مسعود رجوی بهمناسبت
ميلاد با سعادت پيامبر رحمت ورهایی ورسول برگزيدة خدا، محمد مصطفي (ص) پرتوي از سورة جمعه
اصل هدايت و آزمايش فرزند
انسان در مسير تكامل
پرتوي از سورة جمعه ـ تفسير
برادر مجاهد مسعود رجوي
تفسير
برادر مجاهد مسعود رجوي از سورهٌ جمعه را كه در آن فلسفهٌ نبوت، اصل هدايت و
آزمايش فرزند انسان در مسير تكامل تشريح شده است، را ملاحظه ميكنيد. متن حاضر
سخنان برادر مسعود در جشن مبعث سال77 است.
بسماللهالرحمن
الرحيم
به نام خداوند بخشندهٌ مهربان
يسبّح
لله ما فيالسموات و ما فيالارض
تسبيح
ميكنند و شناورند بهجانب خدا هرآنچه در آسمانها و زمين است.
الملك القدوس العزيز الحكيم
خداي
پاك و پاكيزه، مالك و ملك آسمانها و زمين، عزتمند و باحكمت.
هوالذي
بعث فيالاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته.
هم او كه درميان كساني كه خواندن و نوشتن نميدانستند،
فرستادهيي ازميان خود آنان برانگيخت تا آياتش را بر آنان بخواند.
و
يزكّيهم و يعلمهمالكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين
و آنها را پاك و پاكيزه گرداند و كتاب و حكمت و
دانش بديشان بياموزد، درحاليكه از اين پيشتر در گمراهي آشكار بودند.
و آخرين منهم لمّا يلحقوا بهم
و همچنين
ديگراني را از ايشان كه هنوز بهآنان نپيوستهاند (اشاره است بهنسلهاي آينده).
و
هوالعزيز الحكيم
و اوست عزتمند باحكمت
ذلك
فضلالله يؤتيه من يشاء
اين است فضيلت و برتري از جانب خدا (فضيلت هدايت
و پاكيزگي و دانش و بينش) كه بههركه شايستهاش باشد عطا ميكند.
والله ذوالفضلالعظيم
و
خداست كه دارنده و صاحب فضل عظيم است (خداوند منشأ همهٌ فضيلتها و برتريهاست).
مثلالذين
حمّلوا التورية ثمّ لميحملوها كمثلالحمار يحمل اسفاراً
مثل آناني كه تورات را حمل ميكردند، اما در
حقيقت حاملان آن نبودند، همچون درازگوشي است كه كتابهايي برپشتش حمل ميكند (از
محتواي آن بيخبر است و با آن هيچ قرابت و سنخيتي ندارد).
بئس مثلالقوم الذين كذّبوا بآياتالله
و چه زشت است مثال قومي (مانند قوم خميني) كه
تكذيب كردند آيات و نشانيهاي خدا را.
والله لايهدي القومالظالمين
و خدا ستمكاران را هرگز هدايت و راهيافته نميكند.
قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انّكم اولياء
لله من دونالناس
بهكساني كه داعيهٌ يهوديت و پيروي از موسي
عليهالسلام دارند (مانند همين مدعيان اسلام و پيروي از محمد(ص) يعني آخوندهاي دينفروش
حاكم بر ايران) بگو اگر ميپنداريد كه از ميان همهٌ مردم شما اولياي خدا هستيد و
خود را نمايندهٌ خدا برروي زمين ميخوانيد (و با اين بهانه و با اين دجالگري برمردمان
حكم ميرانيد).
فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين
اگر راست ميگوييد پس آرزوي مرگ كنيد! (و اين
اشارهيي است بهموضوع مباهله و داستان «تمناي مرگ» بين پيامبر اكرم و مدعيانش كه
وقتي مدعيان ريايي جديت امر را ديدند، برسر قرار حاضر نشدند و از رويارويي و
آزمايش مرگ سرباز زدند). حالا هم اي دجالان و غاصبان حق حاكميت مردم، اي كساني كه
فراتر از همهٌ مردم ايران، خود را اولياي خدا و دين او معرفي ميكنيد، اگر راست ميگوييد،
بهانتخاب و رأي آزادانهٌ مردم تن بدهيد.
و
لا يتمنّونه
ابداً
اما چنين نيست و آنان هرگز چنين نخواهند كرد.
بما قدّمت ايديهم
و اين
به خاطر عملكرد و دستاورد قبلي و كثرت جنايت و تبهكاري آنهاست… بهخاطر آن همه جرم
و جنايتي است كه انجام دادهاند و آنچه بهدستهاي آنها از پيش انجام شده است.
والله
عليم بالظالمين
و خدا
بهستمگران آگاه است.
قل انّالموت الذي تفرّون منه، فانّه ملاقيكم
بگو آن مرگ و سرنگوني كه از آن اينچنين
گريزانيد، هرآينه با شما ديدار خواهد نمود… پس مرگ بر خمينيصفتان و سرنگون باد
رژيم دجالان و دينفروشان حاكم برايران!
ثمّ تردون الي عالمالغيب و الشهادة
پس
بازگردانيده ميشويد بهجانب داناي آشكار و نهان.
فينبّئكم بما كنتم تعملون
تا آگهيتان دهد بهآنچه ميكرديد و حسابتان را
برسد. روز مبعث، روز برانگيختگي و روز رستاخيز نبياكرم است كه خدا با سادهترين
زبان در سورهٌ جمعه توضيح ميدهد… كسي كه سلطهٌ تمامي آسمانها و زمين متعلق به
اوست، كسي كه مظهر مطلقهٌ عزت، حكمت و تنزّه است. هم او كه با حكمت بالغهٌ خود در
ميان افراد امي، بيسواد و عادي، يكي را ازميان خودشان، از نوع خودشان و از جنس
خودشان، برانگيخت. پيامبر اكرم، مانند همهٌ پيامبران الهي، بشري بود مثل همهٌ
انسانهاي ديگر كه ميخورد و ميآشاميد و ميخوابيد؛ با همان ساختار، همان عواطف و
غرايزي كه انسانها دارند…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انسان موجودي اجتماعي است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عجبا!
از اين پيشتر، تكامل بهگونهيي ديگر، مثلاً در چارچوب زيستشناسانه و بيولوژيك،
جريان داشت. اما وقتي كه تكامل آخرين محصول خود يعني انسان را تقديم كرد، ديگر
تكامل زيستشناسانه بهپايان رسيد. از روز اول هم قرار نبود كه دورانها و مراحل
تكاملي، تا بينهايت در يكچارچوب ادامه داشته باشند. هرگاه كه يكدوره بهحدي از
رشد و اعتلا ميرسيد، ديگر مرحله عوض ميشد، چارچوب عوض ميشد و دنياي جديدي آغاز
ميشد. بعد از تكامل عناصر و شيمي معدني، نوبت تكامل آلي رسيد. بعد نوبت تكامل گياهان
و بعد هم تكامل جانوري بود. تكامل جانوران در اوج خود بهپيدايش انسان راه برد،
انسان آگاه و آزاد، انساني كه ساختار مغزش با حيوانات متفاوت بود. انسان سخنور،
انديشمند، ابزارساز، انسان آگاه و آزاد، انسان مسئوليتپذير، انساني كه بهقول
قرآن، خدا او را جانشين خودش برروي زمين قرار داد، سكان تكامل را بهاو سپرد تا
آنرا از جانب خدا پيش ببرد. به اين ترتيب بعداز پايان دوران تكامل زيستشناسانه،
دنياي جديدي بازگشوده شد؛ دنياي تكامل انسان بهعنوان يكموجود اجتماعي. اگر موجود
انساني تكوتنها در گوشهيي تنها ميماند، برروي دستوپا ميخزيد، هرگز راستقامت
نميشد و تكلم هم نميكرد. راه رفتن و سخنوري از خصوصيات انسان اجتماعي است. اگر
بچهيي را بلافاصله بعداز اين كه از مادرش متولد ميشود، در جنگلي تكوتنها رها
كنند و سالها بعد سراغش بروند، خواهند ديد كه نه راهرفتن بلد است و نه حرفزدن.
بنابراين انسان موجودي اجتماعي است و در جمع و در چارچوب قوانين جمعي زندگي ميكند.
تصور انسان انفرادي، يكتصور غيرممكن و باطل است. فرديت بيهمتاي انساني البته يكحقيقت
است. اما حقيقتي كه در كسوت اجتماعي بارز ميشود و مترادف مسئوليتپذيري و وظيفهمندي
بيهمتاي اوست. بههمين دليل، انسانهايي كه فكر ميكنند اصالت با زندگي و منافع
انفرادي آنهاست، بهخطا ميروند. اگر زندگي انفرادي اصالت داشت، در اين صورت انسان
تكوتنها، نه علم داشت، نه تكنولوژي، نه آگاهي، نه سخنوري، نه تفهيم و تفاهم، نه
شناخت و نه انتقال و آموزش شناختها بهديگران. اجتماعات انساني در دوراني كه ابزار
توليد خيلي پيشپاافتاده و اوليه بود، در يكحالت طبيعي، در يكحالت اوليه، مادون
تضاد، مادون آگاهي، بهتساوي زندگي ميكردند. وقتي كه ابزار توليد پيشرفت كرد،
جامعه بهطبقات تقسيم شد و بهقول قرآن «بعضبعض» شدن، «پارهپاره» شدن شروع شد.
بشر از حالت يگانگي اوليه، از حالت سادگي بهشت نخستين، كه مادون آگاهي و ماقبل
آزمايش بود، خارج شد.
ــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آغاز
بهرهكشي ـ مسير رهايي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابتدا
وقتي كه دستههاي انساني باهم ميجنگيدند، اسيران اردوي مقابل را ميكشتند، چون
خرج اسير از دخلش بيشتر بود. اما پساز رشد ابزار توليد، بهصرفه بود كه اسيران را
بهجاي كشتن وارد جريان توليد كنند. چون كه اسير، علاوهبر مخارج خودش، توليد
افزودهيي هم داشت كه بهجيب صاحب اسير ريخته ميشد. ازاينجا بود كه بهرهكشي
انسان از انسان آغاز شد. وقتي از آن يگانگي اوليه خارج شد، ازاينپس بايد با رنج
و درد و در انتخاب و آزمايش اجتماعي، خودش را بسازد و اثبات كند. مسير تقوا و
رهايي هم درست از همينجا در تاريخ بشر آغاز ميشود. در آغاز خلقت انسان، فرشتگان
بهخدا اعتراض كردند و ميگفتند اين انسان كه تو آفريدهاي خون ميريزد و تبهكاري
ميكند. و خدا ميگفت من چيزي را ميدانم كه شما نميدانيد… و خطاب بهشيطان گفت: درست است كه تو ميتواني
با سوار و پيادهات برآنها بتازي و آنها را بلغزاني. اما بندگان خاص من، زير
سلطهٌ تو نخواهند رفت و گول تو را نخواهند خورد. درست است كه درميان انسانها،
خمينيها، شمرها، يزيدها، لاجورديها و ابنملجمها هستند. اما دربرابر آنها اهل
تقوا و مجاهدان و قهرمانان آزاديستان هم هستند. در اينميان اصالت، ماندگاري،
پايداري و آينده؛ نه از آن مرتجعان و استثمارگران، بلكه از آن كساني است كه
آگاهانه در مسير رهايي خلقشان ميكوشند. به اين ترتيب انسان اجتماعي ميخواهد خودش
را دربرابر قواي استثمار و ارتجاع، دربرابر قواي شرك و كفر و انحراف بهاثبات
برساند. اين يك اثبات آگاهانه، همراه با آزمايش و ابتلا و در هرقدم با انتخابهاي
دشوار همراه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اصل
هدايت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قبل از انسان اجتماعي، هدايت تكويني، ازطريق
قانونمنديهاي فيزيكوـ شيميايي و بيولوژيكي صورت ميگرفت، ازطريق قانونمنديهايي
كه مثلاً بيجان را به «جاندار» و ميمون را بهانسان تبديل كرد. در آن دوران در
فعل و انفعالات بيوشيميايي، آنزيمها يعني معينعملها، جريان را تسريع ميكردند و
سمت ميدادند. وقتي تكامل اجتماعي انسان آغاز شد، پيامبران نقش تسريعكننده و سمتدهنده
يعني نقش هدايتكننده را بهعهده گرفتند. آنها، معينعملها، راهنمايان و
فرستادگاني بودند كه ازميان خود بشر برانگيخته ميشدند. ميگفتند ما هم بندهٌ خدا
هستيم و داعيهشان هم بيشتر از اين نبود كه پيامآوردهايم و وظيفهمان ابلاغ و
تبليغ و پيشبردن پيام است. مضمون پيام هم چنانكه در قرآن با صراحت و مكرر در
مكرر آمده است، رهايي فرزند انسان از غل و زنجيرها و هدايت او بهجانب عدل و قسط و
يگانگي اجتماعي بود؛ عاري از زنجير و بهرهكشي؛ عاري از تبعيض جنسي و قومي و
طبقاتي. يعني سير مداوم از جبر و ضرورت بهجانب آزادي و گذار از توحيد نظري و
انفرادي به توحيد عملي و اجتماعي. منكران هرپيامبري هم بهاو ميگفتند آخر تو هم
مثل ما هستي! تو هم ميخوري، ميخوابي، زاييده شدهاي و خواهي مرد، پس چهفرقي بين
ماست؟! اما آزمايش انسان همين بود كه بايد هدايت و راهبري انساني مثل خودش را با
تعقل و خردورزي و انديشمندي ميپذيرفت. والا در تكامل معدني و جانوري بهبنبست ميرسيديم.
منكران مرتجع و استثمارگر، سختسرانه و باشقاوت، در نفي پيامبران ميكوشيدند ولي
انبيا در پيشاپيش تودههاي محروم و ستمزده در حركت بودند و رهاترين و پاكيزهترين
افراد را بهخود جذب ميكردند. احتياجي هم نبود كه بحث و فحص و جدل كلامي بهنحوي
بيانتها ادامه پيدا كند. زيرا هروجدان پاك انساني، كه مريم عذرا و مسيح را در آغوش
او ميديد، ميفهميد كه خبري و پيامي در كار است و آن را بهوضوح از دجاليت دينفروشان
و مدعيان ريايي تشخيص ميداد. همچنين دربارهٌ حبيب خدا، محمد مصطفي(ص) و كردار و
رفتار و گفتارش كه كون و مكان و دشت و كوه و بيابان را هم در سرچشمهٌ خروشان عشق
خود غرقه و تطهير ميكرد…
اما
هدايت و عنصر هدايتكننده هميشه امري است در خارج و در بيرون از انسان، نه در درون
آدمي. هدايت درونجوش هيچ تضميني ندارد . زيرا حركت درونجوش، حركتي است خودبهخودي.
اصالت و عظمت دارد، ولي درعينحال ضعف و كمبود هم دارد. مثل كشتي بدون قطبنما و
سالك بدون راهنماست. لازم است ولي كافي نيست و با قطبنما و راهنما بهكفايت و
مقصد مورد نظر ميرسد. در زندگي اجتماعي و سياسي هم، حركات خودانگيختهٌ تودههاي
مردم، مبناي لازم براي تحولات اجتماعي و سياسي و بسيار هم ضروري است. اما كافي
نيست. كفايت و نيل بهمقصد، مشروط به هدايت و رهبري ذيصلاح و شايسته است. بهعنوان
مثال، ميليونهانفر از مردم ايران در انقلاب ضدسلطنتي «مرگ برشاه» گفتند و رژيم
شاه را نفي كردند. اقيانوس عظيمي از تودههاي مردم بهجوشوخروش درآمد، اما رهبري
و سمتوسوي روشن و مترقي پيدا نكرد. مردم ميدانستند كه شاه را نميخواهند، اما
نميدانستند كه بهجاي شاه چهچيزي را ميخواهند؟ آنچه ميبايد نفي ميشد، رژيم
شاه بود، ولي بهوضوح روشن نبود كه چهچيزي بايد اثبات و جايگزين شود. در مبارزات
كارگري هم لابد شنيدهايد كه حرف انقلابيون بزرگ اين بود كه حركت درونجوش كفايت
نميكند. آگاهي انقلابي بايد توسط روشنفكر انقلابي از بيرون طبقهٌ كارگر به اين
طبقه القا شود و آن را هدايت و رهبري كند. والا اعتصابات، تظاهرات و اعتراضها بهنتيجهيي
نخواهد رسيد و بهپيروزي منجر نخواهد شد و هميشه در معرض دستاندازي ميوهچينان و
فرصتطلبان خواهد بود و مبارزهٌ آن قشر يا طبقه هيچگاه از حالت نابالغ و «درخود»
(فينفسه) بهبلوغ نميرسد و بهاصطلاح «براي خود» (لنفسه) نميشود. پس تفاوت حركت
صرفاً درونجوش خودبهخودي با حركت آگاهانه و سازمانيافته در عنصر رهبريكننده
يا هدايتكننده است. اين مطالب ماحصل تجارب و دستاوردهاي انقلابيون ابتداي قرن
حاضر است. حالا برگرديم به ايدئولوژي و آيين خودمان! اصل دوم دين اسلام، بعداز
توحيد، اصل نبوت و هدايت است كه ناظر بر هدايت عام درجريان تكامل و بعد هم هدايت
خاص درجريان تكامل انسان ازطريق انبياي برگزيدهٌ توحيدي و آخرين آنها پيامبر
اكرم است. حرف قرآن اين است كه افرادي را ازميان خود انسانها برانگيختيم تا پيام
هستي و بهخصوص هستي خودشان بهآنها رسانيده شود. پيامبر اسلام پيامها را تكميل
كرد و بعداز او ديگر مسير روشن است. يعني با محمد حبيب و قرآن بر روزگار كودكي و
صباوت بنينوع انسان مُهر پايان زده شد و حالا ديگر بايد خودش آگاهانه بين خبيث و
طيب، بين ناپاك و پاك، انتخاب كند. از ديد اسلام انقلابي و علوي، روزي كه پيامبر
گفت امروز دينتان، ايدئولوژيتان و آيينتان تكميل شد، روزي بود كه حضرت علي(ع) را
بهعنوان شاخص و صراط مستقيم و بهعنوان قرآن سخنگو و سخنگوي اسلام مردمي و
انقلابي معرفي كرد. بيجهت نبود كه از روزي كه خميني ولايتفقيه و قانون اساسي
ولايتفقيه را مطرح كرد و براي غصب حق حاكميت مردم خيز برداشت، ما مجاهدين، اين
شاخص يعني رفتار و كردار سياسي و ديدگاه عقيدتي حضرت علي را با نهجالبلاغه
دربرابرش بهاهتزاز درآورديم و ميدانيد كه دجال دينفروش از اين پرچمي كه مجاهدين
دربرابر اسلامپناهي ارتجاعي او بالا بردند خيلي گزيده و تحت فشار بود تا آنروز
كه علناً و صريحاً (در 4تير1358) بهزبان آورد كه دشمن اصلي او و رژيم او همين
مجاهديني هستند كه با نهجالبلاغه و الگو قرار دادن حضرت علي بهميدان آمدهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرتوي از آيات سورهٌ جمعه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما
امروز بهمناسبت روز بعثت، تيمن جستيم بهآياتي از سورهٌ جمعه كه ميگويد درميان
مردم معمولي پيامبراني از جنس خودشان فرستادم تا نشانيها، دلايل و حجتها را توضيح
بدهد (يتلوا عليهم آياته). چرا، براي چهكاري؟ براي اينكه ذهن و ضمير را پاك و
پاكيزه كنند و زنگارهايش را بزدايند. براي اين كه گردنها را از قيد اسارت آزاد
كنند و غلوزنجيرها را از دستوپاي بشر بردارند. براي آن كه زمينهيي را فراهم
كنند كه راه براي كاركرد بينش و دانش و بصيرت و علم و آگاهي فراهم شود (و يزكيهم و
يعلمهمالكتاب و الحكمة). حال آنكه بنيبشر از اين پيشتر، در گمراهي آشكار بود و
اين هدايت بزرگترين فضيلت و برتري است كه خداوند بهاو ارزاني داشته است. آيات
سورهٌ جمعه در ادامه به مسائلي كه جنبش انقلابي در آن روزگار دچارش بود، اشاره
دارد. ازجمله جرياني كه پشت حضرت موسي سنگر گرفته بود و درحاليكه عليه انقلاب
با ارتجاع همجبهه شده بودند، بسيار بهحضرت موسي و تورات تمسك ميجستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توصيف
مرتجعان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در روزگار ما اين مثال و توصيف بهاتمّوجه درمورد
آخوندهاي مرتجع و خمينيصفت انطباق دارد. كساني كه از اسلام و مسلماني و حضرت علي
و حضرت فاطمه و امامحسين دمميزنند و قرآن حمل ميكنند و از قرآن دمميزنند،
اما از آن بيبهرهاند. قرآن ميگويد كه اينان درواقع مانند درازگوشاني هستند كه
كتابهايي بر آنها بار شده است. آنها، از اين هم بدترند. نهتنها حاملان قرآن
نيستند، نهتنها رساناي آنپيام نيستند، بلكه ضدش هستند و دجالگري ميكنند! گاوان
و خران باربردار به ز آدميان مردمآزار
بهتازگي ديديد كه آخوندخاتمي براي ترغيب و
تشويق مردم بهشركت در انتخابات خبرگان ارتجاع، بحث تئوريك و مدافعهٌ نظري ميكرد
از اين كه وليفقيه ايشان يك «ارادهٌ برتر» و «منتسب به وحي» و حلقهٌ بسيار ضروري
در ايدئولوژي آخوندهاي حاكم بر ايران است. آيا اين لكهٌ ننگي بردامان قرآن و
اسلام نيست و آيا ضدقرآن و ضداسلام نيست؟
(كمثلالحمار يحمل اسفاراً). بهراستي كه بهترين توصيف براي آخوندها و مفسران و
قلمزنان خمينيصفت، تشبيه آنها بهدرازگوشاني است كه بر آنها كتاب بارشده و چقدر
اين نمونه، اين آخوندهاي تبهكار و بدكردار كه پيامها و آيات خدا را تكذيب و پايمال
ميكنند، نمونهٌ بد و زشتي است (بئس مثلالقوم الذين كذّبوا بآياتالله). چه كار
پليدي است كه ميخواهد رژيم و حكومت خودش را ادامه بدهد، اما آن را بهوحي و
ارادهٌخدا نسبت ميدهد. بهنام اسلام خون ميريزد و بهنام قرآن توجيه ميكند. و
اينان را خدا هرگز هدايت نخواهد كرد. هرگز فضيلت راهيافتگي را بهآنها نخواهد داد
(والله لايهدي القوم الظالمين).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرگ و سرنگوني محتوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و خدا به پيامبر ميگويد بگو كه اگر راست ميگوييد،
چرا تمناي مرگ نميكنيد (فتمنو الموت ان كنتم صادقين)؟ آخر، در داستان تاريخي
مباهله وقتي كار به رويارويي كشيد، قرار شد طرفين در ملأعام رودرروي هم قرار
بگيرند و تعيين تكليف كنند. پيامبر و عترتش، كه در مجموع با حسنين و فاطمه و علي
5نفر ميشدند، در روز معهود سر قرار آمدند، اما طرفهاي مقابل سرباز زدند… اين
است كه جواب را خود قرآن ميدهد كه آنها هرگز اين كار را نخواهند كرد (و لايتمنونه
ابداً) و نكردند.
در
روزگار ما مثل اين است كه به آخوندها بگوييد اگر راست ميگوييد كه اولياي خدا و
منتسب بهوحي هستيد و ا گر محبوب و مقبول
مردم ايران هستيد و 20ميليون و 30ميليون رأي داريد، چرا از غصب حق حاكميت مردم دست
برنميداريد و چرا در يك انتخابات آزاد ـبهجاي خبرگان و امثالهمـ تحت نظارت بينالمللي
شركت نميكنيد؟ اما آخوندهاي غاصب هرگز چنين نخواهند كرد (و لايتمنونه ابداً).
درست بههمين دليل مرگ و نابودي و سرنگوني محتومشان را ميبايد ارتش آزاديبخش محقق
كند (كفزدن ممتد رزمندگان). آخر، در داستان مباهله، كسي از مرگ نميترسد كه
سبكبار و حسابش پاك است. در داستان آخوندها با مردم ايران هم كسي تن به انتخاب و
حاكميت مردم ميدهد كه سنگينبار نيست؛ كسي كه دستانش آغشته بهخونهاي بهناحق
ريختهشده نيست. اما كسي كه دستانش تا مرفق بهخون شريفترين انسانها و رشيدترين
فرزندان اين ميهن آغشته است، كسي كه اموال خلق را بهباطل بالا كشيده، معلوم است
كه خيلي از انتخاب مردم ميترسد. چونكه اول از همه ميخواهند خود او يعني همين
رژيم را سرنگون و سربهنيست كنند. يكي از برجستهترين ويژگيهاي انسان آگاه و آزاد،
برخلاف حيوانات، اين است كه در اوج آگاهي، از مرگ خود بيموباكي ندارد: «جانبركف»!
است، مثــل يكصدوبيستهزار مجاهدي كه آنچنان سبكبال پرواز كردند. همچنان كه
مقاومت ايران از عبور از بوتهٌ آزمايش و انتخاب مردم ايران باكي نداشته و ندارد.
اما آخوندهاي حاكم دقيقاً از همين ميترسند و با هزار ترفند و دجاليت ميخواهند بهغصب حاكميت مردم ايران ادامه
بدهند. قرآن به چنين كساني وعده ميدهد كه آن مرگ و نابودي و سرنگوني كه از آن در
هراس بوديد، بيترديد بهسراغتان ميآيد و شما را فراخواهد گرفت (انالموت الذي
تفرون منه فانه ملاقيكم…) هرچه ميخواهيد
توطئه كنيد، هرچه ميخواهيد مكر و حيله كنيد، هرچه ميخواهيد لجنپراكني كنيد،
بكشيد و چپاول كنيد، اما بهحسابتان رسيده خواهد شد. آري، سرانجام بهطور قطع و
يقين آنچه از آن ميگريزيد باشما تلاقي خواهد كرد: ارتش آزاديبخش ملي ايران!
مطالب مارا در وبلاک خط سرخ مقاومت ودر توئیتربنام @bahareazady دنبال کنید
پیش بسوی قیام سراسری ، ما بر اندازیم# شهرهای ایران اعتصاب # تظاهرات#
سرنگونی # اتحادوهمبستگی مرگ_بر_دیکتاتور #IranRegimeChange