منبع :تلویزیون رنگارنگ لندن ، 21 سپتامبر 2016
خانواده های وزارتی وخودفروشی بریده مزدوران ودادن اطلاعات اشرف واشرفیان - تلویزیون رنگارنگ مصاحبه آقای خدابنده لویی قسمت پایانی
به بیست هشتاد میرسیم، در بخش پایانی مصاحبه با آقای خدابنده لو که در واقع پرده از چهره بسیاری از کسانی برمیدارد که چگونه با ترفند های مختلف علیه سازمان مجاهدین خلق فعالیت میکردند. من فکر میکنم آخر گفتگوی ایشون یک نقطه آغازی میشود درواقع برای شروع کار ما که بپر دازیم تازه به ایرانیانی که نمی دانند در خارج از کشور چه خبره؟ این آدمهایی که دور بر ما زندگی میکنند چه نقش کثیفی را بازی میکنند و این را واگذار میکنم ، مصاحبه امروز تمام بشود، بعد در باره آن صحبت خواهیم کرد.
ولی آنچه یک نگاه کلی به بیست هشتاد میخواهم بکنم. به فضای سیاسی ایران وضعیت خود جمهوری اسلامی، حکومتی که کاملاً الان میبیند علناً رفته بغل پوتین، رژیم سوریه و روسیه خوابیده و خط نشون می کشه و خط و نشون این است که، بخشی را برای بقای خودش میکند و بخشی را برای جا پا باز کردن فردای خودشون میکند. شاید یک چیزی را امروز اینجا بگویم، شاید یک ذره عجیب بیاید، اگر رژیم شاه ریخت بهرحال وابستگان آنها آمدند اروپا، ولی شک نکنید اگر رژیم جمهوری اسلامی بریزه آنها نمی توانند بیایند اروپا با تمام سرمایه گذاری که کردند با تمام چیزهایی که خریده اند به اسم های مختلف به اسم انگلسی و آلمان و … این را میدانند ممکن است پولشان را یک جوری سر و تهش را هم بیاورند، ولی خودشان را چه کار میکنند به همین دلیل اینها دارند یک جا پای جدید میخرند که برای فردای فرارشان بروند روسیه و فکر میکنند، دولت پوتین حداقل میتواند اینها را از گزند دور نگهدارند چون من فکر نمیکنم در روسیه اندازه اروپا ایرانی وجود داشته باشد. ایرانی که میگویم، بهرحال ادمهای مختلفی با عقاید مختلف بهرحال زندگی خواهند کرد اینها دمار این را در اروپا در میآورند. همانطور که زمان شاه ایرانیهایی که آمده بودند خارج کشور، آن موقع، زمان برد تا این که این رژیم بی پدر، مادر اینقدر خرابکاری کرد که آنها توانستند جرأت کردند بیرون بیایند وگرنه اوایل انقلاب خارج از کشور کسی جرأت نمی کرد کاری بکند. حالا بحث این است که اینها دارند برنامه ریزی میکنند برای فردایشان، یا اینقدر چسبیدن به اسد، اسد که سوریه بماند که اگر فردا فرار کردند لااقل بروند سوریه و پایگاه سوریه برایشان بماند، هر جا بروند به هر شکلی که بروند ایرانیان آنها را ول نمی کنند و خودشان این را خوب میدانند.
آنچه که وجود دارد دردی از ضربه ای که خورده گیج گیج میزنه، نگاه میکند میگه خود سازمان مجاهدین فعلاً در عراق هستند و هر از گاهی به آنها یورش میبرند و تعدادیشون را زخمی میکنند و یا آسیب بهشان میرسانند و این بازی همین جوری ادامه پیدا میکند ولی رودست خوردن و بقول گفتنی دیدند جا تر است و بچه نیست، بخصوص که توی این بازی رو دست های زیادی خوردند این ها فکر میکنند یک مهمی که برای اینها مهم بودند و در و اقع اسم هایشان را داشتند که در روز مبادا اینها به یک شکلی نگذارند از عراق خارج شوند ولی وقتی فهمیند که رودست خوردند و آنها رفتند به بشکل دیگری و به اسم دیگری رفتند و این در و اقع ناتوانی رژیم با همه ادعاش که رودست خورده خیلی درد آوره، و این توی دعوایی که خود رژیم سر این قضیه افتاده ،حتماً یقه همدیگر را میگرند مثل همان زمانی که مسئله ۸۸ توی انتخابات پیش آمد، آن جنتی پس مانده از تاریخ به وزیر اطلاعاتش گفت مردیکه تو مگر نمی گفتی ما میدانیم ایرانیان چایشان را با چندتا قند میخورند . چطور توطئه به این بزرگی را تو خبر نداشتی ؟ حالا حکایت لیبرتیه. و همین هم هست که می بیند یک تغییر تحولات در سیستم های امنییتی آنها داده میشه رژیم نگاه میکند ، مییاد به یک باره دست حرکات جنون آمیز میزند سریال های مختلف آبکی فوری درست میکنه آدمهایی را که بیرون دارد را بسیج میکند و گویی روی یک اسب مرده شرط بندی کنه و یک خبر الکی میدهند و هی دنبال آن سینه بزنند، آدمهای قد کوتوله ای که تلویزیونها واقعاً واقعاً جیره خوار ،کلمه مناسبی واسه این آدمها نیست آدم والله کلمه آدم حیف است برای این ها بگوید. همین قد کوتوله ها چند وقت پیش یک برنامه پخش میکرد دیدم یک طرفه رفته به منبر و دارد همچین استادانه و این آدمهایی که در خیابانها علاف بودند، اینها آرزوشان بود که بقال ها با اینها سلام وعلیک کنند. به یمن این تلویزیونها آمدند، این چهره های در پیچ ها ،درجه شش و هفت را متأسفانه مردم این را می بینند فکر میکنند اینها آدم حسابی هستند و باد به غبغب شان میاندازند میروند دو تا کت و شوار عاریتی هم میخرند با پول هایی که بهشون میدهند….. زنگ زدم گفتم آقای فلانی اولاً من هم فلانم بله بله آقا ارادت داریم از این دری وری ها گفتم، شما خودت را چی معرفی میکنی که می نشینی پشت تریبون، شما چه کاره ای گفت نه آقا من ژرنالیستم، گفتم کجا ژرنالیست شدید؟ گفتم گیرم که ژرنالیستی اگر یک سر سوزن وجدان و شرف داری توی دنیای ژرنالیستی، شما اگر بخواهی مطلبی بگین خبری را بگین و اسم بیارین از فردی از گروهی از تشکیلاتی حق مسلم گروه و یا آن فرده که ازش دعوت کنه یا مقاله شما آن چیزی را که میگی تا حرفش را بزنه و شما این کاری که میکنی میدانید غیر قانونیه؟ و بدانید اگر این آدمهای در تشکیلات بخواهند وکیل بگیرند و شکایت کنن به آسونی میتونند تو را محکومت کنند؟ گفت نه آقا ما دعوت کردیم نیامدند، گفتم شما دعوت کردید نیامدند؟ کی را دعوت کردید نیامدند؟ چون شما دعوت کردید آنها نیامدند شما هر چه دلتان بخواهد میتوانید بگویید؟ بعد هم بس کنید این کثافت …بعد هم آنها نیامدند من که از آن تشکیلات نیستم من می آیم. گفت بله خیلی هم خوبه و فلان تکس هایش را هم دارم … تکس و تکس بازی و که قرار بگذاریم فلان کنیم شما بیاید توی در برنامه ما صحبت میکنیم…. سالیان سال میگویم حرفهای را رو در رو بزنیم تازه من جایی میخواهم بیام با تو صحبت کنم اصلاً بقول گفتنی بیزنس من نیست، ولی اینقدر تو بیرحمانه و بیشرمانه این بحث را میکنی که اصلاً من بعنوان یک آدم به من بر میخوره.
خلاصه با ما قرار گذاشت یکشنبه فلان ساعت این برنامه را با هم انجام میدهیم، من مطمئن بودم که نمیکند، نمیکنه که آن لحظه من بهش زنگ زدم توی در واقع یک عمل انجام شده ماند خلاصه رسید به شنبه شب که یکشنبه باید برنامه انجام بشود، یک تکس بلند بالا فرستاد که متأسفانه چون وقت مان کمه و توی این وقت نمی توانیم به اندازه کافی با هم صحبت کرده باشیم میدازیم به آینده،
حالا نمونه است میخواهم بگویم اینها بخواهیم نگاه کنیم دیگه از نوری زاده بگیر که سرصف اینها وایستاده، تا تهش اینها آدمهایی هستند منظورم این است که اینها همه دیگه رژیم به اینها فشار آورده یعنی میبیند حرکات اینها هم غیر عادی شده، یعنی اینها هم دیگه آن بازی بیست هشتاد از دستشان در رفته یعنی رژیم ازشان خواسته که بی پدر مادر ها پول میدم واسه این کارهام .
و اینها هم ناچار شدند ترمز دستی را خوابانده اند و هر اراجیفی را میگویند و خودشان هم میدانند که به جاده خاکی زدند.
حالا این بحث را من اینجا میکنم که فضای خارج کشور فضای متفاوتی از همه سالهای گذشته شده ، بازی ، بازی،
بازی سازمان مجاهدین خلق با رژیم نیست، بازی منطقه ای شده، بازی جهانی دارد میشود، الان می بینیم در چند تلویزیون معتبر جهانی میآیند سوال وجواب میگذارند، نظرخواهی میکنند، الترناتیو تعیین میکنند و از مردم میخواهند نظر بدهند در فضای دمکراتیک خارج از کشور و رسانه های معتبر جهانی نه ایرانی، اینها همه اش سینگنالهایی است که خیلی حرفهای توشه، الان بخشی از منطقه علنا وارد جنگ شده با جمهوری اسلامی، اعلام جنگ یعنی چه دیگه فقط باید یک توپ و تانکی در کنند، این رابطه رابطه ای نیست که خیلی به آسانی برگردد به وضع عادی بودن و این که کشور ها خیلیهاشون میدانند خیلی همچین بدون اجازه پشت چیزی نمیروند، حتماً داره یک اتفاق می افتد که حتماً سیاسیت جهانی داره در نظر میگیره و اینها خبرهایی است که داره مثل آوار سر جمهوری اسلام خراب میشه والا مسئله هستی و این حرفها نیست.
الان شما نگاه بکنید رژیم کی توی این سی چند ساله توی فشار بوده عربستان و بخشی از کشورهای عربی علنا شمشیر از رو برایش کشیده اند ترکیه در این یکسال گذشته واکنشی نشان داده که علنا مقابل رژیم وایستاده و بخشی از کشور های آفریقایی مقابل رژیم وایستادند که قبلاً جوری همراه رژیم بودند. آمریکا بعد از برجام و این مسخره بازیها موضع اش موضع قبلی است چیزی تغییر نکرده بدتر شد که بهتر نشده است. رژیم دیگه اینها را میفهمد ، و این دست و پایی که میزنه و میپره توی بغل پوتین و فلانه میدونه اینم در نهایت میتونه آخرش فقط … که به اینها یک جا بدهند برای فرارشون . پوتین الان تو موقعیتی است که باید خودشو جمع کنه، پوتین توانایی حل یک مسئله ورزشی را نداشته، کاروان معلولین شان همه شان را ریختند بیرون .
این جمعبندی که من میکنم اینقدر هم پراکنده است که بخواهیم کنار هم بگذاریم من دارم یک تصویر کلی میدهم که این رژیم در چنین موقعیتی است که هرگز در چنین موقعیتی نبوده است.
تازه این داستان تابستان ۶۷ یک مسئله شده که همه طیف ها بهش پرداختند، تمام سازمانهای های حقوق بشر با این شرایطی که ایجاد شده، چون زمانی که مسئله ۶۷ اتفاق افتاد و منتظری گفت و نوشت، دنیای اینترنت به این گستردگی نبود دنیای مجازی این جوری نبود، الان این دهکده بزرگ جهانی یک دفعه همه ناقوس را بصدا درآوردند، بهر حال دنیا دنبال سوژه ساختنه همونجوری که خود رژیم سالیان سال از این نان خورده حالا باید چوبش را بخوره سالیان سال اتاق فکرش نشست از همین فضای مجازی دنیای اینترنت استفاده کرد و خودش را حفظ کرد حالا همین شده بلای جونش حالا همین بازی که خودش سالیان سال کرده، دارند باهاش میکنند یک مسئله میگیرند چنان بزرگ…هوای نفس کشیدنش را میگیرند و جمهوری اسلامی تو سرازیری که افتاده دیگه محاله که خودش بتونه خودشو نجات بدهند.
ـ میرویم بخش سوم گفتگوی آقای خدابنده لویی را با هم می بینیم.
سرابی: آقای خدابنده لویی شما برخوردی داشتید از این هایی که به هرحال به همین شکل می آمدند و بعنوان خانواده های مجاهدین می بردندنشان جلو اشرف ویا لیبرتی برای این که خودشان را خانواده های اعضای مجاهدین نشان بدهند . شما با این ها برخورد داشتید؟
خدابنده لویی : اجاره بدهید که من نکته ای را عرض کنم . این که ما در هتل ارض الزهوربودیم و اونجا ما با این مزدوران و این ماموران زیاد سروکاری نداشتیم یا حداقل نمیدیدیم شان ولی بهر حال در اثر یک انفجار انتخاری یک خودرویی که جلو هتل منفجر شد و هتل تقریبا نیمه خراب شد و به ما گفتند که شما را موقتا برمیگردانیم در یک هتل دیگری تا این هتل مرمت بشود ما را موقت برگرداندند دوباره هتل مهاجر و ما اعتراض کردیم که برای چی ما را آوردید اینجا؟ که گفتند موقت است و شما بزودی برمیگردید به همان هتل فقط تا وقتی که آنجا یک سر وسامانی بگیرد. وقتی که ما برگشتیم به هتل مهاجر، زمانی بود فکر میکم که بهمن ماه و یا اسفند ماه ۱۳۸۸ بود بعد اونجا ما متوجه شدیم که یک سری ایرانیها، یک سری خانواده ایرانی اونجا رفت و آمد میکنند، از چادر و سر وصورتشان فهمیدیم که اینها ایرانی هستند وفارسی صحبت میکنند. بعدها که من ازطریقی پرس وجو میکردم ، از طریق ماموران عراقی وکسانی که اینها را دیده بودند، اونها گفتند که آره اینها همان
خانواده هایی هستند که در واقع از ایران وزارت اطلاعات می برد عراق و بغداد و از آنجا می برد جلو اشرف و اونجا به اصطلاح علیه مجاهدین با بچه های اشرف، شعار بدهند و فریاد برنند. برای ما عجیب بود که برای اول بارمن هم چنین چیزی را می دیدم و میشنیدم !!
ولی به مرور در مدت کوتاهی که من آنجا بودم متوجه شدیم که این ها بطور دسته دسته از ایران می آورنشان، اینها را با ماشین های مینی بوس، تحت الحفظ ارتش عراق می آورند وتوسط واحدهای ارتش عراق هم حفاظت میشوند.
می آوردند توی این هتل و از این هتل هم می بردنشان. در این فاصله مزدوری به نام مصطفی محمدی که از کانادا به همراه همسر و دخترش آورده بودند اونجا که با همین جمعیت می آمد اونجا و از همان جا هم میرفت جلو اشرف و شعار میدادند. این چیزی بود که من اونجا شاهد بودم که چطوری این ها تحت الحفظ ارتش عراق و تحت نظارت رژیم و یا اون حاج نویدی می آورندشان از ایران واونجا نگهداریشاان میکنند و رسیدگی میکنند و بعد هم میبرند جلو اشرف
سرابی : آیا وزارت اطلاعات اشکال تراشی میکرد ومزاحم میشد ؟
خدابنده لویی : وزارت اطلاعات یکی از ابزارهایی که برای استخدام نفر برای اهداف خودش بکار میبرد، همین بود یعنی میگفت هرکس بخواهد برود خارج باید از طریق من برود یعنی میگفت من پاسپورت را حل میکنم، من قاچاقچی را حل میکنم من پولش را میدهم و میفرستم که برود خارج یعنی از همین شیوه استفاده میکرد. برای مثال وقتی که با مقاومت من و موارد مشابه من روبرو شده بود توسط یک نفر که میخواست به ایران برود، به من گفت حاج علی اسم تو را برده وگفته این نفر اگر ۸۰ سال هم اینجا بماند نمی تونه از عراق خارج بشه، یعنی ما اجازه نمی دهیم مگر اینکه بیاد از کانال ما رد بشه .
این شیوه تهدید یا تطمیع بود که وزارت اطلاعات استفاده میکرد تا افراد را استخدام کند، بعد از اینکه استخدام میکرد و اطلاعات آنها را تخلیه میکرد بعضا هم اینها را می برد اشرف و بهره برداری خاص خودش را میکرد، بعد به اینها پاسپورت می داد واز طریق کانالها وقاچاقچی ها و پولی که میداد، اینها را می آورد خارج، یعنی تعداد زیادی از اینها را آورد خارج، تعدادی را که من آنجا دیده بودم تعداد زیادی را جذب کرده بود ومی آورد خارج علیه مجاهدین بکار بگیره که الان در اروپا هستند و اکثرا در فرانسه و آلمان هستند.
سرابی: آقای خدابنده لویی این افرادی که می گفتید با رژیم همکاری میکردند کی بودند؟ تعدادی باید باشند، نوع همکاری شان با رژیم چه بود و اگر لازم می دونید اسامی شان را می تونید بیاورید ؟
خدابنده لویی : بله خیلی خوبه که اسامی گفته بشه برای شناخت بیشتر همه آنها البته شناخته شده هستند ودر اکثر سایتهای رژیم فعالیت میکنند وشاید هم در ایران ویا خارج الان فعالیت میکنند .
کسانیکه میتوانم نام ببرم که از هتل مهاجر وبعد هتل ارض الزهور بودند وهمکاری میکردند وبعد به اروپا رفتند وبه وزارت اطلاعات دست همکاری دادند و الان در اروپا فعالیت میکنند مانند: غفور فتاحیان / همایون کهزادی / سعید ناصری / جعفر ابراهیمی / که جعفر ابراهیمی از همان روز اول در هتل مهاجر علیه سازمان در اینترلینک مقاله می نوشت بعد ها مطالب شان را در سایر سایتهای ( وزارت اطلاعات ) و در اینتر نت میگذاشتند.
یا محمود سپاهی / کریم غلامی / مهرداد ساغرچی / حمید رضا سلمانی / روح الله تاجبخش که ظاهرا قبلا اسم خودرا شهرام گذاشته بود / مهدی سجودی .
اینها از همان موقع همکاری با رژیم را شروع کردند و ارتباطشان را با رژیم محکم کردند و بعد اعزام شدند.
یکی از آنها که مطلبی هم در سایتها علیه سازمان منتشر کرد کریم غلامی است که کریم غلامی از همان موقع که به بغداد آمد تن به همکاری با وزارت اطلاعات داده بود از آنجایی که این نفر دراشرف در بخش مخابرات بود ظاهرا اطلاعاتی در زمینه مخابراتی و اینترنتی اشرف داشته که یک نفر اتفاقی کریم غلامی را با حاج علی دیده بود که یک جا نشستند و نقشه ای از کمپ اشرف را باز کردند این اتفاق در سال ۱۳۸۸ بود یعنی بعد از حمله به اشرف وکشته شدن تعدادی از بچه های اشرف که آن موقع توسط مزدوران عراقی که تحت امر مالکی که سرکار بود انجام شده بود .
آن فرد که به من گفت اتفاقی دیده بودن که کریم غلامی وحاج علی روی میزی نشسته اند ونقشه ای از کمپ اشرف را باز کردند وحاج علی دارد از کریم غلامی سوال میکند که کانال ورود کابل های اینترنتی اشرف کجاست؟ میتونی به من نشان بدی که این کابل ها از کجا به اشرف وارد میشود که آنها ظاهرا متوجه این فرد که به من گفت نشدند ، همین شخص روز بعد دیده بود که در جیب پیراهن کریم غلامی یک قلمبه پول دلار است که از جیب پیراهنش دلار دیده میشود یعنی از همانجا استخدام شده بود و پول میگرفت و اطلاعات را به رژیم میداد تا رژیم بتونه با این اطلاعات آن کارهایی که بعدا کرد یعنی حملاتی که بعدا کرد یعنی حمله به اشرف که ۵۲ نفر را شهید کرد بر اساس همین اطلاعات بود.
یکی دیگر از کارهایی که کردند و من در جریان هستم این بود که بعد از ۶ و۷ مرداد ۱۳۸۸مزدوران عراقی رژیم که به کمپ اشرف حمله کردند وتعدادی را شهید و کشتند وتعدادی را هم زخمی کردند و۳۶ نفر را هم اسیر گرفتند بلافاصله روز نهم مرداد یعنی درحالیکه هنوز احتمالا وضعیت آنجا به آرامش نرسیده بود اشخاصی مثل فتاحیان وهمایون کهزادی وسعید ناصری وجعفر ابراهیمی ومحمود سپاهی را رژیم با ماشین های نظامی آوردند جلو اشرف، همانجا که شهدا را شناسایی کنند و احتمالا کسانی را که اسیر وگروگان گرفته بودند را شناسایی کنند واگر بتوانند با آنها صحبت کنند.
ظاهرا هم اینها با یکی از آن اسیران که جوان ترین وکم سن وسال ترین بود ارتباط برقرار کرده بودند که آن اشرفی هم با برخورد خیلی تند اینها را پس زده بود و حتی اجازه نداده بود که حتی با اون صحبت کنند و همین که اینها سلام کردند اون هم دادو بیداد راه انداخته بود که اینها هم خودشون گم کرده بودند. البته آن موقع من این اطلاعات را نداشتم اما بعدا از بین همین ها این اطلااعات را کسانی به من دادند وما فهمیدیم که آنروز آنها کجا بودند و داستان چه بود؟
این از جمله، اطلاعاتی بود که فعالیتهای اینها بود که میکردند ومن اطلاع داشتم، تازه این در حالی است که من نه با اینها سرو کار داشتم ونه ارتباطی با آنها ومن اطلاعاتم خیلی کم است واینهایی بود که من دیدم ویا شنیدم فعالیتهای اینها خیلی گسترده بود فعالیتهای گسترده داشتند.
سرابی : زمانیکه در هتل مهاجر بودید کسانی با تو تماس گرفتند که کمک کنند ؟
خدابنده لویی : من البته از وقتی که وارد بغداد شدم بعد از چندین ماه البته این را اشاره کنم که تا چند ماه ما مثل زندانی بودیم چه در هتل مهاجر وچه در ارض الزهور و ما اجازه خروج از هتل را نداشتیم در کنترل نیروهای امنیتی و لباس شخصی ها و ماموران عراقی بودیم اجازه خروج از هتل را نداشتیم، اگر هم به هر دلیل برای دکتر یا هرچیزی دیگر می خواستیم برویم تحت الحفظ ماموران بودیم، ما را می بردند و بر میگرداندند و حتی امکان تماس نداشتیم و هفته ای یک بار اجازه داشتیم به خانواده مان تلفن بزنیم، اما اجازه موبایل نداشتیم اجازه و دسترسی به اینترنت نداشتیم ولی مستمر اعتراض میکردیم به نماینده سازمان ملل وصلیب سرخ بالاخره اینها اجازه دادند که ما از اینترنت هتل استفاده کنیم. وقتی وصل شدم یکماه بعد من با دوستان زیادی که می شناختم توانستم ارتباط برقرار کنم دوستان زندانی سیاسی سابق و هوادارانی که خیلی از دوستان دنبال راه حل هایی بودند اظهار لطف میکردند اما افراد دیگری هم در کنارشان بودند که نمی شد گفت هوادار بودند مثل مصداقی و یکی دو نفر دیگر.
سرابی : شما وقتی که بهرحال تلاش میکردید از عراق خارج شوید بشما توصیه هایی میشد حالا از خارج یا داخل عراق شما برای گرفتن پاسپورت اینگونه ،چگونه توجیه شدید ؟
خدابنده لویی: در این رابطه لازم است نکته ای را بگویم، در ماههای آخر یعنی بعد از حمله به کمپ اشرف یعنی در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ گویا رژیم به این نتیجه رسیده بود که حالا که من به کمپ اشرف اثر گذاشتم و دسترسی دارم یعنی این را از طریق ماموران عراقی می گویم، یعنی رژیم نتیجه گرفت روی این چند نفری که در هتل ارض الزهور هستند فشار بیاورم و به همکاری وادار کنم این را از طریق ماموران عراقی می گفتند که شما نمی تونید در هتل زندگی کیند یا باید بروید ایران یا بروید سفارت رژیم در عراق ودرخواست کنید که به شما پاسپورت وپول بدهد و بروید پی کارتان ما چند نفر هم حاضر به پذیرش این چیز نبودیم دست به اعتراض زدیم دست به اعتصاب زدیم یکی ازکارهایی که کردیم ما سه نفر بودیم وسایل مان را از اتاق جمع کردیم وآمدیم بیرون هتل تحصن کردیم، گفتیم تا زمانی که سازمان ملل نیامد ما را به یک کمپ رسمی سازمان ملل ببره ما به این تحصن ادامه میدهیم .
من تماسهای زیادی داشتم با دوستانم در خارج کشور که اکثرا زندانیان سیاسی سابق بودند هواداران مجاهدین بودند اکثرشان ما را دعوت به پایداری ومقاومت میکردند، به من میگفتند ما تلاش میکنیم راهی پیدا کنیم با حقوقی یا راه دیگر تلاش میکنیم تجات تان بدهیم بطور خاص دوستانی که مرا می شناختند گفتند اینکار را خواهیم کرد .
در بین این دوستان کسانی بودند که به ما روحیه می دادند وتشویق میکردند وخیلی کمک مان میکردند یکی که در این افراد خیلی به ما روحیه می داد فردی بود بنام ایرج مصداقی که از زندانیان سیاسی سابق بود که من او را در زندان از قبل می شناختم واز طریق اینترنت تماس برقرار میکردیم و خیلی هم فعال بود و من سعی میکردم از او کمک بگیرم وقتی به او زنگ زدم و به او گفتم که اینجوری شده تا تحصن کردیم به ما فشار دارند می آورند شما یا برید ایران یا برید سفارت و از رژیم کمک بخواهید یعنی بریم پیش رژیم ما هم اعتصاب وتحصن کردیم .
نکته عجیب این بود که ما روی کمک ایرج مصداقی حساب میکردیم و میگفتیم مخالف رژیم هست و الان هم خارج کشوره و از موضع یک نفر مخالف داره کار میکنه که البته من آنزمان خیال میکردم او مخالف رژیم است و او هنوز هوادار مجاهدین است حساب میکردم.
گویا او همان زمان هم فاصله گرفته بود از مجاهدین و یا تضاد کار میکرد ولی من متوجه نمی شدم او تماس گرفت و به من گفت که خوب آیا اگر بروی سفارت رژیم و در خواست پاسپورت کنی پاسپورت میدن، گفتم اونا از خداشونه که ما بریم آنجا و تسلیم بشیم در مقابل شون … در حالیکه به او توضیح میدادم به من گفت اشکال نداره برو سفارت رژیم در بغداد بگو من قبلا در اشرف بودم ولی الان بریدم الان پشیمونم و توبه کردم و می خواهم برم خارج دنبال زندگی شخصی، به او گفتم اصلا این تحصن و اعتصاب را راه انداختیم که اینکار را نکنیم، همه داستانها به خاطر اینه. اما این مصداقی که خیال میکردم الان می خواهد به من روحیه بده که مقاوم باش و من هم کمک تان میکنم و یا وکیل میگیریم و یا به کمیساریا زنگ می زنیم به من میگفت همانطوری که ما در زندانها رفتیم و گفتیم ما توبه کردیم و دیگر نیستیم و تعهد دادیم که دیگه فعالیت نمی کنیم بعد هم آزاد شدیم و آمدیم بیرون بعد هم آمدیم خارج و داریم فعالیت میکنیم الان هم اشکال نداره برو بگو من توبه کردم، یعنی همان موقع زندان که اینکار را کردیم الان هم اینکار را بکن اشکال نداره.
من اصلا میخکوب شده بودم و با یک حالت ناامیدی تماسم را قطع کردم در حالیکه همان موقع توی ایران جوانها می آمدند توی خیابانها و علیه ولایت فقیه شعار میدادند این شخص به من گفت تو در بغداد برو سفارت بگو توبه کردم برای پاسپورت؟!!. این از مواردی بود، این مورد استثنا بود و کسی دیگر این حرف را به من نزد وموردی دیگر نداشتم کسانی که من تماس داشتم یا زندانیان سیاسی بودند یا خانواده ها که میگفتند مقاومت کن حتما یک راهی پیدا میشه من هم می دانستم که باید روی حرفمان پافشاری کنیم وتسلیم رژیم نباید شد .
سرابی : بالاخره کی از عراق خارج شدید واز کجا آمدید ؟
خدابنده لویی : من در مرداد ۱۳۸۸ توانستم از بغداد خارج شوم و به ترکیه بروم وبعد یک مسیر سخت و پر فراز و نشیبی را گذراندم تا اینکه به هلند رسیدم.
سرابی: قسمت اول شما خیلی صحبت کردید در باره عراق و قسمت دوم در باره کسانیکه خارج کشور ودیدن فعالیت کسانیکه دودوزه بازی میکنند هم خودشون مخالف رژیم نشون میدن وهم آب به آسیاب دشمن میریزند.