۱۳۹۴ خرداد ۱۴, پنجشنبه

محمد حسين سبحاني مزدور وزارت اطلاعات آخوندي كيست ؟

بر گرفته از وبلاك ايران اينترلينك 
http://iraninterlinkiran.blogspot.fr/2015/06/blog-post.html
محمد حسين سبحاني، متولد 1339 در شهر ساوه در ايران، يكي از مأموران رژيم ملايان در آلماناست كه تحت عنوان عضو سابقمجاهدين فعاليت مي‌كند. او كه يك تكنيسين صنايع هليكوپتر وابسته به وزارت دفاع رژيم بود در بهمن1362 به گلاله در سليمانيه عراق آمد و به مجاهدين پيوست و در پشتيباني پايگاهها به‌كار پرداخت. اما در جريان يك توطئه رژيم آخوندي براي ترور آقاي مسعود رجوي، رهبر مقاومت، ارتباطات مشكوك و سابقه‌سازيهاي دروغين او برملا شد و مزدوري او براي ملايان افشا گرديد و توطئه شكست خورد.
وقتي ارتباطات محمد حسين سبحاني و مأموريت تروريستي اش افشاگرديد، او اعلام بريدگي كرد و پس از چندي در منطقه مرزي ايران و عراق از نزد مجاهدين گريخت، اما توسط ارگانهاي عراقي دستگير شد و مدتي بعد در ژانويه 2002 به طور رسمي به ايران بازگشت. وي به مجرد رسيدن به ايران در هتل مرمر تهران تحت آموزشهاي فشرده و ويژة وزارت اطلاعات ملايان براي مأموريتهاي برون‌مرزي قرار گرفت و تحت امر «حاج غلامي» از مهره هاي اين وزارتخانه براي انجام طرحهايي توجيه شد و به‌خارج از كشور فرستاده شد.
سبحاني در فوريه 2002 به‌آلمان اعزام شد و با ديگر عوامل وزارت اطلاعات در اروپا  مانند كريم حقي، مسعود خدابنده، علي اكبر راستگو و مهدي خوشحال ارتباط برقرار كرد. از آن زمان تاكنون كار اصلي وي شركت در فعاليتهاي برون‌مرزي وزارت اطلاعات آخوندها عليه مقاومت در كشورهاي مختلف مي‌باشد.

توطئه ترور مسعود رجوي، رهبر مقاومت ايران
محمدحسين سبحاني در بهمن سال 1362 در منطقه مرزي عراق و ايران به‌مجاهدين پيوست. وي در سال 1365 مورد شك امنيتي فرمانده‌اش قرار گرفته و خلع سلاح شد.  در مرداد1371 خودش نوشته بود كه علت محروميت از شركت در كلاس امنيت ارتش آزادي «ناشي از بي‌اعتمادي است كه در مورد من وجود دارد... كه البته اين را هم حق سازمان مي دانم، نمونه همين بي‌اعتمادي را هم زماني كه از حفاظت ... به ستاد ديگر منتقل شده بودم به ذهنم زد...».  علت بي‌اعتمادي به‌وي سابقه‌سازيها و دروغگوييهايي بود كه سبحاني در مورد گذشته و حال خودش براي ديگران مي‌گفت تا اعتماد آنها را جلب كند.
در ديماه سال 1370 وزارت اطلاعات رژيم آخوندي مي‌خواست طرح ترور رهبر مقاومت ايران، مسعود رجوي، را در بغداد اجرا نمايد. روز دوم دي‌ماه ديپلومات ـ تروريستهاي آخوندي در نزديكي دفتر مركزي مجاهدين در بغداد، منتظر ورود مسعود رجوي بودند. اما مجاهدين پيشدستي كردند و روز بعد خبرگزاريهاي فرانسه و رويتر گزارش كردند «رژيم ايران اعلام كرد دو تن از ديپلوماتهايش در بغداد به‌شدت توسط مجاهدين زخمي شده‌اند».
متعاقباً در 28 اسفند 1371، راديو و تلويزيون و مطبوعات رژيم آخوندي طبق يك خبر عجولانه وزارت اطلاعات اعلام كردند «رجوي توسط مخافظانش ترور شد». ظاهراً كد ارسالي «نشد» در اطلاعات آخوندها «شد» خوانده شده بود.
در روز 5آوريل، ملاها كه از شكست توطئه‌هاي خود عليه جان رهبر مقاومت طرفي نبسته بودند، با بمباران قرارگاه اشرف با 13 جنگنده بمب‌افكن فانتوم و ريختن 30تن بمب بر‌روي مقر فرماندهي ارتش آزادي، قصد تلافي داشتند. اما اين بار هم تيرشان به‌سنگ خورد. يك مزدور نفوذي رژيم به‌نام كاظم سليماني به‌رژيم خبر داده بود كه شخصاً كشته‌شدن فهيمه ارواني، مريم رجوي و مسعود رجوي را به‌چشم ديده است…
به‌دنبال اين توطئه‌ها، تحقيقات انجام شده نقش اطلاعات‌رساني بريده مزدوران و عوامل نفوذي ملاها را روشن ساخت و سرانجام ارتباطات مشكوك محمدحسين سبحاني با برادرش جعفر سبحاني در «امور تربيتي» (يك ارگان سركوبگر رژيم عليه دانش‌آموزان در مدارس) و پاسدار ديگري در زندان اوين آشكار شد.
سبحاني كه از برملاشدن ماهيت خود نگران شده بود، با اعلام بريدگي تقاضاي رفتن به‌خارجه كرد و سرانجام در تيرماه 1378 حين گردش در شهر بغداد، اقدام به‌فرار نمود كه توسط ارگانهاي عراقي دستگير شد و متعاقباً تحويل مجاهدين گرديد. با سفارش رهبر مقاومت، مجاهدين وي را رها كردند تا سراغ زندگي خودش برود. و او به‌طور قانوني به‌ايران بازگشت. (پيوست شماره 1)

اعزام سبحاني به‌آلمان براي مأموريتهاي جديد
پس از بازگشت محمدحسين سبحاني به‌ايران و گرفتن آموزشهاي لازم، وزارت اطلاعات وي را به‌خارج اعزام كرد و به‌منظور سفيدسازي او يعني كتمان مزدوري او براي وزارت اطلاعات، سناريويي براي خروج سريع او از ايران (آن هم از چنگ گشتاپوي ملايان) سرهم كرد و در همين رابطه سايت وزارت اطلاعات به نام مهديس يك مصاحبه تلفني براي او ترتيب داد و سبحاني در اين مصاحبه گفت كه در روز اول بهمن از عراق به ايران بازگشته اما در روز سوم بهمن در تهران با «جنگ و گريز همراه با تيراندازي» (!) از دست مأموران رژيم فرار كرده و به اروپا آمده است! مضحك اين كه همين كسي كه به‌ادعاي خودش از چنگ مأموران رژيم به‌خارج فرار كرده، هدفش از اين فرار اين بود كه به‌قول خودش: خيانتهاي مجاهدين و شخص رجوي را در جريان جنگ ايران و عراق برملا كند. دربارهٌ پنهان‌كردن تسليحات شيميايي عراق توسط مجاهدين افشاگري كند. دربارهٌ زندانها و شكنجه‌هاي مجاهدين كه بسا بيشتر و وحشتناك‌تر از زندانها و شكنجه‌هاي رژيم است سخن بگويد.‌ دربارهٌ كشتار شيعيان و اكراد عراقي توسط مجاهدين روايت‌كند.‌ هم‌چنين مخالفتهاي موهوم پيشين خود دربارهٌ مقاومت و حضور مجاهدين و ارتش آزاديبخش در عراق را هم بازگو نمايد.


علت اين كه وزارت اطلاعات آخوندها تلاش مي‌كند تا محمدحسين سبحاني و ساير مأموران و همكاران خود در اروپا و آمريكا را با عنوان «جداشده از مجاهدين» و نه مزدور خودش به‌صحنه بفرستد، رسوايي و بي‌اعتباري و تنفري است كه مردم ايران و جامعه بين‌المللي از اين رژيم دارند.  از آن‌جا كه اين رژيم دهها بار توسط سازمان ملل متحد به‌خاطر نقض شديد و مستمر حقوق بشر محكوم گرديده  و افكار عمومي دركشورهاي غربي، اعتباري براي تبليغات و دجالگريهاي آن قائل نيست، بنابراين آخوندها براي پيشبرد جنگ سياسي و تبليغاتيشان عليه مجاهدين و مقاومت ايران به عنوان آلترناتيو دموكراتيك و تهديد اصلي موجوديت ديكتاتوري مذهبي، نيازمند پوششي هستند تا خود و اثر انگشت خود را تحت پوش اسامي و عناوين ديگر پنهان سازد. از جمله ابزارهايي كه ملاها تلاش كرده‌اند از آنها چنين پوششي را فراهم كنند، كساني هستند كه از مجاهدين جدا شده و به‌مقاومت ايران پشت كرده و به‌خدمت رژيم و وزارت اطلاعات آن درآمده‌اند.
يك مأمور رژيم به‌نام رامين دارمي در نامه‌يي كه به يك مقام وزارت اطلاعات نوشته است، ضمن اعلام آمادگي براي انجام مأموريت در خارجه، تصريح مي‌كند كه طي مدت آموزشها، سر تيم او در هتل مرمر محمدحسين سبحاني بوده است. (پيوست شماره 2)

«به برادرگرامي حاج سعيد
اينجانب رامين دارمي فرزند عبدالامين متولد1348 ش 1561 صادره آبادان بنابر پيشنهاد وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران براي انجام مأموريت به يكي از كشورهاي اروپايي جهت افشاي هرچه بيشترمنافقين اعلام آمادگي كامل مي‌نمايم.
اينجانب يك بهمن 1380 بعد از طي مراحل قانوني در عراق وارد ايران از حوزه خسروي شدم مرا بعد از اين امر، از طرف برادران پذيرايي واستقبال بالايي به‌عمل آمد. يك شب در قصرشيرين اقامت داشتيم و بعد از انجام مراحل قانوني به هتل مرمرتهران اعزام شديم پذيرايي و استقبال بالايي از ما شد طي مدتي كه در هتل مرمر بوديم.
سرتيم من برادرمحمدحسين سبحاني بود كه به‌همراه علي قشقاوي، طالب جليليان، علي اشرفي در يك تيم‌بندي قرارگرفته بوديم برادران اطلاعات روزانه نزد ما مي‌آمدند و هر مشكلي كه داشتيم حل مي‌كردند در اين مدت با حاج محمود صحبت كردم.
مدت اقامتم در هتل ده‌روز بود وقتي به اهواز اعزام شدم برخي از بچه‌ها ازجمله محمدحسين سبحاني و حميدرضا برهون هنوز در هتل مانده بودند تا خانواده آنها جهت استقبالشان به تهران بيايند. در اهواز دو روز ماندم و خانواده‌ام جهت تحويل گرفتنم مراجعه كردند كه با يك مراسم جالبي انجام شد. طي مدت اقامت در هتل مرمر طرحهاي پيشنهادي شما چندين بار در تيم توسط محمدحسين سبحاني با ما مرور شد و در آن خصوص توجيه شديم و سلام. با تشكر از مسئولين محترم ـ رامين ‌دارمي اول‌اسفند‌1380‌».
يك خبرنگار ايراني به نام محمود مسعودي كه به مدت 7سال با اين ماموران در ارتباط بوده و در سال 2002 از آنها جداشده است، قبل از آن براي مصاحبه با محمدحسين سبحاني و بيان سرگذشت او به شهر دوبلن آلمان ميرود ولي در عمل به واقعيات ديگري مي رسد و كنجكاوي اش را برمي انگيزد . او سپس در نامه اي خطاب به «رود لوبرز» كميسر عالي پناهندگان ملل متحد ضمن افشاي محمدحسين سبحاني و بخشي از شبكه جديد اعزامي گشتاپوي ملايان از تهران، از طرحهاي وزارت اطلاعات پرده برداشت. وي در نامه خود مي نويسد :
«آن‌قدر مصاحبه با محمدحسين سبحاني كنجكاويم را جلب كرد كه در صدد برآمدم اين ماجرا را تا ته دنبال كنم تا ببينم سر از كجا درمي‌آورد. كمي بعد متوجه شدم كه هنوز مدارك پناهندگي محمدحسين سبحاني درست نشده سر از كلن درآورده است، در كلن در خانه‌يي با كريم حقي، مهدي خوشحال، علي اكبر راستگو و ... جمع شده اند . در اين خانه محمدحسين سبحاني خطوط جديدي كه از ايران آورده بود را به آنها ابلاغ كرده  و در اين رابطه بين آنها تقسيم كار كرده است . از آن‌جا كه مي‌دانستم كريم حقي و مهدي خوشحال، علي اكبر راستگو و ... از سوي پليس امنيتي هلند و آلمان به عنوان جاسوساني كه در رابطه با وزارت اطلاعات رژيم هستند و براي انجام ماموريتها و يا چاپ انتشاراتشان پول دريافت مي‌كنند شناخته شده‌اند، رابطه محمدحسين سبحاني با آنها و اين نشستها كاملا پرده از روي مسائل برداشت.
همزمان متوجه شدم كه فرد ديگري به نام مسعود خدابنده كه او هم مدعي بود مسئوليت اصليش مبارزه با مجاهدين است، از انگليس به شرق آلمان رفته بود تا به حل مسائل پناهندگي محمدحسين سبحاني و افراد هم تيم او كمك كند. اينها افرادي به نامهاي فرهاد جواهري يار، ادهم طيبي، ادوارد ترمادويان و ... بودند كه همگي به‌طور همزمان به آلمان رسيده بودند و پناهنده شده بودند.
سناريو مأمور وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي به‌طور خلاصه اين بود كه از مسئولان «ستاد امنيت سياسي مجاهدين» بوده و به‌دليل «مخالفت با سياستهاي سازمان» توسط مجاهدين «زنداني و شكنجه» شده و پس از تحمل سالها زندان انفرادي، مجاهدين او را به عراق تحويل داده‌اند. چند سال هم در عراق زنداني بوده و سپس به رژيم ايران «مسترد» شده و توسط وزارت اطلاعات هم زنداني شده است. اما در روز سوم ورود به ايران، از زندان وزارت اطلاعات «گريخته» و به آلمان آمده است!!  
- وي در حالي‌كه مدعي بود فقط بعد از سه‌روز از دست وزارت اطلاعات گريخته است ، اما همهٌ جزوات و كتابهايي را كه وزارت اطلاعات در سالهاي اخير به اسم جداشدگان مجاهدين عليه مجاهدين منتشر كرده، مطالعه كرده بود. كتابهايي كه وزارت اطلاعات در دو مورد آنها را مصرف مي‌كند. يكي در خارج كشور براي مصارف خارجي و يكي هم براي آموزش دادن به مأموران نفوذي وزارت اطلاعات در خانه‌هاي امن و هتلهاي تحت كنترل اطلاعات در تهران. واضح است كه امكان مطالعهٌ اين جزوات و كتابها درنزد مجاهدين و در زندان عراق وجود نداشته و بنابراين سبحاني بايستي در عرض كمتر از سه روز دهها جلد كتاب را مطالعه كرده باشد! آن‌هم در حالي‌كه بنا به‌ادعاي خودش در اين سه روز تحت شكنجه و يا در حال انتقال از زندان قصر شيرين به زندان كرمانشاه و از زندان كرمانشاه به زندان تهران بوده است!
- سبحاني تصريح مي‌كرد كه «رسالت» او در خارج كشور مبارزه عليه مجاهدين و شخص آقاي مسعود رجوي است و مهمترين موضوع اين است كه بايستي آقاي رجوي را مورد حمله قرار داد. وي هم‌چنين مي‌گفت كه مسئوليت دارد تا ساير «جدا شدگان مجاهدين» را كه از ايران «فرار مي‌كنند» سازمان دهد. 


- اين فرد خود را به‌وضوح طرفدار رفسنجاني و خطي كه او در دوران رياست‌جمهوريش دنبال مي‌كرد مي‌داند ولي از من خواست كه در مصاحبه به اين موضوع اشاره نكنم. سبحاني گفت: رفسنجاني «پدر اصلاحات در ايران» است و معتقد بود فعاليتهاي مجاهدين در داخل ايران از يكسو و «چپ‌رويهاي» بخشي از جناح خاتمي باعث شكست و انزواي رفسنجاني شده است و از اين بابت به‌شدت از مجاهدين جريحه‌دار بود
- در يك كلام ‌پس از ساعتها بحث و گفتگو و تماسهاي تلفني متعدد بعدي با اين فرد مثل روز برايم روشن شد كه اين فرد نه يك پناهجوي سياسي و نه يك بريدهٌ در پي زندگي بلكه يك مأمور آموزش ديدهٌ اعزامي وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي با پشتوانهٌ ‌قوي مالي و ارتباطي است كه به‌گفته خودش «در اين‌جا يعني خارج جز با هدف مبارزه با مجاهدين نيامده و رسالت ديگري جزمقابله با آنها ندارد».
- 5‌روز بعد از مصاحبه و گفتگوي 8‌ساعته با سبحاني وي بامن تماس گرفت و گفت مي‌خواهد اطلاعيهٌ دوتن ديگر از جداشدگان از مجاهدين را به من بدهد تا ويراستاري و تايپ كرده و براي انتشار به‌او برگردانم. هرچند اين درخواست برايم عجيب بود اما آن را پذيرفتم و به‌او گفتم كه متون را براي من فاكس كند. دوروز بعد يعني دوشنبه 5‌اوت يك اطلاعيه 10‌صفحه‌يي تايپ شده با امضاي مشترك دو نفر به نامهاي جواهري‌يار و ادوارد ترمادويان براي من فاكس كرد. روي اين اطلاعيهٌ تايپ شده كه نسخه‌يي از آن را به ضميمه برايتان ارسال مي‌كنم، تصحيحاتي به‌صورت دستنويس انجام شده بود و مشخص بود كه متن اصلي نه دست سبحاني و نه دست جواهري‌يار و نه ترمادويان است.‌بلكه آنها اين متن را از خارج از آلمان به‌صورت تايپ شده دريافت نموده‌اند. آشكار بود كه سرنخ مستقيماً در دست وزارت اطلاعات در تهران است. در اين متن، سناريو هر دو نفر، مانند سناريو سبحاني بود و مدعي هستند كه «مخالف مجاهدين» بوده‌اند و پس از دستگيري توسط مجاهدين به‌عراق و از عراق به‌رژيم ايران تحويل داده شده‌اند و آنها نيز به‌طور مرموزي از دست وزارت اطلاعات گريخته‌اند و به‌اروپا آمده‌اند…
با احترام محمود مسعودي 18‌اوت 2002 (27‌مرداد 1381)
رونوشت:
- خانم مري رابينسون كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد
- رئيس كميسيون حقوق بشر ملل متحد
- رئيس صليب سرخ
- مسئول امور ايران در كميسارياي عالي حقوق بشر ملل متحد
- عفو بين‌الملل
- كميسيون امنيت و ضدتروريسم شوراي ملي مقاومت ايران

گزارشهاي دستگاههاي امنيتي آلمان  و هلند
سازمان حراست از قانون اساسي آلمان در گزارش سال 97خود مي نويسد:«... يكي از كارهاي اصلي سرويس مخفي ايران تحت نظر قرار دادن ايرانيهاي اپوزيسيون كه در آلمان زندگي مي‌كنند بوده است. در اين رابطه در پيشاپيش همه تحت‌نظر‌گرفتن مجاهدين خلق ايران و همين‌طور بازوي سياسي آن ”شوراي ملي مقاومت ايران” مد نظر بوده است...». همين سازمان در گزارش دو سال بعد خود يعني گزارش سال 99خود تأكيد مي‌كند:«...هدف اوليه سازمان اطلاعات ايران كماكان مبارزه با مخالفين ايراني مقيم آلمان است. ... سازمان مجاهدين خلق ايران و بازوي سياسي آنها شوراي ملي مقاومت ايران كماكان در صدر فعاليتهاي سازمان اطلاعات ايران قرار دارند».

گزارش دستگاه امنيتي هلند
سازمان امنيت هلند (AIVD) در گزارش سال 1998خود مي‌نويسد: «...هنوز هم ديده مي‌شود كه سازمانهاي امنيتي ايران در هلند فعال هستند ماٌموران ايراني مصمم هستند كه اعضاي گروههاي اپوزيسيون را پيدا كرده تا بدين‌وسيله آن سازمانها را بي‌ثبات كنند. به‌ويژه اعضاي كنوني و سابق مجاهدين خلق مورد توجه زياد سازمانهاي امنيتي ايران هستند. سازمان (امنيت ايران) از فشار(intimidation) بر روي ايرانيان براي همكاري استفاده مي‌كند.
 يك‌سال بعد سازمان امنيت هلند (AIVD) گزارش داد «مجاهدين خلق MEK مهمترين سازمان اپوزيسيون ايران بود و در هلند نمايندگي دارد... در غرب فعاليتهاي مجاهدين خودش را به ترتيب‌دادن تظاهرات و دادن اطلاعات شفاهي و كتبي محدود مي‌كند .
... مسئولين ايراني هم‌چنان سخت با گروههاي اپوزيسيون برخورد مي‌كنند يك وظيفه مهم سازمانهاي امنيت ايران رديابي و ثبت كردن اعضاي اپوزيسيون درخارج و بويژه هواداران كنوني و قبلي مجاهدين خلق MEK  مي باشد.
توطئه ننگين 17ژوئن2003
در اوائل سال 1382، وزارت اطلاعات رژيم آخوندي، در همكاري با سازمان امنيت فرانسه، اقدام به‌يك توطئه براي اخراج و  استرداد اعضا و مسئولان مقاومت ايران از فرانسه نمود.
در روز 17ژوئن 1300 پليس فرانسوي به‌مقر شوراي ملي مقاومت ايران در اورسوراواز حمله كرده و 163 تن از مجاهدين از جمله خانم مريم رجوي، رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران را دستگير و به‌زندان منتقل كردند تا آنها را به‌ايران استرداد كنند. محمد حسين سبحاني يكي از منابع اطلاعاتي و جاسوسي رژيم ايران در اين توطئه بود. اين از خائنانه‌ترين اقدامات سبحاني در خدمت وزارت اطلاعات عليه مقاومت ايران بود كه با همكاري داس‌ت فرانسه انجام گرفت.
بولتن وزارت اطلاعات شمارة 3726/د كه در روز 23 ژوئن 2003 براي مقامات عاليرتبة رژيم ارسال شده است  برهمكاري سرويسهاي اطلاعاتي رژيم آخوندي و فرانسه تأكيد مي‌كند و مي نويسد:
خ5 ـ انتشار محدود : عمليات مذكور كه در نوع خود بي‌سابقه است، از بيش از 5/2 سال قبل توسط سرويس امنيت داخلي فرانسه ( DST ) برنامه ريزي شده و مراحل قضايي آن به‌تدريج پيش رفته بود كه جزئيات امر در جلسات تبادل توسط سرويس مذكور تشريح مي‌شد. بر‌اساس برنامه‌ريزي به عمل آمده، شانزده نفر از اعضاي اصلي منافقين در فرانسه به جرم مشاركت در اقدامات تروريستي محاكمه خواهند شد».

روز جمعه 21 اسفند83 ، محمد محدثين، مسئول كميسيون خارجة شوراي ملي مقاومت، ويليام بوردون و فرانسوا سر، وكلاي دادگستري، ژاك گايو، اسقف پارتنيا و از چهره‌هاي سرشناس مدافع حقوق بشر در فرانسه و پاتريك بودوئن، رئيس افتخاري فدراسيون بين‌المللي حقوق بشر در يك كنفرانس مطبوعاتي در پاريس توطئة رژيم آخوندي براي دخالت در پروندة 17 ژوئن را افشا كردند... محدثين از كريم حقي، خدابنده، سبحاني و طيبي، به‌عنوان مأموران رژيم آخوندي در اين طرح نامبرد.
شركت در توطئة وزارت اطلاعات عليه حضور خانم مريم رجوي در فرانسه
رژيم آخوندي كه نتوانسته بود در توطئه 17ژوئن به‌اهداف خود عليه مقاومت ايران دست يابد، در اوائل فروردين 1384 به‌اين فكر افتاد تا با بسيج تمام مأمورانش از سراسر اروپا در فرانسه عليه رئيس جمهور برگزيده مقاومت دست به‌اقداماتي بزند.


مأموران اطلاعات آخوندي كه از حمايت و هماهنگي يك سرويس فرانسوي برخوردار بودند و از شهرهاي مختلف اروپايي به‌فرانسه آمده بودند، به‌اورسور‌اواز و شهرهاي ديگر اين منطقه رفتند تا به پخش اكاذيب و دروغ عليه مقاومت ايران و رئيس جمهور برگزيده آن بپردازند. اين اقدام مزدوران كه خبرگزاري فرانسه مجموعاً تعداد آنها را حدود 50 نفر گزارش كرد، با نفرت و انزجار شهروندان فرانسوي مواجه شد. مأموران وزارت اطلاعات كه تحت عنوان« اعضاي سابق مجاهدين» به مأموريت آمده بودند، تصريح مي‌كردند «ما به كمك د. اس. ت مي‌خواهيم كاري كنيم كه فرانسه مريم رجوي را به ايران اخراج كند»، آنها مي‌گفتند «ما براي محكوميت و اخراج و اعدام مريم رجوي كار مي‌كنيم».
دستور چنين اقدامي را آخوند يونسي، وزير اطلاعات رژيم آخوندي، دو هفته قبل از آن اعلام كرده بود «من امروز به معاونم دستور دادم جنايتهاي منافقين را سريع به‌عرض مجامع بين‌المللي برساند و ثبت شود»(تلويزيون رژيم 25اسفند83).


 مزدور سبحاني، يكي از گردانندگان اين معركه بود كه به‌همراه كريم حقي، مسعود خدابنده و تعدادي ديگر از مأموران شناخته‌شدة اطلاعات آخوندي به‌فرانسه آمده بودند.
تجمع مأموران رژيم، نفرت و انرجار مضاعف شهروندان شريف فرانسوي در اورسوراواز، سرژي و ميدان تروكادرو را نسبت به رژيم آخوندي و توطئه‌‌‌هايش برانگيخت. آنها از حضور مأموران رژيم آخوندي در  شهرشان به‌شدت خشمگين بودند. مصوبه شوراي وزيران اتحاديه اروپا در 29 آوريل 1997 بر «همكاري ميان دولتهاي اروپايي براي تضمين اين كه به ايرانياني كه داراي ماموريتهاي اطلاعاتي و امنيتي هستند ويزا داده نشود» تاكيد مي‌كند و همه دولتهاي عضو را به «اقدام هماهنگ براي اخراج و ممانعت از ورود پرسنل اطلاعاتي ايران در كشورهاي عضو اتحاديه اروپا» فرامي‌خواند.



بازداشت در فرانسه به جرم چاقوكشي و مجروح كردن ايرانيان مخالف
وزارت اطلاعات رژيم ملايان در صدد بود با جمع آوري و اعزام شماري از مأموران خود از فرانسه و ساير كشورهاي اروپايي جلسه‌يي در تاريخ 17ژوئن 2007 در سالن فياپ پاريس عليه پناهندگان و مخالفان سياسي رژيم برگزار نمايد. براي اين كار محمدحسين سبحاني و تعداد ديگري از مأموران خود را از كشورهاي مختلف روانه پاريس كرده  بود. اما قبل از برگزاري جلسه ، به مجرد حضور چند پناهنده سياسي، مزدوران كه تدارك حمله و هجوم را از قبل ديده بودند، به جان پناهندگان افتادند و وحشيانه آنها را با چاقو و قمه و پنجه بوكس و گاز اشك آور،  مضروب و مجروح كردند.
در پي حملات وحشيانه مزدوران، پليس خود را به محل رساند و پس از بررسي صحنه و جمع آوري آلات جرم و شناسايي مجرمين، علاوه بر لغو جلسه مزدوران، محمد حسين سبحاني و دو مزدور چاقوكش ديگر اطلاعات و سفارت رژيم آخوندي را بازداشت و مورد تعقيب قضايي قرار داد. (پيوست شماره 3)

 هفته‌نامة اكورژيونال در روز 27ژوئن 2007، اين مورد نوشت:


فردي که به افشاگري در مورد مجاهدين پرداخته بود يک تروريست واقعي است
اور سور اواز ـ مقاله اي به قلم ژان ـ فرانسوآ دوپاکيه (Jean-François DUPAQUIER)
هفته نامه «اکو رژيونال» ـ چهارشنبه 27 ژوئن 2007
در  تاريخ 5 آوريل 2005 محمد سبحاني در جلو شهرداري اورسوراواز عليه پناهندگي اعطا شده به مجاهدين خلق در فرانسه به تظاهرات پرداخته بود. او اخيراً پس از شرکت در يک چاقوکشي دستگير شده است.
آيا محمد حسين سبحاني يک فرد مسالمت‌جو و دموکرات است که به ناگهان «از کوره در رفته است» و در يک حمله با چاقو به پناهندگان ايراني حمله کرده است يا اين‌که او يک مامور سرويسهاي اطلاعاتي رژيم ملاها (VEVAK) است، همان سرويسهايي که در ايران «قانون اسلامي» را به‌صورت بيرحمانه به مردم تحميل مي‌کنند. در هر صورت اين شاهد ممتاز قاضي بروگير به‌همراه 2 نفر از رفقايش به اتهام حمله با چاقو به مخالفان ايراني در وسط پاريس تحت پيگرد قضايي قرار گرفته است. (پيوست شماره 4)
چاقوکشي



محمد حسين سبحاني جزء يک گروه 3 نفره است که در پاريس دستگير شده‌اند، در جريان يک درگيري بين ايرانيان که قربانيان آن اعضاي مجاهدين خلق بوده اند.
البته جلسه‌يي که در روز 17ژوئن امسال قرار بود در پاريس برگزار شود علني بود. افراد فعال طرفدار رژيم ايران مخصوصا مي‌خواستند که اين مراسم را در سالگرد دستگيريهاي انجام شده در سال 2003 در اور سور اواز برگزار کنند تا به‌تبليغات گسترده  در مورد اين واقعه بپردازند.  
همان‌طور که قابل پيش‌بيني بود مجاهدين خلق به جلو سالن برگزاري اين جلسه آمدند تا اعتراض خود را ابراز کنند. آنها معتقدند که سرويسهاي اطلاعاتي ايران اين جلسه را به راه انداخته‌اند. چند مرد با گاز اشک آور به اين معترضين حمله کردند. يک ايراني بطور جدي با چاقو زخمي شده است.
 «عوامل رژيم ايران»
بنا به گفته منابع قضايي، مهاجم مجهز به سلاح سرد در بازداشت موقت قرار گرفته است و قرار است توسط قاضي مورد بازجويي قرار بگيرد. اين قاضي تصميم خواهد گرفت که آيا اين متهم آزاد خواهد شد يا اين‌که در بازداشت نگه‌داشته خواهد شد.
احکام بازداشت
به دستور قاضي ميشل گاناسيا (Michel Ganascia)، اين فرد به اتهام «وارد کردن جراحات بطور جمعي و عمدي با استفاده از سلاح» در بازداشت موقت قرار گرفته است. بنا به گفته ويليام بوردون (وکيل مجاهدين) ، 7 عضو OMPI شکايتهاي شخصي عليه اين فرد مهاجم ارائه داده اند.
به گفته OMPI يکي از 3 نفري که تحت پيگرد قضائي قرار گرفته اند محمد حسين سبحاني است. او شهرت دارد که مامور سرويسهاي اطلاعاتي ايران است. او يکي از کساني است که عليه مجاهدين شهادت داده بود و در چارچوب تحقيقات قضايي در مورد OMPI توسط DST مورد استماع قرار گرفته بود. در جريان تظاهراتي که در تاريخ 5 آوريل 2005 در شهر اورسوراواز عليه شهرداري اورسوراواز و OMPI به راه انداخته شده بود سبحاني با نفرت بسيار به شعاردادن مشغول بود و تصوير او در عکسي که در ان زمان توسط خبرنگار اکو رژيونال گرفته شده است به چشم مي‌خورد. اين نکته که سبحاني شاهد اصلي پرونده‌يي است که قاضي بروگير آن را دنبال مي‌کند به خودي خود نشان مي‌دهد که اين پرونده تا چه ميزان سست و نامستحکم است.


محمد حسين سبحاني بارها به اتفاق ساير مزدوران قبل و بعد ازحملات مالكي به اشرف ، به منظور شناسايي و تكميل اطلاعات مزدوران عراقي و نيروي تروريستي قدس به عراق مسافرت كرده و در اطراف اشرف به شناسايي مواضع مجاهدين ومحلهاي استقرار آنها پرداخته است .


پس ازحمله مالكي به اشرف كه منجر به كشته ومجروح شدن تعدادي ازمجاهدين گرديد و مزار شهداي مجاهد خلق به اشغال نيروهاي عراقي ومالكي جنايتكار درآمد . مزدور سبحاني به مزار اشرف رفته و ازطريق مصاحبه با راديو تلويزيونهاي عراقي ، به زمينه سازي براي كشتار بزرگ اشرف اقدام نمود .


بعداز دستگيري كريم حقي بوسيله پليس هلند و لو دادن همه فعاليت هاي وزارت اطلاعات درخارج كشور، به دليل محدوديت هاي كريم حقي براي فعاليت هاي علني ، مسوليت او را وزارت اطلاعات به محمد حسين سبحاني محول كرده است وكريم حقي به فعاليت هاي مخفي روي آورده است .


ولي ساير مزدوران وزار ت اطلاعات ، محمدحسين سبحاني را متهم به بي عرضگي و بالا كشيدن بخشي از پولهاي ساير مزدوران كرده اند و او را قبول ندارند .هماهنگي هاي اجرايي را سبحاني با  شادانلو انجام ميشود .
محمد حسين سبحاني صحنه گردان ، اكسيون هاي چند نفره وزارت اطلاعات را درفرانسه ويا آلمان بعهده دارد .
گرفتن اجازه برگزاري اكسيون در فرانسه بعهده يك مامورديگر وزارت اطلاعات به نام جهانگير شادانلو ميباشد.
هماهنگي هاي اجرايي را سبحاني با  شادانلو انجام ميشود .

چشم در چشم هيولا! خاطرات زندان ”هنگامه حاج حسن.دخترك سرخپوست ادامه 20

يكي ديگر از ه‌مسلوليه‌اي من،”كبري عليزاده“ بود كه او ه‌م ه‌مكلاسي‌ام بود.”كبري“، دختري ساكت و بسي‌ار زحمتكش و فوق العاده م‌حجوب بود و بيماران خيلي او را دوست داشتند. در دورة دانشجويي چون موه‌اي صاف براقي داشت و فرقش را از وسط باز ميكرد و چهرة استخواني و ظريف و پوستي سبزه داشت، اسم او را سرخپوست گذاشته بوديم و در جمع خودمان در خوابگاه دانشجويي، گاه‌ي كه دور ه‌م جمع ميشديم، يك نوار دورسرش ميبستيم با سروصدا، اداي رقص سرخپوسته‌ا را درمي‌اورديم و تفريح ميكرديم و حالا آن سرخپوست كوچك در مقابل من بود. در سلول و با پاه‌ايي آشولاش، اما در نگاهش ه‌مان برق ه‌ميشگي، برق م‌حبت ميدرخشيد.
كبري“ ه‌م درخي‌ابان دستگير شده بود. حين دستگيري مداركي را كه با خود داشت خورده بود و پاسداره‌ا نتوانسته بودند ‌به‌انه‌ا دست پيدا كنند. ‌به‌اين جه‌ت كينة شديدي نسبت ‌به‌او داشتند و او را از ه‌مان لحظه زير شكنجه برده و پاه‌ايش را متلاشي كرده بودند، چنان كه تا مدته‌ا نميتوانست راه برود. موقعي كه من او را ديدم تازه كمي ‌به‌‌تر شده بود و با كمك افراد ديگر و كمي ه‌م با اتكاي كنار كف پايش راه ميرفت. پايش عفوني شده بود و امكان رسيدگي ‌به‌ او را در سلول نداشتيم. پاه‌ايش طوري بود كه حتماً بايد عمل پيوند انجام ميشد خودش ميگفت مرا عمل نميكنند، بازجويم گفته كه اعدامي هستم چون شمالي هستم. پاسداران از شماليه‌ا كينة عجيبي داشتند و ميگفتند شماليه‌ا ه‌مه ضدانقلاب هستند،چرا كه در شمال، هواداران مجاهدين از ه‌مه جا بيشتر بودند.
كبري“ گفت ‌به‌‌م‌حض اين كه پايم ‌به‌شكنجه‌گاه رسيد، شكنجه‌گر گفت اول صد ضر‌به‌ فقط براي شمالي بودنت ميزنم و يك نفس زد و بعد گفت حالا سه‌م خودت را ميزنم كه من ه‌م ‌به‌رويش تف كردم. تنه‌ا كسي كه چند ساعت در شكنجه‌گاه‌ه‌اي رژيم بوده باشد و ي‌ا فقط 5، 6 ضربة شلاق خورده باشد، ميتواند بفه‌مد كه تف كردن ‌به‌روي بازجو، آن ه‌م بعد از خوردن صدضر‌به‌ شلاق يعني چه!
كبري“ را چند بار براي بازجويي بردند و ‌به‌‌ه‌مان پاه‌اي مجروح و روي ه‌مان زخمه‌ا مجدداً كابل زدند. يكبار بعد از بازگشت از بازجويي گفت، ”ته‌مينه“ را ديدم، در اتاق بازجويي بود و فقط توانستم ‌به‌او بگويم كه با هنگامه در يك سلول هستيم. ‌به‌او گفتم آي‌ا باز ه‌م امكان دارد كه او را ببيني گفت شايد و من نامه‌يي در يك كاغذ كوچك براي ته‌مينه نوشتم و گفتم كه اگر او را ديدي در فرصتي ‌به‌او بده. البته در زندانه‌اي خميني، آن ه‌م زير بازجويي، از قلم و كاغذ خبري نيست و من يك تويي خودكار و مقداري كاغذ را موقعيكه براي بازجويي رفته بودم از اتاق بازجو كش رفته بودم و آنه‌ا را در لبة پنجره بالاي سلول پنه‌ان كرده بودم و از آنه‌ا براي مواردي از اين قبيل استفاده ميكرديم. فكر كردم ‌به‌‌تر است يك نامه ه‌م آماده داشته باشم كه اگرخودم ‌به‌ هر دليلي با ”ته‌مينه“ روبرو شدم ‌به‌ او بده‌م در نامه باز ه‌م از وضعيت خودم و اخبار و اطلاعات و دستگيريه‌اي جديد برايش نوشته بودم و در جيبم ‌به‌صورت لولة كوچكي گذاشته بودم و مترصد فرصتي بودم. فرصتي كه ‌به‌طور اتفاقي ‌به‌‌د ست آمد. ‌به‌اين ترتيب كه:
 ”زهرا“ اغلب در حمام حالش ‌به‌‌ه‌م ميخورد، يك روز ه‌مراه با زبيده او را براي حمام برده بودند كه ناگه‌ان در سلول را ‌به‌شدت كوبيدند و يك پاسدار گفت هنگامه سريع بيرون بي‌ايد. من ‌به‌‌سرعت هرچه داشتم پوشيدم و از بچه‌ه‌ا خداحافظي كردم چون صدا كردن اينطوري اغلب برگشت نداشت. وقتي بيرون آمدم، پاسداري كه مرا صدا زده بود گفت سريع دنبالم بي‌ا! كه رفتم. مرا ‌به‌ راهرو پشتي برد و در يك سلول را باز كرد كه درواقع هواخوري بند بود، فقط سقف نداشت. ديدم ”زبيده“ بالاي سر زهرا كه كبود شده و افتاده، نشسته، تا مرا ديدگفت ”زهرا“ دارد ميميرد گفتم كه تو بي‌ايي چون دكتر نيست. آن پاسدارگفت چه‌كار كنم؟ ‌به‌او گفتم يك سرنگ و يك آمپول واليوم بي‌اور! كه رفت بي‌اورد. در هواخوري اولين چيزي كه ديدم لباسه‌ايي بودكه آويزان بود و سارافون چه‌ارخانه قهوه‌يي كرم ”ته‌مينه“ نيزآنجا بود، ‌به‌”زبيده“ گفتم سر او را اينطوري نگهدار و بلند شدم و در ه‌مين حال نوشته‌يي راكه در جيبم آماده بود در جيب سارافون ”ته‌مينه“ گذاشتم و از اين خوششانسي كه پيش آمده بود خيلي از خدا تشكر كردم. بعد از تزريق، وضعيت زهرا ‌به‌‌تر شد و رنگش ‌به‌حالت عادي برگشت پاسداركه اين را ديد گفت يك نفر ديگر ه‌م داريم كه حالش خوب نيست، او را ه‌م ببين چون دكتر معلوم نيست كي بي‌ايد و مرا ‌به‌‌سلول ديگري برد كه خواهري باردار آنجا بود و زير شكنجه قرار گرفته و حالش خوب نبود. ‌به‌پاسدار گفتم برو وكمي آبقند بي‌اور، در اين فاصله با او صحبت كردم، وقتي از من مطمئن شد، گفت ه‌مسرم را كه زير شكنجه دربوداغان شده بود نشانم دادند، براثر آن شوكه شدم. وقتي پاسدار آمد گفتم او باردار است و ضعف جدي دارد، برايش كمپوت و شير و از اين چيزه‌ا بي‌اور! كه رفت و آورد. لازم است توضيح بده‌م كه اين پاسدار يك مورد استثنايي بود كه خيلي ‌به‌ثواب و گناه و مسائل شرعي پايبند بود و مثل ”زبيده“ خيلي حاليش نبود كه نبايد اين كاره‌ا را بكند و ‌به‌صورت يك نگه‌بان شيفت تنظيم ميكرد. بچه‌ه‌ا ه‌م برنامة شيفته‌اي او را درآورده و بعضي چيزه‌ا را از طريق او ‌به‌‌د ست مي‌اوردند مثلاً اغلب براي بيماران در زمانه‌اي شيفت او شير و شكر و مواد ميگرفتيم كه البته اين موضوع ه‌م زي‌اد دوام ني‌اورد او را جا‌به‌‌جا كردند.

‌به‌ ماجراي ”كبري“ برگردم. مدتي بعد ”كبري“ را از سلول ما بردند، درواقع او را براي تيرباران بردند، ولي ما نميدانستيم و بعده‌ا كه ‌به‌‌بند عمومي رفتيم، اين را فه‌ميديم. آري، آن دخترك كوچك سرخپوست باآن لبخند قشنگ و م‌حجوب كه ه‌ميشه برلب داشت ‌به‌نزد خدايش رفته بود. او درسكوت و در اوج مظلوميت بدون اينكه خانواده‌اش بدانند كجاست و چه ‌به‌‌سرش آمده تيرباران شد اما داغ تسليم را بر دل سي‌اه دژخيمان گذاشت. بعده‌ا فه‌ميدم كه برادر كوچك او را ه‌م با فاصلة كمي از او در شمال اعدام كرده‌اند.

شاملو شعر «عشق عمومي

شاملو شعر «عشق عمومي» را در سال 1334 پس از پرپرشدن بسياري از يارانش, ازجمله مرتضي كيوان, سرود كه به دست ماْموران حكومت كودتا به خون غلتيدند؛ در سالي كه آوار سنگين آن را در شعر «نگاه كن» اين گونه بازگو مي كند:
«سال بد/ سال باد/ سال اشك/ سال شك.
سال روزهاي دراز و استقامتهاي كم؛
سالي كه غرور گدايي كرد.
سال پست / سال درد/ سال عزا/ سال اشك پوري/ سال خون مرتضا...»
 
(ازچپ: مرتضی کیوان، شاملو، نیما، کسرایی، ابتهاج)

       «عشق عمومي» يكي از شعرهاي مجموعۀ «هواي تازه» است كه شامل شعرهايي است كه شاملو در سالهاي 1326تا 1335 سروده است:
   «اشك، رازي­ست/ لبخند، رازي ست/ عشق، رازي ست.
اشكِ آن شب لبخندِ عشقم بود.
*
قصه نيستم كه بگويي/ نغمه نيستم كه بخواني/ صدا نيستم كه بشنوي/
يا چيزي چنان كه ببيني/ يا چيزي چنان كه بداني.
من درد مشتركم
                 مرا فرياد كن...
         *            
نامت را به من بگو/ دستت را به من بده/ حرفت را به من بگو/  
قلبت را به من بده.
من ريشه­هاي تو را دريافته ­ام/ با لبانت براي همۀ لبها سخن گفته ام/
و دستهايت با دستان من آشناست.

در خلوتِ روشن با تو گريسته ام/ براي خاطر زندگان,
و در گورستان تاريك با تو خوانده ام/ زيباترين سرودها را
زيرا كه مردگان اين سال/ عاشق ترينِ زندگان بوده اند... 1334»

   شاملو در يكي دو مصاحبه دربارۀ اين «درد مشترك» سخن مي­گويد, از جمله در گفتگويي كه در 20مرداد سال 1358 زير عنوان «سندباد در مرگ» (از «شبانه ها» تا «هجراني ها») در روزنامه «بامداد» به چاپ رسيد:
   «من از درد خودم فرياد زده­ ام و البته كه چنين است. مگر مي توان از درد ديگري فرياد زد و در ضمن صميمي و صادق نيز بود! امّا اگر درد من درد تو نيز بوده؛ اگر درد من درد مشترك بوده, پس در همان حال "درد مشترك" را فرياد زده ام».

   شاملو در گفتگويي كه در نشريه «انديشه و هنر», شماره 2, فروردين 1344 («ويژه نامۀ الف. بامداد») به چاپ رسيد, در همين باره با اشاره به مردم مي­ گويد: «من اگه انسان باشم, نمي تونم از درد شما غافل باشم؛ نمي تونم. توي عاشقونه ترين شعرهاي من يه عقيدۀ اجتماعي پيدا مي كنين, چرا؟ براي اين كه من دور نيستم از جامعه ام. من همراه جامعه هستم. من حس مي كنم جامعه­ ام رو. و اين اصلاً تختۀ پرش منه».
شاملو در «شعري كه زندگي ست», از سروده هاي سال 1334 كه در مجموعه «هواي تازه» به چاپ رسيد, دربارۀ اين «تختۀ پرش» شاعر، روشن تر سخن مي گويد:­
«موضوع شعر شاعر پيشين/ از زندگی نبود/
در آسمان خشك خيالش, او/ جز با شراب و يار نمي­كرد گفت و گو.
او در خيال بود شب و روز/ در دام گيس مضحك معشوقه پاي­بند,
حال آن كه ديگران/
دستي به جام باده و دستي به زلف يار/
مستانه در زمين خدا نعره مي­زدند!
                   *                      
موضوع شعر شاعر/ چون غير از اين نبود/ تاٌثير شعر او نيز/چيزي جز اين نبود:
آن را به جاي متّه نمي شد به كار زد، در راههاي رزم/
با دستكار شعر/ هر ديوصخره را / از پيش راه خلق/ نمي شد كنار زد.
يعني اثر نداشت وجودش/ فرقي نداشت بود و نبودش/
   آن را به جاي دار نمي­شد به كار برد.
حال آن كه من/ به شخصه/ زماني/ همراه شعر خويش
همدوشِ شنجويِ كره يي/ جنگ كرده ام
يك بار هم "حميدي شاعر" را/ در چند سال پيش/
بر دار شعر خويشتن/ آونگ كرده ام...
         *                  
موضوع شعر/ امروز/ موضوع ديگري است...
امروز/ شعر/ حربۀ خلق است/ زيرا كه شاعران/
خود شاخه­يي ز جنگل خلق­اند/ نه ياسمين و سنبل گلخانۀ فلان.
بيگانه نيست/ شاعر امروز/ با دردهاي مشترك خلق:
او با لبان مردم/ لبخند مي زند,/ درد و اميد مردم را/ با استخوان خويش/
پيوند مي زند...
             *              
الگوي شعر شاعر امروز/ گفتيم: زندگي ست!
از روي زندگي ست كه شاعر/ با آب و رنگِ شعر/
نقشي به رويِ نقشه ديگر/ تصوير مي كند:
او شعر مي نويسد:/ يعني،/ او دست مي نهد به جراحات شهر پير؛/
يعني،/ او قصه مي كند/ به شب/ از صبح دلپذير.
او شعر مي نويسد,/ يعني،/ او دردهاي شهر و ديارش را/ فرياد مي كند؛
يعني،/ او با سرود خويش/ روانهاي خسته را/ آباد مي كند.
او شعر مي نويسد,/ يعني،/
او قلبهاي سرد و تهي مانده را/ ز شوق/ سرشار مي كند.
او شعر مي نويسد,/ يعني،
او افتخارنامۀ انسان عصر را/ تفسير مي كند؛                                                              
يعني،/ او فتحنامه هاي زمانش را/ تقرير مي كند.
اين بحثِ خشكِ معنيِ الفاظ خاص نيز/ در كار شعر نيست،/
اگر شعر زندگي­ست.
ما در تكِ سياه ­ترين آيه ­هاي آن/ گرمايِ آفتابيِ عشق و اميد را
احساس مي كنيم.
كيوان/ سرود زندگي­اش را/ در خون سروده است؛
 
(وارتان سالاخانیان)
وارتان/ غريو زندگي ­اش را/ در قالب سكوت,
امّا, اگرچه قافيه زندگي/ در آن
چيزي به غيرِ ضربۀ كشدار مرگ نيست,
در هر دو شعر/ معنيِ هر مرگ/ زندگي ست (1333)».
                                



“جایگاه مبارزاتی خمینی در تاریخ مبارزات سیاسی ایرانیان” ارژنگ داودی .


نوشتاری از ارژنگ داودی در آستانه سالگرد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲

ارژنگ داودی زندانی سـیاسی محبوس در زندان رجایی شهر، در زنجیره نامه‌های خود از زندان، در آستانه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، سالگرد مجموعه حوادث پس از بازداشت روح‌اله خمینی و تظاهرات علیه دولت وقت در تهران و قم یادداشتی نوشته است.

این معلم و نویسنده زندانی در بخشی از این نامه نوشته: «این که علی‌رغم گذشت بیش از نیم قرن! هنوز تمام صحبت‌های روح‌اله خمینی در دوره قبل و بعد از خرداد ۴۲ و نیز تمام مکاتبات او با محمدرضاشاه پهلوی بدون سانسور برای اطلاع همگان منتشر نمی‌گردد، به این دلیل است که برخلاف آن چه که تبلیغ می‌شود، وی نه تنها شاه را بسیار متملقانه مورد خطاب قرار می‌داد؛ بلکه حتی در مقایسه با بسیاری از آخوندها نیز همواره از مرتجعانه‌ترین مواضع دفاع می‌کرد

ارژنگ داودی به خاطر نامه‌نگاری از زندان و انتشار و ارسال نوشته‌ها و یادداشت‌هایش بارها از سوی مسوولین زندان مورد تهدید، فشار و شکنجه قرار گرفته است. وی با اتهامات تازه‌ای در زندان روبرو و احکام جدید حبس نیز محکوم شده است.

اتهام «عضویت و هواداری و فعالیت موثر در پیشبرد اهداف سازمان مجاهدین خلق در زندان» صدور حکم اعدام را برای این زندانی سیاسی ۶۱ ساله به دنبال داشت.

ارژنگ داودی محکومیت ۱۰ ساله نخست خود را به پایان رسانده، اما پیش از صدور حکم تازه اعدام، با پرونده‌سازی‌های مختلف طی دوران حبس، دوباره به ۲۰ سال و ۸ ماه زندان محکوم شده است.

این زندانی سیاسی هم‌اکنون در سالن ۱۲ زندان رجایی‌ شهر کرج به‌سر می‌برد.

متن کامل نامه‌ی ارژنگ داودی در اختیار «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی» قرار گرفته است که در پی می‌آید.

ایرانیان پراکنده در سراسر گیتی؛

برای به پیروزی رساندن انقلاب سوم، متشکل شویم.



از آن نوبت که پیر پریشان پرداز

چشم در چشمان من

گستاخانه گفت که هیچ احساسی ندارد

و عرق شرم

و عرق بهت بر پیشانی میهن بنشاند

مرا با او سخن به پایان

به سرانجام آمد



هم‌میهنان؛

میکروسکوپ که سهل است با تلسکوپ تاریخ هم نمی‌توان جایگاه مبارزاتی خمینی در ادوار مختلف کشور را دید یا رصد کرد. خمینی هرچند که ظاهرا در شناسنامه، تاریخ تولدش ۱۲۸۳ ذکر شده اما در بحبوحه انقلاب در سال ۵۷ گفته می‌شد که وی ۷۷ سال دارد، یعنی متولد سال ۱۲۸۰ است؛ ولی احتمالا قبل از سال ۱۲۸۰ دنیا را به لوث وجود خود ملوث کرده باشد.

او که پس از پیروزی انقلاب مشروطه یعنی در طول یک دوره پرتلاطم از تاریخ سیاسی کشور موسوم به استبداد صغیر، رشد و نمو یافت، طبیعی می‌نمود اگر از عنفوان جوانی به سیاست و مبارزه روی می‌آورد؛ ولی برعکس تا آغاز دهه ۴۰ و در حالی که بیش از ۶۰ سال سن داشت، هیچ حرکت ملموسی که بویی از مبارزه سیاسی برده باشد از وی مشاهده نگردید. پس از آن هم تنها در برابر ۲ اصل از اصول ۶ گانه اصلاحات شاهنشاهی موسوم به انقلاب سفید! به دلایل کاملا فردی! و کاملا شخصی! یعنی به دلیل تعصب جنسیتی و تملک زمین، مواضع بسیار مرتجعانه‌ای اتخاذ کرد.

۱۲۸۴ پیروزی انقلاب مشروطه

۱۲۹۹ کودتای ضیا و رضا

۱۳۰۴ شروع سلطنت پهلوی

۱۳۰۸ تاجگذاری رضاشاه

۱۳۱۶ اوج قتل عام مبارزان سیاسی

۱۳۲۰ تبعید رضاشاه و آغاز سلطنت محمدرضاشاه

۱۳۲۴ ترویج جدی احزاب نو آیین

۱۳۳۰ اوجگیری نهضت ملی نفت

۱۳۳۱ خیزش مردمی در حمایت از رهبر نهضت ملی

۱۳۳۲ کودتا علیه دولت ملی

۱۳۳۶ تجدید حیات جنبش دانشجویی

روز ۱۶ آذر ۱۳۳۶ روبروی دانشگاه تهران، دانشجوی جوانی فریاد برآورد: “از چی بترسیم، از کی بترسیم”!؟ این بانوی جوان (پروانه اسکندری فروهر) برای اولین بار پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و دقیقا ۴ سال پس از به خون در غلتیدن سه دانشجوی جوان به طرزی آشکار، طلسم مبارزه با نظام ستمشاهی را جانانه شکست. همان بانویی که در سنین سالخوردگی در دوران خلف ناخلف‌تر خمینی هندی‌زاده یعنی شیخ علی شیره‌چی! در آذرماه ۱۳۷۷ همراه با همسر عالیقدر خود، دشنه آجین شد.

به راستی در سال ۳۶ جایگاه شخص روح‌اله خمینی را با حداقل ۵۶ سال سن! در کدام کور-جای جغرافیای سیاسی مبارزه، می‌شد تصور کرد!؟ تا بتوان برای نوچه‌هایی جعلی و فسقلی چون رفسنجانی، محمد یزدی، علی خامنه‌ای و سایر راهزنان اصلی انقلاب ۵۷ محلی از اعراب دست و پا کرد!؟

هم‌میهنان؛

این که علی‌رغم گذشت بیش از نیم قرن! هنوز تمام صحبت‌های روح‌اله خمینی در دوره قبل و بعد از خرداد ۴۲ و نیز تمام مکاتبات او با محمدرضاشاه پهلوی بدون سانسور برای اطلاع همگان منتشر نمی‌گردد، به این دلیل است که برخلاف آن چه که تبلیغ می‌شود، وی نه تنها شاه را بسیار متملقانه مورد خطاب قرار می‌داد؛ بلکه حتی در مقایسه با بسیاری از آخوندها نیز همواره از مرتجعانه‌ترین مواضع دفاع می‌کرد.

و از آن جمله مخالفت صریح وی با دو اصل مترقی “اصلاحات ارضی و حق رأی زنان” است که در برهه خاصی از روند تکامل همه جانبه اجتماعی به تعبیری به عنوان دو لنگه از یک دروازه تاریخی محسوب شده و برای ورود جدی کشورها به پروسه رشد صنعتی، همواره در میان تمام جوامع بشری الزام‌آور بوده و هستند. به طوری که به ویژه در مقطع آغازین گسست همه جانبه از نظام کهنه فئودالیته و حرکت جدی به سوی شرایط ما بعد آن، از ضروری‌ترین قانونمندی‌های گذار تاریخ به دوران نوین به حساب می‌آیند.

هم‌میهنان؛

مسلم آن که عنوان وزین رهبر را به کسانی می‌توان اطلاق کرد که در بدبینانه‌ترین حالت‌ها نیز گامی هرچند کوچک از فعالان ارشد عرصه سیاسی کشور جلوتر باشند! اما هم خمینی هندی‌زاده و هم علی شیره‌چی عراقی‌زاده که از طرف امت نیم درصدی باند افسد فقیه به طرز خنده‌آوری رهبر کبیر! و رهبر معظم! خوانده می‌شوند به دفعات نشان داده‌اند که نه تنها از قافله تاریخ و تمدن بلکه همچون دایناسورهای انقراض یافته‌ای که انگار از قعر قرون آمده باشند، حتی از حد متوسط مبارزان سیاسی کشور نیز به درجات عقب‌تر بوده‌اند.

هم‌میهنان بپاخاسته؛

مردم هیچ کشوری اجازه اشتباهات مرگبار را به حاکمان لایشعر نداده و نمی‌دهند. ایرانیان والاتبار نیز که در طول تاریخ پر افتخار خود بارها ثابت کرده‌اند که نسبت به سایر ملل اطراف در تمامی ابعاد از غنا و عظمت بیشتری برخوردارند، نباید به این میهمانان ناخوانده و طفیلی‌هایی که نه ایرانی‌اند و نه در اندیشه ایرانیان، بیش از این فرصت ویرانگری عطا کنند.

گدازادگان خوک صفتی که همچون آباء و اجداد خود در طول قرون متمادی چندان بی‌چیز و ناچیز بوده‌اند که به محض فرصت‌یابی، به طرزی عقده‌گشایانه و سیری‌ناپذیر چون مور و ملخ و موریانه به غارت و چپاول دست یازیدند و ملک و ملت را چنان روبیـدند که به اندک زمانی، مولتی میلیاردر شدند!؟ حقا که صد رحمت به اشراف‌زادگان دوران منحط قاجار که حداقلی از مناعت طبع، اصالت خانوادگی و شرافت انسانی را دارا بودند و لذا کمی هم به دیگران فکر می‌کردند و در حد قوت لایموت برای مردم می‌گذاشتند.

این بیگانه‌زادگان و بیگانه‌پرستان که همچون دیگر گدایان معتبر شده در طول تاریخ، افسارگسیخته شدند به عیان و به دفعات، ثابت کرده‌اند که همان‌قدر که آزادی‌ستیزند، ایرانی‌ستیز نیز هستند و ذاتا آن‌قدر هار، نحس و نجس‌اند که با به تاق نسیان سپردن حال و احوال دیروزین خود به طرزی چندش‌آور، ایرانیان اصیل را در سرزمین خود نه به عنوان شهروندانی با حقوق برابر، بلکه به چشم رعایای درجه دوم و درجه سوم خود نگریسته! و از اموال به غارت‌برده‌شان آنچه را که نتوانستند خود بالا بکشند از آمریکای لاتین تا شاخ آفریقا در حلقوم ناپاک اغیار و اجانب ریخته و می‌ریزند.

هم‌میهنان؛

به راستی در طول دوران ۲۰۰ ساله جنبش آزادی‌خواهی به ویژه در چند مقطع سترگ و سرنوشت‌ساز آن به جز بازدارندگی‌های مستمر و به جز پس-رانی‌های مکرر که اوج آن در انقلاب ۵۷ نمود و بروز یافت، چه رابطه مستقیم دیگری می‌توان میان عملکرد روضه‌خوان‌های سیاست-باز و سیاسی-کار با خواست‌های عدالت‌جویانه و دموکراتیک و نیز ناخواست‌های ملی و ملموس ایرانیان برقرار کرد!؟

هم‌میهنان بپاخاسته به پیش؛

پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایرانیان

دیر زیوی و شاد زیوی همگان را آرزومندم؛

زنده باد ایرانی؛

پاینـده باد ایران؛

در اهـتزاز باد پرچم سه رنگ اهورایی؛



ارژنگ داودی

معلم، شاعر، نویسنده

زندانی سـیاسی

زندان رجایی شهر

۱۴ خردادماه ۹۴