۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

«آفتاب درخشان نیمروز» و نگاه خفاشان به آن



«آفتاب درخشان نیمروز» و نگاه خفاشان به آن



۳۵سال پس از شهادت اشرف رجوی، سمبل زنان مجاهد خلق و سردار کبیر آزادی، موسی خیابانی، فدای بزرگ  رهبری مجاهدین در آن روز سرخ‌فام، درخششی هرچه افزون‌تر یافته است. به دلیل ریشه‌داری این مشی در واقعی‌ترین و ضروری‌ترین الزام‌های تاریخی و انقلابی جامعه، یعنی نبرد انقلابی برای سرنگونی ولایت‌فقیه و نیل به آزادی، گذر زمان نه‌تنها از خاطرة آن فدای عظیم نکاسته، بلکه با فاصله گرفتن از آن حماسه، قدر و شأن آن الگوها و پیشتازان راستین مردم، بیشتر و بیشتر آشکار گردیده است. آن‌سان که حیاتشان پس از شهادت، در برجسته‌ترین صورت، به هیئت «اسطوره‌ای جاودان از وفاداری» در قلوب توده‌های خلق جای گرفت. همچنین اثبات شد که رهبری مجاهدین، مقدم بر هر استراتژی و تاکتیک مبارزاتی، در یک نبرد ایدئولوژیک و پای گذاشتن در «فدای حداکثر» تاکنون راه را بر فاشیسم مذهبی بسته و معادلات حاکم بر تغییر اجتماعی در ایران را اعتلا، تضمین و تداوم بخشیده است. راه و روشی که بدون آن، نبرد بنیادی با دیو مهیب بنیادگرایی و ولایت‌فقیه، بدون جواب بود.
به همین دلیل است که ۳۸سال پس از غصب همه امکانات تبلیغات سنتی، تجهیزات مدرن، منبر رفتن‌های یک‌طرفه، سب‌ و ‌لعن مجاهدین در هر تجمع حکومتی و حتی مصرف بالاترین بودجه‌ها برای خفه ساختن امکانات تبلیغی بسیار محدود اپوزیسیون در زیر قوی‌ترین پارازیت‌ها و اقدامات سرکوبگرانه، حالا وزارت منفور اطلاعات اعتراف می‌کند که در جنگش با مقاومت ایران که در آن دو نظام ارزشی سراپا متضاد در همة پهنه‌ها درنبردی آشتی‌ناپذیر، چنگ در چنگ‌اند، بشدت احساس عقب افتادن می‌کند و در قالب بازارگرمی برای جدیدترین محصول سینمای فرمایشی‌شان بنام «ماجرای نیمروز» می‌نویسد: «اگر ماجرای نیمروز را نسازیم باید منتظر باشیم تا با فایل‌صوتی منتظری تاریخ را و سؤالات را برایمان بسازند»«زمانی که فایل منتظری منتشر شد که همین سؤال‌ها را می‌پرسید، ناخواسته و در یک طراحی تبلیغاتی در جایگاه متهم قرار گرفتیم؛ و دیگر دفاع متهم از خود مگر مسموع است؟!»(۱) با چنین توضیحی، خاستگاه ذلیلانه مجموعه‌ای از فیلم‌سازی‌های فرمایشی و تهیه سریال‌هایی متعدد رژیم به‌منظور تحریف تاریخ و مخدوش نشان دادن واقعیت و فرار از پاسخگویی در برابر جنایاتی که انجام داده، مشخص می‌شود. خبرگزاری نیروی تروریستی قدس هم درباره این‌گونه فیلم‌سازی‌ها می‌گوید: «الآن … زمان آن رسیده است که در اذهان مردم به صورت‌های دیگری وارد شد؛ یکی از همان صورت‌های دیگر، آثاری چون «ماجرای نیمروز» و «سیانور» است. این سینما و این نوع آثار سینمایی؛ رویکردی ایدئولوژیک[!] به موضوعات تاریخی …است.»(۲) نتیجه‌گیری و هدف از این «نگاه به‌اصطلاح ایدئولوژیک ارتجاعی» هم البته باید توصیه به شکنجه، کشتار، قتل‌عام و جنایت هرچه بیشتر باشد! و به‌صراحت در بارة همین محصول خود می‌نویسند: «[بازجوی] اطلاعات سپاه که عادت داشت صدها ساعت با یک هوادار بازداشتی سازمان گفتگو کند، تا او را به راه بیاورد، در آخر فیلم به این نتیجه می‌رسد که باید مقابل اینها ”عملیات کرد”»(۱) یعنی کشتار تنها راه‌حل خلیفة‌ارتجاع برای خلاصی از دست مجاهدین است. این است انتهای تلاش یک فاشیسم مذهبی برای ساختن چهره دیگرگونه‌ای از جنایتکارانش. آن‌قدر مفتضح، وارونه و غیرواقعی که از سال‌ها پیش حتی در درون رژیم هم دروغ‌پردازی‌های این‌چنینی را جز به دیده تمسخر نگاه نمی‌کردند: «آیا شما و دوستان به میتینگ‌ها و اجتماعات، بساط کتاب‌فروشی و… مخالفان خود در فردای پیروزی انقلاب حمله نمی‌کردید؟ آیا بسیار آسان‌تر از اکنون، حکم صادر نمی‌کردید؟ آیا مخالفان خود را با اتهام ضد ولایت‌فقیه، کمونیست، منافق و… محارب نمی‌شناختید»؟ (۳)
بنابراین ورای این دست و پا زدن‌های از سر استیصال، پرداختن وزارت بدنام اطلاعات، به موضوع فدای بیکرانی که ۳۵سال پیش در حماسه درخشان «عاشورای مجاهدین» صورت گرفت، خود بیان‌کننده موقعیت کنونی «اسطوره‌های پیشتاز میهنمان» در «اذهان مردم» است و مشخص می‌سازد کدام طرف این جنگ، پس از ۳۵سال تلاش برای به فراموشی سپردن آن، اکنون خود را شکست‌خورده و در حال محو شدن ابدی می‌بیند و چه کسی و چه جریانی تا جاودان ماندگار شده است. افتخاری که برای هر ایرانی هم مایه سربلندی است که هرگز تسلیم حاکمیت آخوندها نشده و بالاترین قیمت را در این پایداری، از نقطه رهبر کننده جنبش سرفرازش پرداخته است.
(۱) یکی از شعبات وزارت اطلاعات موسوم به هابیلیان ۱۷بهمن۹۵
(۲) خبرگزاری نیروی تروریستی قدس ۱۶بهمن۹۵
(۳) روزنامه حکومتی عصر آزادگان، ۷دی‌ماه۱۳۷