۱۳۹۵ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

صدای پای دو بهار ، از بهار طبیعت بسوی بهار آزادی







صدای  پای دو بهار ، از بهار طبیعت بسوی بهار آزادی 

گفتم کم‌کم صدای پای بهار می‌آید.
گفت هنوز مانده تا بهار، ... تازه چه بهاری!؟ اگر بیاید به اهواز نمی‌آید، چون گرد و خاک همه نسیمها را خفه می‌کند. اگر در اصفهان بیاید، از روی رودخانه‌ی زاینده رود، نسیمش چه تازگی می‌خواهد به مشام برساند؟ اگر از تهران بخواهد بگذرد، با این همه فقر و حاشیه‌نشینی شرم می‌کند، تازه با این همه دود و به‌ویژه خبرهایی مثل ویرانی پلاسکو، دلش می‌گیرد و برمی‌گردد. اگر از بلوچستان... .
گفتم صبرکن!... . همه اینها که می‌گویی خودش دلیل این است که بهار می‌آید. اتفاقاً از همان جاها که گفتی بیشتر بوی بهار می‌آید.
گفت: منظور تو یک بهار دیگر است!؟
گفتم: نه! منظورم خود بهار است! بعد دیدم با شگفتی نگاهم می‌کند، گفتم مگر معنی بهار، تغییر نیست؟ گفت: چرا؟ گفتم، مگر در بهار رعد و برق و آذرخش نیست؟ گفت چرا!
گفتم: خوب صدای توفانهایی که نوید بهار می‌دهند را از اهواز نمی‌شنوی؟
از این‌جا دیگر او با من همنوا شد. گفت اگر اینجور است قبول دارم، تازه نه از آنجاها که گفتم، بلکه از همه جا دارد صدای خروش می‌آید
گفتم: حالا خودت بگو نشانه‌هایش چیست؟
گفت: فقط یکی‌اش را می‌گویم که نشانه‌ی همه‌اش باشد، این خبر را بخوان:
صدها تن از مخالفان اعدام و خانواده‌های زندانیان زیر اعدام در مقابل مجلس ارتجاع تجمع اعتراضی برگزار کردند و خواهان لغو حکم اعدام شدند.
بعد گفت ببین از کجاها آمده‌اند، از اقصی نقاط کشور، از جمله استانهای تهران، چهارمحال و بختیاری، آذربایجان غربی، خوزستان، اصفهان و برخی از شهرستانهای کشور هم‌چون مشکین‌شهر دشت البرز و قشم خودشان را به تهران رسانده‌اند.
گفتم استدلالت چیست که این خبر را انتخاب کرده‌ای؟




گفت: ببین اینها مردم عادی‌اند. سالهاست که آخوندها اعضای این قبیل خانواده‌ها را اعدام می‌کنند. با دجالیت می‌گوید اینها مجرمند. اما وقتی خانواده‌های اعدامیان می‌آیند جلو مجلس بست می‌نشینند‌ و مردم هم به آنها می‌پیوندند یعنی این‌که اینها مجرم نیستند بلکه مجرم اصلی همان آخوندهایی هستند که سرچشمه‌ی همه مشکلاتند.
گفتم: خوب وقتی مردم همین را بفهمند، یعنی ایمان آورده‌اند به آن که می‌گفت در برابر زمستان ستم آخوندها مقاومت کنید چون بهار در راه است.
گفت: وقتی این ایمان باشد یعنی بعدش خشم است بعدش خروش است بعدش توفان است و بعدش تغییر... ..
گفتم دیدی گفتم صدای بهار می‌آید؟

گفت: برویم به همه بگوییم که نه تنها یک بهار، بلکه دو بهار دارد می‌آید
.