۱۳۹۷ خرداد ۳, پنجشنبه

سردار خیابانی -فلسفهٴ شعائر- قسمت هفتم وهشتم به مناسبت ماه مبارک رمضان







سردار خیابانی -فلسفهٴ شعائر- قسمت هفتم وهشتم به مناسبت ماه مبارک رمضان 


فلسفهٴ شعائر- قسمت هفتم: پاسخ توحیدی به هستی



سردار شهید خلق، موسی خیابانی:

قسمت هفتم: پاسخ توحیدی به هستی
... دیدگاههای مختلف را می‌شود دسته‌بندی کرد که چه کسانی چه گفتند. از افلاطون و ارسطو گرفته تا هگل، مارکس و ... این دیدگاهها را می‌شود پیرامون محورهای مشخص و پاسخ‌های مشخص دسته‌بندی کرد. این‌ها بحثهایی است که در مبحث وجود به‌عمل می‌آید. ما نمی‌توانیم اینجا به این بحثها بپردازیم. اما در پاسخ سوالاتی که مطرح کردیم، چند پاسخ را که تبیین توحیدی به ما می‌دهد بررسی می‌کنیم. بد نیست که پاسخ‌ها را از زبان قرآن بشنویم:
آیا آنچه که دیدیم همان است و فراتر از آن وجود دیگری نیست؟ نه هست، مطلق وجود، هستی مطلق، آن که ابتدا و انتهایی ندارد، مطلق است. نامحدود است. هیچ چیزی آن را محدود نمی‌کند، تغییر و تحولی ندارد: «هو الأوّل والآخر والظّاهر والباطن.»..، «قل هو اللّه أحد (1) اللّه الصّمد (2) لم یلد ولم یولد (3) ولم یکن له کفوًا أحد (4) ».
«... أفی اللّه شک فاطر السّماوات والأرض.».... . «آیا شک و تردیدی وجود دارد در خدای پدید آورنده آسمانها و زمین؟»... «وما خلقنا السّماء والأرض و ما بینهما لاعبین»... «به بازی نیافریده‌ایم»، مقصود و مضمونی در کار است. هدفی در کار است، «ما خلقنا السّماوات والأرض و ما بینهما إلّا بالحقّ .».. باطل نیست، عبث نیست. باز پرسشی که معمولاً مطرح می‌شود، آیا نظم و نظامی در کار است؟ این جریانی که دیدیم، حساب و کتابی دارد یا تصادفی است؟ 
«... سبحان اللّه ربّ العرش عمّا یصفون»، «سبّح اسم ربّک الأعلی (1) الّذی خلق فسوّی (2) والّذی قدّر فهدی (3) »... «و آن که تقدیر کرد به‌اندازه در آورد و به نظم در آورد». بله نظم و نظامی، حساب و کتابی در کار است. «الّذی خلق سبع سماواتٍ طباقًا ما تری فی خلق الرّحمن من تفاوتٍ فارجع البصر هل تری من فطورٍ »... «در آفرینش رحمان رخنه‌ای، خدشه‌ای، هیچ نابسامانی نمی‌بینی، دیده باز کن، دوباره بنگر آیا فتوری می‌بینی» ؟ آیا این جریان هستی سمت و مقصودی دارد؟ بله: «الیه المصیر»، «یسبّح للّه ما فی السّماوات و ما فی الأرض.»... مقصودی در کار است. این‌ها پاسخ‌های قرآن است. پوچ نیست، خدایی هست.
بد نیست در این مورد نمونه‌هایی هم از نهج‌البلاغه بیاوریم: «الّذی لا یحول و لا یزول و لا یجوز علیه الأفول»... «آن که تحول پیدا نمی‌کند، زایل نمی‌شود و افول بر آن جاری نمی‌شود». چیزهای که ما دیدیم اینطور بودند؟ نه. «إنّ اللّه سبحانه یعود بعد فناء الدّنیا وحده لا شی‏ء معه کما کان قبل ابتدائها کذلک یکون بعد فنائها بلا وقتٍ و لا مکانٍ و لا حینٍ و لا زمانٍ عدمت عند ذلک الآجال و الأوقات و زالت السّنون و السّاعات فلا شی‏ء إلّا اللّه الواحد القهّار الّذی إلیه مصیر جمیع الأمور».
توصیف‌های است که امام علی بن ابی طالب می‌کند. خداوند بعد از فنای دنیا تنها می‌ماند؛ دیگر چیزی با او نیست هم‌چنان که اول بود، بدون آن که وقت و زمان و مکانی در کار باشد، در آن زمان، ساعتهای و زمان ناپدید شده، معدوم شده دیگر زمانی در کار نیست؛ اما خدا هست: «عند ذلک... الّذی إلیه مصیر جمیع الأمور»... «سمت همه چیز به سوی اوست». 
البته بحثهای فوق‌الذکر، صرفاً بحثهای نظری و تئوریک نیستند که کاربرد علمی نداشته باشند. بلکه اگر ‌چه تبیینات فلسفی را نمی‌شود همانند شناختهای علمی اثبات و تجربه کرد، ولی در عین‌حال ضرورتشان در روند حرکت انسان اجتناب‌ناپذیر می‌باشد.



فلسفهٴ شعائر- قسمت هشتم: انسان چه پدیده‌ایست؟



سردار شهید خلق، موسی خیابانی:

قسمت هشتم: انسان چه پدیده‌ایست؟ ... اکنون بحث ما در مورد انسان است چون گفتیم مسأله شعائر را در رابطه با مسأله پرستش و در رابطه با مسأله انسان بررسی خواهیم کرد. شناخت انسان یکی از مباحث و مسائل بسیار مهم در تمام طول تاریخ فلسفه و معارف بشر بوده است. همیشه انسان تلاش کرده خود را بشناسد. برخی گفته‌اند که اصلاً انسان را نمی‌شود شناخت. در سدهٴ 18 یا 19 فیلسوفی برخاست و گفت: «مفهوم خدا و الهیأت و همه این مباحث را باید گذاشت کنار و به شناخت انسان پرداخت».

خوب، اول مسأله انسان را به‌لحاظ زیستی، بیولوژیک و فیزیولوژیک بشناسیم؛ ببینیم سیر تکوین و تکامل انسان از نظر ساختار بدنی یا فیزیولوژیک چگونه بوده است؟ آیا از روز اول انسان به همین شکل پدید آمده؟ یک تئوری بود که اکنون نیز عده‌یی بدان معتقدند با نام نظریه «خلق الساعه». این تئوری می‌گوید: «هر چیز همان‌طوریکه هست و بدون زمینه قبلی خلق شده و به‌وجود آمده است».

حتی برخی از این دیدگاه آیات قرآن را تفسیر کرده‌اند. تحت تأثیر اسرائیلیات (داستانهای تورات و انجیل و اساساً تورات)، آمده‌اند از نقطه‌نظر تئوری خلق الساعه آیات قرآن را تفسیر کرده‌اند. آیاتی درباره پیدایش انسان است. سپس گفته‌اند انسان به همین صورتی که هست یکباره خلق شده، به‌طور خلق الساعه. خدا مجسمه‌ای گلین ساخته و از روح خود در آن دمیده، و این شده است انسان.

خوب امروز برای ما روشن است که این‌ها یک سری تصورات غیرعلمی است، ضد علمی است. واقعیت چنین نیست. نظرگاه اسلامی هم اصلاً اینطور نیست. بعداً اشاره می‌کنم. قدیمی‌ترین نظریات درباره انسان و اصل حیوانی انسان مربوط به متفکرین اسلامی است. انسان از روز اول بدین شکل نبود، انسان نبود. امروز کاملاً روشن شده که انسان ریشهٴ حیوانی دارد. در سدهٴ نوزدهم داروین تحقیقاتی در زمینه پیدایش انجام داد و به چیزهای رسید و مسأله تکامل را مطرح کرد.

البته هنوز نقطه نظرهایش چندان پخته نبود؛ اشکالات و ایرادات زیادی داشت. حالا خود داروین یا بعداً دیگران (که گویا خود داروین اینطور نگفته بود)، گفته است که انسان از نسل میمون می‌باشد. آن وقت جار و جنجالی به‌پاخاست که عجب توهینی به انسان شده است. البته گفتم دقیقاً زمان داروین روشن نشده بود که انسان واقعاً از نسل میمون است یا نه؟ قرآن از این خیلی فراتر رفته: «هل أتی علی الإنسان حین من الدّهر لم یکن شیئًا مذکورًا»... «آیا انسان، آن روز را بیاد دارد که هیچ چیز قابل ذکری نبود» ؟ «... وبدأ خلق الإنسان من طینٍ »، ... «و خلقت انسان را از گل آغاز نمود». آغاز خلقت انسان به تعابیر مختلف در قرآن بیان شده است. «از گل شروع کرد» یعنی مجسمه‌ای درست کرد؟ نه اینطور نیست. در این زمینه کتاب «خلقت انسان» دکتر سحابی را می‌توانید مطالعه کنید. یا کتاب‌های دیگری مانند «منشاء انسان». البته این کتاب از دیدگاه ماتریالیستی نوشته شده، همین‌طور کتاب «انسان، طبیعت، منشأ و تکامل آن» نوشته «پرفسور اپارین». این‌ها ایراداتی دارند که باید به آن توجه داشت؛ یعنی از دیدگاه توحیدی نوشته نشده‌اند. اما باید جنبه علمی این‌ها را گرفت، جنبه‌های فلسفی‌اش از نظر ما قابل انتقاد است. کتاب‌های دیگر هم همینطورند. برای نمونه کتاب «از کهکشان تا انسان» نوشته «جان ففر» نویسنده آمریکایی که طبعاً از دیدگاه توحیدی با مسائل برخورد نکرده است.

«بدأ خلق الإنسان من طینٍ »، آفرینش انسان از گل آغاز شده است. حیات اصلاً از آنجا آغاز شده و از مراحل و مراتبی گذر کرده است. بقول شاعر:
«از جمادی مردم و نامی شدم
و الی آخر». انسان به هر حال از نوعی حیوانات مشتق شده، اصلش از آن جاست. صورت‌های پیوسته را پشت سر گذاشته تا شده انسان امروزی شده است یعنی ویژگی‌های فیزیولوژیکی انسان امروزی را پیدا کرده است. این روند چه مدت به درازا کشیده است؟ شاید چند میلیون سال؛ از آن زمان که انسان شروع به شکل گرفتن کرد تا وقتی که شد انسان، یعنی «انسان پرداخته». می‌گویند انسان ساخته و انسان پرداخته. ساختن و پرداختن. یک چیزی را می‌سازند بعد پرداختش می‌کنند. زوایدش را می‌زنند، متعادلش می‌کنند، صیقلش می‌دهند. زمان بسیار طولانی گذشته تا انسان شده انسان پرداخته. یعنی تعینات جسمانی انسان امروزی را پیدا کرده است. کلمه «پرداخته» و «پرداختن» در قرآن هم هست. هم ساختن و پرداختن. «تسویه» یعنی پرداختن. در نگرش قرآنی اصلاً قاعده حاکم بر عموم خلقت است: «سبّح اسم ربّک الأعلی (1) الّذی خلق فسوّی (2) »... «آن که خلق کرد یعنی ساخت، ”فسوی“ پس پرداخت».

به هر حال تحولات طی می‌شود. جهش‌های پیوسته طی می‌شود؛ در پی تغییرات کوچک، تغییرات جزیی و کمی، تغییرات کیفی پدید می‌آید. در این ضمن پدیده، پیوسته پرداخته می‌شود تا به آخرین جهش می‌رسد. می‌شود موجود و انسان پرداخته: «إذ قال ربّک للملائکة إنّی خالق بشرًا من طینٍ »... «آنگاه که پروردگارت به ملائکه گفت من بشری از گل می‌سازم، خلق می‌کنم». «فإذا سوّیته»... «پس چون آن را پرداختم» و «ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»... «و از روح خود در آن دمیدم»... یعنی روح خدایی در آن انسان پرداخته شده دمیده شد، پس از آن که مراحل تسویه و پرداخته شدن، طی شد. «ولقد خلقناکم ثمّ صوّرناکم»... ... «شما را خلق کرده. پس به شما پشت سر هم صورت داده است».

قبلاً اشاره کردم به مراحل رشد جنین؛ صورت‌های پیوسته که جنین در رحم مادر طی می‌کند تا سر انجام به‌صورت انسان درآمده و به شکل نوزادی متولد می‌شود. گذر از این صورت‌ها، جریان پرداخته شدن است. معمولاً می‌گویند (این نکتهٴ جالبی است)، جریانی که در طبیعت طی شده (یعنی پدیده در طبیعت طی کرده)، متناظر و متشابه جریانی است که نطفه انسان در رحم مادر طی می‌کند. صورت‌های پیوسته: «خلقناکم ثمّ صوّرناکم»... «مرتباً شما را صورت دادیم». یعنی همین صورت دادنها جریانی بود که انسان ضمن آن تسویه شد، پرداخته شد: «... ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»...… «آن وقت به ملائکه گفتیم که به آدم سجده کنید».

بنابراین انسان از اول اینطور نبود. صدها هزار سال، میلیون‌ها سال طول کشید تا انسان ساخته و پرداخته شد. این انسان امروز یک تعینات جسمانی دارد. قامتش راست شده، بلند شده، روی پاهایش راه می‌رود. چانه‌اش عقب رفته و مغزش رشد کرده و پیچیده شده است. مغز انسان به‌صورت شگفتی پیشرفت کرده و تکامل پیدا کرده است و قابل مقایسه با مغز پیشرفته‌ترین پستانداران نیست. سلسله اعصاب و دستگاه مرکزی آن در حیوانات (یعنی مغزشان)، ساده‌تر است. دو دستگاه دارد به نام دستگاه انعکاسات غیرمشروط و دستگاه انعکاسات مشروط (یا سیستم علائم اولیه) از کشفیات پاولف دانشمند روسی است، می‌توانید به نوشته‌های وی مراجعه کنید. اما انسان علاوه بر این دو سیستم، یک سیستم و یک دستگاه دیگر دارد؛ دستگاه علائم ثانویه.

به هر حال موجودی که به این نقطه رسیده و می‌توانیم به آن بگوییم انسان، در نقطه‌ایست که شایستگی خلافت خدا را پیدا کرده است. در دیدگاه قرآنی، شایستگی این را پیدا کرده که ملائکه به او سجده کنند: «وإذ قال ربّک للملائکة إنّی جاعل فی الأرض خلیفةً »... ... «می‌خواهم در روی زمین جانشینی، خلیفه‌ای قرار بدهم». این انسانی است که بار رسالت را بر دوش کشید.
ما می‌خواهیم همین انسان را بشناسیم و آن را تعریف کنیم؛ ببینیم چه پدیده‌ای است؟ 


ما بر اندازیم#   تهران # قیام دیماه#  اعتصاب # تظاهرات#  قیام سراسری#  اتحاد