، خاتمی ، رفسنجانی،فلان میکنند. یک دعوای ساختگی الکی درست میکنند و یک کلمه، یک کلمه، در باره این که اصلا اپوزیسیون وجود داره حرف نمی زنند. حالا هر اتفاقی بیفته ،این اپوزیسیون ۱۰۰ هزار نفر جمع کنه، کارهای بسیار بزرگ بکنه، هر کاری ولی آن جایی که می خواند بزننش ، اون ۲۰-۸۰ از کاه کوه می سازم، میرم همین میهمانی های مثل آقای ایرج مصداقی را می آورم ،می نشینم ،یک سناریو درست میکنم، یک ساواکی می آورم ، نمیدونم یک چپ واخورده اکثریتی می آورم ، یه ایرج مصداقی نامی رو می آورم، می شونم بغل اش واین نمایشش را برای شما ترتیب هم.