۱۳۹۵ اسفند ۹, دوشنبه

نشخوار مکرر «برجام»، چرا؟ توسط آخوند شیاد روحانی


نشخوار مکرر «برجام»، چرا؟ توسط آخوند شیاد روحانی 

آخوند حسن روحانی، در همایش مجریان برگزاری انتخابات فرمایشی رژیم، به تاریخ 7اسفند. در قسمتی از سخنرانی‌اش، در مقام دفاع از برجام و عملکرد دولت خود در این رابطه گفت:
«اصلاً فرض کنیم برجام کاری نکرده و تحریم‌ها را از بین نبرده است، اما قطعنامه‌های فصل هفتم شورای امنیت را بدون این‌که حتی یک ساعت آن را اجرا کنیم، برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران لغو کرده است؛ هیچ کشوری نبوده که او را به فصل ۷ منشور سازمان ملل بکشانند و قطعنامه علیه او تصویب کنند؛ مگر این‌که یا آن کشور را سرنگون کرده یا جنگ بر او تحمیل کردند.»
رئیس‌جمهور ارتجاع سپس در جنگ و جدال باندی، در جای دیگر با طعنه و نیش به احمدی‌نژاد، به جای «قطعنامه‌دان» کلمه «منقل» را به‌کار برده است:
«برخی اعتقاد داشتند «منقل» ی در اینجا وجود دارد و این قطعنامه‌ها را در آن می‌اندازند و آن را می‌سوزانند اما این‌طور نبود. قطعنامه‌ها باید به وسیله همان شورایی که آن را تصویب کرد، لغو می‌شد و ما این کار را کردیم».
اذعان روحانی به چشم‌انداز سرنگونی یا جنگ، بازنمون و انعکاس همان تحلیلی است که سایت حکومتی «عصر دیپلماسی»، در 16مرداد 95 مقاله‌یی با عنوان «اگر برجام نبود؛ آنچه رئیس‌جمهور نگفت» به‌عمل آورده بود:
«.. اگر توافق هسته‌یی صورت نمی‌گرفت، دست‌کم چهار اتفاق برای ایران رخ می‌داد:
اول این‌که کنگره آمریکا یک قانون «مجوز استفاده از قدرت نظامی» – موسوم به AUMF – به تصویب می‌رساند تا رئیس‌جمهور را برای حمله به ایران تحت فشار سیاسی و فشار افکار عمومی قرار دهد. طبیعتاً ، این مجوز – اگر توسط اوباما استفاده نمی‌شد – در ماه‌های آینده به‌دست فردی مانند دونالد ترامپ یا هیلاری کلینتون می‌افتاد تا یکی از آنها از این طریق آنچه را در ادبیات سیاسی آمریکا به‌عنوان «تهدید معتبر» – یاCredible threat – مشهور شده، تحقق می‌بخشیدند. دوستانی که بیلبورد نصب می‌کنند بدانند که حتی پیش‌نویس این مصوبه آماده شده بود تا بلافاصله به تصویب برسد. برخلاف تصور این دوستان این اسناد و مصوبات چندان «کاغذ‌پاره» هم نیستند.
دوم این‌که کنگره آمریکا، با تصویب یک قانون فرامرزی جدید، طرح «به صفر رساندن صادرات نفت ایران» را به اجرا می‌گذاشت. این طرح سال‌هاست تدوین شده و منتظر بهانه‌یی برای اجرا بود. کشورهای منطقه هم از هیچ‌گونه اقدام و تضمینی برای تسهیل اجرای آن – و حفظ ثبات بازار و قیمت نفت – دریغ نمی‌کردند.
سوم این‌که با مصوبات شورای امنیت سازمان ملل – در کنار اقدامات جدید کنگره و اتحادیه اروپا – تحریم‌های مالی و بانکی به‌شدت افزایش می‌یافت تا حدی که صادرات ایران به ازای تبادل کالا صورت پذیرد. یعنی مشابه آنچه در مدل «نفت برای غذا» در مورد عراق شاهدش بودیم. دوستانی که بیلبورد نصب می‌کنند قطعاً واقف هستند که نزول به چنین وضعیتی کم‌ترین فرصتی برای اقدام در جهت «اقتصادی مقاومتی» باقی نمی‌گذاشت.
چهارم این‌که شورای امنیت سازمان ملل – که با تصویب قطعنامه ۱۹۲۹ به‌شدت در مسأله موشکی و نظامی ایران ورود پیدا کرده بود – یک گروه بازرسی ویژه – طبق مدل UNSCOM که برای عراق پیاده شد – برای ایران تعیین می‌کرد. در چنین شرایطی، پذیرش بازرسی به‌معنی نقض عزت ملی و رد آن به‌معنی هموار کردن راه برای اقدامات بعدی شورای امنیت – از جمله مشروعیت‌بخشی به اقدام نظامی یا اقدامات قهریه مشابه مانند محاصره دریایی – بود».
البته فک‌لرزه‌های رژیم از وحشت سرنگونی محدود به رئیس‌جمهور ارتجاع و باند او نمی‌شود. ولی‌فقیه رژیم یکبار به صراحت گفت:
«... این تنزل (عقب‌نشینی‌های پی‌درپی و جام‌زهرهای پشت سرهم) پایانی ندارد همان‌گونه که اکنون بعد از موضوع هسته‌یی، موضوع موشکی را پیش کشیده‌اند، بعد از موشک، نوبت به حقوق‌بشر می‌رسد، بعد از حقوق‌بشر، موضوع شورای نگهبان، سپس موضوع ولایت فقیه و در نهایت قانون اساسی و حاکمیت اسلام مطرح خواهد شد»
با روی کارآمدن رئیس‌جمهور جدید آمریکا، نیز تغییر لحن ولی‌فقیه به‌رغم دجالیت او برای مصرف داخلی، آشکارتر از آن بود که قابل کتمان باشد.[1] 
اما اذعان دوباره روحانی به کارکرد اصلی برجام برای حفظ تمامیت نظام از خطر سرنگونی، در واقع اذعان به خطر سرنگونی در معادلات کنونی و تعادل قوای حاکم است. البته رئیس‌جمهور نمی‌گوید که «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»، نمی‌گوید که در «نظم پسامونیخ»، روزهای بسا سخت‌تری برای رژیم در پیش است؛ چرا که دیگر «دوران طلایی اوباما» و لاس زدنهای سیاسی در برجام به پایان رسیده و «... باید با چشمهای باز بپذیرد آرایش منطقه و جهان عوض شده و شکلی جدید از ائتلاف علیه رژیم به‌وجود آمده و یک‌تنه با یک ائتلاف جهانی مواجه شده‌است»[2] ؛ شرایطی که رژیم یا باید قدری سر خود را پایین بگیرد و «با امتناع از هر گونه کنشهای تحریکی و بهانه‌ساز»، برای فرار از فروپاشی و عقربه‌های هردم شتاب یابنده آن، از ثانیه به ثانیه زمان بخرد و فرصت گدایی کند، که این به قول ولی‌فقیه ارتجاع معنایش ”تنزل بی‌پایان ”است و اگر هم بخواهد خط مقابله را پیش گیرد، انزوای بیشتر بین‌المللی و تحریمها و خفگی و تهدید انفجار اجتماعی، پیش رو دارد. این بن‌بستی است که سرتاپای نظام در آن اسیرند و هر راهی را که بخواهند انتخاب کنند به اذعان خودشان نتیجه‌اش فروپاشی است


[1] «یکی از ترفندهای دشمن این بوده است که مرتب تهدید کنند به جنگ؛ و [اینکه] گزینه‌ی نظامی روی میز است و مانند اینها. آن مسئول اروپایی هم، به مسئولان ما می‌گوید که جنگ در ایران حتمی بود؛ اگر برجام نبود، حتماً جنگ بود؛ دروغ محض! چرا می‌گویند جنگ؟ برای این‌که ذهن ما برود به جنگ [اما] جنگ واقعی چیز دیگر است؛ جنگ واقعی جنگ اقتصادی است، جنگ واقعی تحریم است، جنگ واقعی گرفتن عرصه‌های کار و فعالیت و فناوری در داخل کشور است؛ این جنگ واقعی است. ما را به جنگ نظامی متوجه می‌کنند تا از این جنگ غفلت کنیم؛ جنگ واقعی جنگ فرهنگی است. این‌همه تلویزیونهای گوناگون و شبکه‌های مختلف اینترنتی مشغول کارند برای این‌که دل و ذهن جوان ما را از دین و مقدسات و عفت و حیا و مانند اینها دور کنند؛ دارند جدی تلاش می‌کنند، پولها خرج می‌کنند برای این کار! جنگ واقعی این است». (خامنه‌ای 27بهمن 95)
[2] اقتباس از سرمقاله روزنامه شرق به قلم علی خرم ـ 4اسفند