سالگرد درگذشت شاعروترانهسرای برجسته دوران انقلاب مشروطه عارف قزوینی همراه با شعر معروف او از خون جوانان وطن لاله دمیده
روز دوم بهمن سال 1312 شمسی، ابوالقاسم عارف قزوینی ترانهسرای برجسته دوران انقلاب مشروطه درگذشت.عارف قزوینی در سال 1300 قمری در قزوین متولد شد.عارف از دوران جوانی، فعالانه وارد جنبش آزادیخواهانه مردم درجریان انقلاب مشروطه شد و در جریان همین مبارزات، از آخوندهای مرتجع، بیزاری جست. او با آثار هنری خود به افشای استبداد و فساد و غارتگری هیئت حاکمه و مرتجعین همدست آن، و برانگیختن توده مردم، همت گماشت.عارف با شعر و صدای گیرایش ازشور آزادیخواهی ومیهنپرستیِ مجاهدان وانقلابیون مشروطه حکایت میکرد.ترانهسرا و هنرمند آزادیخواه دوران مشروطیت، سرانجام در52 سالگی در دوم بهمنماه 1312 شمسی خاموشی گرفت و در همدان به خاک سپرده شد.
معروف ترین و بهترین شعر عارف قزوینی
اشعار ابوالقاسم عارف قزوینی
معروف ترین و بهترین شعر عارف قزوینی
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانهٔ ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانهٔ ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از دست عدو نالهٔ من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است
جز جام، به کسدست، چو خیام نداده است
دل جز به سر زلف دلارام نداده است
صد زندگی ننگ به یک نام نداده است
جز جام، به کسدست، چو خیام نداده است
دل جز به سر زلف دلارام نداده است
صد زندگی ننگ به یک نام نداده است
شعر از عارف قزوینی