۱۳۹۵ آبان ۱۶, یکشنبه

نگاهی به شأن و جایگاه دانش‌آموزان در نظام ولایت‌فقیه









 تاریخ نشر :6 نوامبر 2016

منبع :

نگاهی به شأن و جایگاه دانش‌آموزان در نظام ولایت‌فقیه
13آبان و روز دانش‌آموز به روایت یک رسانه حکومتی:
«علت نامگذاری این روز، واقعه کشتار جمعی دانش‌آموزان تهرانی است که به نشانه اعتراض به حکومت پهلوی در صبح روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷ در محوطه  دانشگاه تهران  جمع شده بودند. در این اعتراض که با همیاری اقشار دیگری از مردم نیز همراه بود، با شروع شلیک گاز اشک‌آور و سپس گلوله، ۵۶ نفر از تجمع‌کنندگان کشته شدند و صدها تن دیگر مجروح شدند. به‌منظور گرامیداشت این روز، ۱۳ آبان در تقویم جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان روز دانش‌آموز نامگذاری شده است»
بی‌تردید مرگ 56نفر در دانشگاه تهران لکه ننگی بر پیشانی شاه و سلطنت پهلوی است.
هر کس به صحنه آن روز نگاه می‌کند نمی‌گوید تعدادی دانش‌آموز را فلان سرباز وظیفه یا گروهبان یا رئیس ستاد ارتش و یا فرماندار نظامی به قتل رساند همه می‌گویند شاه کشت. چون سرباز و رئیس و فرمانده نظامی زیر چتر و فرمان شاه وارد صحنه شدند و این جنایت به حساب شاه گذاشته خواهد شد، ولو این‌که در این مورد خاص شاه فرمان مشخص نداده باشد. هم‌چنان‌که ضایعات ناشی از تبعیض و فساد حکومتی و افزایش فاصله طبقات در شهر و روستا هم، بخواهیم یا نخواهیم، نقطه سیاهی در کارنامه و پرونده نظام سلطنتی شاه است.
با این مقدمه خوب است در این روز نگاهی به پرونده و کارنامه نظام ولایت‌فقیه داشته باشیم و ببینیم شأن و جایگاه دانش‌آموزان در این نظام چیست.
به اعتراف  پاسدار جعفری  جانشین بنیاد حفظ آثار و نشر... جنگ ضدمیهنی، در جریان جنگ 8ساله که امروز سران و مسئولان اول آن، از رفسنجانی که جانشین فرمانده کل قوا بود تا پاسدار رضایی و سایر فرمانده‌هان بالای سپاه و بسیج ضدمردمی، ادامه آن را بعد از سال61 اشتباه می‌دانند، 85هزار نیروی بسیجی در جریان جنگ کشته شدند. وی همچنین به مرگ بیش از 33هزار دانش‌آموز در جریان جنگ ضدمیهنی اشاره می‌کند.
طبق آمار یک مقام دیگر حکومتی سهم _نابودی_ دانش‌آموزان در این میدان! ۱۸.۱درصد کل کشته شدگان کل است. (پارسینه: 23 اردیبشهت 1391)
در این اعتراف می‌بینیم که دانش‌آموزان بی‌گناه را از پشت نیمکتهای مدرسه با هدف گرم کردن تنور جنگ و به‌منظور حفظ نظام، روی میدانهای مین فرستادند و قطعه قطعه کردند. فوج فوج بردند و کشتند تا نظامشان زنده بماند. در این جا هم متهم ردیف اول، آن فرمانده یا مزدور سپاهی و نظامی نیست؛ متهم ردیف اول این پرونده هم نظامی است که دست کودکان و نوجوانان 11 تا 17ساله را از مدرسه گرفتند و برای پاک کردن میدانهای مین به قتلگاه بردند.
به‌نقل از یک رسانه حکومتی «سبیل اخلاقی» در سال 53 متولد و در سال 64 در سن 11سالگی عازم مناطق جنگی شد و در 9بهمن 64 هنگام عملیات والفجر 8 در منطقه هورالعظیم کشته شد و حسین اهل شهرستان جم در استان بوشهر در 12سالگی در عملیات بیت‌المقدس جان باخت...
البته برای نشان‌دادن شأن دانش‌آموزان در نظام ولایت‌فقیه علاوه بر سی و چند هزار قربانی دانش‌آموز در جبهه‌های جنگ، بایستی به ماجرای مغزشویی و تحریک آنان، با روشهای روانی و تلقین مکانیزم بخشیدن گناهان در میدان مین و انبوه سوء استفاده‌های جنسی... قبل از انفجارشان در میادین مین اشاره کرد. هفته گذشته یک بسیجی که در 14سالگی مورد سوء‌استفاده جنسی یکی از آخوندهای ارشادی قم قرار گرفته بود، گوشه‌یی از این جنایت کثیف و سازمان‌یافته را افشا کرد.
اما این همه ماجرا نیست. برای نمایش جایگاه کودکان و دانش‌آموزان در نظام ولایت‌فقیه باید سری هم به خیابانهای شهر و مدارس بزنیم.
در خیابان کودکان کار با جثه‌های کوچک و اندام ضعیف و استخوانی، روزها به جای درس و مدرسه و تحصیل به کارهای سخت و طاقت‌فرسا مشغولند و شبها به جای آغوش گرم خانواده در سوز و سرمای زمستان در کارتن می‌خوابند و بسیاری دیگر نانشان را در منابع زباله و پیاده‌روها می‌جویند. بی‌تردید مسئول و پاسخگوی اول این ناهنجاری و جنایت، نه شهرداری و بنیاد مسکن و یا دوست ناباب و خانواده و... که شخص ولی‌فقیه و نظام مرگ آفرین ولایتی است.
در همین ایام کودکان بی‌پناه سوری هدف بمباران و کشتارهای فجیع رژیم آخوندی قرار دارند. آری! ولایت خون‌خوار و نظام مرگ سالار خمینی و خامنه‌ای هیچ مرزی در کشتار نمی‌شناسد. در همین ایام، روز دانش‌آموز!، کودکان و دانش‌آموزان بی‌گناه سوری فوج فوج زیر وحشیانه‌ترین بمبارانها و بشکه‌های انفجاری مثله می‌شوند تا نظام سرکوب در سوریه باقی بماند و رژیم ولایت جایش را و پایش را در منطقه محکم کند.
یک آموزگار دردمند کرد که در بلوچستان به دانش‌آموزان درس می‌دهد، طی نامه‌یی خطاب به مسئولان کشور می‌نویسد:
اینجا نه غزه است و نه عراق و نه سوریه
نه جنگی صورت گرفته است و نه انفجارهای انتحاری باعث مرگ دانش‌آموزان و معلمان می‌شود. اینجا سیستان و بلوچستان است و در و دیوارهای مدارس، وظیفه داعش را برعهده گرفته‌اند و یکی پس از دیگری جان دانش‌آموزان و معلمان را می‌گیرند. و ما هم‌چنان در فکر تجهیزات پیشرفته نظامی برای دفاع از این مردم و این آب و خاک هستیم!
از کودکان شین آباد در غربی‌ترین نقطه کشور گرفته تا کودکان ”بجار بازار“ در شرقی‌ترین نقطه ایران، همگی مهر تأیید را بر بی‌توجهی فرادستان به مقوله مدارس و دانش‌آموزان می‌زنند و کسی هم ککش نمی‌گزد...
اما باز این هم همه ماجرا نیست و برای یافتن نقش و شأن دانش‌آموزان در این روز باید سری هم به زندانها بزنیم. خمینی در این میدان هم سقفی زد که هر جنایتی در حق دانش‌آموزان زیر و پایین‌تر از آن است:
 فاطمه مصباح  دانش‌آموز 13ساله را در 25 شهریور 60 دستگیر و یک روز بعد اعدام کردند.
بهتر است برای نشان‌دادن عمق فاجعه به نامه‌یی که آقای منتظری در تاریخ 5مهر 1360به خمینی نوشت نگاه کنیم:
«... حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند، کاملاً ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است»
این صدای جانشین ولایت‌فقیه در سال 60 و روزگاری است که هنوز با خمینی زیاد زاویه نداشت. وقتی آقای منتظری از افزایش «شکنجه» های طاقت‌فرسا در سال60 می‌گوید، خدا می‌داند چه بلایی سر دانش‌آموزان و نوجوانان در شعبه‌های بازجویی آوردند. چند سال بعد آقای منتظری به بی‌حرمتی و تصرف دختران دانش‌آموز در شعبه‌های بازجویی و هزاران جنایت دیگر توسط پاسداران اعتراف کرد و گفت وزارت اطلاعات شما روی ساواک را سفید کرد...
متأسفانه آن‌قدر کشتند و بردند و دریدند و خوردند که سوختن یک مدرسه دخترانه در آتش و ترک تحصیل هزاران کودک کار برایمان عادی شده است. برای فهم بهتر میزان درندگی و شقاوت هیولای حاکم در برخورد با کودکان خوب است آن را با برخورد یک نظام غیر ولایتی، در هزاران کیلومتر دورتر، با یک کودک خلافکار که در دام باندهای قاچاق قتل کرده و دست به آدمربایی زده بود، مقایسه کنیم:
حکومت مکزیک در مبارزه با باندهای قاچاق در تابستان 2011 یک نوجوان قاتل را دستگیر و محاکمه نمود. این پسربچه 14ساله خود اعتراف نمود که گلوی 4نفر را با دست خود بریده و آنها را به قتل رسانده است. وی همچنین به سه مورد آدم ربایی اقرار نموده است. دستگاه قضایی مکزیک این نوجوان را به‌خاطر سن کم او فقط به سه سال زندان و پرداخت چهارصد هزار دلار جریمه نقدی محکوم کرد.
ولی در زندانهای رژیم خمینی؛
دختران دانش‌آموز را سال 60 دستگیر کردند، در شرایطی طاقت‌فرسا با بی‌رحمانه‌ترین روشها شکنجه کردند، برخی زیر شکنجه جان باختند، برخی اعدام شدند و از میان آنان که کاری نکرده بودند و محکوم به زندان شدند تعداد زیادی را در سال67، پس از هفت سال فشار و شکنجه، در حالی که مدت محکومیتشان را می‌گذراندند و یا تمام کرده و منتظر آزادی بودند، حلق‌آویز کردند:
زهره حاج میر‌اسماعیل، لیلا حاجیان، سهیلا حمیدی، رؤیا خسروی، مهری درخشان‌نیاژ، سودابه رضازاده، تهمینه ستوده، سهیلا شمس، سوسن صالحی، منیره عابدینی، مهتاب فیروزی، فرحناز مصلحی، سیمین نانکلی، گلی حامدی، اشرف عزیزی، حوریه اکبر وژاد، پروین باقری و... صدها دختر دانش‌آموز دختر دیگر که شکنجه و اعدام شدند.
و چه بسیار دخترانی که قبل از اعدام مورد بی‌حرمتی پاسداران نظام قرار گرفتند و...
آری! در نظام جمهوری ولایت هیچ تفاوتی بین نوجوان و جوان و میان سال و مادران و پدران کهنسال نیست. همه را شکنجه و اعدام می‌کنند.
به یاد 56شهید و دانش‌آموز در 13آبان 57 و هزاران دانش آموزی که در مرداد 67 حلق‌آویز شدند، یاد می‌کنیم از 56 دانش‌آموزی که از پشت نیمکت و میزهای مدرسه به جوخه‌های تیرباران سپرده شدند:
1.   مهران آرامش، 15ساله، ۱۹/۷/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

2.   مازیار آرون، 17ساله، ۱۰/۵/۱۳60 (ساری) تیرباران، مجاهد

3.   حمیدرضا آسخ، 16ساله، 1/1361 (دزفول) تیرباران، مجاهد

4.   حمید آقاعلی سیچانی، 17ساله، ۱۵/۷/۶۰ (اصفهان) تیرباران، مجاهد

5.   نسرین آقاعلی سیچانی، 17ساله، ۷/۲/۶۲ (شیراز) تیرباران، مجاهد

6.   رمضانعلی آقا محمدی، 17ساله، پائیز 60 (اصفهان) تیرباران، مجاهد

7.   مجتبی آقامیری، 17ساله، ۱۱/۴/۶۰ (اهواز) تیرباران، مجاهد

8.   نرگس (فرزانه) آل هاشم، 17ساله، ۱۷/۱۲/۶۱ (گرگان) تیرباران، مجاهد

9.   مهران ابراری، 13ساله، ۳۰/۴/۱۳60 (جهرم) تیرباران، مجاهد

10.         بهمن ابراهیمی، 16ساله، ۱۱/۶/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

11.         حامد ابراهیمی، 16ساله، ۲۹/۵/۱۳60 (ایلام) تیرباران، مجاهد

12.         رشید ابراهیمی، 13ساله، ۱۱/۶/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

13.         محسن ابراهیمی زاده، 16ساله، تابستان 60 (تهران) تیرباران، مجاهد

14.         امیر اجرامی، 17ساله، ۴/۸/۱۳60 (بهبهان) تیرباران، مجاهد

15.         غلامرضا احمدی، 17ساله، ۱۷/۷/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

16.         زهرا احمدی‌زاده ترکمی اصل، 17ساله، ۷/۷/۱۳6 (تهران) تیرباران، مجاهد

17.         زهرا اختیاری، 16ساله، (بوشهر) تیرباران، مجاهد

18.         رحمان اخلاقی، 17ساله، (برازجان) تیرباران، مجاهد

19.         امیر ادیب، 17ساله، ۱۲/۷/۱۳60 (اصفهان) تیرباران، مجاهد

20.         حسین اربابی، 16ساله، ۲۶/۶/۱۳60 (قم) تیرباران، مجاهد

21.         محمد اردانچی، زیر 18سال، تابستان 60، مجاهد
22.         رامین ارسطافر، 17ساله (تهران) تیرباران، مجاهد

23.         حبیب ارکانی، 17ساله، ۲۹/۶/۱۳60 (هشتپرطوالش) تیرباران، مجاهد

24.         فرزانه ازانی، 17ساله، سال 62 (تهران) تیرباران، مجاهد

25.         فرشته ازلی، 16ساله، سال 61 (آمل) تیرباران، مارکسیست

26.         مسعود اسد، 15ساله، سال 60 (شهرکرد) زیر شکنجه، مجاهد

27.         مهناز اسدی، 16ساله، بهار 61 (تهران) تیرباران، مجاهد

28.         جمشید اسفندیاری، 17ساله، ۲۶/۴/۱۳62 (شیراز) تیرباران، مجاهد

29.         فهیمه اسفندیاری، 16ساله، تابستان 60 (تهران) تیرباران، مجاهد

30.         فرشته اسکندرپور، 17ساله، ۱۱/۶/۱۳61 (ایلام) تیرباران، مجاهد

31.         محمد اسکندری، 17ساله، ۸/۹/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

32.         مهریار اسلامی، 17ساله، ۱۶/۵/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

33.         اسماعیل اسماعیل زاده، 16ساله، ۱۱/۹/۱۳60 (قوچان) تیرباران، مجاهد

34.         کامران اسماعیل زاده، 16ساله، ۷/۵/۱۳60 (بندرعباس) تیرباران، مارکسیست

35.         فرهاد اسماعیلیان، 16ساله، 6/1360 (بندرگز) تیرباران، مجاهد

36.         علی اسمی زاده، 17ساله (شادگان) تیرباران، مجاهد

37.         اصغر اشتری، 17ساله، ۲۸/۶/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

38.         حسین اشتهاردی، 16ساله، ۸/۶/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

39.         محمدرضا اشراق، 15ساله، ۷/۷/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

40.         سعید اصغریان، 17ساله، ۱۵/۸/۱۳60 (تبریز) تیرباران، مجاهد

41.         کریم اکبری، 17ساله، ۱۸/۵/۱۳60 (کرج) تیرباران، مجاهد

42.         محترم اکبری، 17ساله، ۳/۱۰/۱۳60 (مشهد) تیرباران، مجاهد

43.         نوشین امامی، 17ساله، ۹/۸/۱۳60 (اصفهان) تیرباران، مجاهد

44.         بهزاد امیدی، 16ساله، تابستان 1360 (تهران) -، مجاهد

45.         حسن امیری، پائیز 62 (شیراز) زیر شکنجه، مجاهد
46.         فتح الله امیری، 17ساله، ۱۸/۱۰/۱۳60 (اراک) تیرباران، مجاهد

47.         فاطمه (ماندانا) امیری دودران، 17ساله، ۲۲/۷/۱۳60 (تهران) تیرباران، مجاهد

48.         شهلا انبوزاده، 17ساله، 2/1363 (شیراز) حلق آویز، مجاهد

49.         گیلان اندیشه، 15ساله، ۲۰/۱/۲/1360 (تهران) تیرباران، مجاهد

50.         فریبا انصاری، 16ساله، 7/1360 (تهران) تیرباران، مجاهد

51.         محمد انگالی، 17ساله، ۳۱/۵/۱۳60 (اصطهبانات) تیرباران، مجاهد

52.         جواد اولادی، 17ساله، ۷/۶/۱۳61 (بابل) حلق آویز، مجاهد

53.         زهرا (بهناز) ایران منش، 17ساله، سال 61 (تهران) تیرباران، مجاهد

54.         اکبر ایزدی، 17ساله، ۲۸/۵/۱۳63 (شیراز) تیرباران، مجاهد

55.         مجتبی ایگه‌ای، 17ساله، سال 60 (تهران) تیرباران، مجاهد

56.         فاطمه مصباح، 13ساله، س۲۶/۶/۶۰ (تهران) تیرباران، مجاهد

با نام و یاد همه دانش‌آموزانی که چنگ در چنگ جلاد با چشم‌بند و دست خالی روی تختهای شکنجه با جلاد جنگیدند و به عشق آزادی و رهایی مردم طنابهای دار و تیرکهای تیرباران را بوسیدند، ما هم تا نابودی نظام ضد دانش و ضد دانش‌آموز به پیکارمان با دیو خون‌آشام و هیولای نیمه جان ولایت ادامه می‌دهیم و هرگز قدمی از احقاق حقوقمان _حق حاکمیت مردم ایران_ کوتاه نمی‌آییم.