۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

همیشه آرزو داشتم آموزگار شوم ولی...


همیشه آرزو داشتم آموزگار شوم ولی...



همیشه آرزو داشتم آموزگار شوم ولی متاسفانه بخت یار نبود . یکی از دوستانم که بازنشسته ی آموزش و پرورش بوده و حالا در برخی از دانشگاهها بعنوان مدرس میهمان یا حق التدریس زبان انگلیسی تدریس میکند ، یکروز وقتی به اتاقم آمد خیلی گرفته بود . وقتی دلیلش را پرسیدم ، دیدم از وضعیت اقتصادی بسیار بد برخی دانشجویان بخصوص یک مورد که همانروز مشاهده کرده بود ناراحت است . کم کم حرفهایمان به مسایل دیگر هم کشیده شد . از جمله درس نخواندن و الافی یک عده ، یا درس خواندن و تلاش یک عده ی دیگر ، فقر و نداری برخی و فاصله ی طبقاتی موجود در جامعه و و و . دوستم تعریف کرد : یکروز داشتم از دانشجویان رشته های مدیریت آزمون میانترم زبان میگرفتم که شروع کردند به تقلب کردن . من هم عادت ندارم یک جمله را چند بار تکرار کنم . وقتی دیدم زیاد به حرفم توجهی نمیکنند ، نشستم روی صندلی و مشغول یک کاری شدم ، ولی زیر چشمی همه را زیر نظر داشتم . در بین کل کلاس فقط یکنفر را دیدم که تقلب نمیکند . حتا هرچه چند نفری که نزدیکش نشسته بودند ، او را میخواستند مجبور به اینکار کنند ، راضی نشد . از قضا لباسهای خیلی ساده و ارزان قیمتی پوشیده بود و از ظاهر امر پیدا بود که باید کارگر باشد . یکی از دانشجویان که انگار با او آشنا بود وقتی داشت بطرف من می آمد که برگه اش را تحویل دهد تا به او رسید با مداد جواب دوتا از پرسشها را برایش علامت زد . کم کم همه آمدند و برگه هایشان را تحویل دادند ، و او آخرین نفری بود که آمد ، هنگام تحویل برگه اش گفت : استاد بخدا من تقلب نکردم ، این دوتا پرسش را من جواب ندادم ( و اشاره کرد به همان علامتهایی که آن دانشجو برایش زده بود ) اگر خواستید نمره ی این دو پرسش را حساب نکنید . من هم لبخندی زدم و برگه اش را گرفتم . من عادت دارم آزمونی را که برگزار میکنم همان ساعت تصحیح کرده و نمرات را به دانشجویان اعلام کنم . و این عادتم را همه ی دانشجویان میدانند . همان یک نفری که تقلب نکرده بود دستش را بلند کرد و گفت استاد اگر برگه را الان تصحیح نمیکنید و اجازه میفرمایید من برم !؟ پرسیدم کجا !؟ جواب داد : باید برم سرکار . حالا دیگر مطمئن شده بودم که کارگر است . پس از او بقیه ی دانشجویان شروع کردند به سر و صدا که استاد برگه ها را تصحیح کنید .
از جای خود بلند شدم و چند قدمی توی کلاس راه رفتم و آمدم پشت تریبون . برگه ها را داخل کیفم گذاشتم و گفتم : واقعا انتظار دارید برگه ها را تصحیح کنم !؟ شما واقعا انتظار نمره دارید !؟ اصلا لازم به تصحیح کردن نیست . چون فقط یک نفر نمره آورد . بچه ها شروع کردند به سر و صدا کردن که شما هنوز برگه ها را اصلا نگاه نکرده اید . و میخواستند بدانند که آن یک نفر چه کسی است . گفتم من با نگاه کردن به خودتان فهمیدم هر کسی چه نمره ای میگیره . اون یک نفر هم که نمره آورد این آقاست . و اشاره کردم به همان دانشجوی کارگر و سالم . و ادامه دادم ایشان کل نمره ی میانترم را آوردن ، بقیه هم صفر . وقتی دیدم شلوغ بازی شد و همه اعتراض کردند ، گفتم اجازه بدید من چند لحظه صحبت بکنم بعد خودتون قضاوت بکنید که نمره تون چند میشه . وقتی ساکت شدند و گفتم : شما دانشجویان رشته های مدیریت هستید . یعنی مدیران فردای این جامعه . شما میدونید چرا اینهمه در دستگاههای دولتی ما پارتی بازی و فریبکاری و دزدی و فساد و اختلاس میشه !؟ چون ما مدیران سالمی نداریم . مرحوم ناصر کاتوزیان پدر علم حقوق ایران تعریف میکنه : زمانی که تازه وارد دادگستری شدم ، پرونده ی یکی از آشنایان زیر دستم آمد که خیلی با او رودرواسی داشتم و او نیز از من انتظار چشم پوشی داشت . جرم سنگینی نبود ، جریمه ی تخلف رانندگی بود . مجبور شدم او را از پرداخت جریمه معاف کنم ولی نه با چشم پوشی از جریمه . من آشنایم را معاف کردم ولی خودم جریمه اش را به حساب دولت واریز کردم . شمای دانشجویی که امروز سر آزمون تقلب و دزدی میکنی مسلما فردا مدیر جایی شدی هم دزدی خواهی کرد . دستگاههای دولتی ما احتیاج به مدیرانی از جنس این بنده خدا دارن که با کارگری و زحمت نان زندگی و خرج تحصیلشون را درمیارن ولی حاضر به تقلب و انجام کار خلاف نمیشن . یک مدیر فقط نباید درس خونده باشه و مدرک گرفته باشه . بلکه باید در تمامی زمینه ها لیاقت یک مدیر را داشته باشه . از من آموزگار این حرف را گوش کنید و تا میتونید عمل کنید و به عنوان یه یادگاری از من داشته باشید . زجر بکشید ، سختی بکشید ، عقب بیفتید ، شکست بخورید ولی تلاش کنید سالم باشید و دست به هر کار خلاف و غیر قانونی و ناشایست نزنید . مطمئن باشید خدا بهتر از هر کسی شما را میبینه و دستتون را میگیره . مگه پارتی و آشنایی بزرگتر و بهتر از خدا هست !؟ به یقین نه . پس همیشه سه اصل کردار نیک و گفتار نیک و اندیشه ی نیک را که به آن سه پاس یا سپاس میگویند را سرلوحه ی زندگیتون قرار بدید . مطمئنم موفق و پیروز و سربلند خواهید بود .