تورم؛ هیولای رشد نقدینگی یا اژدهای کسری بودجه
در اقتصاد بحرانزده ایران، سالهاست که تورم به عنوان یکی از ویرانگرترین پدیدهها، زندگی میلیونها شهروند را زیر فشار قرار داده است. کارشناسان حکومتی و تحلیلگران اقتصادی در این میان، به جدلهای بیپایان پرداختهاند: آیا تورم هیولایی است که از رشد بیرویه نقدینگی زاده میشود، یا اژدهایی است که از کسری بودجههای مزمن سر برمیآورد؟ این نزاعها، که اغلب رنگ و بوی ایدئولوژیک و سیاسی برای توجیه منافع باندهای حاکم به خود میگیرند، نه تنها راهحلی ارائه نکردهاند، بلکه به تشدید بحران اقتصادی کمک کردهاند. در این مقال، به بررسی این دو دیدگاه میپردازیم و نشان میدهیم چگونه هر دو، در حالی که بخشی از واقعیت را بازتاب میدهند، از نقصانهای جدی رنج میبرند و در نهایت، به چرخهای معیوب از سیاستهای شکستخورده دامن میزنند.
تورم، پدیده ای پولی؟
ابتدا به دیدگاه نخست بپردازیم: تورم به عنوان پدیدهای پولی. بر اساس نظریه مقداری پول، که از مبانی خدشهناپذیر اقتصاد متعارف به شمار میرود، تورم در بلندمدت نتیجه اختلاف رشد نقدینگی با رشد اقتصادی است. به بیان ساده، اگر حجم پول در گردش بیش از تولید کالا و خدمات افزایش یابد، قیمتها بالا میروند. مثالی کلاسیک این است: در اقتصادی با یک سیب و یک دلار، دوبرابر شدن پول بدون افزایش تولید، قیمت سیب را دو دلار میکند. در ایران، برخی کارشناسان این نظریه را به چالش میکشند و ادعا میکنند که نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی پایینتر از میانگین جهانی است، بنابراین رشد نقدینگی نه تنها عامل تورم نیست، بلکه باید افزایش یابد تا اقتصاد را تحریک کند.
اما این ادعا، مغالطهای آشکار است. نظریه مقداری پول بر “رشد” نقدینگی تمرکز دارد، نه حجم مطلق آن نسبت به تولید. مقایسه نسبت نقدینگی ایران با جهان، بیربط است، زیرا شرایط اقتصادی کشورها متفاوت است و این نسبت نمیتواند توجیهی برای چاپ پول بیرویه باشد. در واقع، این دیدگاه، سیاستهای انبساطی بانک مرکزی را توجیه میکند که در نهایت به تورم مزمن منجر شده است. منتقدان این رویکرد، به درستی اشاره میکنند که مقاومت در برابر اصول اقتصاد متعارف، اقتصاد ایران را به عبرتی جهانی تبدیل کرده است.

اما این تحلیل نیز نقص دارد: با تمرکز صرف بر پدیده پولی، عوامل ساختاری مانند تحریمها، وابستگی به نفت و ناکارآمدیهای نهادی را نادیده میگیرد. تورم در ایران نه تنها از رشد نقدینگی، بلکه از بستری بیمار زاده میشود که پول را به ابزاری برای پوشش ناکامیهای دیگر تبدیل کرده است.
تورم، ناشی از کسری بودجه؟
در مقابل، دیدگاه دوم بر کسری بودجه به عنوان ریشه اصلی تورم تأکید دارد. گزارشهای پژوهشکده پولی و بانکی و مرکز پژوهشهای مجلس، این رویکرد را تقویت میکنند. بر اساس این تحلیلها، کسری بودجههای مزمن دولت، که از درآمدهای موهومی و مصارف غیرضروری ناشی میشود، دولت را به سمت استقراض از بانک مرکزی و انتشار اوراق سوق میدهد. این فرآیند، رشد نقدینگی را افزایش میدهد و تورم را شعلهور میکند. برای نمونه، از سال ۱۳۹۷، حجم حقیقی نقدینگی روند نزولی داشته، اما این کاهش نه نشانه سیاست انقباضی، بلکه تعدیلی طبیعی پس از دورههای افزایش ناپایدار است. دورههایی مانند ۱۳۹۲-۱۳۹۶، که تقاضای نقدینگی به دلیل رانت نفتی و بحران بانکی متورم شد، اکنون با تورم انباشتهشدهای همراه است که آزاد شده و اقتصاد را میبلعد.
انتقاد اصلی به این دیدگاه، در نادیده گرفتن چرخه معیوب است. کسری بودجه نه تنها تورم ایجاد میکند، بلکه به عنوان “مالیات پنهان” عمل میکند و بیشترین آسیب را به طبقات ضعیف وارد میآورد. تورم مزمن، سرمایهها را به سمت فعالیتهای سوداگرانه هدایت میکند، تولید را تضعیف مینماید و شکاف طبقاتی را عمیقتر میسازد. گزارش مرکز پژوهشهای مجلس به درستی اشاره میکند که تورم از سال ۱۳۹۶ به بعد، نرخ فقر را از ۱۹.۵ درصد به بیش از ۳۱ درصد رسانده است.
اما این تحلیل نیز دچار سادهسازی است: با تمرکز بر کسری بودجه، نقش بانک مرکزی در تسهیل این فرآیند را کمرنگ میکند. دولتهای متوالی، با اتکا به ابزارهایی مانند فروش اوراق و تسهیلات تکلیفی، فشار را بر نظام بانکی افزایش دادهاند، اما بانک مرکزی نیز با سیاستهای منفعلانه، به این چرخه دامن زده است. نتیجه؟ نرخ سودهای فزاینده، که اکنون به سطوح بیسابقهای رسیده، و تنگنای تأمین مالی که اقتصاد را در “رخوت تورمی” گرفتار کرده است.

رشد نقدینگی و کسری بودجه، دو روی یک سکه
حال، بررسی تعامل این دو دیدگاه ضروری است. در واقع، رشد نقدینگی و کسری بودجه، دو روی یک سکهاند. کسری بودجه دولت، بانک مرکزی را وادار به چاپ پول میکند، که این خود رشد نقدینگی را افزایش میدهد و تورم را زبانه میکشد. اما کارشناسان حکومتی، اغلب یکی را قربانی دیگری میکنند تا مسئولیت را از دوش خود بردارند. دیدگاه پولی، با انکار نقش بودجهای، سیاستهای انبساطی را توجیه میکند، در حالی که دیدگاه بودجهای، با سرزنش دولت، بانک مرکزی را تبرئه مینماید.

این جدلها، خانمانبراندازند، زیرا میلیونها ایرانی را زیر بار گرانی کالاهای ضروری خم کردهاند. تورم نه تنها اقتصادی، بلکه مسئلهای عدالتمحور است: به عنوان ابزاری برای انتقال ثروت از فقرا به ثروتمندان عمل میکند و عدالت میاننسلی را نقض مینماید، زیرا بدهیها و تورم به نسلهای آینده منتقل میشود.
در نهایت، این نزاعهای بهاصطلاح نظری، بیش از آنکه تحلیلی علمی باشند، پوششی برای شکستهای سیاستگذاری نظام ولایت مطلقه فقیه است. اقتصاد ایران، با تورم متوسط ۱۹ درصدی پس از انقلاب و جهشهای اخیر، به مثابه بیمار مزمنی است که پزشکانش بر سر علت بیماری جدل میکنند، در حالی که بیمار رو به احتضار است. هیولای نقدینگی و اژدهای کسری بودجه، هر دو واقعیاند، اما جداسازی آنها، تحلیلی ناقص ارائه میدهد. این رویکردها، با نادیده گرفتن پیوندهای ساختاری، به تداوم بحران کمک کردهاند و اقتصاد رژیم ارتجاعی تحتامر خامنهای را به عبرتی جهانی بدل ساختهاند.
آرمین بهاری
🟢 # مرگ_بر_خامنهای
🍏# مجاهدین_خلق ایران # کانونهای شورشی
🌳 # مریم رجوی #ایران
🌻 پیوند این بلاک با توئیتر BaharIran@ 7