۱۳۹۵ مهر ۳۰, جمعه

صفا فراهانی :شكنجه گران نسل بعد از لاجوردي را از ياد نبريم




منبع :آفتابکاران ،21 اکتبر 2016

صفا فراهانی :شكنجه گران نسل بعد از لاجوردي را از ياد نبريم




يادآوري : اين نوشته مقدمة مجموعه اي است از نام و مشخصات 150بازجو، شكنجه گر و مسئول و پاسدار نهادهاي سركوبگر كه در سالهاي اخير دست اندركار شكنجه و سركوب زندانيان سياسي بوده اند. اين مجموعه را در سالهاي قبل منتشر كرده ام اما با توجه به شرايط كنوني لازم ديدم مقدمة آن را دوباره منتشر كنم.

اوجگيري قيام مردم به پا خاسته ميهنمان، پايههاي سست حكومت ملايان را به لرزه در آورده است. از اين رو ولي فقيه سفاك رژيم آخوندي در كابوس سرنگوني محتوم خود دست به شقاوتهايي زده است كه روي ديكتاتوران تاريخ را سفيد كرده. به بيان ديگر خامنهاي براي به عقب انداختن سرنگوني مقدر خود و رژيمش، راهي جز تشديد سركوب و شكنجه ندارد. از سوي ديگر دورة جنايتهاي مخفي و دور از چشم گذشته و به دلايل مختلف امكان پرده پوشي جنايتهاي رژيم آخوندي اساسا وجود ندارد. اين است كه هرروز شاهد افشاي يك جنايت هولناك، شرح يك شكنجه وحشيانه و لو رفتن يك شكنجهگاه جديد هستيم. همة اينها نشان از فاز انحلال و سرنگوني حاكميت ننگين ملايان دارد.
ولي فقيه براي مقابله با امواج متلاطم آگاهي و مقاومت كليه ابزارهاي تحميق و سركوب را به خدمت ميگيرد؛ و شكنجه زندانيان سياسي يكي از راههايي است كه سرنگوني او را حداقل براي مدتي به تاخير مياندازد. نقش عناصر شكنجهگر، اعم از بازجو يا زندانبان و نگهبان و قاضي و ... براي اين به تاخير انداختن سرنگوني ولي فقيه بسيار تعيين كننده است. شكنجهگر حكم بازوي ولي فقيه را دارد و براي سرنگوني حاكميت جبار بايد آن را قطع كرد. اين روند نه يك انتقامجويي فردي كه يك گام مؤثر براي نابودي نظام شكنجه است. بازوي آهني جبار با چنگالي خونين بايد براي مردم و نزد همگان افشا شود تا همه، و از جمله خود شكنجهگران، بدانند دورة حاكميت يك طرفة جلادان در زندانها سپري شده و كشتن و داغ كردن و به صليب كشيدن و شلاق و تازيانه براي جلاد بهايي سنگين دارد. هيچ شكنجهگاه مخفي نيز نميتواند جرائم و شقاوتهاي دژخيم را در خود حبس كند. هم از اين رو، همة ما، شناخت مقولة شكنجه و افشاي شكنجهگران را بايد از زمرة وظايف انقلابي خود در راستاي سرنگوني نظام ولايت فقيه، كه همان نظام شكنجه، است تلقي كنيم.
شكنجه، به عنوان يك مقولة اجتماعي، وجهي از مبارزه مردمي است كه عليه ستم و بيداد به پاخاستهاند. وجهي عريان، سوزان و تلخ از داستان پرشكوه نبرد براي آزادي. در يك سوي اين نبرد اسيري دست و پا بسته قرار گرفته و در سوي ديگرش شكنجهگري درنده. كسي كه براي درهم شكستن اسير خود دست باز دارد تا هر آنچه كه ميخواهد مرزهاي انساني را زير پا گذارد. آرايش اين صحنه حكايت از نبردي نابرابر دارد. اسيري بي پناه، گاه مجروح و گاه مصدوم، در رويارويي با دژخيمي قرار دارد كه با شلاق و داغ و تهديد و تطميع بر بالين اسير صلاي قدر قدرتي سر ميدهد.
اما اين تنها آغاز نبرد است. با مقاومت شكنجه شده و «نه» گفتن به جلاد صحنه به زودي تغيير ميكند. قوي كسي است كه مقاومت ميكند و ضعيف و زبون و در مانده آن كس است كه به رغم وحشيگري و قساوت نتوانسته است تني مجروح و جسمي نحيف را در هم شكند. رويارويي پرشكوه نبرد انسان براي آزادي در برابر قاهريت نيرويي پليد و ضد آزادي. بنابراين هرچند در ميدان نبرد دو تن با يكديگر چنگ در چنگ شدهاند اما در ژرفا دو انديشه، دو آرمان، و دو نيروي عظيم اجتماعي در برابر يكديگر صف آرايي كردهاند. شكوه داستان تلخ شكنجه از اين صف آرايي بالندگي در برابر ميرندگي ناشي ميشود.
داستان اين نبرد در رژيم آخوندي، از روزي آغاز ميشود كه حاكميتي به نام «ولي فقيه» انقلاب مردم ميهن را كه اساسا شعارش آزادي بود ربود و در كف مشتي دون و فرصت طلب و مرتجع قرار داد. هم از اين رو بايد اقرار كرد كه اصليترين، و گستردهترين شكنجهاي كه طي ساليان برهمه آحاد مردم ايران روا شده است حاكميت ولي فقيه است. معناي ديگر رابطه مستقيم شلاق و ولي فقيه اين است كه تا اين حاكميت ارتجاعي وجود دارد، شكنجة مردم ايران نيز به صورت روزانه و همه جانبه اعمال ميشود.
از نظر ما شكنجهگر تنها آن كس نيست كه شلاق به سر و صورت و بدن اسيران ميزند. هرآنكس كه در اين نظام پليد شكنجه نقشي دارد خود شكنجهگري است كه بايد افشا شود. اعم از مأموري كه به دستگيري مبارزان و مجاهدان ميپردازد يا پاسداري كه در زندان به نگهباني مشغول است و يا قاضي ضدشرعي كه حكم به تعزير زندانيان ميدهد. و يا كليه كساني در شكنجه روحي و رواني يك زنداني نقشي ايفا ميكنند.
طي ساليان حاكميت آخوندي، نظام شكنجه و كشتار زندانيان و اسيران سياسي مراحل مختلفي را طي كرده است. تحليل و تدقيق اين روند كار اين مجموعه نيست. ما در اين مجموعه با استفاده از منابع اكثرا علني از سازمانها و افراد مبارز و مجاهد، يا جمعيتهاي فعال حقوق بشري، و يا نامههاي افشاگرانه زندانيان شناخته شده و معتبر توانستهايم اين تعداد از اسامي شكنجهگران را گرد بياوريم و برخي از جرائمشان را نيزبه ثبت رسانيم. پيشاپيش مشخص است كه اين ليست بسيار ناقص است و هم از اين رو نياز به تكميل دارد. همچنين بي ترديد آن چه از جرائم اين افراد آمده است يك از هزار واقعيت است كه البته در فرداي آزادي ميهن و در دادگاههاي ويژة اين عناصر تكميل و پيگيري خواهد شد. در آن روز واقعيتهايي از پرده برون خواهد افتاد كه باورش براي همه ما مشكل است. به يك نمونه از اين جنايتهاي تكان دهنده كه توسط شكنجهگران نظام ولايت فقيه در شكنجهگاهها اتفاق افتاده، و در اين مجموعه به آنها اشاره شده، اشاره ميكنيم.
آقاي بهروز جاويد تهراني، كه از زندانيان شناخته شده و مقاوم شكنجهگاههاي اوين و گوهردشت است، در نامه افشاگرانة خود به بانكي مون، دبير كل سازمان ملل متحد، (نامة مورخ 29فروردين89) دربارة يكي از اين شكنجهگران نوشته است: ««ریاست زندان رجائی شهر کرج بر عهده شخصی بنام علی حاج کاظم است وی انسانی فاسد و رشوهخوار است که اجازه هر جنایتی را به زیر دستان خود داده است در سال 1384 بیش از 10 مورد شناسائی شده توسط بنده وجود دارد که وی اقدام به فروش اعضای بدن زندانیان بدون اجازه آنها کرده بود . در این مورد بهداری زندان نیز کاملا دست داشت . این زندانیان اغلب از بین کسانی انتخاب میشدند که اجرای حکم اعدام آنها نزدیک بود. از این زندانیان اعضای بدنشان بدون اجازه فروخته شده است 3 زندانی را نام میبرم . افشین کریمی،شروین گودرزی و احمد حنانی».
در همين نامه دربارة يك شكنجهگر شقي ديگر به نام حسن آخريان آمده است: «بند ما توسط فردی بنام حسن آخریان مدیریت میگردد وی به مواد مخدر و محرک از نوع انفمتان (معروف به شیشه) اعتیاد دارد و غالبا رفتار جنونآمیزی با زندانیان دارد». در دي ماه 89 مقاومت ايران فراخواني در مورد كشته شدن زندانيان در زير شكنجه در زندانهاي رژيم آخوندي منتشر كرد. در بخشي از اين فراخوان آمده است: « در كرج، در روز نهم شهريور ماه محسن بیک وند، يكي از زندانيان عادي زندان گوهردشت، در كينه توزي بخاطر افشاي گوشهاي از فجايع هولناك بند معروف به سگذاني يا بند آخر خطيها (بند يك زندان گوهردشت)، توسط عوامل مافياي آخوندي در اين زندان به قتل رسید. 

وي كه بارها تحت وحشيانهترين شكنجهها قرار گرفته بود، در خرداد ماه 89، طي يك نوار ويدئويي مخفي فاش ساخت كه دژخيمان زندانيان را به خاطر هرگونه اعتراض به اعمال فشارها و شرايط طاقتفرساي زندان، به سلولهاي انفرادي معروف به سگداني منتقل ميكنند. شكستن دست و پاي زندانيان، تجاوز جنسي يا استعمال باتون به زنداني پس از شکنجههاي طولاني و با دست و پاي شكسته، عدم رسيدگي به بيماراني كه شكستگي يا جراحت سنگين دارند تا مرز عفوني شدن و قرار گرفتن آنها در معرض مرگ، پاشيدن گاز فلفل و گاز اشک آور به درون سلول، پاشيدن محتويات کپسول آتش نشاني به صورت زنداني، قتل زندانيان و اعلام آن تحت عنوان خودكشي يا مرگ بر اثر مصرف مواد مخدر، گوشهاي از شكنجهها و وضعيت هولناكي است كه به طور سيستماتيك بر زندانيان اعمال ميشود». در ادامة اين فراخوان به شهادت برخي از زندانيان سياسي در شكنجهگاهها توسط همين بازجويان و شكنجهگران ولي فقيه اشاره شده و آمده است: «زندانيان سياسي آقايان اكبر محمدي، ولي الله فيض مهدوي، امير حسين حشمت ساران، محمود قاسم زاده، اميدرضا ميرصيافي، فرزاد قبادي، ابراهیم لطف الهی، شمار اندكي از زندانيان سياسي هستند كه صرفا طي چندسال اخير بر اثر شدت شكنجه يا به وسيله داروهاي آغشته به مواد سمي خطرناك در سياهچالهاي رژيم آخوندي به شهادت رسيده اند».
اوجگيري قيام پرشكوه مردمي در نفي نظام پليد ولايت سفياني خامنهاي باعث وحشيتر شدن شكنجهگران شده است. آنان در اعمال شكنجه بر زندانيان سياسي تنها به فشار برجسم و بدن آنان بسنده نميكنند. شكنجههاي روحي وحشتناك به صورتهاي گوناگون بر زندانيان اعمال ميشود. به طوري كه آنان هيچگاه و هيچ لحظه در امان نبوده و حتي زماني كه در كنج سلولها روزهاي محكوميت خود را سپري ميكنند از عذاب شكنجههاي روحي و رواني دژخيمان در امان نيستند. كار ولي فقيه سفاك در سركوب و گسترش شكنجه مردم و برگزيدهترين فرزندان آنان بدانجا كشيده شده كه حتي شريكان سابق خود و باندهايي رانده شده از حاكميت را نيز به صدا در آورده است. دستگيري محسن آرمين، از بازجويان سفاكي كه در دهة60 از بازجويان بند209اوين بوده و از جمله در قتل برادر مجاهدش مستقيما شركت داشته، يكي از اين موارد است. به يك نمونة ديگر اشاره ميكنيم. فخرالسادات محتشمي همسر مصطفي تاجزاده است. تاج زاده از زمرة دست آندركاران بند209زندان اوين در دهه 60 بوده و اكنون از حكومت رانده و به زندان اوين افتاده است. خانم فخرالسادات محتشمي يكي از كساني است كه دستگير شده و از نزديك شاهد برخي جنايات در حق زنان دستگير شده بوده است. وي در مطلبي به نام «خواب بر ما حرام باد» به مطالبي اشاره كرده كه بسيار قابل درنگ هستند. از جمله در نوشتة ايشان ميخوانيم: «امشب اما من همه باورهای کودکانهام در هم شکست. من امشب از دیار فراموشی به روزگار وقایع تلخ بازگشتم. من حالا یک مادر خشمگین هستم که خود را به در و دیوار میکوبم. خشم از آن چه بر مظلومین دربند میگذرد. در سلولهایی که از فردای کودتا پر شد تا پروژه منحوس اعتراف گیری به سرعت پیش رود و به ثمر برسد و نمایشهای مسخره تلویزیونی مهیا شوند. و متحیرین حیرتشان افزون شود و متشرعین شریعت را تشکیک کنند و متوهمین در اوهام خود باقی بمانند. خشم از همه بی قانونیها و بی مروتیها و ستمهایی که بر عزیزانمان می رود.
وای بر شکنجهگران دختران و خواهران دربندمان ...کاش امشب مانده بودم خانه. کاش رازهای آن سوی دیوارهای بلند و رازهای بند 209 و رازهای سلول های تنگ و تار را نشنیده بودم. کاش عایق بود دیوارهای اتاق بازجویی و دیگران صدای ضجههایتان را نمیشنیدند که بازگو کنند و خواب را از ما بگیرند. خواب را و خوراک را و آرام را و قرار را.
کاش صدای ضربات شلاق و فریادهای تو به گوش همسایگان غریب انفرادیها نمیرسید تا همان خوش خیالیهای ما ادامه مییافت و خوش باوریهایمان. کاش میتوانستیم باز هم برویم و به مادران اطمینان دهیم که حال عزیزانتان خوب است. چون این برادرها اگر دین ندارند لااقل آزاده هستند و با حیا هستند و دست و دل پاک هستند و هرگز دستشان به روی عزیزان ما بلند نمیشود و شکنجه سیاه که مال قرون وسطی بود و شکنجه سپید را تاب می آورند فرزندان سبز مقاوم ما. (از وب لاگ فخرالسادات محتشمی پور)
به ياد بياوريم كه اين جملات را زنان مظلوم مجاهد خلق كه در سياه چالهاي لاجورديها و حاج داود رحمانيها رذيلانهترين شرايط را تحمل كردهاند ننوشتهاند. اكنون زني شهادت ميدهد كه خود و شوهر و خانوادهاش از همين نظام اهريمني بوده و ساليان سال در خدمت به آن و استحكام بخشيدن به پايههاي متزلزل آن كوشيده اند. از همين نكته ميتوان به ميزان درماندگي و افلاس ولي فقيه پي برد.
اما شكنجهگراني كه اين چنين عمل ميكنند چه كساني هستند؟ در اين مجموعه با تعدادي از آنها آشنا ميشويم: « رضا ترابی ...خود بارها در شکنجه زندانیان بیدفاع به خصوص در بند زنان نقش داشته است. این فرد همچنین در انتقال مواد مخدر به درون زندان و تجاوز به دختران و زنان زندانی عادی نقش دارد» يا «محمد شكاري رئيس سابق زندان گوهردشت بود. وي علاوه بر دست داشتن در سركوب و شكنجه زندانيان از رؤساي مافياي تجارت سكس و فروش دختران جوان دستگير شده در خيابانها به دبي بوده است. اين جنايتكار به اتفاق محمود مغنيان و ديگر شكنجهگران زندان دختران جوان زنداني را به قصد سودجويي به كشورهاي خليج فارس ميفرستاد». در بارة سوابق محمود مغنيان آمده است: «سابقة دژخيمگري مغنيان به دهه 60 باز ميگردد. وي همچنين در جريان قتل عام سال67 زندانيان سياسي از جمله پاسداراني بود كه در اين نسلكشي سياه بسيار فعال بوده است».
بي ترديد آن چه كه اشاره شد تنها بخش ناچيزي از پروندة سراسر ننگ و اعمال ضدبشري شكنجهگران ولي فقيه به عنوان بازوي آهنين وي به شمار مي آيد. و بي ترديد اگر در مورد بقية آنان چنين اطلاعاتي را در اختيار نداريم با قاطعيت ميتوانيم يقين داشته باشيم كه همگي از يك تيره و تبار هستند و پستوهاي مكتوم پرونده همهشان مملو از اين قبيل جنايتها است.
اما سؤال اساسيتر اين است كه آيا ولي فقيه ارتجاع قادر است با به كار گرفتن اين همه شكنجهگر، ميهن را به زنداني بزرگ و بي صدا تبديل كند؟ پاسخ اين سؤال را زندانيان قهرماني دادهاند كه تسليم شكنجهگران نشده و در همان سياهچالهاي آخوندي براي آزادي جانفشاني ميكنند.
ص ـ ف