۱۳۹۶ خرداد ۲۲, دوشنبه

لوموند :فرهاد خسرو خاور، جامعه شناس، در بنیاد خانه علوم انسانی =چند جنبش سنی از ضربه به رژیم ایران خشنودند



لوموند :فرهاد خسرو خاور، جامعه شناس، در بنیاد خانه علوم انسانی =چند جنبش سنی از ضربه به رژیم ایران خشنودند 
لوموند فرهاد خسرو خاور، جامعه شناس، مدیر رصد خانه رادیکالیزاسیون در بنیاد «خانه علوم انسانی»
از نگاه فرهاد خسروخاور، جامعه شناس، چندین جنبش سنی رادیکال ایرانی و شاخه های آن در خارج از اینکه ایران از شری که تا کنون خود را از آن در امان داشته بود، ضربه میخورد، خشنود هستند
«تا به حال، ایران تا حدود زیادی از موج تروریسم به نام اسلام رادیکال که کشته های بی شمار در عراق، پاکستان، ترکیه، افغانستان و برخی دیگر کشورهای مسلمان بر جای گذارده بود، در امان مانده بود. با این حال، درگیری نظامی ایران در سوریه، عراق، لبنان و بنحو غیر مستقیم تر در افغانستان و یمن، آن را به یک هدف درجه اول برای گروههای جهادیست که این کشور را دشمن اصلی شیعه – رافضین – که باید منکوب شود، مبدل ساخته بود.
در داخل ایران نیز سنی های رادیکالیزه بدلیل سیاست بدور از تحمل و تسامح حکومت، بخصوص در بلوچستان – منطقه بین ایران، پاکستان و افغانستان و از نقاط اصلی ترانزیت تجارت فراملی مواد مخدر تولید شده از کشت تریاک – و همچنین کردهای جهادیست در غرب کشور، ایجاد سلول هایی نظیر گروه مهاجم چهارشنبه 7 ژوئن را کمابیش تسهیل میکند، بخصوص که از پیش سلول های جهادیست مانند جند الله، که برخی از رهبرانشان در گذشته توسط مقامات ایرانی اعدام شده اند، یا جنبش یاران ایران (حرکت انصار ایران) یا ارتش عدل ایران (جیش العدل الایران) تشکیل شده است.
تعلق به قوم بلوچ، مذهب سنی و تکلم به زبانی نزدیک به پشتون در مورد برخی عشایر، و روابط اجتماعی سازمان یافته بر پایه تجارت بسیار سود آور تریاک و هروئین در مقیاس گسترده، گروههای مافیایی متعددی علاوه بر یک اپوزیسیون جهادیست علیه قدرت حاکم در تهران ایجاد کرده، به نحوی که بعد مذهبی (تسنن رادیکال) و اقتصادی (مافیای مواد مخدر) اغلب همگام یکدیگر حرکت میکنند. بر اهمیت کردهای جهادیست ایرانی در سالهای اخیر نیز افزوده شده است. شماری فیلم ویدیوی توزیع شده توسط کردهای عضو سازمان موسوم به «دولت اسلامی» [داعش] ایران را بعنوان منشاء اصلی تفرقه در جهان اسلام معرفی و محکوم میکند. در برخی از این ویدیوها از سنیان ایران خواسته میشود پرچم جهاد علیه ایرانی که به لحاظ مذهبی منحرف شده، بر افراشند.
شمار زیادی ایرانیان کرد سنی نیز رادیکالیزه شده به صفوف داعش در سوریه پیوسته اند و کردستان ایران بعنوان داو تبلیغاتی از سوی این سازمان و شاخه سابق القاعده موسوم به جبهه النصره، مطرح شده است. بطور خلاصه عناصر و زمینه لازم جهت ارتکاب حملات تروریستی در داخل ایران به نام روایت رادیکال تسنن هم اکنون وجود دارد.
مرزهای نا امن و نا مشخص
حملات روز 7 ژوئن همزمان در محوطه های ساختمان مجلس و قبر...خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی انجام گرفته، دست کم 12 کشته ودهها مجروح بر جای گذارده است [رسانه ها روز جمعه خبر دادند که با درگذشت چهار مجروح حملات چهارشنبه در بیمارستان، شمار کشته شدگان به 17 رسید،م.]. حتی اگر عربستان سعودی و برخی کشورهای منطقه مستقیما در این تلاشها شرکت نداشته باشند، از اینکه ایران از شری که طی دهه های اخیر خود را از آن در امان داشته بود، آسیب می بیند، نمی توانند ناراضی باشند. تنها موارد تروریسم موفق در ایران، حذف فیزیکی دانشمندان اتمی ایرانی، به گفته منابع آمریکایی بدست کردهای جهادیست ایرانی، به تحریک اسرائیل، در بحبوحه بحران اتمی اوایل دهه 2000 بوده است.
حملات اخیر در تهران که داعش مسئولیت آن را بر عهده گرفته، در شرایطی روی میدهد که ایران یک پرزیدنت از جناح مدره حکومت انتخاب کرده، مترصد یافتن راهی برای همزیستی با کشورهای منطقه برغم اختلافات عمیق موجود با عربستان سعودی بر سر منازعات سوریه، یمن، لبنان و حماس فلسطین است. رادیکالیزاسیون سیاسی عربستان سعودی که تلاش میکند قطر، تنها کشور منطقه دارای رسانه های کمابیش آزاد (کانال تلویزیون خبری الجزیره) و هوادار یک سیاست متعادل تر در قبال ایران و نیز اخوان المسلمین و حماس، را به زانو در آورده، با جبهه خود همراه کند، نشانه ای از سرسختی تازه ریاض است که هدف آن جلوگیری از هر گونه تلاش برای گشایش سیاسی متعاقب انقلابات عرب است.
سیاست آمریکا که یک رئیس جمهور بوالهوس و فاقد انسجام فکری و ناآگاه از مسائل منطقه، در آن دفعتا مواضعی اتخاذ میکند که بلافاصله از سوی دولت خود او یا تکذیب یا تفسیر و تأیید میشود (مثلا در مورد قطر)، بر بی ثباتی منطقه افزوده است. سیاست مزبور حامل امیدهای واهی برای برخی کشورها از جمله عربستان سعودی درباره سلطه آینده آنان بر منطقه ای است که بتدریج میرود به یک بشکه باروت مبدل شود. نمونه های یمن که مداخله نظامی عربستان سعودی بجای حل و فصل منازعه، دامنه آن را گسترده تر کرده، تنش در سوریه بین نیروهای آمریکایی و ترک پیرامون مسأله کردها، و نزدیک شدن بین عربستان سعودی، مصر، امارات و اسرائیل علیه ایران که بار دیگر پرونده فلسطین را در هوا معلق میسازد، پیش در آمد یک آینده تیره و تار است : تأثیرات تلفیق اقتدار گرایی جدید سنی [عربستان] همراه با تحرکات روسیه و ایران در سوریه، این کشور را به ویرانی کامل کشانیده است.
حتی به فرض که بتوانیم پایان جنگ سوریه را در آینده ای دور تصور کنیم، بی ثباتی در درون مرزهای نا امن و نا مشخص ادامه خواهد یافت. ایالات متحده از منافع آنی حاصل از فروش انبوه تسلیحات به عربستان سعودی و امارات سود میبرد و همزمان، استخراج فزاینده نفت «شیست» در خاک آمریکا، این کشور را از فراز و نشیب ها و تلاطمات خاور میانه در امان میدارد. در مقابل، اروپا در فقدان یک سیاست یکپارچه در قبال خاور میانه و توان اعمال فشار بر طرفهای متخاصم، ممکن است به تنهایی متحمل خسارات و ضایعات ادامه این وضعیت، بخصوص افزایش بهای نفت در صورت بروز جنگ جدیدی در منطقه مزبور، گردد.
در جبهه داخلی ایران، محافظه کاران که تلاش میکنند یک حکومت دین سالار سفت و سخت را تحمیل و رئیس جمهور تجدید انتخاب شده، حسن روحانی، را به حاشیه و حتی ناتوانی کامل برانند، طبعا زنگ خطر را هم در مورد سیاست جدید عربستان سعودی و هم بدلیل تغییر سیاست واشینگتن که در آن یک پرزیدنت محافظه کار راه رویارویی شاخ به شاخ و یک سیاست ضد [رژیم] ایرانی را انتخاب کرده (بر عکس سلف خود باراک اوباما که تلاش میکرد به یک دیالوگ حداقل با ایران ادامه دهد)، به صدا در خواهند آورد.
روحانی با این ریسک روبرو است که از بابت خواست خود به گشایش تدریجی عرصه سیاسی و فرهنگی، مورد حمله قرار گرفته، توسط افراطیون مترصد مخالفت با هر گونه تغییر سیاست به نام الزام دفاع از امنیت ملی، محاصره و ناتوان شود. جناح سخت سر سپاه پاسداران میتواند به نوبه خود دلایل و انگیزه های بیشتر برای مخالفت با سیاست غیر اتمی کردن ایران پیدا کند که تا کنون نتایج مورد نظر در زمینه گشایش کشور به بازار جهانی، بخصوص بدلیل موضع آشتی ناپذیر واشینگتن در این مورد، را نداده است.
قطبی شدن در حال شکل گیری در منطقه، در مجموع به زیان دموکراتیزاسیون خجولانه موجود که ایران و قطر در بخشی از صحنه سیاسی هر یک از دو کشور، نمایندگان کمابیش شکننده آن به شمار میروند، تمام میشود. از این پس، تندروها به پشتوانه سیاست کوته بینانه آمریکا، گرایش اقتدار گرایانه تازه عربستان سعودی و سلطه جویی ایران در سوریه، کارشان رونق بیشتری خواهد گرفت.
خطر بزرگ، وقوع یک منازعه مسلحانه است که چنانچه شروع شود، کسی قادر به کنترل پیامدهای آن نخواهد بود. با روند جهانی سازی جاری (mondialisation)، این نوع منازعه میتواند با توجه به امتداد فضای ارتباطی، نزدیکی جغرافیایی با کشورهای اروپایی (موج تازه ای از مهاجران) و حضور اقلیتهای دور از کشورشان که به لحاظ اقتصادی در کشورهای پذیرنده حاشیه نشین میشوند (اشکال تازه جهادیسم)، به مراتب آسان تر به اروپا صادر خواهد شد تا به آمریکا.

باید دست به هر تلاش و تدبیر ممکن زد تا یک بینش اعتدالی بین کشورهایی که بی اعتمادی متقابل برقراری یک گفتگوی بدون تنش بین آنان را ناممکن ساخته، ارتقا یابد. نقش مزبور که علی الاصول باید بر عهده ابرقدرت آمریکا میافتاد، را از این پس اروپا باید ایفا کند و بویژه محور فرانسه-آلمان باید دست به ابتکارات جدید بزند. اما محور مزبور فعلا در زمینه سیاست خارجی بهیچوجه فعال و عملیاتی نیست، چه برسد به درگیر شدن در کلاف سر در گم خاور میانه.»