زندگی در حاشیه یا مرگ تدریجی از برکت ولایت فقیه
تاریخ :6 نوامبر 2016
حاشیه نشینی اسم لوکس و محترمانه غارنشینی، چادرنشینی، زاغه نشینی، کپرنشینی و در حاکمیت ولایتفقیه جهنم نشینی است.
نخستین بار اصطلاح حاشیه نشینی توسط رابرت پارک؛ جامعه شناس آمریکایی به کار برده شد. او در مقالهیی با عنوان «مهاجرت بشر و انسان حاشیه نشین» مینویسد:
«حاشیه نشینان کسانی هستند که از لحاظ فرهنگی انسانی دورگه بوده و در زندگی فرهنگی دو جمعیت متمایز قرار گرفته و زندگی میکنند و با هر دو گروه نیز شریک هستند. این افراد مایل نیستند از گذشته خود بگویند و هنوز همه ابعاد جامعه میزبان خود را نیز نپذیرفتهاند».
120 سال قبل «انگلس» ضمن اشاره به زاغهها و حاشیهنشینی در انگلستان وجود آنها را ناشی از انقلاب صنعتی و افزایش فاصله طبقات دانست و مسئولان دولتی را بهخاطر وضعیت احداث مسکن و مقررات خانهسازی و... بهعنوان عامل و مقصر اصلی معرفی کرد.
حاشیه نشینی در ایران بعد از اصلاحات ارضی در دهه 1340 و تغییر نظام زراعتی ایجاد شد؛ زمانی که بخش زیادی از مهاجران روستایی جهت زندگی بهتر به سوی شهرهای بزرگ سرازیر شدند.
بر پایه تحقیق و بررسی مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در سال 1351، 91 درصد از سرپرستان خانوادههای حاشیه نشین در تهران روستایی بودهاند. 72 درصد آنان قبلاً دهقان محسوب میشدند و 59 درصد خرده مالک بودهاند.
اما حاشیه نشینی بعد از سال57 به علت اعمال سیاستهای مخرب در روستاها و رکود بازار محصولات کشاورزی که باعث انهدام روستا و روستاییان شد، اوج و شدت تازهیی گرفت.
از آن زمان تاکنون، به علت اشتهای نجومی غارتگران حکومتی و افزایش فاصله طبقات و فقر عمومی، شاهد جدا شدن مستمر لایههای مختلف شهری از زندگی در شهر و آوارگی در اطراف شهرها بدون حداقل امکانات زیستی و اجتماعی هستیم. بهنوشته یک سایت حکومتی این بلای «آسمانی» نه فقط تهران که تمام شهرهای بزرگ را پوشش میدهد:
به اعتراف محمدباقر قالیباف 25 تا 30 درصد جمعیت تهران در حاشیه زندگی میکنند. اگر جمعیت تهران را 9 میلیون نفر در نظر بگیریم بیش از 2 میلیون و 500 هزار نفر در شرایطی مانند جهنم در حاشیه زندگی میکنند. سایت حکومتی تسنیم که در شماره 4 آبان 95 از حاشیهنشین با عنوان بچه یتیم شهرها استفاده میکند در مورد عوامل پیدایش و شیوع این یتیمخانهها در حاشیه که نتیجه غارتگری مسئولان و قبضه کردن تجارت و انحصارات مالی در دست سپاه و آقازادهها است، مینویسد:
به هر حال در زمینه عوامل شیوع حاشیهنشینی بر اساس گفته کارشناسان این حوزه بالغ بر 20 عامل باعث شده است تا زندگی در حاشیههای شهر، نمره تلخ مردودی را برای متولیان و مسئولان به همراه داشته باشد...
البته طرح 20 عامل ترفند ابلهانهیی برای گم کردن عامل اصلی و نمره تلخ مردود متولیان و مسئولان و مزدوران غارتگر حکومتی است. عامل اصلی، نظام غارتگر و ویرانگریست که با چپاول ثروت عمومی طیف گستردهیی از جمعیت شهرنشین و خانهدار را به جانب غارنشینی و جهنم نشینی هدایت کرده و رانده است.
افرادی که بهخاطر هزینههای بهداشت یا درمان، ناگزیر خانه و زندگی و همه داشت و نداشت خود را به حراج گذاشته و در بیابانهای اطراف تهران آواره گشتند.
هم وطنی که برای تأمین هزینههای درمانی در حاشیه شهرستان قدس در کیلومتر 20 جاده قدیم تهران کرج سرگردان است، در مصاحبه با خبرنگار شبکه اول رژیم آخوندی_11مهر 95 برنامه پایش_ میگوید:
”مشکل ام اس داشتم آریا شهر بودیم، اونجا همه چیز، خونه زندگی همه چی داشتیم مجبور شدیم بهخاطر هزینههای دارو و هزینههای عملی که انجام دادند و پلاسماسنج کردند و دارو روزی یک میلیون و ششصد پول دارو مون بود. بهخاطر این مجبور شدیم هم خونه هم ماشین هم مغازه همه چی رو بفروشیم و بیایم تو این محله. برای این حالا میدونیم که وقتی یک نفر تو بدترین شرایط قرار میگیره چقدر باید سختی بکشه. هم هزینه بچهها رو بده. هم از... .. بیماریم باعث شد که حاشیهنشین بشم از مرکز شهر اومدم به اینطرف چون نمیتونستم هزینههای زندگیمو بدم… ”
در یکی دیگر از محلات و حاشیههای شهر میبینیم که کودکان از آب فاضلاب میخوردند و به جای درس و مدرسه به کارهای سخت و طاقتفرسا مشغولند.
آری! کسانی که به علت رشد بیرویه و «قانونی» چپاول و غارت در دستگاههای دولتی از درد هزینههای سرسامآور زندگی، در اوج درماندگی، در برابر مشکلات درمانی، مسکن و بیکاری و... همه هستی و امکاناتشان را به حراج گذاشته و به حاشیه اطراف و بیرون شهر پناهنده میشوند، حاشیهنشین نیستند. خوش نشین و اجاره نشین هم نیستند. کسانی هستند که از متن زندگی به حاشیه رانده شدند تا بتوانند خودشان را، فقط خودشان را زیر سقفی از حلبی یا مقوا زنده نگه دارند.
در «حاشیه» خبری از امکانات معمول زندگی نیست. خبری از لبخند و پیوندهای خانوادگی نیست.
خانه و مدرسه و مغازه و داروخانه و درمانگاه و سالنهای ورزش و آموزش و پرورش همه در «حاشیه» قرار میگیرد.
علی اکبر سیاری معاون وزارت بهداشت دولت آخوند روحانی در مورد علت و ریشه زندگی در حاشیه و یتیمخانههای اطراف شهر میگوید:
«بهرهمندی ناعادلانه از قدرت، ثروت، منابع و خدمات، از ریشههای بروز آسیبهای اجتماعی است که باید با آن مقابله شود».
وی همچنین تأکید میکند: «۲۵ درصد جمعیت شهری ایران در حال حاضر حاشیه نشین هستند و در حال حاضر نزدیک به 30 درصد مردم کشور گرسنهاند و نان خوردن ندارند که این آمار را وزارت رفاه هم تأیید میکند».
به گزارش مرکز آمار ایران طی سالهای 1390 ـ 1385، در مجموع 5 میلیون و 534 هزار و 666 نفر محل سکونت خود را ترک کرده و در محلی غیر از محل اقامت قبلی خود ساکن شدهاند و عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی با اعتراف به اینکه «حدود ۱۸ میلیون نفر از ۵۵ میلیون نفر جمعیت شهری ایران در حاشیهها زندگی میکنند اذعان کرد که معادل یکسوم شهروندان ایران حاشیهنشین هستند». (خبرگزاری سپاه موسوم به تسنیم13مرداد 95)
گزارش سال ۲۰۱۴ سازمان توسعه انسانی سازمان ملل اعلام کرد: «۲۵.۱ درصد از جمعیت ایران در زاغهها زندگی میکنند». این بدین معناست که از هر ۴ ایرانی، یک نفر در جهنم بیخانمانی و در شرایط بسیار وخیم اقتصادی و غذایی و بهداشتی میسوزند. بیگناهانی که در بیدادگاه ولایتفقیه به جرم نرفتن در ارگانهای سرکوب و جنایت به مرگ تدریجی در حاشیه زندگی محکوم گشتند.
هر چند این اعداد بسیار با آمار واقعی فاصله دارد اما معنای آن این است مردم کشور پهناور ایران که صاحب بیشترین منابع گاز و نفت و غنیترین سرمایه، ظرفیت و استعدادهای ملی و تاریخی هستند به علت ایلغار ولایتفقیه در غار و برزخ زندگی میکنند و برای رهایی از آن و رسیدن به بهشت زندگی هیچ راهی جز سرنگونی و نابودی تمامیت نظام پلید ولایتفقیه ندارند.
آری محصول و ثمره شجره خبیث ولایت در طول 38 سال حاکمیت چیزی نیست جز زندگی در حاشیه و کارتن خوابی، فروش اندام و فرزند و فروش جان برای هزینه درمان و تهیه قرصی نان برای کودکان و هزاران مصیبت و بلا و آسیبهای اجتماعی... و برای درمان این بلا و سرطان اجتماعی و سیاسی هیچ چارهیی جز جراحی و درآوردن غده چرکین ولایت نیست. زخمی که بعد از 38سال سرباز کرده و سلسلهیی از عفونتهای اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی آن بیرون زده و آماده جراحی است.