۱۳۹۵ مهر ۱۶, جمعه

نوشته ای از زندانی سیاسی ارژنگ داودی در زندان زابل دو سوال و يك جواب روشن




تاریخ :7 اکتبر 2016

نوشته ای از زندانی سیاسی ارژنگ داودی در زندان زابل دو سوال و يك جواب روشن

 نوشته ای از ارژنگ داودی زندانی سیاسی تبعید شده به زندان مخوف زابل
هم ميهنان
بيش از سیزده سال است كه بر اساس احكام ستمگرانه عمال رژيم منحط خامنه اي و شركا، زندانهاي اوين، رجايي شهر، بندر عباس و زابل را يكي پس از ديگري و بالاجبار دوره ميكنم، حبس ميكشم و رنج مضاعف مي برم.
در اين مدت طولاني، بارها به بهانه هاي واهي از بندي به بند ديگر انتقال يافته و هر بار نيز بخشي از وسايل ضروري ام را از دست داده و براي مدتي در مضيقه و تنگنا قرار گرفته ام
بمنظور خسته و مستأصل نمودن اينجانب، عمال اطلاعاتي- امنيتي رژيم در بيدادگاههاي انقلاب بطور متوسط سالي يكبار دستور انتقال مرا از زنداني به زندان ديگر داده اند و در اين رابطه تا كنون سیزده بار توسط انواع مزدوران در سپاه، وزارت اطلاعات و يا نيروهاي انتظامي جابجا شده ام.
هر بار علاوه بر اينكه بخشي از وسايل ضروري خود را بناچار در زندان جا گذاشته و آنچه ضروري تر بوده را تا درب زندان حمل كرده ام، اما در آنجا نيز مأموران بدرقه به بهانه هاي گوناگون بخش ديگري از وسايل مرا پس زده اند. روي هم رفته فقط در نه مرحله از انتقالهاي سیزده گانه خود توانسته ام يك دست لباس اضافي، خميردندان ، مسواك و اينگونه اقلام بسيار ضروري را با خود ببرم.
در سالهاي 90 و 93 كه بترتيب در تاريخ 90.8.20 از بند 209 و 93.2.17 از بند 240 زندان اوين توسط عوامل كينه توز وزارت اطلاعات به بندر عباس منتقل شدم، هر دو بار با همان لباسي كه بر تن داشتم به زندان مقصد منتقل گرديدم. هر چند كه در هر دو وعده قول دادند كه وسايل مرا ظرف يك هفته بفرستند اما از آنجا كه قول نامردمان قابل اعتنا نيست هرگز منتظر نماندم ولي حد اقل اينكه آنان هزينه ا ي تحت عنوان هزينه انتقال يا به عبارت دقيق تر ”باج” طلب نميكردند.
اما امسال در تاريخ 95.7.1 يعني در سيزدهمين مورد كه براي تحمل پنج سال حبس در تبعيد از زندان رجايي شهر به زندان مركزي زابل انتقال مي يافتم پس از بازرسي وسايل مربوطه با دو مأمور بدرقه به مقصد شهر زابل از زندان خارج شديم ولي چون حاضر به پرداخت باج تحت عنوان هزينه انتقال نشدم، مأموران بدرقه ابتدائأ مرا به يكي از مراكز فرماندهي نيروي انتظامي كرج موسوم به قرارگاه استاندار واقع در ميدان سپاه بردند.
در آنجا نيز بعلت امتناع از پرداخت باج بدستور خودسرانه سروان حسين بهاروند مرا بازداشت؟! و به كلانتري پانزده فرستادند، تا شايد تحت فشار مجبور گردم كه وجه مورد مطالبه لاشخوران نيروي انتظامي بالغ بر يك ميليون و دويست هزار تومان را بپردازم.
نهايتا روز جمعه سركرده لاشخواران قرارگاه با نام و عنوان پوشالي سرهنگ پاسدار شكيبا كه در طماعي و رذالت روي سياه ژاندارمهاي دوران شاه را سفيد كرده ، نگذاشت حتي يك دست لباس اضافي، خمير دندان و مسواك همراه خود بياورم. اين در حالي است كه به زندان مركزي زابل در فاصله 2000 كيلومتري از مركز تبعيد مي شدم.
با يادآوري اين حقيقت تأسف بار كه مزدوران كيته توز و گدا صفت سپاه و اطلاعات رژيم پس از منحل نمودن مجمتع آموزشي – فرهنگي پرتو حكمت متعلق به اينجانب در بهار سال 86 و نيز سرقت كليه اسناد رسمي مالكيت ، ساختمان سه طبقه موسوم به ساختمان مدرسه را پلمب و پس از مدتي به كمك عوامل خود فروخته آنرا به فروش رساندند، اينكه بعنوان مشتي نمونه دو صد خروار دو سؤال خود را مطرح مي نمايم:
سوال اول: آيا حق ندارم با صداي بلند اعلام نمايم كه يك سرهنگ پاسدار در رژيم فقيه تنها با يك سرجوخه بدنام در رژيم شاه قابل مقايسه است و نه بيشتر؟!
سؤال دوم: آيا بر اساس همين قياس منطقي نميتوان گفت سر كرده باند مافيايي حاكم بر تهران يعني شخص علي خامنه اي كه قبل از انقلاب به علي گدا معروف بود ولي پس از انقلاب 57 همواره در مصدر امور قرار گرفته و تا همين چند سال پيش بوقهاي تبليغاتي رژيم او را در ملكوت مي نشاندند، پس از 38 سال هنوز آنقدر شأن و لياقت پيدا نكرده تا در قد و قواره يك ملاي متوسط الاحوال در زمان شاه ظاهر شود؟!
واقعا كه چه درست گفته اند كه تربيت نا اهل را چون گردكان در گنبد است.
پيش به سوي انقلاب سوم، يعني انقلاب دمكراتيك ايرانيان
زنداني سياسي ارژنگ داودي. زندان مركزي زابل 15 مهرماه 1395
********************

تظاهرات حامیان مقاومت در مقابل پارلمان اتاوا - همبستگی با جنبش دادخواهی





تاریخ :7 اکتبر 2016

تظاهرات حامیان مقاومت در مقابل پارلمان اتاوا - همبستگی با جنبش دادخواهی
کارزار اشرف‌نشانها در برابر پارلمان فدرال کانادا دراتاوا روز پنج شنبه ۶ اکتبر ۲۰۱۶
برای دادخواهی و فراخوان به توقف اعدامها و محاکمه و حسابرسی عاملان و آمران جنایت علیه بشریت در قتل‌عام  ۶۷ در دادگاهای بین المللی و قطعنامه سالیانه حقوق بشر در سازمان ملل متحد



تظاهرات حامیان مقاومت در مقابل پارلمان اتاوا - همبستگی با جنبش دادخواهی



تظاهرات حامیان مقاومت در مقابل پارلمان اتاوا - همبستگی با جنبش دادخواهی



تظاهرات حامیان مقاومت در مقابل پارلمان اتاوا - همبستگی با جنبش دادخواهی



تظاهرات حامیان مقاومت در مقابل پارلمان اتاوا - همبستگی با جنبش دادخواهی






تظاهرات حامیان مقاومت در مقابل پارلمان اتاوا - همبستگی با جنبش دادخواهی

سرکوبگری و خفقان فاشیسم ولایت فقیه در دانشگاهها را محکوم کنیم



تاریخ :7 اکتبر 2016 

لینک منبع :


سرکوبگری و خفقان فاشیسم ولایت فقیه در دانشگاهها را محکوم کنیم
نظام ولایت فقیه در واکنشهای زنجیره یی و هراسان خود پس از انتشار عکس خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت، در ویژه نامه فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف، بیهوده می کوشد تا فضای خفقان و سرکوب را در دانشگاهها آنهم در آغاز سال تحصیلی هرچه بیشتر تحمیل کند.
خبرگزاریها و رسانه های رژیم که به طور عمده تابع سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و دیگر ارگانهای نظامی و امنیتی هستند، در روز ۱۴مهر۱۳۹۵ از «برخورد با منتشرکنندگان عکس (مریم رجوی) در دانشگاه شریف» و صدور «دستور تعلیق تمامی فعالیتهای انجمن فارغ‌التحصیلان در داخل دانشگاه» و «پلمپ شدن» این انجمن خبر دادند و نوشتند: «تمامی نسخه‌های موجود کتاب مذکور جمع‌آوری شده»، «دستگاههای امنیتی در حال بررسی موضوع هستند»و “پیگیریهای لازم برای برخورد قانونی با خاطیان از طریق مراجع ذیربط در حال انجام است».
در همان روز در جلسه رسمی مجلس رژیم نامه33 عضو مجلس آخوندها مبنی بر استیضاح وزیر علوم قرائت شد که واکنش هیستریک و وحشتزده آنها نسبت به چاپ تصویر مریم رجوی را برملا می کرد. قاضی زاده یکی از این به اصطلاح نمایندگان، همان کسی است که چند ماه پیش در جریان نمایش انتخاباتی رژیم در نواری به صراحت اعتراف کرده بود که در جریان جنگ ضد میهنی شخصا سرکرده یک اکیپ از نیروهای خمینی در داخل خاک عراق بوده که صدها اسیر جنگی را به قتل رسانده و سربریده است.
این قبیل مهره های ولایت زهر خورده خامنه ای، البته در تیغ کشی ها و تهدیدهای خود علیه دانشگاهها، قبل از هر چیز ترس خود را از شکنندگی نظامی که پایه های سلطه اش بر سرکوب و سرنیزه سوار است آشکار می کنند. در همین رابطه رسانه های حکومتی با خشم و نگرانی نوشته اند «دانشگاه شریف در اقدامی عجیب عکس مریم رجوی را در ویژه نامه فارغ التحصیلان منتشر کرد! این درحالی است که دانشگاهها در ابتدای سال تحصیلی‌ خود پذیرای دانشجویان جدیدالورود هستند و چنین رویه‌یی ممکن است به تحرکات انحرافی و عادی شدن این موارد در دانشگاهها بیانجامد که زمینه فتنه و آشوب را در فضای علمی کشور فراهم می‌سازد» (مشرق نیوز۱۴-مهر۱۳۹۵). وحشت از بالا گرفتن اعتراضات دانشجویی با نزدیک شدن۱۶آذر مضاعف می شود.
اظهارات بلاهت بار رسانه ها و مقامات رژیم که خود را «نگران محیط علمی کشور» قلمداد می کنند در حالیست که همه می دانند که این رژیم با کودتای ضد فرهنگی خمینی در ۱۳۵۹ و سپس با دعاوی مستمر خامنه ای تحت عنوان «اسلامی کردن دانشگاهها» محیط علمی و دانشگاهی کشور را به صحنه تاخت و تاز مرتجعان و بسیجیان و به بنگاههای چپاول و رانتخواری و دزدی تبدیل کرده و در همین روزها با اعتراضات دانشجویان دانشگاه صنعتی با شعار «درآمددانشگاه پول غذا وخوابگاه»، مواجه است.
کمیسیون دانشگاهها با درود به همه دانشجویان آزاده و مبارز ایران و همه همکاران گرانقدری که به این سرکوب و خفقان «نه» می گویند و با قدردانی از اعتراضات دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، که در همین روزها دست به تظاهرات زده اند، دانشجویان و دانشگاهیان ایران را به همبستگی و اتحاد علیه سرکوب و خفقان و علیه تهدیدات امنیتی که در این روزها از سوی ارگانهای سرکوبگر نظام ولایت فقیه و رؤسا و مراکز تحت امر آنها علیه انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه شریف بالا گرفته است، فرا می خواند.
کمیسیون دانشگاهها از سندیکاها و اتحادیه های دانشجویی و دانشگاهی و مراکز علمی در کشورهای مختلف و از مراجع مدافع حقوق بشر و آزادی بیان می خواهد که اقدامات سرکوبگرانه و فاشیستی رژیم ولایت فقیه علیه مراکز دانشگاهی و آموزشی در ایران به خصوص انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف را قویا محکوم کنند.
شورای ملی مقاومت ایران- کمیسیون دانشگاهها
۱۶ مهر ۱۳۹۵ (۷ اکتبر ۲۰۱۶)

دستگیری دو جاسوسان رژیم ایران در کویت




تاریخ : 7 اکتبر 2016

دستگیری دو  جاسوسان رژیم ایران  در کویت



وزارت کشور کویت با صدور بیانیه یی از بازداشت دو  تن از جاسوسان رژیم در این کشور که در حال عکس گرفتن از حسینیه ها بودند خبر داد.
در بیانیه وزارت کشور کویت آمده است: «دستگاه‌های امنیتی ویژه تامین امنیت حسینیه‌ها و سلامت کسانی که به آن رفت و آمد می‌کنند، موفق به رصد و بازداشت دو نفر با تابعیت ایرانی به نام‌های «حسن علی» (متولد 1989) و «عادل عبدالرحیم» (متولد 1978) شده‌اند».
در ادامه این بیانیه آمده است: «در تلفن همراه‌های این دو تصاویری مشکوک پیدا شده؛ هر دو ایرانی خلال دو ماه گذشته به صورت جداگانه وارد کویت شده‌اند
همچنین در خبر دیگری از خبر گزاری مشرق نقل شده که  روابط عمومی وزارت کشور کویت با صدور بیانیه ای اعلام کرد: نیروهای امنیتی کویت که مسئولیت کنترل امنیت حسینیه ها را بر عهده دارند، «حسن علی» و «عادل عبدالرحیم» 2 تبعه ایرانی را دستگیر کردند و پس از بازجویی از این دو نفر، عکس های شبهه انگیز و مشکوکی در تلفن همراه آنها مشاهده شده است.
وزارت کشور کویت اعلام کرده است که این 2 تبعه ایرانی دو ماه پیش وارد کویت شده اند و پنجشنبه شب پس از دستگیری برای انجام بازجویی در اختیار مسئولان امنیتی قرار گرفتند.
تحقیقات نیروهای امنیتی کویت برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه هویت و جنبه فعالیت این 2 تبعه ایرانی ادامه دارد.
وزارت کشور کویت همچنین بر ادامه تلاش های خود برای تامین امنیت حسینیه ها در ماه محرم و اتخاذ تدابیر امنیتی گسترده تاکید کرده است.
استان «حولی» کویت از مناطق پرتردد و پر جمعیت ایرانیان مقیم کویت است.

گفته‌ها و ناگفته‌ها از میان روزنامه‌های حکومتی




 گفته‌ها و ناگفته‌ها از میان روزنامه‌های حکومتی

مهم‌ترین عنوانهای روزنامه‌های حکومتی در هر دو باند حاکم به بن‌بست و بحرانهای گریبانگیر نظام اختصاص یافته است:

آرمان: راهکارهای مؤتلفه برای برگزاری ایران –کره در شب عاشورا؛ تصویر «زننده گل» را پخش نکنید

آفتاب یزد: شریف زاده از نزدیکان رئیس‌جمهور قبل: سفرهای استانی احمدی‌نژاد ادامه می‌یابد

آفتاب یزد: سخنگوی وزارت امور خارجه: گزارش اخیر دبیرکل فاقد اعتبار است

ابتکار: نمایندگان مجلس قاطعیت دیوان محاسبات برای اجرای حکم رئیس دولت گذشته را خواستار شدند؛ اجرای عدالت برای آقای عدالت!

اعتماد: توصیه انتخاباتی باهنر به اصول‌گرایان: کسانی که قبلاً کاندیدا بوده‌اند، نیایند

اعتماد: یزدی: با اجرای تئاتر خیابانی مخالفیم

اعتماد: سفره 55 میلیون نفری، بدهکار 50هزار میلیاردی – وضعیت بغرنج صندوق های بازنشستگی

رسالت: باهنر: بازگشت به شرایط قبل از برجام روی میز ایران است

رسالت: رئیس مجلس: هدفی در پس ماجراجویی‌های منطقه‌یی آمریکاست

شرق: سهم نهادهای خارج از دولت در فیشهای نجومی

شهروند: باهنر: حوادث 88 با ورود احمدی‌نژاد تکرار می‌شد

مردم‌سالاری: فضای مجازی؛ شوک فرهنگی یا شکوفایی فرهنگی؟

مردم‌سالاری: رئیس هیأت مدیره پژو سیتروئن به دیدار سیف رفت؛ انتقاد رئیس کل بانک مرکزی از کم‌کاری بانکی اروپایی‌ها



در روزنامه‌های باند  هاشمی رفسنجانی  و  حسن روحانی  از گزارش دبیرکل سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق‌بشر در رژیم ایران سوز و گداز کرده‌اند و روزنامه‌های باند ولی‌فقیه ارتجاع علاوه بر سوز و گداز این گزارش را به سوخت جنگ باندی خود تبدیل کرده‌اند:

سیاست روز: محمد صادق کوشکی: این تصور بسیار غلط و غیرواقع‌بینانه که ما باید سوءتفاهم را از بین ببریم و تنش‌زدایی کنیم؛ این گزارش پاسخ آن رفتار تنش‌زدایانه آقای روحانی است.

 بخشایش نماینده مجلس: این‌که آقای بان‌کی‌مون در مجمع عمومی گزارشی بدهد و از حقوق‌بشر در ایران شکایت کند، مقدمه‌ای است برای اقداماتی دیگر

حمایت: بان‌کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد، در گزارشی جهت‌دار و مغرضانه که پس از سفر اخیر رئیس‌جمهور کشورمان به نیویورک و دیدار با وی، منتشر شده است، درباره عدم پیشرفت شرایط حقوق‌بشری در ایران «ابراز نگرانی» کرده است... ، بان‌کی مون در گزارش مداخله‌جویانه خود، با طرح ادعاهایی بی‌اساس درباره‌ی وضعیت حقوق‌بشر کشورمان، مدعی شده است که وعده‌های حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران در خصوص بهبود شرایط داخلی محقق نشده... این ادعاهای مغرضانه بان‌کی‌مون، در شرایطی است که چندی پیش نیز، احمد شهید، مهره سوخته غرب در بازی حقوق‌بشری علیه ایران، در ادعاهای مشابهی نسبت به اعدام سوداگران مرگ در ایران اعتراض کرده بود و دبیر ستاد حقوق‌بشر کشورمان نیز در پاسخ به این ادعاهای واهی گفته بود که «کشورهای غربی باید قدردان ایران در مقابله با قاچاقچیان موادمخدر باشند.

  مردم‌سالاری: گزارش فاقد اعتبار حقوق‌بشری دبیرکل

 سخنگوی وزارت امور خارجه در واکنش به گزارش دبیرکل سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق‌بشر در ایران گفت: چنین گزارش‌هایی اصولاً و به‌طور ماهیتی ایرادات مبنایی دارند و به همین دلیل فاقد اعتبار است. سخنگوی وزارت امور خارجه تأکید کرد مایه بسی تأسف است پیشرفت‌های مهم کشور در همه عرصه‌های حقوق‌بشری به نحو لازم، بایسته و شایسته‌ای مورد توجه قرار نگرفته‌اند. هم‌چنان که دقت و توجه کافی به چالشهای عمده‌ای که جمهوری اسلامی ایران طی سالیان با آن مواجه است از جمله مبارزه با قاچاق گسترده و سازماندهی شده  مواد مخدر  و تحریم‌های ظالمانه نشده است.



در روزنامه‌های باند علی خامنه‌ای حمله به روحانی و برجام ادامه دارد:

کیهان: بیش از هر چیزی اظهارات آقای روحانی و ظریف در نقد عملکرد آمریکا در برجام در تقابل با انتظارات معمول از این سفرها بود که به‌عنوان دریچه‌ای برای وقوع دیدارهای حساب ناشده و کاملاً اتفاقی با طرح‌های آمریکا مورد استفاده قرار می‌گرفت.

 در هرحال، این‌که نیویورک برای انتقاد از رفتار آمریکا در برجام، البته به سیاق معمول دولت روحانی تحت عنوان بدعهدی، انتخاب شده معنای مشخصی دارد. برخلاف آنچه بعضاً گفته شده اظهارات انتقادآمیز این آقایان به هیچ‌وجه مصرف داخلی نداشته و به قصد آرام‌سازی جو داخل ایران و انتقادهای رو به رشد از بی‌عملی و سکوت دولت در برابر رفتار آمریکائی‌ها بیان نشده است. برای چنین مصارفی انتخاب خانه دشمن بدترین انتخاب و در واقع نوعی خطا و سوءفهم از پروتکل‌های دیپلوماتیک است... دلیل غیرواقعی بودن یا غیرجدی بودن انتقادات روحانی و ظریف از آمریکا نیز این است که تا کنون از ناحیه ایران هیچگونه اعتراض رسمی به حکمیت عرضه نشده تا آنان در این مورد داوری کرده یا به نفع ایران رأی دهند. از این منظر اگر جدیت یا حقیقتی در انتقادهای مذکور وجود داشته و مصرف داخلی نداشته باشد، منطقاً بایستی حداقل پیش از این یا همزمان با آن اعتراضاتی رسمی به‌منظور حکمیت داده می‌شد.

روزنامه‌های باند خامنه‌ای دود و دم روزنامه‌های باند رقیب در روز قبل در خصوص قرار جدید IPC با یک نهاد تحت حیطه خامنه‌ای را انکار کرده و سهم بیشتر  برای پاسداران را  از نفت  خواستار شده‌اند

کیهان: رئیس‌ستاد اجرایی فرمان امام با اشاره به این‌که حاضر نیستیم کارگر خارجی‌ها بشویم، تأکید کرد: روحIPC لیدری خارجی‌هاست که ما اصلاً زیر بار آن نمی‌رویم... مخبر در این رابطه گفت: با روی کار آمدن زنگنه که خوشبختانه رفاقتی هم با آقای نوذری داشت کار قرارداد روی روال افتاد و به ایشان گفتیم یک میدان مشترک به ما بدهید که بتوانیم اولویت‌های مقام معظم رهبری در برداشت سریعتر از میادین مشترک را محقق کنیم.

 علاوه بر این در حالی که از زمان انتشار این قرارداد حامیان دولت با تبلیغات فراوان روی خبر عملیاتی شدن اولین قرارداد در قالب IPC مانور دادند، صحبتهای رئیس‌ستاد اجرایی فرمان حضرت امام (ره) نشان می‌دهد هم‌چون رویه‌ای که چندی پیش دولتی‌ها درباره امضای تفاهم‌نامه خرید هواپیما از اروپا در پیش گرفته بودند، این موضوع هم صرفاً یک تفاهم‌نامه بوده و فعلاً قراردادی در کار نیست!

 وی تصریح کرد: شرح کار اصلی HOA یا رئوس قراردادی که دیروز امضا کردیم مطالعه میادین است و ما باید مخازن یاد شده را هم در میدان کوپال و هم در میدان مارون مطالعه کنیم و اگر ببینیم که به میزانی که ادعا و پیش‌بینی شده مخازن قابلیت تولید ندارند وارد قرارداد نخواهیم شد.

 وی با بیان این‌که ما میدان آزادگان را می‌خواهیم، گفت: آزادگان یکی از بزرگترین میادین نفتی دنیاست و اگر ما در داخل بتوانیم آن را توسعه بدهیم بین‌المللی می‌شود و حاضریم آزادگان را با هر مدل قراردادی توسعه بدهیم.

 چنان‌چه از ظاهر این قراردادها و اظهارات مسئولان برمی‌آید قراردادهایی که با طرف داخلی بسته شده به نوعی فراهم‌کننده زمینه برای حضور شرکتهای خارجی در پروژه‌های کلان و سودآورتری هم‌چون توسعه میدان آزادگان است. گویا وزارت نفت قصد دارد شرکتهای ایرانی را در پروژه‌های «افزایش ضریب بازیافت» از مخازن نفتی به کار بگیرد تا از آنها به این ترتیب مقدمات ورود شرکتهای خارجی در قراردادهای توسعه‌ای فراهم گردد. به این ترتیب همان‌طور که شنیده می‌شود احتمالاً پروژه آزادگان به توتال فرانسه واگذار می‌شود در حالی که رئیس‌ستاد اجرایی فرمان امام (ره) رسماً اعلام کرده است که آمادگی توسعه میدان نفتی آزادگان را دارند.

روزنامه‌های باند ولی‌فقیه ارتجاع به‌رغم این‌که سفر وزیر اقتصاد آلمان و معاون صدراعظم این کشور به ایران را شکست خورده اعلام کردند، هم‌چنان به حملاتشان به دولت حسن روحانی داده و ادعای لغو ملاقات ظریف با مقام آلمانی را به سخره گرفته و در تخاصم باندی گوشه‌های جدیدی از جریان این سفر را رو کرده‌اند:

کیهان: پس از انتشار خبر گستاخی «زیگمار گابریل» آن هم در پایتخت جمهوری اسلامی ایران خبرهایی مبنی بر لغو دیدار محمدجواد ظریف و علی لاریجانی منتشر شد و این کمترین واکنش بود که می‌شد نسبت به آن اظهارات نشان داد.

 اما در عین ناباوری روز گذشته خبرهایی انتشار یافت که نشان می‌داد گویا آن کمترین حد واکنش هم از سوی دولت صورت نگرفته است. دیروز خبرگزاری ایرنا (ارگان رسمی دولت) نوشت: «در پی لغو دیدار محمدجواد ظریف با زیگمار گابریل، ایرنا علت این موضوع را جویا شد و شنیده‌ها حاکی از آن است این دیدار که برای بعدازظهر روز گذشته (دوشنبه) پیشنهاد شده بود، اما با توجه به برنامه‌های فشرده وزیر امور خارجه کشورمان از صبح دوشنبه، مشخص شد که امکان چنین دیداری وجود ندارد و لغو شده است

 به گزارش دویچه وله (خبرگزاری رسمی آلمان) زیگمار گابریل در نشست مشترک تجاری ایران و آلمان در محل اتاق بازرگانی ایران بار دیگر سخنان پیشین خود را تکرار کرد و مبارزه ایران با تروریست‌های مستقر در سوریه را «اعمال وحشیانه» خواند!

 نوبخت در حالی اظهارات گابریل را انکار می‌کرد که نه او و نه خبرگزاری رسمی آلمان آن را تکذیب نکرده بودند و قطعاً اگر سخنان مقام بلندپایه کشوری (آن هم در حالی که به کشوری دیگر سفر کرده است) تحریف شده باشد بدون تردید تکذیبیه صادر خواهد شد.

 وی به خبرنگاران حاضر در هواپیمایش گفته است: «تصور می‌کنم که به خوبی از من استقبال شد، به‌خصوص در دیدارم با معاون رئیس‌جمهور!» آن چنان که در خبرها آمده پس از آن که دیدار گابریل با علی لاریجانی رئیس‌مجلس لغو شد، وی به دیدار «اسحاق جهانگیری» معاون رئیس‌جمهور رفته است. یعنی دولت محترم نه تنها از کمترین حد واکنش نیز پرهیز کرده است بلکه برای خوشآمد وزیر گستاخ آلمانی و به جبران لغو دیدارش با رئیس‌مجلس شورای اسلامی، دیدار اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور جایگزین آن شده است.



ابراز وحشت نسبت به تحولات منطقه موضوع مقالات متعددی در روزنامه‌های باند خامنه‌ای:

جوان: در چنین شرایطی، برگزاری رزمایش نظامی از سوی عربستان در خلیج فارس و آب‌های دریای عمان، بسیار سؤال‌برانگیز است. عربستان این رزمایش نظامی را برای پاسخ به کدام نیاز امنیتی خود برگزار می‌کند. کدام کشور در منطقه امنیت سرزمینی عربستان را تهدید می‌نماید؟ پاسخ روشن است. عربستان برای پاسخ به نیازهای امنیتی خود به‌دنبال برگزاری رزمایش نیست. آل‌سعود برای پیاده‌سازی نقشه‌های شیطانی و نوعی بحران‌آفرینی دیگر، دست به چنین رزمایش‌هایی زده است.



جوان: طرح ناتو برای حمله به سوریه

 منابعی در مسکو و برلین از طرح ناتو برای حمله به ارتش سوریه و همپیمانانش با بیش از ۸۰۰ جنگنده و مشارکت ۱۴ کشور و حمایت مالی عربستان خبر دادند. به گزارش روزنامه رأی الیوم، بر اساس گزارش مرکز پژوهش‌های فیریل در برلین این طرح احتمالاً طی روزهای آتی اجرایی خواهد شد. به گفته این منابع، توقف هماهنگی واشینگتن با مسکو و ادامه پیشروی ارتش سوریه در حلب ناتو را به این فکر واداشته که هیچ گریزی از انجام عملیات گسترده نظامی علیه ارتش سوریه نیست. به گفته این منابع، بر اساس این طرح حمله هوایی فوری بین سه تا پنج روز انجام شده و مرکز فرماندهی و ستاد ارتش سوریه در دمشق را هدف قرار می‌دهد.



روزنامه‌های باند رفسنجانی روحانی نسبت به بهم پیوستگی بحرانها و نبودن چشم‌انداز حل آن ابراز ناامیدی کرده‌اند:

اعتماد: صندوقها قربانی پوپولیسم و فساد حاکم بر اقتصاد شدند و آن‌طور که کارشناسان می‌گویند، هزینه این اتفاق را بخش مهمی از ذی‌نفعان که بخش کم‌درآمد جامعه هستند، پرداخته‌اند. میرزایی معاون وزیر اقتصاد به رقم بزرگ کسریها نیز اشاره‌یی کرد و گفت: «امروز صندوقها کسری شدید برای تأمین هزینه مصارف دارند. برای دولت تأمین این کسریها به‌خصوص در سال آینده، دست‌کم ٥٠ هزار میلیارد تومان خواهد رسید که رقمی بزرگ‌تر از منابع یارانه‌هاست. دولت نه توان پرداخت دارد و نه امکان عدم پرداخت؛ این پیآمد تحمیلی است که از عرصه سیاست به صندوقها وارد شده است. بگذریم از مدیران سیاسی که به صندوقها تحمیل شده و هم‌چنان می‌شوند.

 تصور کنید؛ با کدام معجزه می‌توان برای بنگاهی که سه برابر بنگاه دیگر نیروی انسانی دارد، توجیه اقتصادی چید؟ این مسأله بزرگی است؛ تا حکمرانی خوب حل نشود، روز به روز تهدیدهای حاصل از این بحران بیشتر و بیشتر خواهد شد. رنانی استاد دانشگاه اصفهان در سخنانی گفت: «این روزها اخبار زیادی در حوزه‌های بحرانی کشور می‌شنویم. این‌که فساد به مرحله سیستمی رسیده است، این‌که  بحران آب  به معضلات اجتماعی خواهد انجامید، رکود به گره کور تبدیل شده، بحران بدهی‌ها چشم‌اندازی ندارد، بحران صندوق‌های بیمه اجتماعی به مرحله حاد رسیده و... اخبار متعددی از این دست داریم که نمی‌دانیم به کدام بپردازیم و نمی‌دانیم نظام سیاسی می‌تواند از پیش این همه مسأله برآید یا خیر؟ حقیقت این است که اگر بخواهیم یک برآورد کلان در سطح حکومت داشته باشیم، شاخصی نداریم که به استناد آن بگوییم حاکمیت می‌تواند یا نمی‌تواند؟ شاخصهایی نیز وجود دارد که شاخص عملکرد کلان اقتصادی است؛ اما به‌طور مشخص شاخصی که این ارزیابی را از اوضاع سیاسی به دست دهد؛ وجود ندارد... دو حوزه به‌عنوان معیار نظام سیاسی معرفی می‌شود. نظام بانکی و صندوق‌های بازنشستگی. در میان این دو حوزه نظام بانکی به‌دلیل گروه‌های ذی‌نفع متعدد اصلاحات در گام اول به شکست کشیده می‌شود و مستلزم تحولی زیرساختی‌تر در نظام سیاسی است، که به نظر می‌رسد نظام سیاسی این آمادگی را ندارد. ولی در حوزه صندوق‌های بازنشستگی، با وجود پیچیدگی، حوزه‌ای است که ضمن داشتن ذی‌نفعان، طالب اصلاحات است. اصلی‌ترین ذی‌نفعی که حامی اصلاحات نیست، خود سیستم است.



روزنامه‌های باند رفسنجانی-روحانی در پاتک خود در خصوص فساد بر ضرورت محاکمه مهره خامنه‌ای تأکید کرده‌اند:

ابتکار: اجرای عدالت برای آقای عدالت!... شائبه‌های بسیاری در مورد احتمال وجود برخی ملاحظات سیاسی برای بررسی پرونده تخلفات وی مطرح است کمااینکه محمود صادقی رئیس فراکسیون شفاف‌سازی اقتصادی مجلس شورای اسلامی با اعلام خبر محکومیت قطعی 12هزار میلیاردی احمدی‌نژاد از سوی دیوان محاسبات کل کشور گفته «بر اساس اعلام دادستان دیوان محاسبات در یک جلسه رسمی با حضور رئیس و هیأت‌رئیسه دیوان محاسبات، دولت و رئیس دولت گذشته به مبالغی بالغ بر 48هزار میلیارد تومان و 12هزار میلیارد تومان محکوم شدند.

حسین علیه السلام سرور شهیدان وامام مجاهدان می‌گوید: دادخواه من شو!










نوشته : د. نجمی، 7 اکتبر 2016


 حسین علیه السلام سرور شهیدان وامام مجاهدان  می‌گوید: دادخواه من شو!

یادآوری عاشورا، دادخواهی خون حسین و سرداران عاشوراست. مقاومت ملت ما و مردم ما هم امسال، پرچم دادخواهی خون شهیدان قتل‌عام 67 را بلند کرده‌اند. شهیدانی، که بیشترشان، در راه مبارزه با ستمگر و یزید سر به راه حسین علیه‌السلام گذاشتند و در راه او سربه‌دار شدند. شهیدانی که از همه چیز خود گذشتند، و در دوراهی تسلیم یا مرگ، مرگ سرخ را انتخاب کردند. دقت در ربط این دو دادخواهی، چند پرسش پیش ما می‌گذارد:

ـ به‌راستی دادخواهی خون حسین و یارانش که در گذشته دور به خاک افتادند، چگونه ممکن است؟ آن یزید که خون امام حسین و یارانش را ریخت، امروز که نیست! ما از چه کسی داد خون حسین را می‌خواهیم؟ اگر این دادخواهی پاسخ واقعی خود را نداشته باشد، پس حماسه عاشورا تنها یادی می‌شود در تاریخ، که با یادآوری آن، اشکی برای شهیدان می‌ریزیم؛ و البته در همین راستا، آخوندهای مرتجع و دجال هم، از همین یاد و بزرگداشت، بیشترین بهره را در تهییج و تحمیق مزدوران خود می‌برند تا هر چه بیشتر، دستگاه ستم و غارت خود را نگاه دارند.

پس یکبار دیگر بپرسیم: آیا حسین علیه‌السلام یک یاد در تاریخ بود؟ آیا حسین با یک یزید روبه‌رو بود؟

پاسخ را اگر موافق باشید از خود امام حسین بپرسیم: و او به ما می‌گوید: نه! «کل حی سالک سبیلی».

هر زنده‌یی راه من را می‌رود.


و ما می‌دانیم که «زنده» بودن در فرهنگ حسین علیه‌السلام، به‌معنای نفس‌کشیدن و زندگی حیاتی نیست. او زندگی را عقیده و نبرد در راه آن می‌داند. و همین حسین، باز هم پیام دیگری داده‌است که: آیا یاری‌کننده‌یی هست مرا یاری کند؟

این پرسش را امام حسین در صحرایی خشک مطرح کرده که در مقابلش بجز قاتلان و مزدوران یزید نبودند. پس مخاطب امام حسین تاریخ بوده. بنابراین شاید می‌خواسته بگوید: آیا در راه عقیده و نبرد برای آزاد‌ زیستن در طول تاریخ کسی هست که به راه من بشتابد؟

کم‌کم با راهنمایی خود آن شهید بزرگ تاریخ، به‌معنای اصلی خونخواهی او و یارانش نزدیک می‌شویم، و می‌بینیم که طرف مقابل امام حسین، فقط یزید آن زمان نبود. او برای کل تاریخ پرچمی را در برابر تمامی یزیدهای دورانهای تاریخ بلند کرده. بنابراین، این دادخواهی، همان نبرد علیه ستمگران هر زمانی‌ست.

حالا پرسش دوم مطرح می‌شود: اگر «کل حی»، هر زنده‌یی، سالک راه حسین عاشوراست، پس در ایران ما باید زنده‌گانی باشند، که سر به راه او گذاشته باشند.

بقیة پاسخها، روشن است. برای شناخت یزید زمان، اصلاً نیاز به فکر کردن نیست. همة مردم ایران چهار دهه است که با تمام وجودشان، درد و فقر و گرسنگی و مصیبتهای ناشی از یزیدیان زمان را حس می‌کنند. ایران ویران، و ایرانی غارت شده را می‌بینیم. میلیونها مردم زیرخط فقر را، دارها را، و از آن‌طرف غارت نجومی، حقوقهای نجومی میلیاردی، کاخها و زندگیهای فراشاهانة آخوندهای خونریز را.

توضیح بیشتر اصلاً لازم نیست. بنابراین باید پرسش بعدی را پاسخ داد؟

کی در مقابل این یزیدها ایستاده؟ کی همان سالک راه حسین بوده؟

کی به حرف امام حسین پاسخ داده و به راه افتاده است تا «دست ظلم را قطع کند» ؟

کی در عاشورای زمانه بر سر بازار جانبازان، و در دل اوین‌ها و گوهردشت ها، و وکیل‌آبادها و عادل‌آبادها، هزارهزار بدار بوسه زده است؟

کی شعار «هیهات منا الذله» را در شکنجه‌گاهها و در اتاقهای هیأت مرگ سرداده، و هم‌چون «دختران سیزده ساله‌ی مجاهد» حتی نام خود را به دژخیم نگفته است؟

کی عبادت را در جهاد دیده و از چرخة زندگی خود خارج شده، در بیابانها به شوق آزادی مردم ایران با پیکر پاره پاره، به خاکها و خارهای مغیلان سلام گفته است؟

کی قافله‌اش را برداشته و از این‌جا و آنجا در زیر موشکها خوابیده است و هر دری را برای سرنگون کردن یزید ایران کنونی کوبیده، اما دستش را از پرچم مقاومت، یعنی علم سرخ حسینی مبارزه، جدا نکرده است؟

صحبت از قتل‌عام شدگان 67 بود که سی هزارتن بودند و در سکوت بسته‌ی زندانهای خمینی، به تسلیم در برابر خمینی آب دهان ریختند و طناب دار را به گردن خود انداختند . اما بعد از آن سی هزار دیدیم که آنان در قلب کهکشانی هستند که پیشینه و پسینه دارد. از اولین شهیدانش که احمد و مهدی و  رضا رضایی  و همة شهیدان پیشتاز مبارزه‌ی مسلحانه علیه استبداد بود تا 52تن شهیدان ده شهریور92 در اشرف که با دست بسته، تیر گلوله‌ها در سرشان شلیک شد، و تا 24، شهید موشک‌باران هفتم آبان 94 لیبرتی.


حالا، می‌رسیم به جوهر دادخواهی حسین، و می‌بینیم که خون ریخته از پیکر این قافله، همان خون است که در تاریخ جریان یافته، و این خون که از سنگهای خاوران می‌جوشد، درست مثل همان خون سنگهای کربلاست که هرچه آب بستند و کشت کردند و سوختند و ویران کردند، و تهمت زدند و بر سر منبرها بر ضد آن، دروغ ساختند، باز هر قطره‌اش جوشید و خاکستر آن را هم باد سحرگهان هرجا که برد، مردی، و در این عصر، زن قهرمانی، آسیه‌یی، صبایی، زهره‌یی و گیتی‌یی از خاک جوشید. و حالا بعد از بیست وهفت سال آن گواهی منصفانه که بر زبان جانشین خمینی رفت و در آن زمان سرکوب و سالها محصور شد، چگونه سر باز کرده و مثل چشمه‌یی هی غل می‌زند و هر روز ماجرایی از کارهای این یزیدان خونخوار را آشکار می‌کند.

به نظر می‌رسد پاسخ را یافته‌ایم. دادخواهی امام حسین‌علیه‌السلام، بر اساس گفته‌ها و پیامهای خود او، دادخواهی شهیدان قتل‌عام 67 و دادخواهی همة مجاهدان و مبارزان و اهل تسنن و اهل آزادی، و اهل شرف و اهل هر احساس انسانی در هر کسی است که در مقابل خمینی و خامنه‌ای و این دار و دسته‌ی نفرت‌انگیز خونریز دزد و غارتگر و مکار و خیانتکار برخاست، و برای نجات همه، همه، ... ی ریحانه‌ها و همة مظلومان این ملت، بپاخاست، و مرگ سرخ را پذیرفت، اما به چهره‌ی دژخیم تف کرد.

داستان این ایستادگان طولانی ست، اما از بس که آشناست کوتاهترین و خلاصه‌ترین هم است. فقط باید حالا به دادخواهی برخاست.

هادي جاهدنيا – قتل‌عام زندانيان سال67-مشهد گل‌هاي باغ علم





منبع : ایران افشاگر ،7 اکتبر 2016



هادي جاهدنيا – قتل‌عام زندانيان سال67-مشهد گل‌هاي باغ علم


اين‌ها بچه‌هاي باغ علم‌اند

هو… هو… هو

شيرزنان و شيرمردان ايران‌اند

هو… هو… هو












سو استفاده از هر امكان براي جنايت

نگاهي به دبيرستان امير اسدالله علم مشهد وابسته به دانشكده علوم و تبديل يك مركز آموزشي به قتل گاه مجاهدين در قتل‌عام سال 67 مشهد- هادي جاهدنيا
نسيم باد صبا در هواي گرم تابستان، همچنان بر گلبرگ‌هاي سرخ و سفيد گل‌هاي رز باغ دبيرستان علم مي‌وزد و با نوازش خود بر شاخ و برگ درختان بلند سرو و کاج سرسبز باغ، پيامي را پچ‌پچ مي‌کند پيامي كه حاوي ورق خوردن برگ‌هاي جديدي از تاريخ اين ميهن است، تاريخي كه به دست نسلي جوان از زنان و مردان اين مرزوبوم چهار دهه پر از رنج و خون را رقم زد. نسلي كه 30 هزار گل سرخ برخاسته از آن بر سر دار با قدي افراشته مرگ را به سخره گرفتند و با خون سرخ خود به آرمان آزادي‌خواهي مردم ايران «آري» و به ديكتاتوري «چندش‌آور ولايت‌فقيه»، «نه» تاريخي خود را گفتند (نقل از استنباط آقاي منتظري در سال67) آن‌ها سقف نويني از مقاومت را در جهان به ثبت رساندند، مقاومت خونيني كه يكي از تابلوهاي شكوهمند آن در شهر مشهد و در دبيرستاني كه توسط دژخيمان به قتلگاه تبديل‌شده بود رقم‌زده شد. حماسه‌اي كه چشم‌انداز جديدي از اميد پيروزي را در پرتو ايمان و ايستادگي با حداكثر فدا، طي نزديك به چهار دهه همچنان بر قلب و ضمير مردم آگاه ايران نورافشاني مي‌کند، مقاومتي كه بعد از عبور از اين‌همه جنايت خميني و خامنه‌اي، همچنان زنده و توفنده است آن‌چنان‌که مي‌بينيم با انتشار سخنان منتظري چطور بار ديگر لرزه مرگ را بر بيت‌العنكبوت خامنه‌اي و نظام فرتوت او انداخته است…
تابستان 57 و تابستان 67 دو تصوير متضاد را ترسيم مي‌کنند، از بهار خيزش براي آزادي مردم ايران كه حاصل رنج و خون و زندان و شكنجه مجاهدين و فدايي‌ها در قيام 57 بود تا كشتار فجيع و قتل‌عام 30 هزار گل سرخ در 67 كه محصول جنايت خميني و عوامل دژخيم آن است. فاصله زماني محقق شدن اين دو تابلو يك دهه بود البته بهاي آن خون 120 هزار مجاهد و مبارز خلق و در كاكل آن قتل‌عام 67 بود. جنايتي كه وسعت انديشيدن به آن براي هر انسان آزاده و شريف بسيار دردناك است ولي همان‌طور كه در سخنان منتظري به آن اعتراف شد ثبت تاريخي چهره خميني به‌عنوان حاكمي «سفاك و خون‌ريز» بود.

%d8%b9%d9%83%d8%b3-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-1-%d8%af%d8%a8%d9%8a%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%85دبيرستان علم مشهد يكي از اين نمونه‌ها و شواهد تاريخي عملكردهاي نظام خون سرشته ولايت‌فقيه است:

تابستان 57 براي من يادآور زماني است كه با پشت سر گذاشتن تحصيلات در دبيرستان علم مشهد با انبوه خاطرات شيرين خود وداع مي‌کردم خاطراتي كه براي من يادآور دوراني جديد، تازه و پرنشاطي در نوجواني بود، براي ورود به دوره دبيرستان، باراهنمايي يكي از آشنايان، دبيرستان علم را انتخاب كرده بودم،
%d8%b9%d9%83%d8%b3-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-2-%d8%af%d8%a8%d9%8a%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%85دبيرستاني كه ازلحاظ علمي تحت مديريت دانشكده علوم مشهد بود و آن‌چنان مورد استقبال دانش آموزان بود كه براي ورود به آن داوطلبين با سطح نمره مشخص، بايستي دريك آزمون كنكور ورودي شركت مي‌کردند. تعداد هنرجوياني كه در اين آزمون ورودي موفق مي‌شدند هرساله 80 نفر از بين چند صد دختر و پسر داوطلب بود. علاوه بر آن سالانه تعدادي دانش‌آموز نخبه نيز از شهرستان‌هاي جنوب خراسان را مي‌پذيرفت كه ما به آن‌ها دانش آموزان شهرستاني مي‌گفتيم. موقعيت اين دبيرستان در خيابان سرسبز و زيباي كوه‌سنگي قرار داشت و خوابگاه دانش آموزان شهرستاني آن نيز در همين خيابان در جنب فلكه الن‌دشت قرار داشت جايي كه از سال 60 تاکنون تبديل به دادگاه ضدانقلابي رژيم و محل قضات جنايتکار قتل و اعدام‌شده است.
%d8%b9%d9%83%d8%b3-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-3-%d8%af%d8%a8%d9%8a%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%85اين دبيرستان در کنار مجموعه امور تربيتي دانشكده علوم مشهد بود. مساحت تقريبي آن 100 در 200 متر و ضلع غربي آن به سمت كوه‌سنگي قرار داشت، در بدو ورود در سمت راست يك سالن بزرگ با سقفي بلند براي تمرينات ژيمناستيك قرار داشت جايي كه خودم بارها در ساعات فراغت و… در اين سالن از انجام حركات ژيمناستيك خيلي لذت برده بودم، سالني با ارتفاع تقريبي 7 متر، طول 30متر و عرض 20 متر، با امكاناتي كافي از تشك، تخته پرش، تهويه و… در سمت چپ محوطه دبيرستان يك ساختمان لابراتوار پيشرفته آموزش زبان انگليسي قرار داشت و در ادامه در سمت راست محوطه، كتابخانه و محل كار مديريت و… در قسمت انتهايي محوطه آن يك استاديوم زيبا براي مسابقات بسكتبال و واليبال با پلکاني سيماني در دور آن، براي تماشاچيان و در وسط ضلع شمالي آن جايگاه مهمانان ويژه كه در زير آن محل رخت‌کن بازيكنان بود؛ هنوز فريادهاي تشويق همكلاسانم به هنگام برگزاري مسابقات در مقطع قبل از 57 در استاديوم اين دبيرستان در ذهنم باقي است: كه در تشويق فرياد مي‌زديم «… اينا بچه‌هاي باغ علم‌اند هو هو هو…» قهرماناني كه بعدها، از تابستان سال 60 و تا قتل‌عام 67 بسياري از آنان به‌طور عمده به سازمان پرافتخار مجاهدين خلق پيوسته و در مبارزه با رژيم ضدبشري خميني به شهادت رسيدند. ازجمله مجاهدين شهيد: بهمن مقدس جعفري، حسين زرسازان، ناديا كاوياني، محمدرضا پهلوان لو، علي ثاقب، ابوالحسن تقي‌آبادي، بهروز پاشايي، محمد جواد موحد فخر، مجيد ناجي، رضا بحر ابادي و… و شهيدان قتل‌عام همچون حميد ميرسيدي كه به همراه صدها مجاهد ديگر در قتل‌عام 67 به شهادت رسيدند؛ و مركز آموزشي تبديل به‌جايي شد كه بعداً در سال 60 تک‌سلولي‌هايي نمور و بدون برق در محل رخت‌کن آن ايجاد شد و زنداني فقط در حد يك شمع روشنايي داشت، مجاهديني همچون محمد اخوان هاشمي و داريوش آذرنگ و… صدها جوان ديگر كه در اين سلول‌ها ماه‌ها تحت شكنجه بودند و حتي زندانياني بودند كه كسي نتوانست روي آن‌ها را ببيند و به دست دژخيمان خامنه‌اي به شهادت رسيدند.
%d8%b9%d9%83%d8%b3-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-4-%d8%af%d8%a8%d9%8a%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%85در طرفين محوطه از دم درب تا استاديوم، درختان كاج بلند در دو رديف و گل‌هاي رز سرخ و سفيد و ديواره‌هايي از درختچه‌هاي سرسبز شمشاد قرار داشت و در بين آن‌ها پياده‌روي سيمان شده و آلاچيق زيبايي با سنگ‌فرش مرمر كه تفرجگاهي زيبا براي گذراندن اوقات فراغت دانش آموزان بود. در سمت چپ زمين زيباي گلف مينياتوري شده و بعدازآن دو زمين زيباي بدمينتون كه با سراميک‌هاي قهوه‌اي‌رنگ سنگفرش شده بود سپس زمين‌هاي متعدد گلف در حياط جانبي ديگر در پشت کلاس‌هاي درس قرار داشت؛ کلاس‌ها با مساحت تقريبي 6 در 4 متر بود، بعدها در سال 61 وقتي مرا براي دو ماه از زندان وکيل‌آباد به اين بازداشتگاه تبعيد كردند ديدم كلاس درس سابقم به زندانم تبديل‌شده است، زنداني كه من به همراه 40 نفر ديگر شب‌ها به‌صورت فشرده و كتابي در آن مي‌خوابيديم، طي اين مدت 60 روزه، فقط دو بار به ما هواخوري دادند و محل هواخوري همان زمين گلف مينياتوري و زمين بدمينتون بود كه حال لگدمال شده و با صفحات فلزي بلند دور آن را حصار كشيده بودند، تا مانع ديد ما به آن باغ زيبا شوند. حتي هنگام انتقال ما براي هواخوري از سلول كه مسافت آن كمتر از 30متر بود به ما چشم‌بند مي‌زدند اما من كه سابقاً محصل همين دبيرستان بودم وجب‌به‌وجب آن را آشنا بودم و در دلم به دژخيمان مي‌خنديدم، يک‌بار ديگر مرا براي بازجويي به مدت يك هفته به سلولي در اين دبيرستان بردند، ديدم محل آزمايشگاه فيزيك سابقمان است كه حالا تبديل به محل شكنجه و بازجويي شده است. من خودم در همين محل تحت شكنجه و بازجويي بودم ولي دردناک‌تر از شکنجه‌هاي اعمال‌شده روي خودم صداي فريادهاي طولاني خواهر ديگري كه تحت شكنجه بود جسم و روان مرا بسيار مي‌آزرد. از اين نمونه طي مدت دو سال كه در زندان بودم از بسياري ديگر از هم‌رزمانم كه خودشان نيز آنجا را تجربه كرده بودند شنيده بودم. يادآور شوم كه زندانيان سياسي وکيل‌آباد مشهد در بين خودمان اسم اين شکنجه‌گاه را جزيره گذاشته بوديم چون از شروع سركوب بعد از سي خرداد سال 60 و تا هنگام قتل‌عام و بعدازآن اين محل همواره ورودي و تبعيدگاه صدها و بي‌شماران مجاهدين و مبارزيني بود كه دستگير مي‌شدند همچنين محل سلول‌هاي انفرادي و سر به نيست كردن زندانيان سياسي هم بود و به همين دليل جزيره نام‌گرفته بود چون به‌طور واقعي هركس وارد آن مي‌شد ارتباطش با دنياي بيرون و با ديگر زندانيان قطع بود… در سال 67 محل سالن سابق ژيمناستيك را جلادان خامنه‌اي كه ابتدا آن را تبديل به پاركينگ موتوري كرده بودند به‌منظور مخفي‌کاري هرچه بيشتر، تبديل به قتل گاه زندانيان مجاهد نمودند به اين منظور تعدادي طناب دار را در چند رديف از تيرآهن‌هاي سقف بلند آن آويختند و هر بار حلقه طناب‌ها را به گردن نفرات انداخته و سپس طناب‌ها را به‌صورت جمعي به ماشين بسته و با حركت خودرو هر بار تعداد 17 تا 20 مجاهد را به شهادت مي‌رساندند. اين پروژه به‌طور عمده شامل همه زندانيان مجاهد زندان وکيل‌آباد مشهد و همچنين زندانيان آزادشده‌اي كه فراخوانده شده و بدون اطلاع احدي مخفيانه شهيد شدند و زندانيان بي‌نام‌ونشاني كه از ساير بازداشتگاه‌هاي مخفي رژيم و از شهرستان‌ها به اينجا مي‌آوردند، مي‌شده است. البته كسي به‌جز قاتلان دست‌اندرکار اطلاع دقيقي از تعداد شهدا ندارد ولي بنا به اطلاعات متفرقه و برآورد منابع مردمي تعداد آن قهرمانان بيش از چند صد نفر است، مستند اين قسمت را به نقل از گزارش يكي از شاهدين مي‌آورم:
«… اعدام‌ها از روز 8مرداد آغاز شد. اولين دستهٌ شهيدان 14-13نفر بودند كه همان شب حلق‌آويز شدند. محمد احمدي، حسين حيدريه، جلال اسد‌پور، محمد‌رضا سعيدي از جملهٌ اين شهدا بودند همهٌ بچه‌ها با قاطعيت جلو مزدوران موضع گرفتند و مجاهد شهيد مجتبي براتي باقرآباد، با صراحت تمام اتهام خود را ”مجاهد”‌ اعلام كرد.
بعدها از مجاهد شهيد محمد فيض آبادي، اهل سبزوار كه در زندان مشهد بود و با ما به سپاه برده شد شنيدم كه وقتي او را به دادگاه مي‌برند دادستان آن زمان مشهد مغيثه‌اي -برادر آخوند محمد مغيثه‌اي رئيس زندان گوهردشت تهران – را آنجا ديده است. ازآنجاکه مغيثه‌اي هم اهل سبزوار بود و محمد را مي‌شناخت، چشم‌بند محمد را برمي‌دارد و مي‌گويد: ”آيا مي‌خواهي نيروهاي اطلاعاتي ما را بشناسي؟ بشناس! چون تو ديگر برنمي‌گردي كه بخواهي چيزي به كسي بگويي” محمد در ميان آن‌ها، بازپرس بچه‌هاي سازمان، ارجمندي، ولي‌پور داديار زندان، جلالي، رئيس آن موقع زندان و سه نفر به‌عنوان نمايندگان خميني را تشخيص داده بود. علاوه بر آن‌ها تعداد ديگري هم بوده‌اند كه محمد نتوانسته بود بشناسد؛ اما مي‌گفت سه طرف اتاق به‌صورت نعلي پر بود…
عصر 5شنبه 20مرداد مجاهدين شهيد اكبر دلسوزي و جليل ضابطي را به اتاق ما آوردند. جليل برايم تعريف کرد كه چند روز بازجويي‌اش همراه با كتك و شكنجه بوده است. صورتش زخمي و عينكش شكسته بود. به او گفته بودند محکوم‌به اعدام‌شده و اگر مصاحبه نكند اعدامش مي‌كنند. او را پاي طناب دار هم برده بودند اما بعد از چند دقيقه فقط عينكش را پس داده و او را بازگردانده بودند. جليل و اكبر را روز شنبه 22مرداد بردند و سحر 25مرداد حلق‌آويز كردند. اكبر اهل آستارا و ساكن مشهد بود. روز 13مرداد با ما به سپاه منتقل شد. وقتي وارد اتاق2 شد رنگ و رويش پريده بود. بعد از چند دقيقه مرا صدا زد. به زبان تركي گفت وقتي او را از سلول انفرادي خارج مي‌كنند بازجو دستش را گرفته و با خود مي‌كشد و مي‌برد. اكبر مي‌گفت: ”از زير چشم‌بندم محوطه‌اي را روشن ديدم كه به‌احتمال‌زياد نور پروژكتور بود. همان‌طور كه بازجو مرا جلو مي‌برد سرم به يك جسمي خورد. ناگهان صداي خنده از اطرافم بلند شد. آن‌وقت بازجو چشم‌بندم را برداشت. اجسادي از شهدا را بر بالاي دار ديدم. حدوداً 17نفر بودند…محل به دار آويختن‌ها در پاركينگ موتــوري بود. طناب‌ها را از سقف ‌آويزان كرده و طناب را با يك خودرو مي‌كشيدند” اكبر بعدازآن ديگر چيزي نفهميده بود. او را به سلولي منتقل مي‌كنند تا زماني كه به هوش مي‌آيد. از او همكاري اطلاعاتي مي‌خواهند و سپس او را به اتاق ما ‌آوردند. اكبر به‌عنوان آخرين حرف‌هايش گفت: ”به بچه‌ها بگو هيچ اطلاعاتي نخواهم داد و براي اعدام خواهم رفت”.
از يکي از نفرات آن اتاقي كه زنده مانده بود شنيدم كه همان روزي كه من به دادگاه رفته‌ام تعدادي از بچه‌ها ازجمله محمد عطارودي اهل قوچان و علي آگاه و… نيز به‌اصطلاح دادگاه مرگ برده شده بودند و حكم اعدام در موردشان اجرا شد و به شهادت رسيدند. همين فرد برايم تعريف كرد كه روز 24مرداد او را هم به دادگاه مي‌برند و محکوم‌به اعدام مي‌شود. دائي او كه پزشك قانوني سپاه مي‌باشد مي‌آيد و برگه‌اي را به او نشان مي‌دهد و مي‌گويد قرار است 50نفر ديگر حلق‌آويز ‌شوند…»
اكنون بعد از افشاي نوار سخنان آقاي منتظري از طرف سركردگان رژيم، به فاش كنندگان اين نوار اتهام خيانت در افشاي اسناد سري رژيم، زده‌شده است، غافل از آن‌که الآن دوران حسابرسي از جنايتكاران فرارسيدهاست و هرروز بيشتر گوشه و زواياي پنهان اين جنايت هولناك افشا مي‌شود. امروز روزي است كه بايد پاسخگوي اين جنايت خود باشند و روزي است كه زبان‌ها بازشده و مکان‌ها يكي بعد از ديگري افشا و مستند مي‌شود و همان‌طور كه هم‌وطنان مي‌گويند اين جنايت نه قابل گذشتن و نه قابل‌بخشش است و رژيم نه‌تنها بايد پاسخ خون تک‌به‌تک 30 هزار گل سرخ را بدهد، حتي بايد پاسخ دهد كه چرا و به چه دليل بهترين مراكز آموزشي اين سرزمين را تبديل به كشتارگاه فرزندان مردم كرده است؟
در همين‌جا از هم‌وطنانم مي‌خواهم در پاسخ به فراخوان مقاومت ايران به‌منظور ارائه اسناد اين جنايت تاريخي به مجامع بين‌المللي و به‌منظور به محاكمه كشاندن خامنه‌اي و سران حكومت آخوندي در مستند كردن و تکميل اين اطلاعات هرچه بيشتر به ياري مقاومت برخيزند و بدين ترتيب ياد و راه آن قهرمانان را پشتوانه نبرد سرنگوني خامنه‌اي جنايتكار كنيم.