لینک :
مجاهد خاق اکبر صارمی فرزند مجاهد شهید علی صاری «علی آقا»
«دروغ و شارلاتانیزم» راهحل ولیفقیه برای فرار از «بحران مشروعیت»
هیچکس بهاندازة عوامل رژیم آخوندی، از شدت نفرت مردم ایران از این نظام فاسد و مجریانش باخبر نیست. آنها آنقدر در عقده این بدنامی و حقارتهای خود دفن شدهاند که ناچار برای رتقوفتق امورشان هم از ترس آبروریزی جرئت نمیکند با اسمورسم خود به میدان نبرد با دشمنانشان بیایند، لذا پناه به عناوین عاریتی میبرند و خود را پشت اسامی سرقتی قایم میکنند تا چهره کریهشان دیده نشود و البته در این «بحران مشروعیت» برای کسب آبروی ظاهری، چه شگردی مؤثرتر از سوءاستفاده از اسم و عنوان خوشنامترین و معتبرترین اسامی؟ یعنی فرزندان آگاه و فداکار مردم ایران: «مجاهدین خلق ایران».
من اکبر صارمی فرزند قهرمان خلق و برجستهترین زندانی سیاسی تاریخ معاصر ایران، مجاهد شهید علی صارمی هستم. یکی از موارد سوءاستفاده وزارت بدنام اطلاعات که توضیح مقدماتیاش را در بالا دادم، سوءاستفاده رذیلانه این ارگان بدنام از نام پدر قهرمانم است، کسی که در قلب مردم آزادة ایران برای ابد جای گرفته است. گشتاپوی بیچشم و روی آخوندی در توئیتر حسابی بازکرده بانام او، صفحهاش را هم برای جلب اعتماد مراجعین، مزین به عکس «این قهرمان سرفراز» کرده است، درحالیکه وقتی وارد صفحه میشوی سراپا علیه آرمانهایی است که آن بزرگمرد در منتهای شرافت و آزادگی تا آخرین لحظه حیاتش برای اعتلای آن رودرروی خلیفه ارتجاع عاشقانه ایستاد و همین هم باعث شد آماج کینه حیوانی و سبوعیت ارتجاعی خامنهای قرار بگیرد و تنها چاره را کشتن او بپندارد. با توجه به اعتبار و سابقه درخشانی که پدر قهرمانم داشت کمتر کسی در میهن اشغالی است که در مسائل اجتماعی دستی داشته و نام او را نشنیده باشد و از سابقه زندان و فشارهایی که این رژیم جنایتکار به او و بقیه زندانیان سیاسی وارد کرده است، خبر نداشته باشد. بهطور خاص پدرم بهعنوان سابقهدارترین زندانی سیاسی ایران درمجموع در زمان شاه و شیخ بیش از 24سال را در شکنجهگاههای مختلف گذرانده بود. او باوجودی که جسمش در زندانها محبوس بود ولی هیچگاه روح بلند خود را تسلیم دژخیمان نکرد و با روشهای پیچیده و منحصربهفردی در آن ایام بهطور مرتب و به مناسبتهای مختلف به افشای رژیم آخوندی میپرداخت و در محکومیت این رژیم خونریز و جنایتهایی که دژخیمان آن انجام میدادند، پیام به بیرون زندان میفرستاد و متقابلاً همگان را به مقاومت و یاری مجاهدین خلق ایران و رهبری پاکباز آن فرامیخواند. من تقریباً تمامی پیامهای او را برای خودم نگهداشتهام و آنها را قاب کرده و در اتاق خودم به دیوار چسباندهام. اینها بهعنوان اسناد افتخار از ایستادگی پدرم و همه زندانیان سیاسی ایران در مقابل این رژیم سفاک است که میخواست با اعدام و سرکوب همه را منکوب و مقهور و خمیده کند، اینها سندهای افتخار تاریخی ایران و ایرانی است که در سیاهترین دوران حیات خود در مقابل این حاکمیت سیاه سرخم نکردند و ایستاده مردن سرفرازانه را بر ننگ تسلیم به این فاشیسم مذهبی ترجیح دادند. پدرم همیشه میگفت: «من آنها را آنقدر ترساندهام که مجبورند مرا اعدام کنند.» اراده ستودنی پدرم نمادی برگرفته از اراده سترگ ملت ایران در نبرد آزادیخواهانهاش بود که هرگز تن به این رژیم وحشی نداده و آنقدر آن را در قامت مقاومت سازمانیافته و سرفرازش ترسانده است که مجبورند فقط با تکیه روزانه به چوبههای دار در میدانهای شهرها حکومت ننگین خود را چند صباحی بیشتر تحمیل کنند. یک رژیم حاکم چقدر باید در موضع ذلت و حقارت باشد که با خریدن بیآبرویی بسیار، یک معلم آزاده که چیزی جز فریاد آزادیخواهی در دست نداشت را اعدام کند و بعد برای تبرئه خودش از این جنایت، حساب توئیتر به اسم او درست کند و جنایت خودش را به کسانی نسبت دهد که «علی آقا» بالاترین عشق و عواطفش را بهپای آنها نثار کرده بود! همین عمل بهروشنی و به صورتی گویا پوسیدگی و فقدان مشروعیت حاکمیت ولایتفقیه را به نمایش گذاشته است! این عمل تعبیری جز این ندارد که همه عوامل این رژیم جهل و جنایت هم تا بن استخوان میدانند که این «علی آقا» و سازمان محبوبش هست که در موضع حق و سمت درست تاریخ قرار دارند و اعدامشان نهتنها از شأن آنها نکاسته و جلوی پیشرفت آنها را نگرفته که محبوبیت آنها را صدچندان و جاودانه کرده است. آیا گواهی حقانیت بهدرستی یک راه، بیشتر از این میشود که دژخیم برای انتشار خزعبلات خود، آن را در پوشش و اسم قربانیانش عرضه کند؟ این عمل خود به حقانیت قربانی اعتراف میکند. معنی آن چنگ کشیدن به دیوار از سر خشم و سر به دیوار کوبیدن گشتاپوی مفلوک و ارتش پوسیده سایبری آن است؛ یعنی در آچمز قرار داشتن، یعنی بیماری لاعلاج و درمانناپذیر ولیفقیه زهرخورده در برابر صخره مقاومت.
یاد گفتهای از پدرم افتادم، وقتی برای دیدن من به اشرف آمده بود به من گفت: «باور نداشتم تو را اینجا ببینم، وقتی در زندان بودم یک نفر بریده را نزد من آورده بودند که میگفت اکبر، فرزندت از مجاهدین جدا شدهاست و الآن در یکی از اردوگاههای پناهندگی در عراق است و نیاز به پول دارد و وضعیت خوبی هم ندارد.» پدرم ادامه داد: «من باور نکردم اما بهر حال چون دور بودم، امکان تحقیق را نداشتم و نمیتوانستم مطمئن شوم که حرف او درست است یا خیر، ذهنم از آسودگی خارج شدهبود و با خودم میگفتم نکند از مجاهدین جدا شدهباشی و خیلی نگرانت بودم ولی الآن که تو را میبینم خیلی خوشحالم و یکی از دلایل آمدنم به اشرف نیز از بابت این بود که از این موضوع مطمئن شوم.»
اما این ایام وقایع بهصورت وارونه تکرار میشود، وزارت اطلاعات رژیم آخوندی این بار به نام پدرم و بسیاری از شهدای مجاهد وارد همان جنگ کثیف شده است و میخواهد از محبوبیت آنها سوءاستفاده کند. البته حقانیتی که آنان با خون خودشان بهپای آن مهر نهادند، نخواهد گذاشت دژخیمان با دروغ و دغل بر آن سرپوش گذاشته و از آن بهره ببرند. پدرم از صدر تا ذیل این رژیم را بزرگترین بلای تاریخ ایران میدانست، کما اینکه رهبر مجاهدین را بزرگترین سرمایه تاریخی مردم ما قلمداد میکرد. اکنون هم اوست که از طریق من اقدام به افشای ترفندهای کثیف اطلاعات بیآبروی آخوندی میکند. سابقه چنین دجالیتهایی در رژیم خمینی البته به قدمت موجودیت آن است. چند روز پیش یکی از سرکردگان جنایتکار آن در دهه 60 یعنی موسوی اردبیلی مدفون شد. او هم یکی از دجالانی بود که خودش مجاهدین را شکنجه میکرد و بعد هم میگفت «مجاهدین خودشان، خودشان را میکشند و شکنجه میکنند». حالا اطلاعات بدنام آخوندی باز دارد بعد از چهار دهه شکست مستمر در مسیر دروغ و شارلاتانیزم، همان خط و منش جنایتبار را تکرار میکند. باید به آنها گفت که دیر آمدهاید ای مزدوران جیرهخوار! ما سالهاست ولیفقیه شما که ختم حرامزادگان عالم بود را به زبالهدان تاریخ فرستادهایم و او را روسیاه عالم و آدم کردهایم، شما که دیگر پشه هم نیستید که بخواهید در مقابل کوه استواری همچون سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران ابراز وجود کنید، این دستوپا زدنها قبل از هر چیز مشروعیت ما و فقدان مشروعیت خودتان را جار میزند. بهقول آن دوست که میگفت «وقتی نمیتوانند ما را آلوده کنند، خودشان را بهمثابه ”نجاست مطلق” به ما میمالند تا از این طریق آلودگی ایجاد کنند» عقبماندهتر از اینکه فهم کنند: «کی شود دریا ز پوز سگ نجس؟».
مرگ بر رژیم اصل ولایتفقیه
زندهباد ارتش آزادی
اکبر صارمی