۱۳۹۵ اسفند ۹, دوشنبه

ماجراهای دردناک حراج جنین در تهران



ماجراهای دردناک حراج جنین در تهران


هر روز ماجراهای دردناکی از فقر و فشار اجتماعی به‌ویژه بر کودکان و زنان ایران‌زمین برملا می‌شود. شرایطی که نتیجه حاکمیت ۳۸ساله آخوندهای حاکم است که به‌خاطر سرازیر کردن سرمایه‌های مردم ایران به عراق و سوریه و یمن عمده جمعیت کشور با فقر و فشارهای اجتماعی سنگین از جمله اعتیاد دست به گریبان هستند. صحبت از باندهای حکومتی است که سرنخ آنها النهایه به بیت خامنه‌ای می‌رسد و همین باندها روزگار این کودکان و زنان را سیاه می‌کنند.
داستان حراج جنین در خانه‌های باندهای حکومتی که جزئیات آن توسط خبرگزاریهای رژیم به‌صورت زیر منعکس شده است.
خبرگزاری حکومتی ایسنا این موضوع را به‌صورت زیر گزارش کرده است: مقصد، خانه‌ای در یکی از کوچه پس‌کوچه‌های یکی از محلات جنوبی شهر تهران است. در این خانه، صدها نوزاد خرید و فروش شده‌اند؛ نوزادانی که مشخص نیست تکلیف آنها چه می‌شود. مادران معتاد، اینجا فرزندانشان را به بهایی ارزان می‌فروشند تا خرج اعتیاد خود را تأمین کنند. این خانه مقر مادران معتادی است که در صف زایمان قرار دارند. مادرانی که ناخواسته در دام یک باند خرید و فروش نوزاد افتاده‌اند. ورود به خانه کار بسیار دشواری است. اعضای باند تمام تمهیدات لازم را اندیشیده‌اند تا خانه‌شان شناسایی نشود.
با هزار ترفند به همراه یک زن معتاد باردار وارد خانه می‌شویم. خبری از پلاک به روی دیوار خانه ۳ طبقه نیست. در که باز می‌شود، بوی تند مواد مخدر را می‌توان استشمام کرد. ظاهر ساختمان با خانه‌های معمولی قدیمی تفاوتی ندارد اما وقتی که وارد آن می‌شویم، انگار وارد یک مسافرخانه شده‌ایم. سراسر فضای ساختمان ۳ طبقه به اتاق‌های کوچکی تبدیل شده که هر کدام آنها متعلق به یک مادر معتاد است. زنان باردار مجبور هستند تا زمان زایمانشان در این اتاقک‌ها بمانند و روز و شب آنها در این اتاقک‌ها خلاصه می‌شود. در تمام اتاق‌ها موکتهایی طوسی‌رنگ خودنمایی می‌کنند؛ موکتهایی که به روی هر کدام از آنها فرشی مندرس پهن شده است؛ فرش‌هایی که در نقطه به نقطه آن می‌توان اثر سوختگی را دید.
در این خانه علاوه بر غذا، مواد مخدر نیز به رایگان در اختیار مادران قرار می‌گیرد تا روزی که تولد نوزاد فرا می‌رسد. آن روز مادر به یکی از بیمارستانهای جنوب شهر تهران برده شده تا وضع حمل کند. بعد از ترخیص از بیمارستان نیز، مقدار اندکی پول در اختیار مادر قرار می‌گیرد؛ مبلغی بسیار کمتر از رقمی که در ابتدا به مادر قول داده شده است.
آدرس این خانه اسرارآمیز را یک مادر معتاد به ما می‌دهد؛ مادری که خود فرزند دخترش را فروخته است. «ثریا» ۳۵ ساله است. ۴ فرزند داشته که آخری آنها را فروخته است و از دو فرزند دیگر او نیز خبری نیست. او از کرده خود به‌شدت پشیمان است اما ترسش از این است که به جرم فروش فرزندش دستگیر شود.
وی در گفتگو با میزان در رابطه با آشنایی خود با فردی که نسبت به خرید فرزند او اقدام کرده است، می‌گوید: زن که معتاد می‌شود اساس و پایه زندگی به هم می‌ریزد. آدم معتاد حتی برای ۱۰۰ هزار تومان هم که شده اقدام به هر کاری می‌کند. من نیز برای پول با اولین پیشنهادی که دریافت کردم، بر سر جنینی که در شکم داشتم معامله کردم.
ثریا می‌افزاید: زنان کارتن خواب ارتباط خوبی با هم دارند. من هم زمانی که باردار شدم از یکی از همین زنان شنیدم که فردی هست که اقدام به خرید نوزاد می‌کند. از طریق این واسطه با زنی آشنا شدم که پیشنهاد خرید فرزندم را به من داد.
وی در رابطه با رقم پیشنهاد شده به او برای خرید نوزادش می‌گوید: به من گفته شد که رقم، بعد از سونوگرافی مشخص می‌شود. قیمت نوزاد پسر ۷ میلیون تومان و قیمت نوزاد دختر ۸ میلیون تومان است اما روزی که نوزادم به دنیا آمد، در بیمارستان دسته‌ای پول به من داده شد که وقتی آنها را شمارش کردم، ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان می‌شد. دیگر کاری از دستم برنمی‌آمد. آنهایی که به من وعده داده بودند، روی قول خود نماندند و من هم توان گرفتن باقیمانده پول از آنها را نداشتم.
ثریا در خصوص وضعیت خانه‌ای که تا زمان زایمانش در آنجا زندگی کرده است، می‌گوید: روز اولی که وارد خانه شدم، تعجب کردم. چندین زن در این خانه بودند که وضعیت مشابهی با من داشتند. همه باردار بودند و همه معتاد. بعد از مدتی که توانستم با آنها ارتباط برقرار کنم، متوجه شدم که زنان زیادی به این خانه آمده و رفته‌اند.
وی می‌افزاید: در این خانه، گاهی اوقات بسته‌بندی مواد مخدر را انجام می‌دادیم و خیلی وقتها هم بیکار بودیم. اجازه خروج از خانه را نداشتیم و هر یک از زنان زمانی که لازم بود برای سونوگرافی بروند، یک زن بسیار شیک‌پوش با یک ماشین شاسی‌بلند به‌دنبال آنها می‌آمد. گمان می‌کنم که این زن، همان سردسته باند باشد زیرا تمام هماهنگی‌ها از سوی او انجام می‌شد. آن روز من به روی صندلی عقب خودرو در کنار زنی دیگر که از کارمندان این زن بود، نشستم. او مرتب تلفن همراهش زنگ می‌خورد و مجبور بود که به تلفن‌ها پاسخ دهد. خود من نیز به همراه این زن به محلی برای سونوگرافی برده شدم. هنوز بوی عطر او را فراموش نکرده‌ام. با ناخن‌هایی لاک زده، دستانش را که به روی فرمان ماشین می‌گذاشت، در دلم هزار بار آرزو می‌کردم که‌ای کاش من جای او بودم. محلی که من با این زن رفتم، بیمارستان نبود و حتی مطلب دکتر هم نبود. آنجا خانه‌ای بود که در آن یک خانم دکتر و یک پرستار حضور داشتند. در آن خانه مشخص شد که فرزند من دختر است. همان زنی که به‌دنبال من آمده بود، به من گفت که چون فرزندت دختر است مبلغ بیشتری به تو می‌دهیم.
ثریا در رابطه با چرایی گرایشش به مواد مخدر می‌گوید: من از ۱۳ سالگی سابقه فرار از خانه را داشتم. بار اول که از خانه فرار کردم، زمان بازگشت به خانه، والدینم مرا به اجبار به همسری مردی درآوردند که هیچ علاقه‌یی به او نداشتم. مهر ازدواج که در شناسنامه‌ام خورد، تمام رویاهایم نابود شد. بعد از آن مرتب اقدام به فرار از خانه کردم. بار اول از آبادان فرار کردم و به اصفهان رفتم. بعد از آن هم مرتب شهری که در آنجا زندگی می‌کردم را تغییر داده و در نهایت ساکن تهران شدم.
وی می‌افزاید: همان روزهای ابتدایی فرار از خانه، با مواد مخدر آشنا شدم تا این‌که در تهران مستقر شده و یک بار دیگر ازدواج کردم. اکنون هم شیشه و هروئین مصرف می‌کنم.
ثریا با بیان این‌که «از فروش فرزندم پشیمان هستم»، می‌گوید: مجبور به فروش نوزادم شدم و اکنون پشیمان هستم اما پشیمانی فایده‌ای ندارد. می‌دانم که کار خلافی انجام داده و اگر به سراغ آنهایی بروم که فرزندم را به آنها فروخته‌ام، قطعاً کاری از پیش نخواهم برد. همسرم به‌دلیل فروش مواد مخدر در زندان بود و برای تأمین هزینه‌های مواد مخدرم به‌شدت با مشکل مواجه شده بودم. تنها راهم این بود که نوزادم را بفروشم.
ترس ثریا از نوع ترس مادران معتاد دیگری است که به‌دلیل فقر، نوزادشان را به حراج گذاشته‌اند. نوزادانی که به دنیا آمده‌اند تا هزینه مواد مخدر مادر یا پدرشان را تأمین کنند.