بهار آزادی ایران در آئینه بهار طبیعت :
چشمه چون مرواریدی درخشان از کمر کوهی سترگ بیرون جست ، به
آسمان نگاه کرد ، جهانی بود به عظمت بی
نهایت ، نخست زمین فراخی دید سپس به
دشتها نگریست وحرکت اش را آغاز کرد ، به تخته سنگی برخورد ،با نوازشی پدرانه از
کنارش راهی گرفت واندک اندک جامه زلالش را روی دشت پهن کرد خورشید در اول صبح بود خودرا در آئینه شفاف او
نگریست وه چقدر زیبا بود خورشید از روی رضایت
لبخندی به او زد وچشمه مصمم تر وشکوفان تر به راهش ادامه داد، گردبادی
ملایم درحالیکه در شفافیت او گیسوانش را شانه میزد بر شاخه های درختان آقاقیا بوسه
میزد ،
گل های وحشی دشت با دیدن او به رقص وپاکوبی افتادند وچوپان
خسته، رمه های تشنه اش را دوان دوان بسوی چشمه
به حرکت در آورد .
گله گوزنهای زیبا وآهوهای خوش قامت بوی چشمه را شنیدند وبسویش شتافتند واورا غرق در بوسه کردند ، چشمه با لبخند زیبا
ونگاهی سحر آمیز به همه خوش آمد میگفت ، راهش را ادامه داد رفت ورفت وبه جویهای
دیگری رسید وهمه را در آغوش گرفت . ناگهان غصه اش گرفت ، گریست وگریست ، ابرهای
آسمان با او همدرد شده وگریستند وگریستند ،چشمه وقتی گریه ابرها را دید به وجد آمد وبا شتاب فاصله ها یش را کم کرد تا آنکه یکی شدند وبا هم رفتند ورفتندو
به دریا رسیدند وموج شدند ، موجی در موجی وبا هرموجی که به ساحل بوسه میزدند طوفانها بر می
خاست ، موجها برخاستند وبه غرش در آمدند
صدای موج به جنگل ها رسید وپرندگان به پرواز در آمدند ، شکوفه های گلها باز شدند وشقایق های دشت در کری هماهنگ با پرندگان به
خورشید لبخند زدند
ناگهان در گرماگرم موج در
یا وآواز پرندگان وولبخند شقایقان صدای پای کاروان بهار در حالیکه دختران در
پیشاپیش آن رقص سماع میکردند و نوازندگان آهنگ
عشق ومحبت ونشاط می نواختند شنیده شد همه درمسیر کاروان صف کشیدند ،با سبد هایی از
سنبل ویاس وشقایق وشکوفه های سیب وگیلاس تا مقدم بهار را گرامی دارند گویی همه چیز دگرگون شده سردی وجمودی وتیرگی
وخشم وجدایی محو شدند وتو همه چیز را زیبا وبا نشاط ودر شور وسرزندگی میدیدی وهمه
با یک هارمونی هماهنگ وهمراه کاروان بهار برای خلق بهار آزادی بسوی ایران رهسپار شدند چون عزم کرده بودند به دنبال بهار
طبیعت آفریننده بهار آزادی ایران باشند
ع .ز .قباد در توئتیر ما را در @bahareazady دنبال کنید پیروز باشید