۱۳۹۴ اسفند ۲۶, چهارشنبه

حماسه های مجاهد خلق ، لحظه های انقلاب ، وداع با شیر زن مجاهد قبل از تیرباران




برگرفته از ایران آزاد فردا ، 16مارس 2016: 
لینک به منبع :

لحظات وداع با شیرزن قهرمان مجاهد شهید پروین بهداروند- خاطره اي از سال۶۰ در زندان گچساران

هيچوقت صحنه اي كه پروین(۱) را براي اعدام ميبردند از خاطرم محو نمی شود.
دي سال۶۰ در گوشه سلول در زندان نشسته و فکر می کردم حكم او چه ميشود؟ سعي ميكردم از طنین صداهایی که از پشت دیوارهای سلول می شنیدم حدس بزنم چه حكمي براي او داده شده. هرچند شك نداشتم او را اعدام ميكنند ولي نميخواستم باور كنم كه ديگر او را نخواهم دید.
در حاليكه منتظر بودم تا نتيجه را بفهمم يكمرتبه درب سلول با شتاب باز شد و چشمم به ۱۰ انگشت او افتاد كه همه قرمز بودند. پروین با لبخند زيبا و معصوم هميشگي اش دستهايش را در حالی که روبروي صورتش گرفته و به من نشان می داد گفت: نگاه كن! تمام شد!. حكمم را ميگويم، امشب مرا براي اعدام ميبرند.
بغض گلويم را گرفته بود. ديگر نتوانستم خودم را نگه دارم و اشکها مجالم ندادند و از چشمانم جاری شد. نميخواستم باوركنم ديگر پروين را در کنار خود ندارم. آخر ،او در لحظات سخت همچون یک خواهر- مادر- يار – همرزم و دوستی مهربان برایم بود.  در حالی که می گریستم او را در آغوش گرفتم و نميخواستم لحظات با او بودن را از دست بدهم.
بعد از مدتی پروین رو به من کرد وگفت تلاش كردم تو را از زندان فراري بدهم ولي موفق نشدم. تو بايد زنده بماني. وقتی بيرون رفتی به همه سلام برسان و راه مجاهدین را ادامه بده، راه و مسير رجوي هميشه زنده و رو به جلو است و آينده ای روشن دارد. اين مسير دنباله دار، كوتاه آمدني نيست.
زير برگه اعدامم را با اين مهر قرمز كه اثرش را به دستم مي بيني امضاء كردم«مرگ بر خميني – درود بر رجوي».
تا آخرين قطره خونم از این راه و اين شعار كوتاه نمي آيم.
می دانی! دژخيمان مرا صدا كردند كه فقط يك جمله از من بگيرند. به من گفتند تو نرس سرشناسی درگچساران هستي اگر فقط يك كلمه بگويي«که هوادار مجاهدين نيستم….» تو را به سر كار و يك زندگي خوب برميگردانيم.
به دژخیمان خنديدم و گفتم«هنوز مجاهد خلق نسل رجوي را نشناختيد. كور خوانديد و هرگز اين كار را نميكنم و داغ آن را بر دلتان خواهم گذاشت». بعد هم حكم اعدامم را با شعار درود بر رجوي امضاء كردم.
همان شب پروین نازنینم را به سلول انفرادي که در حقیقت اتاق مرگ(۳) بود منتقل کردند. اتاق مرگ حمامي يك متر در يك متر بود که در و دیوار آن را هم سیاه کرده بودند. هر كس را به آنجا می بردند ديگر زنده برنميگشت.
لحظه ای که او را می بردند رو به من برگشت و گفت: مهر نماز و قرآن و نهج البلاغه ام را به من بده….
من آنها را به او دادم و او با همانها به سلول انفرادي یا همان اتاق مرگ برای اعدام رفت.
شب وحشتناكي برايم بود، صداي پاسداران و خنده هاي كريه آنها را از بيرون می شیندم. دژخیمان با خباثت خمینی گونه شان بلند بلند ميگفتند: امشب كله پاچه داريم. (۲)
در نيمه های همان شب او را اعدام كردند، بعدها شنیدم هنگامی که او را برای اعدام می بردند شعار مرگ برخميني درود بر رجوي ميداد. طوري كه دژخیمان که در مقابل عزم آهنین و ایمان او به راه و آرمانش به عجز آمده بودند چند تير به دهانش شليك كردند.
صبح زود كه هنوز هوا تاريك بود براي نماز به قسمت روشويي(۴) رفتم. محدوده روشویی و اتاق مرگ و نیز سلولی که در آن بودم به محوطه حیاط اشراف داشت. مقابل اتاق مرگ یک وانت بار پیکان که پر از خون بود توقف کرده بود. پروین را لای پتویی خونی پیچیده بودند.
بوي خون همه جا را گرفته بود، دمپايي ی كه شب قبل پروین به پا داشت خون آلود مقابل سلول مان افتاده بود. به سرعت و در حالی که تلاش می کردم دژخیمان متوجه نشوند آنها را برداشتم تا از او یادگاری داشته باشم.
بعدها توانستم دمپایی را که خونهای خشک شده پروین روی آنها بود به مادر داغدارش تحویل بدهم.
پروین در گورستان دروازه- انگلیسی ها در مسجد سلیمان به خاک سپرده شد.
مزار مجاهد شهید پروین بهداروند
                                 مزار مجاهد شهید پروین بهداروند 
با موقعیت شغلی که پروین بهداروند در بیمارستان داشت یکی از مجاهدتهای ارزشمند او نجات جان مجاهدینی بود که توسط مزدوران به بیمارستان منتقل می شدند. از جمله او توانست مجاهد قهرمان ایرج اورک را از چنگال پاسداران در بیمارستان شرکت نفت فراری دهد. مجاهد قهرمان ایرج اورک(فرمانده محسن) بلافاصله خودش را به مجاهدین در نوارمرزی رساند وی بعدها در عملیات فروغ جاویدان سال۶۷ به شهادت رسید.
مجاهد شهید پروين بهداروند، آن نرس صمیمی و مهربان و دوست داشتنی تا آخرين لحظه به عهدي كه گفته بود وفا كرد، و داغ كوتاه آمدن و تسليم را به دل دژخيمان گذاشت و نام و راهی جاویدان را از خود به یادگار گذاشت.
پاسداران که فکر می کردند با به شهادت رساندن پروین به پیروزی رسیدند همان روز با ماشين در شهر گچساران ميگشتند وخبر اعدام او را با بلندگو جار زدند، اماکسبه و مردم شهر گچساران در اعتراض به این جنایت مغازه های خود را تعطيل كردند و به این ترتیب با این شیرزن مجاهد خلق عهدی دوباره بستند و پیامی روشن هم به دژخیمان دادند که هرگز یاد و راه فرزند دلاور خود را فراموش نخواهند کرد و آن را ادامه خواهند داد.

درود درود درود

ایران ،  خوزستان مسجدسلیمان:  گرامی باد خاطره مجاهد شهید پروین بهداروند

===========================================================

پاورقی ها

– مجاهد شهید پروین بهداروند یکی از محبوبترین، بهترین و شناخته شده ترین نرسها در شهر مسجدسليمان و گچساران بود. او که مجاهدی وارسته و مردمی بود در بيمارستانهاي شركت نفت كار ميكرد و چهره ای آشنا و مردمی در میان اقشار مختلف مردم داشت. او سرپرست خانواده محروم و پرجمعیت خود بود. در ۱۹آذر۱۳۶۰ مزدوران سپاه او را به خاطر هواداري از سازمان مجاهدين خلق در گچساران دستگیر کردند. حدود یک ماه بعد یعنی در دی۱۳۶۰ دژخیمان پروین را به دلیل ايستادگي وپايداريش بر سر آرمانها واعتقاداتش به مجاهدين و در حالی که شعار مرگ بر خمینی و درود بر رجوی سر داده بود به جوخه تیرباران سپردند.
– کله پاچه شبهايي كه بچه ها را براي اعدام ميبردند كد بين پاسداران این بود که امشب کله پاچه داریم

و (۴)- محوطه روشويي محلي خارج از سلول در قسمت حمامها و سرويسها در زندان گچساران بود. در این محل يكي از حمامها را رنگ سياه زده بودند. زندانی محکوم به اعدام قبل از اجرای حکم به آنجا برده می شد برای همین آنجا به اتاق مرگ معروف شده بود.