راز سحرگاه چهارم خرداد - از: نبی اسداللهی
تصورش را بکنید؛ 51سال پیش سه جوان دانشجو دور هم جمع شدند تا مسیری برای مبارزه پیدا کنند، این سه جوان قبل از اینکه موفق شوند حتی اسمی برای تشکلشان بگذارند دستگیر و اعدام شدند. با این وجود همان تشکل ماند و روئید و قد کشید و اکنون به هیأت دیرپاترین و عظیمترین سازمان انقلابی منطقه درآمده است.
چهل وسه سال پیش در سحرگاه چهارم خرداد سال 51بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران؛ محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان به همراه یارانشان محمود عسگری زاده و رسول مشکین فام تیرباران شدند. دیکتاتوری سرمست شاه، کار مجاهدین و جنبش چریکی را تمام شده اعلام کرد. در معیارهای معمول جنبشهای انقلابی نیز این واقعی مینمود. کدام جنبش جوان و انقلابی یافت میشود که صددرصد مرکزیت و نود درصد کادرهایش دستگیر شوند و تمام نکند؟
اما مجاهدین ماندند و امسال پنجاهمین سال تولد سازمانشان را جشن میگیرند. مجاهدین که روئینتن نبودند، صدها بار و هزارها بار طی این چهار دهه ضربه خوردند اما هر بار از خاکستر خود ققنوسوار برخاستند. چه چیز مجاهدین را ماندگار کرد؟ نه تنها ماندگار کرد بلکه بهصورت بزرگترین جریان سیاسی و ایدئولوژیک قرن معاصر ایران در آورد. راز این ماندگاری و گسترش و رشد در چیست؟ بگذارید پاسخ این پرسشها را
چهل وسه سال پیش در سحرگاه چهارم خرداد سال 51بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران؛ محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان به همراه یارانشان محمود عسگری زاده و رسول مشکین فام تیرباران شدند. دیکتاتوری سرمست شاه، کار مجاهدین و جنبش چریکی را تمام شده اعلام کرد. در معیارهای معمول جنبشهای انقلابی نیز این واقعی مینمود. کدام جنبش جوان و انقلابی یافت میشود که صددرصد مرکزیت و نود درصد کادرهایش دستگیر شوند و تمام نکند؟
اما مجاهدین ماندند و امسال پنجاهمین سال تولد سازمانشان را جشن میگیرند. مجاهدین که روئینتن نبودند، صدها بار و هزارها بار طی این چهار دهه ضربه خوردند اما هر بار از خاکستر خود ققنوسوار برخاستند. چه چیز مجاهدین را ماندگار کرد؟ نه تنها ماندگار کرد بلکه بهصورت بزرگترین جریان سیاسی و ایدئولوژیک قرن معاصر ایران در آورد. راز این ماندگاری و گسترش و رشد در چیست؟ بگذارید پاسخ این پرسشها را
از زبان رهبران خود مجاهدین که سازندگان این مسیر بودهاند پی بگیریم.
1. چرا بزرگترین جریان؟
با اینکه کلمه مقدس ”مجاهد“ در نظام دیکتاتوری خامنهای معادل محاربه است اما بنا به ادله و شواهد انکار ناپذیر، حتی در این شرایط هم مجاهدین بزرگترین پایگاه مردمی را در جامعه دارند؛ چند مشاهده میدانی:
مجاهدین بزرگترین جمعیت زندانیان سیاسی زندانهای رژیم را تشکیل میدادند و میدهند.
در قتلعام سال 67 در زندانها بیش از نود درصد اعدام شدگان از مجاهدین بودند.
مجاهدین تنها جریان اپوزیسیون رژیم هستند که در هر گوشه و کنار این خاک پهناور ردی و اثری از خود دارند؛ تفاوت نمیکند که آنها را در روستاهای سر سبزشمال جست و جو کنی یا در خاک تفتیده کویر ایران، یا در اروپا و غرب یا در عراق. آنها یا با مزاری یا با داری و یا با داغی همه جا هستند.
به گفته مقامات مذاکرهکننده آمریکایی در عراق، دیپلوماتهای رژیم ایران بهطور هیستریکی در هر مذاکرهای ابتدا مسأله مجاهدین را مطرح میکردند.
2. راز ماندگاری؛
برادر مجاهد احمد حنیفنژاد گزارش آخرین ملاقات با برادرش محمد حنیفنژاد را چنین شرح میدهد:
«حین گفتگو پدرم سؤال کرد که آیا واقعاً هیچ امکانی هست که شما اعدام نشوید؟ محمد با قاطعیت و در عینحال با محبت گفت: ”پدرجان تو خودت خوب میدانی که امام حسین چرا و به چه دلیل با یزید بیعت نکرد و با او درافتاد و آن حماسه تاریخی را ساخت. اگر برای امام حسین امکان داشت که با یزید بیعت کند یا در مقابلش سکوت کند، برای ما هم امکان دارد که بتوانیم با این رژیم ضدخدا و خلق سازش کنیم. ما رهرو امام حسین هستیم، سالهای سال گفتیم که یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما. الآن وقتش رسیده است و باید به وظیفه تاریخی و عقیدتی خودمان عمل کنیم.»...
حرف شهید بنیانگذار در وداع آخر به ظاهر ساده میآید اما همهٴ حرف است «باید قیمت داد». این همان چیزی است که مجاهدین اسمش را «فدا» گذاشتند. گاهی اوقات واژهها، تحمل باری که بر آنها سوار میشود را ندارند. به باور من هم «فدا» واژه کارایی برای آن چه مجاهدین کردند و میکنند نیست.
برادر مجاهد مهدی ابریشمچی میگوید: «یک روز که مرا بهدادگاه میبردند، سربازی که در اتوبوس کنار دستم نشسته بود شروع کرد به تعریف کردن از خاطراتش... از شهادت محمد حنیفنژاد برایم گفت. او گفت دوست سربازم تعریف کرد که مرا بردند در اعدام یک کسانی شرکت بکنم که آنها از اعدام نمیترسیدند، قرآن میخواندند، شعار میدادند. آنها آنقدر با شهامت و شجاع بودند که هیچ کس حاضر نبود به آنها شلیک کند. یعنی جوخه تیرباران با سربازان آنچنانیاش هم تحتتاثیر قرار گرفته بودند».
برادر مجاهد محمد سیدی کاشانی در خاطراتش میگوید:
«محمد آقا از همان اول برای ما کلاس گذاشت... بنیانگذار، ابتدا آیاتی از سوره توبه یا سوره محمد یا احزاب را میخواند و تفسیر میکرد. مضمون اصلی آیات، آماده شدن برای هر گونه فدای جان و مال و مقام و پاک شدن از آلودگیها بود».
پس حنیف از همان سرآغاز پرچم فدا را بر سردر سازمان کوبید و همین مرام باز کننده مسیر در سرفصلهای بعدی بود.
3- خون تضمین پیروزی؛
مجاهدین نه تنها در آن برهه اولیه تاریخشان تمام مرکزیتشان را فدا کردند و ماندند، بلکه در تمامی سرفصلهای بعدی هم بنا به همان سنت حنیف، تحت رهبری هوشیارانه برادر مسعود هرجا که نیاز شد و هر جا که منافع جنبش و منافع خلق ایجاب کرد در فدیه و فدا کم نگذاشتند و همین یگانگی کامل با مسیر و استراتژی، ماندگاری و اعتلای جنبش را تضمین کرد.
برادر مجاهد مهدی ابریشمچی باز هم در این مورد میگوید:
«بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، بهخصوص شخص حنیف کبیر، علاوه بر اینکه در سال ۴۴ راه را باز کردند و با نشاندادن راه نبرد مسلحانه بنبست را شکستند، پس از دستگیریشان در سال ۱۳۵۰ رسالت خود را دیگر در این میدیدند و بهروشنی هم گفته بودندکه خون خود را بهعنوان تضمین پیروزی این راه قرار میدهند. این حرف بسیار مهمی بود و بهطور خاص محمدآقا روی آن تأکید ویژهیی داشت. حرف این بود: ضرورت نبرد مسلحانه انقلابی و سازمانیافته و آنها میگفتند برای تضمین این حرف و این کلمه طیبه باید فدا کرد... بازتاب اصلی این شهادت (شهادت بنیانگذاران) در من غم نبود. سال ۵۱ بود و فقط دو سال و خوردهیی از ورود من به سازمان میگذشت. من یک عضو جدید با تجربه بسیار اندک بودم. ولی احساس کردم باید بزرگ شوم و باید مسئولتر و سختکوشتر بشوم. احساس میکردم اگر تا امروز راه میرفتم از آن پس بایستی بدوم. احساس میکردم بایستی قدر سازمانم را بیشتر بدانم و بیشتر مواظب تشکیلات آن باشم».
میوه آن بذر نخستین، گوهر مطهر و نابی است به نام مریم رهایی و ای کاش آن زارع نخستین سر برمی داشت و از کشته خویش در شگفت میشد؛ و یعجب الزّرّاع لیغیظ بهم الکفّار... . (سوره الفتح- آیه 29)
1. چرا بزرگترین جریان؟
با اینکه کلمه مقدس ”مجاهد“ در نظام دیکتاتوری خامنهای معادل محاربه است اما بنا به ادله و شواهد انکار ناپذیر، حتی در این شرایط هم مجاهدین بزرگترین پایگاه مردمی را در جامعه دارند؛ چند مشاهده میدانی:
مجاهدین بزرگترین جمعیت زندانیان سیاسی زندانهای رژیم را تشکیل میدادند و میدهند.
در قتلعام سال 67 در زندانها بیش از نود درصد اعدام شدگان از مجاهدین بودند.
مجاهدین تنها جریان اپوزیسیون رژیم هستند که در هر گوشه و کنار این خاک پهناور ردی و اثری از خود دارند؛ تفاوت نمیکند که آنها را در روستاهای سر سبزشمال جست و جو کنی یا در خاک تفتیده کویر ایران، یا در اروپا و غرب یا در عراق. آنها یا با مزاری یا با داری و یا با داغی همه جا هستند.
به گفته مقامات مذاکرهکننده آمریکایی در عراق، دیپلوماتهای رژیم ایران بهطور هیستریکی در هر مذاکرهای ابتدا مسأله مجاهدین را مطرح میکردند.
2. راز ماندگاری؛
برادر مجاهد احمد حنیفنژاد گزارش آخرین ملاقات با برادرش محمد حنیفنژاد را چنین شرح میدهد:
«حین گفتگو پدرم سؤال کرد که آیا واقعاً هیچ امکانی هست که شما اعدام نشوید؟ محمد با قاطعیت و در عینحال با محبت گفت: ”پدرجان تو خودت خوب میدانی که امام حسین چرا و به چه دلیل با یزید بیعت نکرد و با او درافتاد و آن حماسه تاریخی را ساخت. اگر برای امام حسین امکان داشت که با یزید بیعت کند یا در مقابلش سکوت کند، برای ما هم امکان دارد که بتوانیم با این رژیم ضدخدا و خلق سازش کنیم. ما رهرو امام حسین هستیم، سالهای سال گفتیم که یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما. الآن وقتش رسیده است و باید به وظیفه تاریخی و عقیدتی خودمان عمل کنیم.»...
حرف شهید بنیانگذار در وداع آخر به ظاهر ساده میآید اما همهٴ حرف است «باید قیمت داد». این همان چیزی است که مجاهدین اسمش را «فدا» گذاشتند. گاهی اوقات واژهها، تحمل باری که بر آنها سوار میشود را ندارند. به باور من هم «فدا» واژه کارایی برای آن چه مجاهدین کردند و میکنند نیست.
برادر مجاهد مهدی ابریشمچی میگوید: «یک روز که مرا بهدادگاه میبردند، سربازی که در اتوبوس کنار دستم نشسته بود شروع کرد به تعریف کردن از خاطراتش... از شهادت محمد حنیفنژاد برایم گفت. او گفت دوست سربازم تعریف کرد که مرا بردند در اعدام یک کسانی شرکت بکنم که آنها از اعدام نمیترسیدند، قرآن میخواندند، شعار میدادند. آنها آنقدر با شهامت و شجاع بودند که هیچ کس حاضر نبود به آنها شلیک کند. یعنی جوخه تیرباران با سربازان آنچنانیاش هم تحتتاثیر قرار گرفته بودند».
برادر مجاهد محمد سیدی کاشانی در خاطراتش میگوید:
«محمد آقا از همان اول برای ما کلاس گذاشت... بنیانگذار، ابتدا آیاتی از سوره توبه یا سوره محمد یا احزاب را میخواند و تفسیر میکرد. مضمون اصلی آیات، آماده شدن برای هر گونه فدای جان و مال و مقام و پاک شدن از آلودگیها بود».
پس حنیف از همان سرآغاز پرچم فدا را بر سردر سازمان کوبید و همین مرام باز کننده مسیر در سرفصلهای بعدی بود.
3- خون تضمین پیروزی؛
مجاهدین نه تنها در آن برهه اولیه تاریخشان تمام مرکزیتشان را فدا کردند و ماندند، بلکه در تمامی سرفصلهای بعدی هم بنا به همان سنت حنیف، تحت رهبری هوشیارانه برادر مسعود هرجا که نیاز شد و هر جا که منافع جنبش و منافع خلق ایجاب کرد در فدیه و فدا کم نگذاشتند و همین یگانگی کامل با مسیر و استراتژی، ماندگاری و اعتلای جنبش را تضمین کرد.
برادر مجاهد مهدی ابریشمچی باز هم در این مورد میگوید:
«بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، بهخصوص شخص حنیف کبیر، علاوه بر اینکه در سال ۴۴ راه را باز کردند و با نشاندادن راه نبرد مسلحانه بنبست را شکستند، پس از دستگیریشان در سال ۱۳۵۰ رسالت خود را دیگر در این میدیدند و بهروشنی هم گفته بودندکه خون خود را بهعنوان تضمین پیروزی این راه قرار میدهند. این حرف بسیار مهمی بود و بهطور خاص محمدآقا روی آن تأکید ویژهیی داشت. حرف این بود: ضرورت نبرد مسلحانه انقلابی و سازمانیافته و آنها میگفتند برای تضمین این حرف و این کلمه طیبه باید فدا کرد... بازتاب اصلی این شهادت (شهادت بنیانگذاران) در من غم نبود. سال ۵۱ بود و فقط دو سال و خوردهیی از ورود من به سازمان میگذشت. من یک عضو جدید با تجربه بسیار اندک بودم. ولی احساس کردم باید بزرگ شوم و باید مسئولتر و سختکوشتر بشوم. احساس میکردم اگر تا امروز راه میرفتم از آن پس بایستی بدوم. احساس میکردم بایستی قدر سازمانم را بیشتر بدانم و بیشتر مواظب تشکیلات آن باشم».
میوه آن بذر نخستین، گوهر مطهر و نابی است به نام مریم رهایی و ای کاش آن زارع نخستین سر برمی داشت و از کشته خویش در شگفت میشد؛ و یعجب الزّرّاع لیغیظ بهم الکفّار... . (سوره الفتح- آیه 29)
مطالب مارا در وبلاک خط سرخ مقاومت ودر توئیتربنام @bahareazady دنبال کنید
ما بر اندازیم# تهران # قیام دیماه# اعتصاب # تظاهرات# قیام سراسری# اتحاد